سیاوش پندار – در یکی دو دهه اخیر برخلاف سالهای پیش از آن که سینما و بطور کلی هنر تصویر، در خدمت سرگرمیبود، در بسیاری موارد به ابزار یا سلاحی در دست افراد و گروههایی با دیدگاه چپ فرهنگی و اجتماعی بدل شده است که در لوای آن بتوانند ایدههای خود را بدون بیان آشکار، به خورد مخاطب بدهند. روشی موثر که همین تاثیرگذاری خطر آن را در تحریف واقعیات و انحراف افکار عمومی دو چندان میکند.
هالیوود و نتفلیکس در سالهای گذشته، در بسیاری موارد و بهخصوص در فیلمهای تاریخی، با مخلوط کردن اندیشهها و اهداف ساخته شده توسط چپ جهانی، سبب تحریف و تغییر واقعیات مکتوب تاریخی شده است. ساخت آثاری چون کلئوپاترا با بازیگر سیاهپوست که صدای اعتراض مصریها را نیز درآورد و یا سریال ملکه شارلوت که هرچند از سوی منتقدان همراه با جریان چپ به سبب چندنژادی بودن سریال مورد تحسین قرار گرفته اما دقیقا همین چندنژادی بودن و استفاده از بازیگر سیاهپوست برای نقشهایی که در حقیقت هیچگاه سیاه نبودهاند باید خیانت به حقیقت نامیده شود.
انتقاداتی مشابه به سریال «تاج» در خصوص خاندان سلطنتی بریتانیا نیز وارد شده است. حال خود این ماجرا که چرا از بازیگران سیاهپوست در جایی که به لحاظ تاریخی، شخصیت موضوع سریال سیاهپوست نبوده، استفاده شود، پرسشی است که پاسخی برای آن ارائه نشده است و به نظر میرسد اتفاقا بیشتر نوعی توهین و تحقیر نژادی علیه سیاهپوستان است چرا که اندیشه پشت چنین اقدامی آن است که گویی سیاهپوستان خود شخصیتهای تاریخی ندارند و رسانه سعی دارد با تحریف، شخصیتهای جعلی به سیاهپوستها منتسب کند. حال آنکه برای برجسته کردن نقش سیاهپوستها میتوان فیلم و سریال درباره خود آنها ساخت بدون آنکه چهرههای جعلی از آنها ارائه داد.
اصولا باید پرداختن فیلم و سریال به موضوعی تاریخی موجب سرور و خوشحالی کسانی باشد که آن واقعهی تاریخی به آنان تعلق دارد، چرا که سبب بهتر معرفی شدن موضوع به مردم جهان میگردد، اما رویکرد نتفلیکس در بسیاری از سریالهای تاریخی، موجب آن گردیده که هرگاه صحبت از ساخت سریالی تاریخی توسط این بنیاد فیلم و سریال میشود، بیش از خوشحالی احساس نگرانی از تحریف تاریخ مطرح باشد.
همین امر نگرانی ایرانیانی را که دغدغه تاریخ خود را دارند نیز سبب شده است. چرا که اخیرا با انتشار اخباری در خصوص تصمیم نتفلیکس برای ساخت سریالی از زندگی محمدرضاشاه پهلوی، سوالاتی در ذهن مخاطبان ایجاد شده است. شاید اولین نشانه منفی که موجب بدبینی در این مورد است، حاصل نام برگزیده شده برای این سریال است. در حالی که ایرانیان امروز بیش از هرزمان متمایل به بازگشت پادشاهی هستند و ولیعهد قانونی ایران، شاهزاده رضا پهلوی نیز حضور فعالانهای در عرصه سیاسی دارد، نامیدن سریالی در خصوص محمدرضاشاه، آنطور که در خبرها آمده است، با عنوان «آخرین پادشاه»، نوعی پیشداوری تاریخی است که بدگمانی ایرانیان را به اهداف پشت پرده ساخت این سریال برانگیخته کرده و از سوی دیگر انتخاب بازیگری رنگینپوست که شباهتی به رنگ پوست محمدرضاشاه پهلوی ندارد، دلیل دیگری بر این بدبینی است که یادآور رویکرد معمول نتفلیکس است.
هرچند هنوز این سریال به لحاظ محتوایی قابل داوری نیست، اما با توجه به این نکات و سابقه نتفلیکس، لازم است که این بنگاه رسانهای، نسبت به منابعی که بر اساس آنها قصد ساختن این سریال را دارد، توضیح کافی بدهد. چرا که اینکه تاریخ معاصر ایران و پادشاهی پهلوی را از زبان کدام مورخین یا از میانه خاطرات چه کسانی استخراج و به تصویر بکشند، در محتوای تولیدشده نقش کلیدی دارد؛ به ویژه آنکه طی بیش از چهار دهه اخیر، بسیاری مطلب و کتاب از سوی افراد مغرض و ضدپادشاهی پهلوی و کسانی که خود نقشی در انقلاب ۱۹۷۹ علیه محمدرضاشاه داشتهاند نوشته شده که همگی تلاشهایی برای تحریف و تقلب در واقعیت بودهاند.
*سیاوش پندار استاد علوم سیاسی