سرانجام در نیمه تیرماه ۱۴۰۳ روند تعیین جانشینی ابراهیم رئیسی برای ریاست دولت چهاردهم جمهوری اسلامی با اعلام نام مسعود پزشکیان پایان یافت. علی خامنهای به شدت به افزایش مشارکت انتخابات نیاز داشت اما با وجود نمایشی گسترده و دو مرحلهای کردن انتخابات و با نقشآفرینی اکثر مقامات حکومتی و گروهی از هواداران حکومت در داخل و خارج، نتیجهای حاصل نشد جز اثبات این واقعیت که جمهوری اسلامی در برابر اکثریت قاطع ملت ایران در اقلیت قرار دارد.
انتخابات نمایشی ۱۴۰۳ را میتوان یکی از نقاط عطف در حیات جمهوری اسلامی و یکی از آخرین تلاشهای رهبر ۸۵ ساله جمهوری اسلامی برای نجات حکومتاش در برابر بحران سقوط ارزیابی کرد؛ انتخاباتی زودهنگام که در پی مرگ مشکوک ابراهیم رئیسی در حادثه سقوط هلیکوپتر (۳۰ اردیبهشت)، یک سال زودتر از موعد برگزار شد.
آخرین تلاشهای رهبر سالخورده
علی خامنهای تمام امکانات خود را به کار گرفت تا مشارکت در نمایش انتخابات را بالا ببرد و مشروعیت از دست رفتهی نظام را تا حدی ترمیم کند. آرایش نامزدها از ابتدا گویای تصمیم علی خامنهای برای ایجاد یک دوقطبی بود.
ترکیب یک اصلاحطلب با پنج اصولگرا در میان شش نامزد نهایی از میان ۸۰ «خودی» حکومت که داوطلب جانشینی «قاضی مرگ» بودند از جمله بیانگر سیاست نخنما و تکراری «انتخاب میان بد و بدتر» بود.
این سیاست به حدی تکراری بود که از همان ابتدا بیشتر شهروندان میدانستند دو نامزد اصولگرا برای داغ کردن تنور انتخابات مأموریت دارند و در آخرین دقایق انصراف میدهند و رقابت نهایی مانند آنچه در چند دوره اخیر مرسوم بوده میان چهار نامزد پیش خواهد رفت.
سخنان جسته و گریختهی برخی چهرههای اصلاحطلب و اصولگرا نیز نشان میداد که هدف حکومت، اعلام مشارکت ۵۰ درصدی است. با اینهمه در دور نخست که هشتم تیر برگزار شد، با وجود همه تلاشهای حکومت از جمله در آمارسازی و تقلب در ارقام، نتوانست مدعی مشارکت ۵۰ درصدی شود و رقم مشارکت را ۳۹ درصد و ۹ دهم درصد اعلام کرد.
با اعلام نتیجه آرای چهار نامزدی که در رقابت دور نخست در هشتم تیرماه شرکت کرده بودند، موضوع مشکوک ضریب سه بودن آرای آنها، احتمال سه برابر کردن آرای همگی آنان را بالا برد چرا که از نظر محاسبات علم آمار احتمال تصادفی بودن اینکه آرای هر چهار نامزد، همگی ضریبی از سه باشند تقریبا نزدیک به صفر است.
با اینهمه، حتی آرای اعلام شده از سوی جمهوری اسلامی نیز بیانگر یک واقعیت بود: شکست خامنهای و جناحیناش در داغ کردن تنور انتخابات و «نه» بیش از ۶۰ درصد از مردم ایران به جمهوری اسلامی!
شوک این شکست به حدی جدی بود که علی خامنهای در اقدامی بیسابقه بیش از چهار روز بعد از اعلام نتایج انتخابات نتوانست درباره افتضاح انتخاباتی پیامی بدهد. او پس از چند روز سکوت تنها توانست خود را دلداری بدهد که آنها که مشارکت نکردند لزوما مخالف نظام و در جرگه براندازان نیستند!
اصلاحطلبان هم در اقدامی زیرکانه «نه» مردم به جمهوری اسلامی را به «قهر» تنزل دادند تا این تصور را جا بیاندازند که شهروندانی که پای صندوق نرفتند فقط دلخوری و نارضایتی جزیی از حکومت، و احتمالا جناح رقیب، دارند و این قهر و دلخوری قابل حل و آشتیکنان است!
موتور تبلیغات و پروپاگاندای حکومت در داخل و خارج طی یک هفته گذشته و در فاصله دور اول تا دوم انتخابات، به شکل شبانهروزی و با به کار گرفتن شماری از عوامل و هواداران و مزدوران نظام در حرکت بود.
جمهوری اسلامی حتی راههای دیگری، از به زور کشیدن سربازان پای صندوق رأی تا تهدید اقشار تنگدست با قطع حمایتهای مالی و یارانهها، به کار گرفت. ولی باز هم با وجود اینهمه تلاش و تقلب، رژیم نتوانست آمارسازی کرده و میزان مشارکت را ۵۰ درصد اعلام کند.
پزشکیان، محصول پاسکاری خامنهای و اصلاحطلبان!
اصلاحطلبان بیش از ربع قرن است تلاش دارند نشان دهند یک دوگانه جدی و پررنگ میان آنها با «بیت خامنهای» وجود دارد. این تظاهر به ویژه در دورههای انتخابات شدت پیدا میکرد. یکی از اهداف آنها گردن نگرفتن هر ناکارآمدی و تباهکاری در حکومت است تا با این ترفند بتوانند همچنان پایگاه اجتماعی خود را حفظ کنند. آنها از این طریق وانمود میکردند صدای واقعی مردمی هستند که علی خامنهای و اطرافیانش با آنها فاصلهای عمیق دارند.
از سوی دیگر در بحبوحه انتخابات میتوانستند دوگانه «بد و بدتر» را ترویج و بخشی از جمعیت اندک مردد را با ترساندن از رقیب به پای صندوق رأی بکشانند؛ همان ترفند معروف و پرکاربرد اسلامیِ «النصر بالرعب» یا پیروزی با هراسآفرینی!
در واقعیت اما هر آنکسی که از فیلتر شورای نگهبان عبور میکند، جدا از آنچه خود را مینامد، بدون شک فردی مطیع و فرمانبردار علی خامنهای است. به ویژه آنکه خامنهای در دولتهای پیش از دولت رئیسی با اختلاف نظر ریاستهای دولت با برخی سیاستگذاریهایش روبرو شده بود و از سال ۱۴۰۰ که نام ابراهیم رئیسی از صندوق رأی بیرون آمد، رئیس دولت با او کمترین تنش را داشت.
رهبر جمهوری اسلامی که هماکنون آخرین سالهای عمر را سپری میکند با دولت رئیسی توانسته بود رابطه مورد نظر رهبر- دولت را بسازد. هرچند خبرهایی غیررسمی از اختلاف نظرهای مجتبی خامنهای فرزند ارشد وی با ابراهیم رئیسی حکایت داشت؛ یکی از این اختلافات دیدارهای ابراهیم رئیسی با علما و مراجع در سفرهای استانی پرترافیکاش بود که بیم زمینهسازی رئیسی برای رهبری آینده جمهوری اسلامی را در مجتبی خامنهای و اطرافیانش فزایش داده بود.
به هر حال، علی خامنهای در انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم نیز مطیعترین اصلاحطلب را وارد صحنه کرد. مسعود پزشکیان از پشتیبانی بسیاری از نزدیکان خامنهای از جمله علیاکبر ولایتی و علیرضا مرندی رئیس تیم پزشکی خامنهای برخوردار است. او اگرچه با حمایت جناح اصلاحطلب به ریاست دولت رسید اما یکی از اصولگراترین و حتی در مواردی افراطیترین عوامل جمهوری اسلامی در نگاه ایدئولوژیک و اعتقاد به نقش رهبری و خامنهای در حکومت به شمار میرود.
علی خامنهای ناگزیر بود انتخاب کند دولت چهاردهم را با در نظر گرفتن شرایط سیاسی داخلی و بینالمللی، با یک مهره اصلاحطلب ببندد یا اصولگرا؛ و چه کسی بهتر از پزشکیان درواقع اصولگرا که از سوی اصلاحطلبان حمایت میشود!
شرایط اقتصادی و انزوای شدید جمهوری اسلامی، به نتیجه رساندن مذاکرات را برای رهبر نظام ضروری ساخته است. او از ماهها پیش از کشته شدن ابراهیم رئیسی نیز مذاکرات پنهان را همراه با شاخ و شانهکشیدنهای ظاهری و قلدری در منطقه پیش برده بود. همچنین در پیش بودن انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده و احتمال بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید نیز وی را وادار میکرد تا سریعتر مذاکرات را به جایی برساند که اگر بایدن در کاخ سفید نماند، دولت چهاردهم چندان چهرهی تندرو و بنیادگرا نداشته باشد.
در داخل کشور هم شکاف میان مردم و حکومت به اوج خود در دوران رژیم رسیده است. خامنهای که علاقهای ندارد در آخرین سالهای عمر و یا پس از مرگش، کشور دچار تنشهای شدید داخلی شود و در تاریخ ثبت شود که مرگ او با آزادی مردم ایران همراه شد، با انتخاب پزشکیان به دنبال تداوم بازی با افکار عمومی و رویافروشی و وعدهفروشی بوده است.
هرچند به لحاظ نگاه و همسویی، سعید جلیلی گزینه مطلوبتری برای علی خامنهای به شمار میرود اما بحرانهای خارجی و داخلی و قفل بزرگ اقتصاد کشور، او را ناچار کرد مهرهچینی در دولت چهاردهم را با اصلاحطلبان پیش ببرد.
نظام البته با چالشهای جدی دیگر مانند اختلافات گسترده میان اصولگرایان، تنش میان اصولگرایان و اصلاحطلبان، ریزش اصلاحطلبان، تلاش گروههای مافیایی هر دو جناح برای حفظ قدرت سیاسی و اقتصادی، فساد فزاینده و درگیریهای علنی شده میان مقامات حکومت و سرانجام بحران جانشینی خامنهای روبروست. اینهمه با میدان گرفتن دوباره اصلاحطلبان در قدرت تشدید خواهد شد.
دوقطبی اصلی پابرجاست
در این میان تحریم گسترده انتخابات از سوی شهروندان درون ایران که حتی توانست جمهوری اسلامی را در آمارسازی و اعلام ارقام بالای مشارکت خلع سلاح کند موضوعی نیست که با آمدن مسعود پزشکیان در دولت حل شود و یا حتی التیام پیدا کند.
اکنون میتوان گفت که نقشآفرین اصلی در دولت مسعود پزشکیان نیز محمد جواد ظریف خواهد بود که در نقش نامزد نیابتی نیز بزرگترین خدمت را برای گرم کردن تنور نمایش انتخابات انجام داد. جمهوری اسلامی محمدجواد ظریف را به جلوی صحنه فرستاده چون فکر میکند برای پیش بردن مذاکره با غرب به وی و شبکهی لابیگرانش نیاز دارد.
از سوی دیگر مسعود پزشکیان از سوی شخصیتهای امنیتی حکومت از جمله محمود علوی وزیر سابق اطلاعات، علی یونسی وزیر اطلاعات دولت محمد خاتمی و علی ربیعی مشهور به «بازجو عباد» کارمند سابق وزارت اطلاعات حمایت میشود.
مسعود پزشکیان نگاه اسلامی تندرو دارد، از موافقان شدید حجاب اجباری است و در انتخابات حتی مطرح کرد که باید از مهدکودکها درباره حجاب اجباری «فرهنگسازی» یا همان شستشوی مغزی انجام شود. او از تدوینکنندگان طرح «تقویت جایگاه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در برابر آمریکا» در مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۹۸ و پس از قرار گرفتن سپاه در فهرست گروههای تروریستی از سوی آمریکاست.
از سوی دیگر پزشکیان نگاه و مواضعی به شدت قومگرا دارد. او با الگوبرداری از «نهجالبلاغه» طرح راهاندازی ساختار سیاسی ولایتی- ایالتی را سالهاست پیگیری میکند و در انتخابات اخیر نیز او و همکارانش از جمله محمدجواد ظریف، سرمایهگذاری گستردهای روی تحریک تبارها و اقوام ایرانی انجام دادند. نتیجه این رویکرد نیز حمایت قومگراهای درون کشور و حضور پانترکها در مراسم تبلیغاتی مسعود پزشکیان بود.
چنین نگاهی در شرایط شکننده سیاسی ایران و در حالی که قومگرایی به عنوان یکی از مهمترین عوامل بروز تنشها و درگیریهای مسلحانه داخلی شناخته میشود، همانطور که شاهزاده رضا پهلوی نیز پیشتر تأکید کرده، سبب تهدیدی جدی علیه یکپارچگی ملی و تمامیت ارضی به شمار میرود.
در این شرایط، بدون شک مسعود پزشکیان نخواهد توانست سیاست مورد نظر خامنهای را در کشور، یعنی جلب اعتماد مردم به نظام و تبدیل تحریمکنندگان انتخابات به حامیان را پیش ببرد.
مردم ایران سالهاست از جمهوری اسلامی و جناحین و ترفندهای نخنمای آنها بریدهاند و حتی بارها جان خود را در خیابان کف دست گرفتند تا دفتر جمهوری اسلامی را برای همیشه ببندند و به آزادی و آبادی و رفاه برسند.
اکنون هرچند «سیرک انتخابات» پایان یافته و علی خامنهای تصور میکند یک پیچ خطرناک دیگر را پشت سر گذاشته، اما او و دستگاه امنیتیاش نیز میدانند که دو قطبی اصلی میان مردم و جمهوری اسلامی همچنان پا برجاست و چه با پزشکیان و چه با هر «منصوب» دیگری تشدید خواهد شد و تا فروپاشی جمهوری اسلامی پیش خواهد رفت.