نوبت ماست که تصمیم بگیریم با «انتخاب» یا عدم ‌انتخاب در استمرار جنایت و خیانت سهیم باشیم یا نه

چهارشنبه ۶ تیر ۱۴۰۳ برابر با ۲۶ ژوئن ۲۰۲۴


مهدی نوذر –  می‌گویند قدیمی‌ترین خانه‌ی دنیا همین حوالیست و صاحبش بانویی اصیل، نجیب و زیبا به ‌نام “ایران” است. بانویی که همپای قدمت‌اش، هواخواهِ بدخواه داشته و قامت دلفریب‌اش همواره آماج نگاه‌های ناپاکِ چشم اهریمنان بوده‌است.

چه‌ها بر او گذشته را فقط خودش می‌داند و روزگار! بسیار خیانت‌ها، عداوت‌ها، شرارت‌ها و تجاوزها که دیده ولی هربار با پیکری چاک‌چاک و شسته به خون سرخ فرزندان برومندش؛ سرافرازتر از پیش، کمر راست کرده و اجازه نداده تن پاک‌اش در آغوش بیگانگان متجاوز باقی بماند. هربار قومی و نژادی آمد، با طمع تملیک و تصاحبِ این الهه‌ی نجابت و اصالت؛ با رویای دزدیدن و دفن‌کردنِ فرهنگ و تمدنِ بی‌همتایش؛ با حرص و ولع سیری‌ناپذیرِ غارت گنج‌ها و دفینه‌هایش؛ دست از پا آویزان‌تر خود در دریای ژرفِ شکوه و بزرگی آن فرو رفت و حل شد اما دریغ و درد از روزی که دژخیمان با سلاح عقیده آمدند.

همانها که به نام خالق، تیشه شدند و بر ریشه‌‌های هویت مخلوق فرود آمدند و سراب‌شان را با چاشنیِ خون به خورد خلق دادند…

از این نخستین هجمه و غارت و آن برخاستنِ ققنوس‌وارِ بعد از “دو قرن سکوت” می‌گذرم و می‌رسم به شبیخون دوم لشکر تاریکی به چشمه‌ی نور و زیبایی؛ به اسارت دوباره‌ی مادر در چنگال دیو سیاه… بار اول آمدند و سوختند و کشتند و گرفتند و بردند تا این خانه را از درون‌مایه تهی کنند و اهلش را به کیش خود درآورند؛ اما هرگز نتوانستند اینجا را استحاله به مطلوب خود کنند چرا که مادر هرچه را که توانست در دست‌های خسته و رنجور خود جای دهد، از پسِ آن دو قرن شبِ سیاه به روشنای فردا آورد که نگذارد فرزندانش هویت از اجانب بگیرند.

از آن شب وحشت “لا اکراه فی‌ الدین”ش را وام گرفت تا مثل آن بیابانگردانِ بدوی، راهِ زور و تحمیل در مقابل آن فرزندانی که به آیین متجاوز درآمده بودند در پیش نگیرد و صلح و مدارا در خانه حکمفرما باشد، اما افسوس که چشم طمع و دست تجاوز هرگز از او دور نبوده و کوتاه نمانده است و درست در زمانی که پس از روزگارانی دراز در پناه مُصاحبانی دلسوز و وفادار می‌رفت تا خونِ شادی و رضایت بر رخساره‌اش بدَوَد، ناگهان تیری زهرآگین از سمِ خدعه از دلِ کُهنگی و سیاهی تاریخ به میان قلبش نشست و شد آنچه شد…

یکبار دیگر تهاجم، یکبار دیگر تجاوز، یکبار دیگر فتح‌الفتوحِ ابلیس با لباس زُهد و دین، یکبار دیگر تملک ایران‌بانو با حکم غنیمت در جنگ کفار با مسلمین! اینبار اما در لفافه‌ای نو و مزین به دروغ بزرگی به ‌نام حقوق بشر با پوستینی بدقواره به نام جمهوریت که از همان ابتدا تا امروز بر تن‌اش زار می‌زده و چیزی جز تدلیس نبوده است.

از آن به بعد روزی نبوده که ایران‌بانو این مادر خسته‌ی ما توانسته باشد با وجود تمام ضعف‌ها و زخم‌های تن رنجورش، ته‌مانده‌ی توانش را جمع کند و از ته دل فریاد نزده باشد که: “ای دنیا! کمک! این شرورِ خبیث مرا به اسیری گرفته، به من تجاوز کرده و من در دست‌های آلوده‌ به خونش در حال جان دادن هستم”.

اما دریغ و صد دریغ! جایی که عربده‌های دروغ و نیرنگ گوش جهان را پرکرده؛ کجا صدای نازک حقیقت می‌تواند راهی برای شنیده‌شدن باز کند؟ آنجا که لشکر فرزندان تجاوز به ایران با بوق و کوسِ حُقه و فریب گوش دنیا را کر کرده‌اند که هرچه هست حاصل «انتخاب خودِ ماست»، کجا خون نداها، سهراب‌ها، محسن‌ها، رامین‌ها، امیرارشدها و… به چشم می‌آید؟

از دردهای ناتمامِ مادر گفتم و گفتم تا برسم به اینجا که جان کلام است؛ سخن کوتاه می‌کنم و بی‌پرده می‌گویم: «انتخاب» اسم رمزِ تداومِ تجاوز و اشغال ایران است. «انتخاب» پرده‌ای ضخیم در دستان اهریمن بدنام است که با آن آثار جنایات بی‌شمارش بر پیکر مادرمان ایران را از چشم جهانیان می‌پوشاند. اکنون نوبت ماست که تصمیم بگیریم با «انتخاب» یا عدم ‌انتخاب در استمرار جنایت و خیانت به مادر بی‌پناهمان سهیم باشیم یا نه.

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۹ / معدل امتیاز: ۳٫۶

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=352813