بهرام فرخی – در دنیای امروز، وقتی به صحنه سیاست ایالات متحده نگاه میکنیم، به سختی میتوان رهبران گذشته مانند توماس جفرسون، آندرو جکسون، آبراهام لینکلن، فرانکلین دی روزولت و جرج واشینگتن را با چهرههای کنونی سیاستمداران این کشور مقایسه کرد. انتخاباتی که در پیش رو داریم به وضوح نشان میدهد که آمریکا وارد دورهای متفاوت از تاریخ سیاسی خود شده است. نه دونالد ترامپ و نه کامالا هریس، هیچ شباهتی به رهبران قرن بیستم مانند تئودور روزولت، هری اس. ترومن، وودرو ویلسون، دویت دی آیزنهاور و جان اف. کندی ندارند. حتی نمیتوان آنها را با دو رئیس جمهور جنجالی و محبوب دهههای اخیر یعنی رونالد ریگان و بیل کلینتون مقایسه کرد.
به نظر میرسد که دو حزب اصلی ایالات متحده، یعنی جمهوریخواه و دموکرات، به گروگان جناحهای تندروی خود درآمدهاند. شخصیتهای میانهروی هر دو حزب به حاشیه رانده شده و سیاستمدارانی که توانایی سازش و همکاری داشتند، جای خود را به کسانی دادهاند که شعارهای پوپولیستی و وعدههای توخالی را به اقدامات واقعی و سیاستهای عملی ترجیح میدهند. در این فضای سیاسی جدید، جایی برای اعتدال و میانهروی نیست و میدان در دست کسانی است که توانایی بیشتری در جلب توجه و ایجاد شکاف دارند.
از یکسو کامالا هریس به عنوان معاون رئیس جمهور فعلی، جو بایدن، همچون بسیاری از دموکراتهای چپگرا در میدان سیاست حضور دارد. او به ویژه در مسائل اجتماعی و اقتصادی، به شدت از جناح چپ حزب خود حمایت میکند. این موضوع باعث شده که بسیاری از مردم آمریکا، به ویژه کسانی که در مرکز و راست سیاسی قرار دارند، احساس کنند که صدای آنها در سیاستهای حزب دموکرات به حاشیه رفته است.
از سوی دیگر دونالد ترامپ با حضور مجدد خود در صحنه سیاسی و قبول تلویحی «کمپین راست افراطی ۲۰۲۵»، به نظر میرسد که آماده است تا دوباره با استفاده از روشهای تحریکآمیز خود، دموکراسی آمریکایی را به چالش بکشد. ترامپ با حمله به نهادهای دموکراتیک و ایجاد شکاف در میان مردم، بسیاری را به این باور رسانده که او نه تنها تهدیدی برای دموکراسی است، بلکه قصد دارد دستاوردهای سکولار و دموکراتیک آمریکا را از بین ببرد.
هر دو کمپین انتخاباتی، چه از سوی دموکراتها و چه جمهوریخواهان، پر از اتهام، دروغ و پنهانکاری است. این رفتارها به وضوح با روح دموکراسی و ارزشهای بنیادین فرهنگ «پیوریتان» ایالات متحده در تضاد است. این دو سیاستمدار و بسیاری از همپیمانان آنها بجای توجه به نیازهای واقعی مردم، بیشتر بر روی نقاط ضعف و تفرقهها تمرکز کردهاند. نتیجه این است که نه تنها فضای سیاسی آمریکا از نظر وحدت ملی متزلزل شده، بلکه امید به بازگشت به یک گفتگوی سیاسی سازنده و دموکراتیک نیز کاهش یافته است.
نگاهی به نقش رسانهها در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و اهمیت حقیقتگویی در دموکراسی
در ایالات متحده آمریکا، انتخابات ریاست جمهوری همواره یکی از مهمترین و حساسترین رویدادهای سیاسی به شمار میآید. این رویداد نه تنها تعیینکننده مسیر سیاست داخلی و خارجی کشور است، بلکه معیاری برای ارزیابی تعهد سیاسیون به اصول دموکراسی و شفافیت در برابر مردم نیز محسوب میشود. یکی از ویژگیهای برجسته این فرآیند، پرسشگری مداوم و دقیق رسانهها از کاندیداهای ریاست جمهوری از هر دو حزب جمهوریخواه و دموکرات است. روزنامهنگاران بطور مستمر به دنبال آن هستند تا هرگونه اطلاعات نادرست یا تلاش برای پنهانکاری را از سوی کاندیداها شناسایی و افشا کنند. این امر نه تنها برای اطمینان از صداقت سیاستمداران بلکه برای حفظ اعتماد عمومی و تقویت پایههای دموکراسی نیز حیاتی است.
اهمیت نقش رسانهها و متمم اول قانون اساسی
بر اساس متمم اول قانون اساسی ایالات متحده، آزادی بیان و آزادی مطبوعات به عنوان حقوق بنیادی شهروندان و ابزارهای اساسی در دموکراسی به رسمیت شناخته شدهاند. این آزادی به رسانهها و روزنامهنگاران اجازه میدهد که از صاحبان قدرت به شیوهای آزاد و بدون ترس پرسشگری کنند و جنبههای مختلف زندگی سیاسی، حرفهای و حتی شخصی آنها را زیر نور رسانهها ببرند. این بررسیها و افشاگریها میتوانند از فساد و سوء استفاده از قدرت جلوگیری کنند و به مردم آمریکا این اطمینان را بدهند که رهبرانشان بطور شفاف و صادقانه عمل میکنند.
راستآزمایی سخنان و وعدههای انتخاباتی
یکی از مسئولیتهای مهم رسانهها در طول انتخابات ریاست جمهوری، راستآزمایی سخنان و وعدههای کاندیداهاست. روزنامهنگاران به دقت اظهارات و ادعاهای مطرحشده توسط کاندیداها را بررسی میکنند و آنها را با حقایق موجود و سوابق گذشته تطبیق میدهند. این فرآیند که به عنوان “راستآزمایی” شناخته میشود، نه تنها در انتخاباتی سالم و شفاف مؤثر است، بلکه به شهروندان نیز این امکان را میدهد که اطلاعات دقیقتری درباره کاندیداها و برنامههای آنها داشته باشند.
از ابتدای شکلگیری انتخابات ریاست جمهوری در تاریخ آمریکا، اصحاب رسانه همواره دغدغه صحتسنجی سخنان کاندیداها را داشتهاند. روزنامهها در دورههای اولیه تاسیس ایالات متحده، و به دنبال آن رادیو و تلویزیون در قرن بیستم و رسانههای اجتماعی در عصر مدرن، به نظارت بر سیاستمداران و مقامات دولتی پرداختهاند. آنها نه تنها در طول رقابتهای انتخاباتی بلکه در دورههای بعد از پیروزی نیز به این کار ادامه میدهند تا اطمینان حاصل شود که سیاستمداران حقیقت را از مردم پنهان نمیکنند یا آنها را با اطلاعات نادرست فریب نمیدهند.
موفقیتها و چالشهای رسانهها در افشاگریهای سیاسی
میتوان به جرات گفت که رسانهها و روزنامهنگاران متعهد تا حد زیادی در انجام این وظیفه خود موفق بودهاند. افشاگریهای بزرگ در تاریخ سیاسی آمریکا نظیر ماجرای واترگیت، ایرانگیت، رسوایی لوینسکی، و ادعای وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق، نمونههای بارزی از تأثیرگذاری رسانهها در کشف حقیقت و شفافسازی برای مردم هستند. در هر یک از این موارد، رسانهها نقش بیبدیلی در افشای فساد، پنهانکاری و دروغگویی در سطوح مختلف دولتی ایفا کردهاند و از این طریق به جلوگیری از آسیبهای بیشتر به جامعه و نظام سیاسی کمک کردهاند.
با این حال، باید اذعان کرد که در برخی موارد، افشای حقایق با تأخیر صورت گرفته و این امر منجر به خسارات جدی در سیاست داخلی و خارجی ایالات متحده شده است. در مواردی، سیاستمدارانی که درگیر پنهانکاری و دروغگویی بودهاند، توانستهاند از زیر تیغ عدالت بگریزند و عواقب جدی متحمل نشوند. این امر نشاندهنده چالشهایی است که رسانهها در انجام وظیفه خود با آنها روبرو هستند.
در مجموع، میتوان نتیجه گرفت که رسانههای آزاد و مستقل یکی از ستونهای اصلی دموکراسی در ایالات متحده هستند. آنها با نظارت و پرسشگری مداوم از سیاستمداران و افشای حقایق، نقش مهمی در حفظ شفافیت و سلامت انتخابات و نظام سیاسی ایفا میکنند. اگرچه در برخی موارد، رسانهها با چالشهایی روبرو بودهاند، اما تعهد آنها به حقیقت و شفافیت، به حفظ اعتماد عمومی و تقویت نهادهای دموکراتیک کمک کرده است. در جهانی که اطلاعات نادرست و پنهانکاری به سرعت میتواند گسترش یابد، نقش رسانهها در حقیقتگویی و حفاظت از دموکراسی بیش از پیش اهمیت یافته است.
دروغگویی و افشاگری در سیاست آمریکا از جمله موضوعاتی است که همواره به شدت مورد نهی و محکومیت قرار گرفته است. در فرهنگ سیاسی ایالات متحده، صداقت و شفافیت ارزشهای مهمی محسوب میشوند که تخطی از آنها میتواند پیامدهای جدی برای سیاستمداران و نهادهای حکومتی به همراه داشته باشد. این اهمیت به دلایل مختلفی بازمیگردد که میتوان آنها را در بستر ارزشهای اخلاقی، ساختار دموکراسی، نقش رسانهها و قوانین و نهادهای نظارتی مورد بررسی قرار داد.
ریشههای تاریخی و ارزشهای اخلاقی بنیانگذاران آمریکا
بسیاری از بنیانگذاران ایالات متحده و مهاجران اولیهای که به این کشور آمدند، از مذاهب پروتستان بودند که بر اصولی همچون صداقت، درستی و شفافیت تأکید داشتند. این ارزشها در تار و پود فرهنگ سیاسی و اجتماعی آمریکا تنیده شده و به نوعی جزئی از هویت ملی این کشور گردیده است. برای مثال، بنیانگذاران آمریکا معتقد بودند که صداقت در سیاست میتواند به تحکیم اعتماد عمومی کمک کند و به نوبه خود، باعث پایداری نظام دموکراتیک شود. از این رو، دروغ گفتن در عرصه سیاسی آمریکا، نه تنها به دلیل ملاحظات اخلاقی، بلکه به دلیل تعهد به اصول بنیادین دموکراسی به شدت مذموم تلقی میشود.
دموکراسی و شفافیت: پایههای اعتماد عمومی
دموکراسی آمریکا بر پایه شفافیت و پاسخگویی بنا شده است. در یک نظام دموکراتیک، مقامات دولتی باید بطور مداوم در برابر مردم و نهادهای نظارتی پاسخگو باشند. دروغ گفتن توسط مقامات دولتی نه تنها میتواند اعتماد عمومی را تضعیف کند، بلکه ممکن است به شکلی جدی نظام دموکراتیک را به خطر بیندازد. به همین دلیل، رسانهها، نهادهای نظارتی و خود مردم به شدت بر روی دروغها و نادرستیها حساس هستند و این حساسیت در طول تاریخ آمریکا نقش مهمی در شکل دادن به سیاست داخلی و خارجی ایفا کرده است.
نقش رسانهها و فضای سیاسی در افشاگریها
با ظهور رسانههای نوین و به ویژه شبکههای اجتماعی، افشاگریها و آشکار ساختن دروغها به شدت افزایش یافته است. رسانهها به عنوان یکی از ارکان اصلی دموکراسی، وظیفه نظارت بر قدرت را بر عهده دارند و در این راستا، توانستهاند نقش مؤثری در افشای دروغها و اطلاعات نادرست داشته باشند. در ایالات متحده، رسانهها بارها دروغهای سیاستمداران را افشا کرده و این مسئله باعث شده تا سیاستمداران با دقت بیشتری نسبت به اظهارات و عملکرد خود عمل کنند.
به عنوان نمونه، در ماجرای «واترگیت ۱۹۷۲/۱۹۷۴» نقش رسانهها در افشای رسواییهای کاخ سفید منجر به استعفای رئیسجمهور ریچارد نیکسون شد. این افشاگری که از سوی روزنامهنگاران برجستهای چون باب وودوارد و کارل برنشتین از واشنگتن پست انجام شد، نشان داد که چگونه رسانهها میتوانند در مبارزه با فساد سیاسی و دروغگویی نقش کلیدی ایفا کنند.
قوانین و نهادهای نظارتی: بازدارندگی از دروغگویی
در ایالات متحده، قوانین و مقررات متعددی وجود دارد که مانع انتشار اطلاعات نادرست، به ویژه در کمپینهای انتخاباتی و مسائل سیاسی مهم میشود. نهادهایی مانند «کمیسیون انتخابات فدرال» و سازمانهای حقیقتسنجی با هدف حفظ سلامت فضای سیاسی و انتخاباتی فعالیت میکنند. این نهادها بر عملکرد سیاستمداران نظارت دارند و از انتشار اطلاعات نادرست و دروغ جلوگیری میکنند.
به عنوان مثال، در ماجرای ادعای وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق در سال ۲۰۰۳، رسانهها و نهادهای نظارتی بعداً مشخص کردند که این ادعاها بر پایه اطلاعات نادرست بنا شده بود و هیچ سلاحی در عراق پیدا نشد. این موضوع نه تنها به یکی از بزرگترین موارد افشاگری در سیاست خارجی ایالات متحده تبدیل شد، بلکه نشان داد که قوانین و نهادهای نظارتی چقدر میتوانند در جلوگیری از دروغگویی و اطلاعات نادرست مؤثر باشند.
نمونههایی برجسته از دروغگویی و افشاگری در تاریخ آمریکا
تاریخ سیاسی ایالات متحده پر است از مواردی که در آن دروغگویی و افشاگریها به شکل قابل توجهی بر سیاست داخلی و خارجی این کشور تأثیر گذاشتهاند. برای درک بهتر این موضوع، میتوان به چند نمونه برجسته اشاره کرد:
گذشته از رسوایی «زنونیا» در انتخابات ریاست جمهوری ۱۸۰۰ و یا اخبار دروغین راجع به غرق شدن کشتی ماین در سال ۱۸۹۸ در هاوانا که منجر به جنگ با اسپانیا شد، در قرن بیستم تعداد رسواییهایی که افشا شدند بسیار بیشتر بود که نمونههایی از آنها را در زیر می آورم.
رسوایی واترگیت ۱۹۷۲/۱۹۷۴: یکی از معروفترین افشاگریها در تاریخ سیاسی آمریکا که منجر به استعفای رئیس جمهور ریچارد نیکسون شد. در این ماجرا، کاخ سفید بطور سیستماتیک در پوشاندن نقش خود در سرقت اسناد و شنودهای غیرقانونی در مقر حزب دموکرات دخالت داشت.
ایران گیت یا ماجرای مک فارلین ۱۹۸۵/۱۹۸۷:در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان، دولت آمریکا به صورت مخفیانه اسلحه به ایران فروخت و پول حاصل از آن را به نیروهای کنترا در نیکاراگوئه میفرستاد. این اقدام برخلاف سیاستهای عمومی اعلامشده دولت آمریکا و قوانین کنگره بود.
ماجرای مونیکا لوینسکی ۱۹۹۸: رابطه جنسی رئیس جمهور بیل کلینتون با یک کارآموز کاخ سفید و دروغگویی اولیه او در اینباره، منجر به استیضاح وی شد. هرچند در نهایت سنا کلینتون را تبرئه کرد، اما این ماجرا نشاندهنده عواقب دروغگویی در سیاست آمریکا بود.
این نمونهها نشان میدهد که چگونه دروغگویی و افشاگریها میتوانند به شکل قابلتوجهی بر سیاست داخلی و خارجی ایالات متحده تأثیر بگذارند و اعتماد عمومی را نسبت به نهادهای حکومتی کاهش دهند. ریشههای مذهبی و ارزشهای اخلاقی، نیاز به شفافیت و پاسخگویی در یک نظام دموکراتیک، و نقش فعال رسانهها و نهادهای نظارتی، همه و همه باعث شدهاند که دروغ گفتن در سیاست آمریکا به شدت نهی شود و افشاگریها به یکی از ابزارهای اصلی برای حفظ سلامت سیاسی و اجتماعی این کشور تبدیل گردد.
انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده، یکی از مهمترین و پربینندهترین رویدادهای سیاسی جهان، نه تنها برای مردم آمریکا، بلکه برای سایر کشورهاست و اهمیت بسیاری دارد. انتخابات در این کشور که یکی از نمادهای دموکراسی به شمار میرود، در سالهای اخیر با چالشهای جدی مواجه شده است. از جمله این چالشها میتوان به دخالتهای خارجی اشاره کرد که توسط کشورهای دیکتاتوری مانند روسیه، چین و جمهوری اسلامی ایران صورت میگیرد.
در چند دوره اخیر، مبارزات انتخاباتی در آمریکا شاهد ضعفها و شکافهای داخلی بوده که موجب شده تا این کشورها از فرصتهای به وجود آمده برای دخالت در سیاستهای داخلی آمریکا بهرهبرداری کنند. این دخالتها ممکن است به شکلهای محسوس و نامحسوس انجام شود و تأثیرات منفی خود را بر سیاستها و روند دموکراتیک این کشور بگذارند. بطور مثال، روسیه و چین به عنوان دو رقیب استراتژیک آمریکا، تلاش میکنند از طریق کمپینهای اطلاعات نادرست، تبلیغات سیاسی و حتی حملات سایبری، بر نتایج انتخابات و جهتگیریهای سیاسی تاثیر بگذارند.
این دخالتها نه تنها باعث تضعیف اعتماد عمومی نسبت به فرایندهای دموکراتیک در آمریکا میشود، بلکه به قدرتهای دیکتاتوری این امکان را میدهد که با استفاده از این شکافها، منافع خود را پیش ببرند. جمهوری اسلامی در ایران نیز به عنوان یک رژیم اسلامی با سیاستهای خاص خود، تلاش میکند از طریق ایجاد تفرقه و افزایش تنشها در فضای داخلی آمریکا، به اهداف استراتژیک خود دست یابد.
بدون شک، جلوگیری از این دخالتها و تقویت وحدت و انسجام داخلی در آمریکا نیازمند اقدامهای موثر و منسجم است. ایالات متحده باید با تقویت امنیت سایبری، مقابله با اطلاعات نادرست، و ایجاد شفافیت در فرایندهای انتخاباتی، از تأثیرات مخرب این دخالتها بکاهد و از ارزشهای دموکراتیک خود دفاع کند. این چالشها نه تنها برای آمریکا، بلکه برای تمامی دموکراسیهای جهان، یک زنگ خطر به حساب میآید و نیازمند واکنش سریع و جدی است.
در این شرایط، شاید مهمترین پرسش برای مردم آمریکا این باشد که آیا راهی برای بازگشت به سیاستی میانهروتر و متعادلتر وجود دارد یا نه. به نظر میرسد که هر دو حزب نیازمند بازنگری اساسی در استراتژیهای خود هستند تا بتوانند بار دیگر اعتماد عمومی را جلب کنند. اما این بازنگری نیازمند شجاعت سیاسی و تمایل به سازش و همکاری است، چیزی که در حال حاضر در فضای سیاسی آمریکا کمیاب است.
آینده سیاست آمریکا همچنان در هالهای از ابهام قرار دارد. آیا ایالات متحده خواهد توانست از این دور باطل تندروی و تفرقه عبور کند؟ یا اینکه همچنان درگیر این بازی خطرناک خواهد بود؟ تاریخ نشان داده که دموکراسی آمریکایی قدرت ترمیم و بازسازی خود را دارد، اما اینبار، تنها زمان و اراده مردم میتواند پاسخ این پرسش را بدهد.
*بهرام فرخی دانشآموخته علوم سیاسی و روابط بینالملل از دانشگاه رم و ساکن ایتالیا است.