«چقدر آزادی در سرنوشت و انتخاب ما مهم است…»

- هورا میرشکاری متولد زابل، نقاش، مجسمه‌ساز و خواننده است. او از شهری حرف می‌زند که زنان در آن زیر سایه مذهب، سنت و مردسالاری سقف آرزوهایشان محدود شده است.
- «از کودکی دلم می‌خواست آواز بخوانم. صدای زنان در ایران ممنوع  است. در جایی هم که من در آن به دنیا آمدم محدودیت‌ها فراتر است. آنجا زنان حتی با صدای بلند حرف نمی‌زنند. شما از کودکی یاد می‌گیرید با صدای پایین صحبت کنید. روزی را به یاد دارم که در مراسم سوگواری مادرم ناخوادآگاه شروع کردم به خواندن در بین زنان فامیل؛ بی‌درنگ دستور از اتاق مردانه رسید که صدایم را ببُرم. من صدایم را بریدم و سوگواری من برای مادرم نیمه‌تمام ماند تا زمانی که آزاد شدم.»

یکشنبه ۸ مهر ۱۴۰۳ برابر با ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۴


کتایون حلاجان – مردم سیستان یکی از اقوام ایرانی ‌هستند که در شرق و جنوب‌ شرقی فلات ایران زندگی می‌کنند. سیستان دارای تمدنی بسیار کهن است. زبان مردم این منطقه فارسی و گویش آنها سیستانی است. در شاهنامه فردوسی از سیستان به نام زابلستان نام برده شده که زادگاه رستم قهرمان است.

هورا میرشکاری در فستیوالِ فرهنگی شهر اسلو با موضوع سیستان

هورا میرشکاری متولد زابل، نقاش، مجسمه‌ساز و خواننده است. او از شهری حرف می‌زند که زنان در آن زیر سایه مذهب، سنت و مردسالاری سقف آرزوهایشان محدود شده است.

هورا میرشکاری تحصیلات خود را در رشته نقاشی به پایان رسانده و با تمام محدودیت‌هایی که زیر پوشش چادر و نگاه خانواده داشته توانسته تحصیلات خود را به پایان برساند. او در سال ۲۰۱۶ به فرانسه مهاجرت کرد و ساکن شهر پاریس شد.

این هنرمند اولین زن از منطقه سیستان (زابل) است که به روی صحنه رفته و آواز می‌خواند.

وی در گفتگو با کیهان لندن می‌گوید: سیستان هم‌مرز با افغانستان است و البته نیمی‌ از آن در افغانستان است. تمام محدودیت‌هایی که برای زنان در افغانستان وجود دارد در سیستان نیز پابرجاست، سیستان منطقه‌ای بسیار مذهبی و مردسالار است که وضعیت زنان آنجا در سکوت کامل است. من در خانواده‌ای بسیار مذهبی به دنیا آمده و بزرگ شدم. در رشته ریاضی دیپلم گرفتم و در دانشگاه در رشته نقاشی تحصیل کردم. علاقه من به هنر و موسیقی بی‌حد بود اما می‌دانستم که راه سختی در پیش دارم.

نام مرا می‌توانید «محدودیت» بگذارید. امید به رهایی داشتم اما می‌دانستم که راحت و بی‌هزینه نخواهد بود.

هورا میرشکاری ادامه می‌دهد: از آنجایی به هنر علاقمند بودم که هنر در بستر رویا مرا می‌برد به جایی که دوست داشتم و از محدودیت‌ها بیرون  می‌زدم. قدم گذاشتن در این مسیر برای من به معنی استقلال و رسیدن به آزادی بود. هنر مرا از ایستادن و نظاره کردن بیرون می‌برد. دردهای مادرم و خواهرانم در من فریاد می‌شد.

هورا میرشکاری در فستیوالِ فرهنگی شهر اسلو با موضوع سیستان

در ۱۳ سالگی، به خاطر دو چاک کوچک کنار مانتویی که به تن داشتم از ترس برادرم چنان دویدم که در گل و لای به زمین خوردم. زمانی که به خانه رسیدم تصمیم گرفته شده بود! گفتند «دختر قدش بلند شده و برایش چادر بدوزید.» همان روز برای من چادر دوختند و من همان روز زیبایی‌ام  را از دست دادم. از سرتا پایِ من سیاه شد.

این هنرمند درباره فعالیت‌ خود ادامه می‌دهد: اولین نمایشگاه نقاشی من با نام «افرودیت ،الهه زیبایی» در خانه هنرمندان ایران با موضوع محدودیت زنان برگزار شد. اینکه می‌گویم وحشتناک است! وقتی در جامعه بسته و زیر سانسور زندگی می‌کنید خود به خود خودتان را سانسور می‌کنید و این در شما نهادینه می‌شود. من هم همین کار را می‌کردم. با وجود خودسانسوری دوتا از تابلوی‌های مرا در آن نمایشگاه پایین آوردند، چون از نظر آنها شئونات اسلامی‌ در آن رعایت نشده بود. از آنجا بود که مسئله زنانگی و بدن زنان برای من بسیار مهم شد. متوجه شدم زن و بدن آن برای حکومت یک تابو و وحشت است. پس فهمیدم که در مسیر درستی قدم گذاشته‌ام.

هورا میرشکاری می‌گوید: زمانی که به فرانسه رسیدم یادم می‌آید اولین بار که باد پاها و موهای مرا لمس کرد به همسرم گفتم که چقدر زیباست! چرا این تجربه را در گذشته نباید می‌داشتم! لمس باد در موهایم یک شعر بود برای من.  یک سال در جدال گذشت تا من باور کردم که آزادم و شروع کردم به کار کردن بدون خودسانسوری. در فرانسه تجربه زندگی در کنار هنرمندان از ملیت‌های مختلف برای من مثل یک دانشگاه دوباره بود. من کی هستم؟ این سوالی بود که از خودم می‌پرسیدم و خودم را از نو پیدا کردم اینبار بدون سانسور و در آزادی. همیشه به هنر چیدمان Installation Art و مجسمه‌سازی علاقمند بودم اما هیچگاه فکر نمی‌کردم که در ایران می‌توانم برجستگی بدن را بسازم. چقدر آزادی در سرنوشت و انتخاب ما مهم است.

از کودکی دلم می‌خواست آواز بخوانم. صدای زنان در ایران ممنوع  است. در جایی هم که من در آن به دنیا آمدم محدودیت‌ها فراتر است. آنجا زنان حتی با صدای بلند حرف نمی‌زنند. شما از کودکی یاد می‌گیرید با صدای پایین صحبت کنید. روزی را به یاد دارم که در مراسم سوگواری مادرم ناخوادآگاه شروع کردم به خواندن در بین زنان فامیل؛ بی‌درنگ دستور از اتاق مردانه رسید که صدایم را ببُرم. من صدایم را بریدم و سوگواری من برای مادرم نیمه‌تمام ماند تا زمانی که آزاد شدم.

هورا میرشکاری سپس چنین توضیح می‌دهد: در سال ۲۰۱۶ زمانی که با پیام سیستانی شاعر و نویسنده اهل سیستان در نروژ آشنا شدم، جرأت پیدا کردم تا به آرزویی که سال‌ها در درونم آن را مخفی کرده بودم و برایم محال بود فکر کنم. پیام سیستانی شاعر و محققی است که روی ادبیات و گویش سیستانی بسیار کار کرده است. او استعداد صدا و درست ادا کردن کلمات اصیل سیستانی را در من دید و مرا تشویق کرد، و اینگونه اولین جرقه‌های حرفه‌ای برای یک پروژه‌ی بزرگ شکل گرفت و من شروع کردم به خواندن و در‌واقع متمرکز و جدی شدن برای خواندن.

اولین آلبوم ما با پروژه زنان سیستان با آهنگسازی بابک امیرمبشر با دو هدف اصلی شکل گرفت: یکی شنیدن صدای زنان آن منطقه و دوم زنده نگاه داشتن این زبان کهن. این زبان رفته رفته دارد از بین می‌رود و یا بیشتر با واژه‌های فارسی پر شده است. من در کارهایی که انتخاب کردم و می‌خوانم کاملا وفادار به آن زبان هستم و تمام کلمات کاملا سیستانی هستند، ادای درست این کلمات در ریتم‌ها و اوزان فارسی نمی‌گنجد، به خاطر همین است که قضاوت در مورد آنها نباید با معیار و خط‌کش‌های اوزان موسیقی فارسی صورت بگیرد.

من به سهم خودم تلاش می‌کنم تا این فرهنگ و این زبان از بین نرود و خوانندگی یکی از ابزارهای قدرتمند هنری است که می‌تواند فرهنگ را زنده نگاه دارد. همانگونه که تمدن کهن بیش از  ۲۰۰۰ ساله  شهر سوخته روزگاری سر بیرون آورد از دل خاک، ریشه‌ها ی زبان و فرهنگ ما هم مفید شود برای تمدن ایرانزمین.

در اشعار پیام سیستانی شیوایی این زبان شفاهی خوب بیان شده است، بدون تکیه بر اوزان زبان فارسی و همینطور از سمبل‌های آن جغرافیا بسیار استفاده شده مانند خورشید و یا باد‌های ۱۲۰ روزه  که از دریاچه‌ هامون می‌آید و بجای باد خاک را وارد خانه‌های مردم می‌کند. شاید در چند سال آینده به خاطر شرایط جغرافیایی منطقه، سیستان در خاک مدفون شود و تنها همین آلبوم‌ها و اینگونه کارهای فرهنگی و هنری از آن فرهنگ و از آن زبان بماند. شرایط آب وهوایی، مذهب همه و همه در شکل گرفتن محدودیت‌های آن منطقه نقش داشته است. مردم در فقر هستند. کشاورزی و دامداری نیست. به خاطر خشکسالی مردم همه چیز را از دست داده‌اند و ما شاهد مرگ تدریجی سیستان هستیم. خشکسالی دوم با آمدن طالبان در افغانستان بیشتر شد زیرا آنها مرزها را بستند و دیگر آب را وارد هیرمند نمی‌کنند. مردم سیستان دچار مشکلات تنفسی و ریوی هستند. مادر من از سرطان ریه درگذشت و پدرم سال‌ها با مشکلات ریه دست و پنجه نرم ‌می‌کرد و هر دو به سادگی از دنیا رفتند. من به عنوان یک هنرمند وظیفه دارم صدای آن منطقه باشم تا زیر خاک مدفون  نشود.

هورا میرشکاری در پایان اضافه می‌کند:  زمانی که صدای آزادیخواهی مردم ایران در جنبش مهسا امینی به گوش دنیا رسید، دختران جوان این جسارت را به من نیز دادند و در من بیداری جدیدی متولد شد و دید من به زندگی تغییر کرد. من آن زمان در آزادی کامل روی صحنه می‌خواندم، اما با این جنبش مفهوم آزادی را بیشتر مزه کردم و خودم را در آغوش گرفتم و صدایم از من فراتر رفت. در این جنبش، ایرانیان در ایران آزادی را فریاد زدند، وقتی شما طعم شیرین آزادی را می‌چشید دیگر هیچ چیز به عقب برنمی‌گردد. وقتی محدودیت‌ها را می‌شکنید اتقاقی مهیب می‌افتد. ما آزاد به دنیا آمده‌ایم و هیچکس نمی‌تواند این حق را با زور و اجبار از ما بگیرد. ممکن است مدتی، اما دوام نخواهد داشت و زنجیرها روزی پاره خواهد شد. زمانی که حتی یک پرنده از قفس آزاد شود، پرواز کردن را به دیگر پرنده‌ها یادآور خواهد شد و آنها هم روزی آسمان را در آغوش خواهند کشید.

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱ / معدل امتیاز: ۵

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=359321