حامد محمدی – پنجم امرداد ۹۸ برابر با سی و نهمین سالگرد درگذشت محمدرضاشاه پهلوی است. پس از گذشت چهار دهه از این رویداد، با کنار هم گذاشتن شواهد و بر اساس گزارشهایی که از داخل کشور میرسد و بخشی از آن در شبکههای اجتماعی نیز بازتاب پیدا میکند، تفاوت ویژهای نسبت به اقبال عمومی جامعه به دوران پهلوی در مقایسه با سالهای گذشته دیده میشود.
از بحث و گفتگو درباره وضعیت ایران پیش از انقلاب و مقایسه آن با وضعیت امروز در محافل خانوادگی و جمعهای دوستانه تا فعالیتهای سیاسی و مبارزات مدنی و میدانی، شواهدی است از افزایش محبوبیت پهلویها در بطن جامعه.
جمهوری اسلامی در چهار دههی گذشته با تمام ظرفیت و امکانات تبلیغاتی کوشید با تخریب چهره پهلویها و دولتمردان آن سیستم در افکار عمومی آن را، رژیمی «طاغوتی»، فاسد، خائن و ضدمردمی قلمداد کند اما در عمل نتیجهی آن نهتنها چیزی نیست که سردمداران حکومت اسلامی در پی آن بودند بلکه برعکس: بخش مهمی از مردم و حتی از قرار معلوم در بدنهی خود نظام امید بازگشت پهلویها را دارند! بیهوده نیست که در دو سال اخیر سخنان ضدپهلوی از سوی مقامات جمهوری اسلامی و رهبرش شدت گرفته است.
اینهمه در حالیست که انقلابیون و نظامشان برای مغزشویی جامعه در همان ساعات و روزهای نخست پیروزی دست به کار شدند. گروهی افراطی با پشتوانه روحانیون ارشد برای تخریب نمادها و نشانههای پهلوی که ترکیبی از هویت ملّی و تاریخی بود تیشه و کلنگ به دست گرفتند و قصد ویرانی آثار آن دوران در تمام ابعاد را کردند.
تبهکاران رژیم جدید هرآنچه از دوران پهلوی ارزش غارت داشت بسان غنیمت به یغما حتی به خانههای شخصی خود بردند، آنچه قابل تخریب بود، بیدرنگ ویران کردند و آنچه را نتوانستند غارت یا تخریب کنند، انکار کردند و یا بر ظاهرش رنگ و لعاب اسلامی و انقلابی زدند تا اصل و حقیقت آنها پوشیده بماند.
گام اول سیاست «محو پهلوی» خونین بود و با دادگاههای نمایشی و اعدام شروع شد؛ حذف و محو به عنوان یک سیاست غالب، خیلی زود در حوزههای مختلف آموزشی و فرهنگی و اقتصادی ریشه دواند تا نسلهای آینده را که قرار بود انقلاب اسلامی متکی بر آنها باشد پرورش دهند. اکنون اما بخشی عظیم از آن نسلها که نظام اسلامی برای پیشروی خود روی آنان حساب باز کرده بود نه تنها در مقابل آن ایستادهاند بلکه اتکای آنها درست بر همان نکاتی است که میبایست محو میشدند: هویت ملّی و تاریخی که پهلویها در تاریخ معاصر ایران نمایندگان برحق آن هستند.
اقبال عمومی به پهلویها از چند زاویه قابل بررسی است و به مجموعه دلایلی وابسته است که هر کدام مستلزم واکاوی دقیق و کارشناسانه است اما یکی از این دلایل که احتمالاً از شاخصترین آنهاست «خدمات» پهلوی به ایران است که جنبه عمومی دارد و همان حقیقتی است که جمهوری اسلامی و انقلابیون از یکسو در برابرش به شدت احساس عجز و حقارت میکنند و از سوی دیگر حتی در اوج جهل و هیجان نتوانستند آن خدمات را غارت و تخریب کند. انکار آن نیز بیثمر بوده و اکنون تبدیل به میراثی شده با چند کاربُرد:
نخبگان، متخصصان و اهل فن از آن به عنوان «دستاورد» و «پیشرفت» در مسیر توسعه و ترقی یاد میکنند. دستاوردی که با وجود همهی خرابکاریها و تخریبهای جمهوری اسلامی، هنوز منشاء تولید منفعت ملّی و درآمد است! توده مردم این را به چشم تجربه میبینند و به آن پدر و پسر «روحت شاد» و «خدا بیامرز» میگویند. این واقعیت که ظاهرا فقط «احساس» است، در سالهای اخیر به تکیهگاهی مستحکم برای مبارزه علیه جمهوری اسلامی تبدیل شده. محمدرضاشاه فقید منابع ملّی را برای آسایش و رفاه و همانطور که تاکید میکرد برای «زندگی شرافتمندانه» و «خوشبختی» مردم به ویژه نسلهای آینده به خدمت میگرفت و اینگونه منافع ملّی را تأمین میکرد.
این هدف که در عمل به صورت سیاستهای مشخص و برنامهریزی شده و سازمانیافته پیگیری میشد با انقلاب شوم ۵۷ نه تنها متوقف شد بلکه با تثبیت رژیم جدید، عقبگرد نیز کرد! اما هرآنچه در این مسیر پیش از انقلاب انجام شده بود، به عنوان بنیهی جامعه به کار گرفته شد. این بنیه گرچه تحت سیطرهی ملایان و وابستگان و بعدها نظامیان سپاهی قرار گرفت اما در طول همین چهل سال، حداقل خدماتی که سیستم جمهوری اسلامی مجبور بود به مردم ارائه دهد عمدتا از همان منابع تامین شد! وگرنه هرآنچه تخریب بود، روند صعودی در پیش گرفت: از فرار مغزها تا از کار افتادن تدریجی چرخهی اقتصاد که در دههی پنجاه در حال شکوفایی بود شامل صنایع نفت و پالایشگاهها و صنایع فلزی و ذوب آهن، طرحهای عمرانی از جمله سد و نیروگاه برای تأمین برق و همچنین جاده و راهآهن و فرودگاه و بنادر و دانشگاه و مراکز علمی و حتی ارتش و تجهیزات نظامی که جمهوری اسلامی داعیهی اقتدارش را دارد!
سالهاست که بخش مهمی از مردم خدمات پهلوی و چشمانداز آیندهای را که در چارچوب آن سیستم در دسترس بود با کارنامهی سیاه جمهوری اسلامی و آنچه با خرابکاری، جنگطلبی و فساد پیش روی کشور و مردم قرار دارد مقایسه میکنند. گرچه حاکمیت خاندان پهلوی چهل سال پیش در ایران با انقلاب و اعدام و سرکوب متوقف شد اما هنوز زمامداران جمهوری اسلامی از سایهای که پهلویها بر سر ایران گستردهاند در هراس و نگرانی شبانهروزی بسر میبرند و در ماههای اخیر هیچ ابایی ندارند که آن را بر زبان نیز بیاورند.
خطری که کارگزاران رژیم آن را بیش از هر زمان دیگری احساس میکنند آگاهی جامعه از این حقیقت است که خاندان پهلوی «ایرانساز» بود! جمهوری اسلامی ویرانگر است: با اعدام و جنگ شروع شد و تا امروز با سرکوب و گروگانگیری و تروریسم و سلطهجویی و جنگافروزی و در نتیجه فساد و فلاکت اقتصادی ادامه یافته است! این دو را با هیچ ترفندی نمیتوان در کنار هم گذاشت.
این است که در آستانهی چهلمین سالگرد درگذشت شاه، حکومت اسلامی در ایران بیش از هر زمان دیگری سایهی سنگین پهلویها را بر پیکر فرسوده و ناتوان خود احساس میکند به ویژه آنکه هیچ اطمینانی به ساختار و بدنهی خود نیز ندارد: آیا آنها نیز این تفاوتها را دریافتهاند؟! آیا آنها نیز سود دین و دنیای خود را در عبور از جمهوری اسلامی و تکیه بر میراث پهلوی نمیبینند؟!
*این گزارش نخستین بار ۵ امرداد ۱۳۹۸ در کیهان لندن منتشر شد.
حامد محمدی |ایکس|