بهرام فرخی – در این روزهای پرالتهاب که جهان در شعلههای نزاع میان دولت اسرائیل و گروههای تروریستی حماس و حزبالله غوطهور است و فاجعه هفتم اکتبر زخمی عمیق بر پیکر خاورمیانه و وجدان بشری برجای گذاشته و صحنههای هولناک این حادثه در ذهن جهانیان حک شده، اینک، دولت نتانیاهو در میانه موج انتقادات شدید بینالمللی به خاطر نحوه برخورد با این گروههای تروریستی قرار دارد و هر قدم او زیر ذرهبین جهانیان رصد میشود.
هدف از نوشتن این مقاله، پیدا کردن پاسخهایی برای پرسشهای زیر است: در مواجهه با تهدید تروریسم، چگونه کشورهای دموکراتیک باید اقدام کنند؟ آیا اصول انسانی و حقوق بشر در برابر وظیفه تأمین امنیت جامعه و دفاع از شهروندان نادیده گرفته خواهد شد؟ این پرسشی است که نه تنها برای اسرائیل، بلکه برای تمامی جوامع دموکراتیک اهمیت حیاتی دارد.
دموکراسیها به عنوان جوامعی که خود را پایبند به حقوق بشر و آزادیهای بنیادین میدانند، در مواجهه با تهدیدات تروریستی همیشه در تنگنای تصمیمگیری قرار می گیرند. از یکسو، دفاع از امنیت و جان شهروندان، وظیفهای مقدس و غیرقابل انکار است. از سوی دیگر، حفظ کرامت انسانی و رعایت حقوق غیرنظامیان، خط قرمزی است که نباید از آن عبور کرد. در چنین شرایطی، دولتها به نوعی در دوئل و تنگنایی میان عدالت و قدرت گرفتار میشوند.
در همین راستا، حوادث اخیر غزه و لبنان یادآور چالشهای بزرگی است که در برابر دموکراسیها قرار دارد. از یکسو، حملات گروههای تروریستی به خاک اسرائیل و هدف قرار دادن شهروندان، هشداری آشکار به امنیت ملی و بینالمللی است. اما از سوی دیگر، واکنشهای نظامی که به بیگناهان آسیب میزند، سوالات جدی را در مورد مشروعیت و اخلاقیت این اقدامات به میان میآورد. آیا جنگ با تروریسم باید همواره به قیمت قربانی شدن غیرنظامیان تمام شود؟
تجربه کشورهای دیگر نیز نشان میدهد که موفقیت در مقابله با تروریسم، مستلزم حفظ تعادل میان قاطعیت در برابر تروریسم و رعایت اصول حقوق بشر است. ایالات متحده، اتحادیه اروپا و بسیاری از کشورهای غربی، طی سالها تلاش کردهاند تا در این عرصه بهگونهای عمل کنند که ضمن محافظت از امنیت خود، اصول دموکراسی و حقوق بشر را نیز حفظ کنند.
در این میان، مسئلهای که اسرائیل و دولت نتانیاهو را به چالش میکشد، همان چیزی است که همواره دموکراسیها را در این مسیر دشوار همراهی کرده است: چگونه میتوان در برابر تروریسم ایستاد، بدون آنکه ارزشهای انسانی را زیر پا نهاد؟ آیا میتوان با تمام توان به مقابله با تروریسم پرداخت و در عین حال، از نام نیک دموکراسی و عدالت نیز محافظت کرد؟
امروز جهان در برابر یک انتخاب حیاتی قرار دارد؛ انتخابی که میتواند آینده منطقه و حتی مفاهیم بنیادی عدالت و امنیت بینالمللی را تغییر دهد. آیا کشورهای دموکراتیک قادر خواهند بود راهی بیابند که ضمن مقابله با تهدیدهای تروریستی، اعتبار اخلاقی و انسانی خود را نیز حفظ کنند؟ این انتخاب، آزمونی برای اراده و شرافت دولتهای دموکراتیک است؛ آزمونی که دموکراسی ها باید از آن سربلند بیرون آیند.
در این مقاله سعی کردهام در پس واژهها، امید و آرزوی میلیونها نفر را بیان کنم؛ امید به روزهایی که در آن، عدالت و امنیت همگام به پیش بروند و ملتها به سوی آیندهای روشنتر حرکت کنند.
مقابله با تروریسم در ایالات متحده آمریکا: اتحاد جامعه در برابر خطر
در دهه هفتاد، آمریکا با گروههایی همچون “بلک پنترز” مواجه شد که از طریق بمبگذاریها و حملات مسلحانه این کشور را به چالش میکشیدند. دولت آمریکا با استفاده از سازمانهای اطلاعاتی خود نظیر افبیآی و همکاری با نهادهای محلی، تلاش کرد از طریق نفوذ در این گروهها و بازداشت رهبران آنها، جنبشهای تروریستی را تحت کنترل درآورد. اما نکته مهم در روش آمریکا، تأکید بر حفظ آزادیهای مدنی و حقوق شهروندی حتی در شرایط بحرانی بود. این کشور، در مقابله با تروریسم، سعی کرد اصول دموکراسی را به چالش نکشد و با اتخاذ رویکردی قانونی، بهدنبال تضعیف تروریستها بود.
تجربه انگلستان: مقاومت در برابر تروریسم ایرلندی
انگلستان در دهه هفتاد، با مشکلی جدی به نام “ارتش جمهوریخواه ایرلند” (IRA) روبرو شد. بمبگذاریهای متعدد در بلفاست و لندن، امنیت این کشور را تهدید میکرد. در مواجهه با این بحران، دولت بریتانیا سیاستهای سرکوبگرانه را با مذاکرات سیاسی ترکیب کرد. این کشور، با تکیه بر نیروهای نظامی و پلیس و همچنین تصویب قوانین محدودکننده همچون قانون “پیشگیری از تروریسم”، به مقابله با خشونت پرداخت. در عین حال، دولت به تدریج به سمت گفتگو با نمایندگان سیاسی ایرلند شمالی حرکت کرد که در نهایت به “توافق جمعه خوب” در دهه نود میلادی منجر شد. سیاست انگلستان نمونهای از ترکیب قوه قهریه و دیپلماسی در برخورد با تروریسم است.
فرانسه و ایتالیا: نبرد با تروریسم چپگرا
فرانسه و ایتالیا در دهه هفتاد با گروههای تروریستی چپگرا همچون “بریگادهای سرخ” در ایتالیا و “اکسیون دیرکت” در فرانسه روبرو بودند. این گروهها به دنبال تغییرات انقلابی در ساختار سیاسی کشورها بوده و از بمبگذاری و آدمربایی بهعنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف خود استفاده میکردند. دولتهای فرانسه و ایتالیا با استفاده از ارتش و نیروهای پلیس بطور قاطع با این گروهها برخورد کردند. در این کشورها از روشهایی همچون کنترلهای شدید مرزی، نظارت بر ارتباطات و نفوذ در گروههای تروریستی بهره برده شد. در عین حال، تلاش بر این بود که قدرت قضایی از مسیر قانون به برخورد با تروریسم بپردازد و از حقوق بنیادین شهروندان محافظت کند.
آلمان فدرال: درسهای مقابله با “فراکسیون ارتش سرخ”
آلمان فدرال نیز در این دوره با تهدیدات گروه “فراکسیون ارتش سرخ” مواجه شد که بهدنبال سرنگونی نظام دموکراتیک این کشور بود. این گروه از طریق بمبگذاری، ترور، و آدمربایی، جامعه آلمان را به هراس افکند. دولت آلمان از طریق هماهنگی نزدیک بین دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی توانست در نهایت این گروه را شکست دهد. در عین حال، تلاش برای حفظ ساختار دموکراتیک کشور و رعایت حقوق بشر در مقابله با تروریسم، اصل مهمی در سیاستهای آلمان بود.
تفاوت عینی رویکرد اسرائیل با اروپا: برخورد نظامی با حماس و حزبالله
اما رویکرد اسرائیل به ویژه تحت دولت نتانیاهو در مقابله با تروریسم، بطور چشمگیری متفاوت است. اسرائیل در مواجهه با گروههای فلسطینی نظیر حماس و حزبالله، به دلیل ویژگیهای ژئوپلیتیک و ماهیت درگیریها، به اتخاذ راهبردی نظامی و سرکوبگرانهتر روی آورده است. حملات هوایی به غزه، عملیاتهای هدفمند علیه رهبران حماس و حزبالله، و استقرار دیوار امنیتی در کرانه باختری، از جمله اقدامات اسرائیل برای مهار تهدیدات امنیتی به شمار میروند.
رویکرد اسرائیل از این جهت متفاوت است که در اینجا، مسئله تروریسم بطور مستقیم با چالشهای امنیت ملی و تمامیت ارضی این کشور پیوند خورده است. در حالی که اروپا در دهه هفتاد تلاش کرد با حفظ ساختار دموکراتیک، تروریسم را مهار کند، اسرائیل خود را در مواجهه با دشمنانی میبیند که هدف نهایی آنها نابودی موجودیت این کشور است. به همین دلیل، دولت اسرائیل در مقابله با حماس و حزبالله از اقدامات نظامی و گاه محدودیتهای شدید علیه مناطق فلسطینی استفاده میکند که از نظر برخی، چالشهایی برای حقوق بشر و اصول دموکراسی به همراه دارد.
و در پایان میتوان گفت که هرچند در طول مبارزه با تروریسم در اروپا و آمریکا گاهی نیروهای پلیس و سرویسهای مخفی از قانون عدول میکردند ولی در مجموع دولت ها سعی کردند که در چهار چوب موازین حاکم بر دموکراسی مبارزه با تروریسم را پیش ببرند.
تجربههای کشورهای اروپایی در دهه هفتاد و رویکرد اسرائیل در دهههای اخیر به خوبی نشان میدهد که روشهای مقابله با تروریسم به عوامل متعددی بستگی دارد: از ماهیت تهدید گرفته تا ساختارهای سیاسی و اجتماعی کشورها. در حالی که اروپا بهدنبال حفظ اصول دموکراسی در مواجهه با تروریسم بود، اسرائیل به دلیل تهدیدات وجودی، به اتخاذ رویکردهای قاطعتر روی آورده است. این تفاوتها نشاندهنده پیچیدگی مبارزه با تروریسم در جهان امروز و نیاز به تطبیق روشها با شرایط خاص هر کشور است. تنها چیزی که بین این دو تجربه مشترک است، ارادهی محکم دولتها برای حفاظت از امنیت و ثبات ملی است، که برای هیچ کشوری از اهمیت کمتری برخوردار نیست.
*بهرام فرخی دانشآموخته علوم سیاسی و روابط بینالملل از دانشگاه رم و ساکن ایتالیا است.