تا جنبش «زن، زندگی، آزادی» بعضی میتوانستند در حقانیت مخالفان رژیمی به نام جمهوری اسلامی، رژیمی که بر دو اصل «من تو دهن این دولت میزنم» و «من دولت تعیین میکنم» بنا شدهبود، تردید کنند.
با قیام همگانی مردم در سراسر کشور علیه ستمی که بر یکی از دخترانش به نام اسلام حکومتی رفتهبود، دختری که از آن روز به نماد ملت ایران و آزادیها و آرزوهایش تبدیل شد، نه تنها همهی مردم جهان، بلکه خود رژیم حاکم نیز به روشنی دریافت که ملت ایران از او جداست و یکتنه در برابر او قرار دارد؛ دریافت که خطی که چون دریای نفرتی ملت را از او جدا میکند نازدودنی است و برای ادامهی حکومت خود جز همان منطق «من تو دهن این ملت می زنم» یعنی افزایش بر شدت سرکوب، کشتار وحشیانه در خیابانها، زندانی کردن، ولو دهها هزار تن، و اعدامهای بیرحمانهی جوانان بیگناه پاسخی برای آنسوی دیگر این خط ندارد. این حقیقت نیز که روشن بود باز روشنتر شد که در آنسوی خط تنها جوانان پرشور و از جان گذشته قرار ندارند؛ پدران و مادران آنان، این همدردان با پدر و مادر مهسا، نیز با فرزندان جوان خود همدرد و همداستاناند؛ جز اینکه جوانان، و همواره با پیشگامی زنان دلاور کشورمان، با شور و نیروی خود میتوانند مزدوران مافیای حاکم را به بهای جان خود به چالش بکشند.
دستگاهی که از روز نخست قدرت خود را با اعدامهای بیدادگرانه و خلاف قانون بنا کرده برای ادامهی حیات ننگین خود وسیلهی دیگری جز همان سرکوب و تشدید آن در اختیار ندارد.
البته او میتواند ملت- امت خود را منحصر به رانتخواران و آدمکشان مزدور خود بداند و طرف دیگر را از اساس نادیده بگیرد؛ اما طرف دیگر نه تنها وجود دارد، بلکه برای تحقق حقوق مسلم خود، که چشمپوشی از آنها قبول بردگی است، نیرویی لایزال و ارادهای تزلزل ناپذیر دارد.
جنبش زن، زندگی، آزادی، نه آغاز این جدایی میان حکومتگران فاسد و کوردل و ملت اسیر ایران، بلکه نمایان ساختن کامل این خندق ژرف میان دو طرف بود بطوری که از آن زمان همه بدانند که یکی از دو طرف، که البته ملت نخواهدبود، باید از میان برود.
این آگاهی رکنی اساسی در پیروزی ملت در نبردی است که در پیش دارد.
ایران هرگز نخواهدمرد
نهضت مقاومت ملی ایران
دوشنبه ۲۶ شهریورماه ۱۴۰۳