پیوند فعالیت ادبی با اهداف نیکوکارانه

- یاسمین نادری شاعر و نویسنده‌ درآمد حاصل از فروش دفترهای شعر و داستان‌هایش را  در خدمت اهداف نیکوکارانه در ایران اختصاص می‌دهد. در ارتباط با فعالیت ادبی و نیکوکاری این نویسنده با وی گفتگو کرده‌ایم.

چهارشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ برابر با ۳۱ ژوئیه ۲۰۲۴


یاسمین نادری شاعر و نویسنده‌ درآمد حاصل از فروش دفترهای شعر و داستان‌هایش را  در خدمت اهداف نیکوکارانه در ایران اختصاص می‌دهد. در ارتباط با فعالیت ادبی و نیکوکاری این نویسنده با وی گفتگو کرده‌ایم.

خانم یاسمین نادری، لطفا در مورد کارنامه ادبی خودتان توضیحاتی بدهید.

-من از طریق پدرم در دوران کودکی با دنیای شعر و ادبیات آشنا شدم و از همان دوران شعر دکلمه می‌کردم. اگر جشنی در وزارت فرهنگ و هنر و جاهای مختلف برگزار می‌شد به عنوان کودک ۴-۵ ساله دعوت می‌شدم و دکلمه می‌کردم. صادقانه بگویم که محتوای اشعاری را که دکلمه می‌کردم نمی‌فهمیدم ولی از آهنگین بودن‌شان لذت می‌بردم.

تدریجا از کلاس‌های سوم و چهارم دبستان پدرم گلستان و بوستان سعدی و آثار ادبی فارسی مشابه را برایم می‌خواند و وقتی مطمئن می‌شد که من هم درست می‌توانم بخوانم، از من می‌خواست که این اشعار را حفظ کنم و برایشان بخوانم.

خلاصه اینگونه شد که من با دنیای شعر آشنا و رفیق شدم. اولین شعر دو بیتی‌ که نوشتم در کلاس چهارم بود که آنرا سر کلاس انشاء خواندم ولی معلم با چهره خندان جملاتی را گفت که معنای همه‌اش را نفهمیدم. فقط فهمیدم که پدر من عریان است و خودش خندید و بچه‌ها هم به دنبال او خندیدند. مطمئن هستم که بچه‌ها از اینکه معلم چه گفت چیزی نفهمیدند.

یاسمین نادری

وقتی از جملات معلم و خنده او به پدرم گفتم، او گفت که معلم شاید فکر کرده است که شعر تو مال باباطاهر عریان است که این البته هیچ مهم نیست. او اضافه کرد که بعد از این وقتی شعری گفتم  فقط برای او بخوانم. او که همیشه مشوق من بود، نمی‌خواست که  رفتارهای نادرست دیگران، سرخورده‌ام کند.

به این ترتیب من به شعر گفتن ادامه دادم و کمی بعد داستان‌نویسی هم به فعالیت ادبی من اضافه شد‌. داستانی نوشتم  با عنوان «دنیای تاریک قماربازان» که داستانی سنگین بود و جوّ بدبینانه داشت. پدرم این داستان را برای مجله زن روز و یا اطلاعات بانوان- دقیقاً یادم نیست- فرستاد. ولی آنها داستان را پس فرستادند با این بهانه که این متن نمی‌تواند از قلم یک دختر ده ساله باشد و به همین دلیل از چاپ آن معذورند.

به این ترتیب باز توی ذوق من خورد ولی من همچنان ادامه دادم. در کلاس ششم دبستان ناظمی داشتیم که با پدرم آشنا بود و شنیده بود که شعر می‌گویم. از من خواست دفتر شعر و داستان‌هایم را به او قرض بدهم؛ قرض دادن همان و گم شدن همان! آن خانم به هر علتی دفتر باارزش مرا گم کرد.

بعدها تحصیلاتم را در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در رشته جامعه‌شناسی ادامه دادم.

هرچند  در دوره دبیرستان ادبیات من خوب بود ولی بطور تخصصی رشته ادبیات فارسی نخواندم و هر آنچه را که می نویسم از دلم برمی خیزد ولی همیشه در اشعارم پیامی برای خواننده دارم. خوشبختانه دوستانم هم همیشه تشویق و حمایتم کرده‌اند.

من مدتی هم به عنوان گزارشگر صفحه پنج روزنامه «آیندگان» که ویژه اخبار اجتماعی بود، کارکردم و تنها گزارشگر زن در این قسمت بودم و همه همکاران من مرد بودند.

چند سال پیش به انگلستان آمدید؟ از کی در اینجا به فعالیت‌های ادبی و نیکوکاری و همچنین حقوق زنان پرداختید؟

-من ۳۷ سال پیش  به اینجا آمدم و مقیم شدم. حدوداً ۱۷ سالی می‌شود که به فعالیت‌های خودم  در عرصه‌هایی که نام بردید، پرداخته‌ام. در آن زمان سناریویی برای یک سریال ۸ قسمتی تلویزیونی به نام «ملاقات با سرنوشت»  نوشتم که با هزینه خودم در اینجا تولید شده و تلویزیون فارسی زبانی در آلمان آنرا پخش کرد. این سناریو در مورد ایرانیان مهاجر و پناهنده بود. من خودم  در این فیلم نقش یک دکتر روانشناس را بازی می‌کردم که مهاجران و پناهندگان برای مشکلات‌شان به او مراجعه می‌کردند. این روانشناس هم که به دیگران کمک می‌کرد، خودش زندگی نابسامانی داشت. پیام من در این سریال آن بود که ایرانیان فقط محو زیبایی‌های مهاجرت به اروپا و غرب نشوند بلکه بدانند که در کنار رنگ سفید رنگ سیاه هم هست.

از آنجا که به عنوان مترجم و مشاور امور پناهندگان و مهاجران در یک سازمان رفاهی کار می‌کردم، آشنایی نزدیک درباره مسائل و مشکلات آنان داشتم. این امر در نوشتن این سناریو بسیار به من کمک کرد. این کار ادامه داشت تا اینکه در سال ۲۰۱۹ تقاضای بازنشستگی دادم.

همینطوری پراکنده به داستان‌نویسی و سرودن شعر ادامه می‌دادم تا اینکه بلافاصله بعد از بازنشستگی‌ام پاندمی کووید شروع شد و همه طبیعتاً در خانه محبوس شدیم. من از این فرصت استفاده کردم و شروع به جمع‌آوری و نظم دادن به آثارم، یعنی بیشتر اشعارم، کردم.

اولین دفتر شعرم با عنوان «مجموعه دلبافته‌های یاسمین نادری» در پاییز ۱۳۹۹ به چاپ رسید.

از چه زمانی فعالیت ادبی را با فعالیت نیکوکارانه پیوند زدید؟

-سابقه فعالیت نیکوکارانه من به دوران دانشجویی در ایران باز می‌گردد که همزمان بود با دوره‌ای که در «آیندگان» کار می‌کردم. در آن زمان برای کهریزک و بیمارستان تاج، که مرکز مداوای بیماران سرطانی بود، کار خیریه‌ای می‌کردم. حدود شصت نفر، شامل نیروی متخصص و نیکوکار با من همکاری می‌کردند و امکانات‌شان را در اختیار من گذاشته بودند. بعد از خارج شدن از ایران که مدتی در پاکستان اقامت داشتیم در آن کشور هم فعالیت نیکوکاری داشته‌ام. با سازمانی که همکاری می‌کردم در مناطق دورافتاده زنانی را که شوهرانشان را از دست داده بودند شناسایی می‌کردیم. با توجه به کاری که آنها بلد بودند ویا به آن علاقه داشتند، ابتدا دوره‌های آموزشی برای آنها می‌گذاشتیم و سپس برای آنها کار ایجاد و یا پیدا می‌کردیم. در تهیه وسایل کارشان هم به آنان کمک مالی می‌کردیم. البته من کاری شبیه این را در ایران هم می‌کردم. در دوره‌ای هم در پاکستان مدیر کالجی بودم و ۳۰ صندلی به صورت رایگان در اختیار برخی دانشجوبان که از عهده پرداخت شهریه‌شان بر نمی‌آمدند اختصاص داده بودم؛ بعلاوه هزینه‌های آنها شامل کتاب و ناهار را هم به رایگان در اختیار آنها قرار می‌دادیم. از ملیت‌های مختلف ما برای این کمک ها متقاضی داشتیم ولی بیشتر از همه بچه‌های افغانستانی نیازبه این کمک داشتند.

در انگلستان چه کتاب‌هایی را منتشر کردید که از درآمد حاصل از فروش آنها را به مراکز خیریه‌‌ در مناطق مختلف ایران اختصاص داده‌اید؟

-در مورد کتاب اول که گفتم تمامی عوایدش را به مدرسه‌ای خارج از مشهد تقدیم کردم. در این مدرسه دختران جوان از خانواده‌های  بی‌بضاعت یا دخترانی که اصلا خانواده‌ای نداشتند، به صورت شبانه‌روزی نگهداری می‌کردند.

کتاب بعدی‌ام را که «بی‌بی دل» عنوانش است در سال ۱۴۰۲ به چاپ رساندم. تمام درآمد حاصل از فروش آنرا همراه درآمد حاصل از فروش کتاب دیگری- که درباره آن توضیح خواهم داد- به چند خیریه در سیستان و بلوچستان اختصاص دادم. کتاب دیگر برای بچه‌ها با عنوان «مادربزرگ مهربان کجاست؟!» به فارسی و انگلیسی است و دوست هنرمندم خانم زهرا هوشیار آنرا به رایگان مصور کرده است.

کتابی دیگر به نام « بهار در قرنطینه» حاصل کار ۲۲ نویسنده فارسی‌زبان، از جمله من، از سراسر دنیاست. این کتاب با زحمات و همت خانم مهرنوش خرسند به دنبال برگزاری یک کارگاه نویسندگی در گروه تلگرامی، تهیه و تدوین شد و به چاپ رسید. از هر نویسنده دو داستان در این کتاب آمده است.

مبالغ حاصل از فروش این کتاب نیز صرف خرید،  تانکرهای آب در مناطق محروم سیستان و بلوچستان شد.

اضافه کنم که من در فعالیت پادکست «سازمان وایز» که مخفف انگلیسی سازمانی است که معادل فارسی آن می‌شود «استقلال و برابری پایدار زنان» شرکت فعال داشته‌ام. من مدیر کارگروه ادبیات آن بودم در آنجا ما برنامه‌هایی صرفاً برای روشنگری درباره حقوق زنان برای فارسی‌زبانان درست می‌کردیم. یکسری برنامه به نام «زنان زمینی» درست کرده‌ام که مربوط به برخورد و نگرش به حقوق زنان از هزار سال پیش است.  برنامه «زنان نامدار» را نیز تهیه کرده‌ام که مربوط به زنانی است که در تاریخ ایران نقش‌های اجتماعی برجسته‌ای داشته‌اند و بسیاری از آنان در ادبیات و امور اجتماعی پیشگام بوده‌اند. سرودی هم مخصوص زنان «وایز» نوشته‌ام که به زودی پخش خواهد شد.

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۸ / معدل امتیاز: ۳٫۵

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=355300