یک مرگ و اهمیت چشم‌انداز آن

- مسئله این نیست که ابراهیم رئیسی چه نقش یا اختیاراتی داشت، بلکه مسئله آن است که اگر یک چوب خشک هم در جای او بود، خلاء آن همینقدر بحران را سبب می‌شد.
-باندی که به دنبال تئوری «جمهوری سوم» و جمهوری اسلامی بدون خامنه‌ای یا جمهوری ظاهرا سکولار است که حامل افکار گروه‌هایی چون «نهضت آزادی» است،  قطعا در پی آن خواهد بود تا هرچه بیشتر نیروهای داخل نظام را که وحشت‌زده از رحم نکردن نظام به خودی و غیرخودی در حال ریزش هستند، به سمت خود جلب کرده و از احساس ناامنی حاکم بر آنان استفاده نمایند و آنان را از راه و چشم‌اندازی که شاهزاده ارائه می‌کند وحشت‌زده کنند.
- مهم است جامعه ضمن اینکه متوجه تحولات و اتفاقات درون جمهوری اسلامی است، درگیر آن نشود و به جمهوری اسلامی و همه اتفاقات درونی آن به منزله‌ی یک کل که باید فقط آن را فهمید اما از آن عبور کرد و به سوی نور گام برداشت نگاه کنند.

جمعه ۴ خرداد ۱۴۰۳ برابر با ۲۴ مه ۲۰۲۴


سیاوش پندار – جمهوری اسلامی با مرگ ابراهیم رئیسی با یکی از بحران‌های جدی دوران حیات خود مواجه شده که این بحران ناشی از اهمیت یا کارآمدی رئیسی نیست، بلکه ناشی از جای خالی او در نهادهایی است که جنگ درباره آن شدیدتر از آن است که نظام بتواند از آنها سالم خارج شود. این موضوع را می‌توان ترجمان معنای همان تیتر خبرگزاری ایسنا دانست که در مورد غیبت رئیسی در اجلاس خبرگان نوشت «غیبتی که بیش از حضور به چشم آمد». این هم مرگی است که بیش از زنده بودن به چشم خواهد آمد.

تابوت ابراهیم رئیسی در قم

مسئله این نیست که ابراهیم رئیسی چه نقش یا اختیاراتی داشت، بلکه مسئله آن است که اگر یک چوب خشک هم در جای او بود، خلاء آن همینقدر بحران را سبب می‌شد. این روزها سناریوهای متعددی در خصوص مرگ  او مطرح است. از حادثه طبیعی تا خرابکاری و ترور. کارشناسان شبکه های مختلف نیز بدون مکث در حال تحلیل و بیان سناریوهای گوناگون هستند، یکی آن را کار باند ایکس می‌داند؛ یکی او را جاده‌صاف‌کن همان ایکس می‌داند و این سقوط را خرابکاری کشوری خارجی معرفی می‌کند و ده‌ها تفسیر گوناگون دیگر.

هرکدام از این سناریوها درست باشد، در اصل ماجرا و وضعیت جمهوری اسلامی از زاویه نگاه مردم و منافع ملی تفاوتی ایجاد نمی‌کند چرا که مردم خسته از کلیت جمهوری اسلامی در فکر رهایی از آنند و اهمیتی به دعواهای مافیایی درون آن نمی‌دهند. از این منظر آنچه نیازمند توجه است، همان است که در پیام شاهزاده رضا پهلوی انعکاس یافته که شاه‌بیت و خلاصه آن این بود که جلادی مُرد و جلادی دیگر جایگزین او خواهد شد. بنابراین هر مانوری که جمهوری اسلامی برای دوباره مطرح کردن گزینه‌هایی چون احمدی نژاد، ظریف، لاریجانی و دیگران می‌دهد تا مفرّی باشد برای فرار از تکرار شکست تاریخی هم انتخابات ۱۴۰۰ و هم انتخابات مجلس شورای اسلامی اسفند ۱۴۰۲/ اردیبهشت ۱۴۰۳ در انتخابات پیش روی ریاست جمهوری نظام باید با بی‌توجهی کامل رسانه‌ای و فعالین مواجه شود و از داغ کردن تنور شامورتی‌بازی رژیم و سیرک انتخاباتی خودداری شود. دعواهای درونی نظام که در حقیقت جنگ قدرتی میان مدعیان کرسی رهبری و جانشینی است و بیشتر به دعواهای جانشینی پس از مرگ شاهان قاجار شبیه است تا جانشینی حاکمان در قرن بیست و یکم، آبی برای ملت گرم نخواهد کرد.

آنچه در این اوضاع و احوال لازم است مورد توجه باشد، وضعیتی است که باید از آن نهایت استفاده را کرد و مراقب سوء استفاده‌ها نیز بود.

باید توجه داشت باندی که به دنبال تئوری «جمهوری سوم» و جمهوری اسلامی بدون خامنه‌ای یا جمهوری ظاهرا سکولار است که حامل افکار گروه‌هایی چون «نهضت آزادی» است،  قطعا در پی آن خواهد بود تا هرچه بیشتر نیروهای داخل نظام را که وحشت‌زده از رحم نکردن نظام به خودی و غیرخودی در حال ریزش هستند، به سمت خود جلب کرده و از احساس ناامنی حاکم بر آنان استفاده نمایند و آنان را از راه و چشم‌اندازی که شاهزاده ارائه می‌کند وحشت‌زده کنند. حال آنکه وی همواره گفته است سرمایه‌داران و کسانی را که دست‌شان به خون مردم ایران آلوده نیست هیچ خطری تهدید نخواهد کرد. افراد و گروه‌های بازمانده از شورش ۵۷ فارغ از جناح و ایدئولوژی، در همه مدت بیش از ۴۵ سال گذشته نشان داده‌اند رابطه آنان با قدرت مانند رابطه گرگ‌های گرسنه با قطعه گوشتی است که هیچگاه علاقه‌ای به شریک کردن دیگری در آن ندارند و در تصمیم برای قتل رقبا هرچند رفقای سابق باشند، تردیدی به خود راه نمی‌دهند و وعده‌های آنان به اتحاد و ائتلاف و دوستی دروغ‌هایی بیش نیست. همه‌ی آنها امروز نیز همچون ۵۷ تنها در یک چیز مشترک‌اند و از مجاهد خلق تا جمهوری اسلامی و توده‌ای در یک اتحاد نانوشته به پهلوی‌گرایی نوین برآمده از دل نسل جدید ایران می‌تازند و چنانکه گفته‌اند تاریخ دو بار تکرار می‌شود یکبار به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی؛ امروز شاهد نمایش کمدی از اتحاد ارتجاع سرخ و سیاهی هستیم که تراژدی آن را در سال ۵۷ بر پرده نمایش برده بودند. اما اینان در نبود آن دشمن مشترک‌شان که پهلوی‌گرایی ملت ایران و شاهزاده رضا پهلوی است، همچون گله گرگ‌ها در زمستان یکدیگر را نیز می‌درند، چنانکه پیشتر دریده‌اند.

در مقابل، شاهزاده رضا پهلوی با پشتوانه قوی و متکی به پیوند ناگسستنی شاه و ملت قرار دارد که با تحلیل دقیق و در عین حال صداقتی مبتنی بر اصول شاهنشاهی ایران که اصولی هستند ثابت و نه وعده‌هایی مبتنی بر خدعه و تقیه و نیرنگ، نه وعده مرگ که وعده زندگی در آرامش و شادی برای بی‌گناهان و وعده محاکمه عادلانه و عدالت انتقالی برای مجرمان را می‌دهد که اگر این مجرمان متوجه وضعیت خود باشند، باید آن را به منزله هدیه‌ای آسمانی و شانسی بی‌نظیر در زندگی‌شان بپذیرند.

مهم است جامعه ضمن اینکه متوجه تحولات و اتفاقات درون جمهوری اسلامی است، درگیر آن نشود و به جمهوری اسلامی و همه اتفاقات درونی آن به منزله‌ی یک کل که باید فقط آن را فهمید اما از آن عبور کرد و به سوی نور گام برداشت نگاه کنند.

*سیاوش پندار استاد علوم سیاسی

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱۲ / معدل امتیاز: ۴٫۳

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=349860