روز شنبه ۲۷ ماه ژوئیه، روحی شفیعی نویسنده، مترجم و فعال حقوق زنان در جلسه ماهانه کانون فرهنگی پارس درباره عشق در ادبیات کلاسیک فارسی سخنرانی کرد. کیهان لندن درباره این تحقیق با روحی شفیعی گفتگو کرده است.
–خانم شفیعی، با چه انگیزه و هدفی رفتید سراغ موضوع عشق در ادبیات کلاسیک فارسی؟
-چند سال پیش با یکی از دوستان که سردبیر یک مجله انگلیسی است صحبت درباره خصوصیات ما ایرانیها شد و شرایط کنونی ما و خشونتی که در زمینههای مختلف در ایران امروزه تجربه میکنیم. پرسشی برای دوست من پیش آمده بود که آیا ایرانیها همیشه اینطور خشن و طرفدار خشونت و تبعیض بودهاند؟ در پاسخ به این سوال، من به این فکر افتادم و به او پیشنهاد کردم که مقالهای برای مجله او بنویسم و در آن از ادبیات هزاران ساله زبان فارسی و اینکه در گذشتههای دور زبان ما شعر بود و عشق محور زندگی نویسندگان و به ویژه شاعران ما بود، بگویم. پذیرفت و من مقالهای به انگلیسی در مورد عشق در ادبیات کلاسیک فارسی نوشتم و شرح دادم که اکثر شعرای بزرگ ما راجع به عشق و محبت و انسان دوستی صحبت کردهاند.
-محدوده و چارچوب کار پژوهشیتان را چطور تنظیم کردید؟
-من در این تحقیق به دنبال عشقهای الهی و عرفانی نرفتهام و صرفاً به دنبال عشقهای زمینی بین زن و مرد در ادبیات کلاسیک فارسی بودهام. عشقهای زمینی بین همجنسان در ادبیات فارسی به نظر من کند و کاو زیاد و گستردهای میطلبد. اما یک نکته دیگر را هم در نظر داشته باشیم که در دوره ادبیات کلاسیک فارسی، زنان همیشه در اندرون و پنهان از مردها بودهاند. حال در چنین شرایطی چگونه مردان شاعر به این زیبایی در وصف زنان گفتهاند خودش معمای زیبایی است. اما در میخانههایی که در آن زمان پاتوق مردان بوده، پسران جوان خدمت میکردهاند یعنی همین مسئلهای که هنوز هم در افغانستان وجود دارد که پسران جوان با بزکی زنانه عشوهگری میکنند و خدمات جنسی به مردان میدهند. حال اشعاری به این زیبایی در وصف زنان چگونه سروده شده، خودش بسیار جالب است و آیا بخشی از این اشعار در وصف پسران جوان بوده است نیز باید مورد توجه قرار گیرد.
-اولین اشعار در وصف عشق به کدام زمان بر میگردد؟
-اولین شاعر ایرانی که راجع به عشق صحبت کرده رابعه است که خودش زنی عاشق بود و نخستین شاعر زن در ادبیات فارسی است که در قرن دهم میلادی و همزمان با رودکی میزیسته است.
رابعه دختر حاکم بود. در زمان حیات پدرش، یعنی حاکم بلخ در خراسان بزرگ، اودُردانه پدرش بود. پدرش خواندن و نوشتن و نقاشی و شعر سرودن را به او یاد داده بود.
رابعه در جوانی عاشق فرمانده لشکر پدرش که مرد جوانی به نام بکتاش بود شد و شروع به سرودن شعر برای او کرد. با مرگ پدر رابعه، برادرش، حارث، حاکم بلخ میشود که مرد بسیار متعصبی بود. در مجلسی در بارگاه سامانیان ظاهراً رودکی شعری از رابعه میخواند. سلطان از شعر بسیار خوشش میآید و از رودکی اسم شاعر را میپرسد. رودکی که خبر نداشته است که حارث، حاکم بلخ، برادر رابعه است و در مجلس هم حضور دارد اسم رابعه را میبرد و از شعر او تعریف و تمجید میکند. حارث بعد از برگشتن به بلخ رابعه را زندانی کرده، دور او دیوار میکشد و او را در آن محبوس میکند تا اینکه رابعه در آن زندان دهشتناک جان میدهد.
عشق او باز اندر آوردم به بستر
کوشش بسیار نامد سودمند
عشق دریائی کرانه ناپدید
کی توان کردن شنا ای هوشمند
عشق را خواهی که تا پایان رسی
پس بباید ساخت با هر ناپسند
در مورد رابعه بسیار نوشته شده است. ابوسعید ابوالخیر در نوشتههای خود از رابعه بسیار سخن گفته است. عطار داستان رابعه را در الهینامه در چهارصد و اندی شعر به نظم درآورده است. مزار رابعه در بلخ میعادگاه عاشقان است.
بعد از رابعه شاعر زن دیگری که به عشق پرداخته است مهستی گنجوی است. شرایط زندگی مهستی که در قرن ۱۱ میلادی در زمان غزنویان میزیسته از رابعه متفاوت بود. مهستی از طبقات بالای اجتماع در شهر گنجه بود، یعنی در غرب دریای کاسپین و از آزادی بیشتری برخوردار بود. اطلاعات زیادی از مهستی وجود ندارد.
ما را به دم پیر نگه نتوان داشت
در حجره دلگیر نگه نتوان داشت
آن را که سر زلف چو نخجیر بود
در خانه به زنجیر نگه نتوان داشت
چندسال پیش در موزه بریتانیا بودم و در قسمت نمایش کفشهای قدیمی در بالای ستون به شعری از مهستی با ترجمه انگلیسی برخوردم که در وصف کفشهای دلبر آمده بود:
زیبا بت کفش گر چو کفش آراید
هر لحظه لب لعل بر آن میساید
کفشی که ز لعل شکرش آراید
تاج سر خورشید فلک را شاید
بعد از این دو شاعر زن، فخرالدین اسعد گرگانی در وصف عشق سروده است. او داستان عاشقانهای را در نیمه اول قرن پنجم در دوره اشکانیان به نظم کشیده است: داستان ویس و رامین.
سپس فردوسی است که در شاهنامه داستانهای عشقی زیادی را به شعر در آورده است. داستان زال و رودابه، رستم و تهمینه و بیژن و منیژه. فردوسی در شاهنامه در دلدادگی زال به رودابه می سراید:
دل زال یکباره دیوانه گشت
خرد دور شد عشق فرزانه گشت
عشق رودابه، دختر سیندخت و مهراب، پادشاه کابل به زال، پسر سام، حکمران سیستان یکی از زیباترین داستانها در شاهنامه است. با آنکه این دو حکمران همیشه با هم در جنگ بودند اما با میانجیگری سیندخت، مادر رودابه، که خود زنی شاعر و قدرتمند بود، بین دو ایالت صلح برقرار میشود و از ازدواج رودابه و زال پسری به دنیا میآید به نام رستم که قهرمان داستانهای شاهنامه است.
بعد از این شاعران، بهترین نوشتههای عشقی را در غزلیات حافظ داریم.
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
سعدی شاعر نامدار دیگر ماست که یک باب از گلستان و بوستان را به موضوع عشق اختصاص داده است.
سعدی همه روزه عشق میباز
تا در دو جهان شوی به یک رنگ
یا:
ای کاروان آهسته ران کآرام جانم میرود
آن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
شاعران پارسیگویی هم که در هند داشتیم در وصف عشق شعرهای بسیار زیبایی سرودهاند.
بیدل دهلوی که در سالهای ۱۰۵۴ هجری در هند میزیسته در وصف یار خود که قرار است به دیدار او بیاید چنین میگوید:
از هجوم اشک ما بیدل نپرس
یار میآید چراغانی کنید
نغمه تار نفس بیمژده وصلی نبود
نبض دل تا میتپد، آواز پای یار داشت
اما معروفترین و زیباترین داستانهای عشقی در ادبیات فارسی داستان لیلی و مجنون و خسرو و شیرین و فرهاد در عاشقانههای نظامی گنجوی هستند. در هر دوی این داستانها نظامی گنجوی بسیار مفصل در وصف عشق این عاشقان و معشوقان و زندگی آنها در صدها بیت شعر سروده است.
مجنون چو شنید پند خویشان
از تلخی پند شد پریشان
زد دست و درید پیرهن را
کاین مرده چه میکند کفن را
اما به نظر من زیباترین منظومه عشقی که چندین شاعر قبل از نظامی هم درباره آن سرودهاند، داستان عشق خسرو به شیرین است که وحشی بافقی قبل از نظامی در ۱۰۷۰ بیت به شعر درآورد. پس از او وصال شیرازی در نیمه دوم سده ۱۳ آن را پی گرفت اما عمرش کفاف نداد و پس از وی نیز صابر شیرازی ۳۰۴ بیت به آن افزود.
مرا زین گفتگوی عشق بنیاد
که دارد نسبت از شیرین و فرهاد
غرض عشق است و شرح نسبت عشق
بیان رنج عشق و محنت عشق
داستان عاشقانه خسرو و شیرین در شاهنامه هم وجود دارد اما در آنجا از فرهاد یاد نمیشود و تنها شیرین شیفته خسرو نشان داده میشود.
اما در کتاب «سیمای دو زن» از سعیدی سیرجانی، وی داستان را از زبان نظامی گنجوی زیباترین داستان عشقی میداند که در آن زمان گفته شده است. نظامی در صدها بیت داستان خسرو و شیرین و شیرین و فرهاد را که در واقع یک مثلث عشقی بوده به زیبایی به نظم درآورده است.
–این سنت وصف عشق زن و مرد در ادبیات کلاسیک فارسی با چه تغییر و تحولی به زمان کنونی ما رسیده؟ آیا این تمنای شدیدی که برای رسیدن به معشوق در اشعار کلاسیک ما موج میزند هنوز هم ادامه دارد؟
-درواقع بسیاری از شاعران معاصر مرد ما در وصف معشوق بسیار گفتهاند. اما زنان شاعری که در این زمینه شعر سروده باشند کم داریم. شاید یکی از معروفترین زنانی که آشکارا در وصف عشق زمینی به مرد سخن گفته فروغ فرخزاد است. اما پس از وی شاید با پیروی از او ما در دهههای گذشته شاعران زنان جوان دیگری داشتهایم که بیپروا از عشق سخن گفتهاند.
ماهیت شعر شاعران معاصر ما گرچه میتوانیم بگوییم ادامه شعر کلاسیک است ولی به یک شکلی فرق کرده و امروزی شده است. در عصر کنونی که ارتباطات بسیار گسترده شدهاند همه همدیگر را میتوانند به راحتی پیدا کنند و ببینند و ارتباط برقرار کنند، این امر به نظر من مفهوم عشق و عاشقی را نیز تغییر داده است. دیگر برخلاف گذشته عاشق و معشوق در سوز و گداز و هجران بسر نمیبرند. البته شاید در ایران کنونی هنوز کاملاً جا نیفتاده است که اگر زنی عاشق مردی شود آزادانه برود و عشق خود را به او بیان کند اما به هر روی شعر عاشقانه در سرودههای زنان معاصر ما حضوری پررنگ پیدا کرده.
-در تحقیق شما، سیمای زن در عالم تخیل شاعر مرد و از نظر او بطور کلی چگونه پرداخته شده؟ آیا او زنی ضعیف و تابع و وابسته مرد است و یا اینکه تواناست و از خود استقلال دارد و قادر به تصمیمگیری است؟ آیا این زنان تلاش داشتهاند که حاکم بر سرنوشت خودشان بشوند؟
-در چهارچوب مشخص و محدود پژوهش من که نتایج آنرا باید با احتیاط عمومیت داد نشانههایی که از زنان داده است اولاً همه از طبقات بالای جامعه هستند؛ ما از دنیای زنان طبقات پایین خبر نداریم. دیگر آنکه زنانی که تصویر شدهاند بطور کلی توانا و جسورند. حتی رابعه هرچند تحت کنترل برادر متعصباش بوده ولی وقتی بکتاش در میدان جنگ زخمی میشود، به سراغ او میرود و کمکاش میکند. در اشعار شاهنامه بهخصوص داستان تهمینه و سهراب و همچنین در اشعار سعدی و به خصوص شخصیت شیرین در اثر نظامی بیانگر زنانی برجسته و قوی و تصمیمگیرنده هستند ولی نمیشود این را به کل جامعه عمومیت داد.
مثلا شیرین هرچند که عاشق خسرو بوده ولی چون خسرو میخواسته است که شیرین معشوقهاش شود، به او اجازه ورود به بارگاهش و خرمنگاهش را نداده است. سالها بعد که همسر خسرو، مریم، فوت میکند، خسرو رسماً به خواستگاری شیرین میآید و آنها ازدواج میکنند.
به هر روی، در زمینه اشعار عاشقانه و عشق بین زن و مرد و یا مردان و پسران میکدهها میتوان کند و کاو بسیار کرد و شاید به نتایج متفاوتی رسید.