«نه جنگ می‌شود؛ نه مذاکره می‌کنیم» 

چهارشنبه ۲ آبان ۱۴۰۳ برابر با ۲۳ اکتبر ۲۰۲۴


مهدی نوذر – بیش از ۶سال از بیان این جمله توسط علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی گذشته و هرچه زمان می‌گذرد و هرچه بیشتر به شرایط «ایران» دقیق می‌شوم، این جمله در ذهنم پررنگ و پررنگ‌تر می‌شود. با اندکی تأمل در اوضاع کشور درمی‌یابیم که این عبارت ساده برخلاف آنچه از رهبر لاف‌زن و درشتگوی جمهوری‌اسلامی در زمینه‌ی رجزخوانی سراغ داریم، تنها یک جمله‌ی قصارِ دهان‌پُرکن و باب‌ طبع جماعت تندروی کُندمغز حامی رژیم نبود و بسیار بیشتر از تمام آنچه به عنوان دکترین نظام یا سیاست‌های کلی آن معرفی می‌شود، نقشه‌ی راه و رمز بقای جمهوری‌اسلامی بوده است.

یک وضعیت گُنگ و راکد که هیچگونه اثر مطلوب و رو به‌ جلو برای مردم و کشور ندارد و تنها عملکردش حفظ رژیم‌ اسلامی برای مدتی موقت و نامعلوم است.

بدیهی اینست که نظام دیگر تحت هیچ شرایطی خواهان جنگ نیست و برخلاف سال‌های اول استقرارش در حاکمیت آن را نعمت نمی‌داند؛ زیرا خیلی خوب واقف است که دیگر نه از آن حمایت شورانگیز مردمی خبری هست و نه از آن پشتوانه‌ی تسلیحاتی و توان نظامی روز دنیا و خزانه‌ی پُری که کشور به برکت پادشاهی پهلوی از آن برخوردار بود و تمام آنچه دارد دنیایی از شعارهای پوچ‌ است و تعدادی آهن‌پاره‌ی کم‌اثر به نام موشک که حتی جرأت تجهیزشان به سرِ جنگی را نیز ندارد!

علاوه‌ بر این هرگونه درگیری خارجی تمرکز صد درصدی‌اش را از جمعیت معترض پرشمار و پرخشم داخل دور می‌کند و این شاید اصلی‌ترین ترس رژیم از هر جنگ احتمالی باشد.

اما اینکه چرا مذاکره نمی‌کند را هرچه جُستم در چیزی جز این علت نیافتم که حکومت اشغالگر و در راس آن رهبر سر و دل‌سپرده به کمونیسم‌‌اش، دشمن شماره یک موجودیتی به‌نام ایران و در نتیجه دشمن آزادی، آبادی، رشد و اعتلای این سرزمین و مردمانش است. گویی نیتی جدی و عزمی راسخ دارد برای نابودی، انزوا و انحطاط ایران و تا آن را عملی نکند آرام نخواهد گرفت.

خواه ناخواه مذاکره برای دوری از مناقشه و همگرایی با جهان برای جلوگیری از تحریم و انزوا، حاصلی جز رشد و توسعه ندارد و یا کمترین نتیجه‌اش اینست که از رکود و تورم و پسرفت یک کشور پیشگیری می‌کند و گویا این دقیقا همان چیزیست که غاصبان ایران نمی‌خواهند و ما به وضوح شاهدیم که علی خامنه‌ای دیرزمانیست به عنوان بالاترین و تنها مقام تصمیم‌گیرنده در این حکومت غیرمردمی، با عزمی جدی و کاملا دیکتاتورمآبانه، زندگی، رفاه و امنیت میلیون‌ها شهروند ایرانی را به مخاطره انداخته و همین روزنه‌ی کوچک امید را هم مسدود و مسکوت نگه‌داشته به گونه‌ای که مردمی که بعد از جنون ۵۷ دیگر رنگ آزادی‌های مدنی را ندیدند اینبار از بدیهی‌ترین و ابتدایی‌ترین حقوقی که بطور مستقیم حق حیات‌شان را نشانه رفته محروم مانده‌اند و با وجود ثروت سرشار کشور در فقر و فلاکتی مثال‌زدنی گرفتار آمده‌اند.

انفعال عجیب و اصرار رجال سیاسی رژیم به ادامه‌ی وضع موجود دلیل واضحی است بر این گمان که ماموریتی مهمتر از نابودی ایران و ممانعت از هرگونه حرکت رو به‌ جلوی آن ندارند. آخرین و تازه‌ترین گواهی که می‌توانم بر این مدعا بیاورم این است: همه‌ی ما کم‌ و بیش از عمق ارتباط و میزان اهمیت، حمایت و پشتیبانی از آنچه که سردمداران جمهوری‌اسلامی به‌ ویژه در زبان و بیان یک دهه‌ی اخیرشان، آن را “محور مقاومت” می‌نامند، آگاهیم. از این محور می‌توان “حزب‌الله لبنان” و در صدر آن دبیرکل سابقش “حسن نصرالله” را به سبب شیعه بودن، نورچشم رژیم اسلامی و شخص علی خامنه‌ای دانست.

در سوی دیگر امسال اسرائیل ضربه‌های بی‌سابقه و حائز اهمیتی بر این محور وارد آورد و در برجسته‌ترین آن ابتدا “اسمائیل هنیه” را در تهران و سپس “نصرالله” را در بیروت حذف کرد اما با اینهمه جمهوری‌اسلامی در هر دو مورد [و البته در موارد مشابه بسیاری که مستشاران و فرماندهانِ رده‌های مختلف سپاه قدس‌‌اش ترور شدند] فقط لفاظی و بازی با عبارات را در پیش گرفت و با کلید‌واژه‌هایی چون: “صبر استراتژیک” و “عقب‌نشینی تاکتیکی” ناتوانی و عدم تمایل خود را به درگیری و یا آنچه خودش “انتقام” می‌نامد لاپوشانی کرد و اینگونه توانست تا حدودی افکار قشر حمایتگرش را مدیریت کند وآتشِ تند جنگ‌طلبی آتش‌به‌اختیاران داخلی و هیچکاره‌های روابط بین‌الاُمتی! را موقتا سرد کند.

در ادامه و در حالی‌ که شرایط یادشده بر فضا حاکم بود و هیچ نشانه‌ای دال بر تحرک یا اراده‌ی جمهوری‌اسلامی برای اقدام علیه اسرائیل دیده نمی‌شد، ناگهان در شامگاه دهم مهر (اول اکتبر) عملیات موسوم به “وعده‌ صادق۲” انجام شد و طی حملاتی که فقط کمی از سلف بی‌آبرویش “وعده‌ صادق۱” جدی‌تر بود، دنیا یکبار دیگر نظاره‌گر موشک‌پرانی بی‌اثر رژیم خامنه‌ای به سمت دشمن درجه‌ یک‌‌اش شد! یک آتش‌‌بازی بی‌فایده در مقابل آنهمه ضربات مهلک و سهمگین که دستاوردی نداشت جز هرچه بیشتر در معرض تهدید قرار گرفتنِ امنیت ایران و زندگی مردمان بی‌گناهش در مقام گروگان‌های نظام.

اما! تاکید کلام اینجاست که چه اتفاقی افتاد که “عقب‌نشینی تاکتیکی” ناگهان تبدیل شد به “حمله‌ی غیرتاکتیکی!”

دقیقا یک روز پیش از این ترقه‌بازی بی‌نتیجه، نخست‌وزیر اسرائیل برای اولین بار در پیامی ویدئویی مستقیم و بی‌واسطه مردم ایران را مخاطب قرارداد و با تاکید بر بی‌مسئولیتی سران رژیم در قبال ملت اصیل و سرزمین کهن ایران، در سخنانش بشارت آزادی ایران و صلح بین ایرانیان و یهودیان را در موعدی بسیار زودتر از آنچه تصور می‌شود، داد.

عمیقا معتقدم آنچه موجب جنون آنی و تصمیم ناگهانی برای موشک‌پرانی مجدد جمهوری‌اسلامی شد در اصل همین گفتگوی ویدئویی نتانیاهو بود و یادآوری‌هایی که از لیاقت و پتانسیل بالای مردم و خاک ایران برای پیشرفت تکنولوژی و دسترسی به رفاه و امنیت بالا حکایت داشت. گویی حتی وصف آبادی و آزادی ایران و ایرانیان نیز این پیرمرد مجنون را تا سرحد مرگ خشمگین می‌کند به‌گونه‌ای که اصلی‌ترین اصل حاکمیت‌اش را هم برای ساعاتی به فراموشی بسپارد و اوجب واجبات را که همان حفظ نظام و بالاتر از جان امام‌زمان‌شان هم هست به مخاطره بیاندازد و فرمان آتش بدهد تا حتی صدایی را که ایران را آزاد و آباد وصف می‌کند نیز نشنود!

چنین پیشوای بی‌عقل و ضد ملت و میهنی را مقایسه کنید با خلف شایسته‌ی خاندان پهلوی و ولیعهد وفادار به میهن که باوجود بی‌مهری و جفای ملت در قبال خدمات شایان پدر و پدربزرگ شریف‌اش، بر عهد خود در پاسبانی از وطن استوار ایستاده و اولویت تمام کنش‌ها و واکنش‌هایش را حفظ کیان ایران و تلاش برای سربلندی آن قرار داده است.

در حالی‌که نزدیک به نیم قرن است که شاهد دشمن‌تراشی پرهزینه و بی‌دلیل رژیم اسلامی در مواجهه با اسرائیل هستیم و بسیاری از ما عمر و جوانی و سرمایه‌ی خود را در این مسیر، بربادرفته می‌یابیم و کشورمان هم به‌ واسطه‌ی این سیاست غلط و مخرب، متحمل سنگین‌ترین هزینه‌ها شده‌است، دیدیم که شاهزاده رضا پهلوی در نهایت درایت و در شرایطی که می‌توانست از جهت کسب قدرت فردی و دریافت ضمانتِ پشتیبانی علیه دشمن مشترک، با اسرائیل وارد همگرایی شود و جای پای خود را با کمک یک قدرت منطقه‌ای برای بازگشت به حاکمیت محکم کند، طی یک سفر مهم و تاریخی به اسرائیل تنها و تنها پیام صلح بُرد و توشه‌ای از آگاهی برای آبادی با خود به همراه آورد. سفری پربار که در آن بر دوستی دیرین دو ملت یهود و ایران تاکید شد و به کسب تجربه از اقدامات بی‌نظیر میزبان در زمینه‌ی مسئله‌ی مهم و حیاتیِ “آب” که منشا اصلی دوام هر تمدن و ملتی‌ست گذشت. “آب” رکن بنیادی زندگی انسان که به نحوست وجودی رژیم اشغالگر، در ایران تبدیل شده است به بحرانی‌ترین بحران پیش‌ روی کشور و در حال حاضر هم مغفول‌ترین بخش از دغدغه‌های آقایان مسئول است.

خلاصه آنکه:

«نه مذاکره می‌کنند، نه جنگ؛ نه می‌روند و نه آباد می‌کنند؛ می‌مانند و ویران می‌کنند و ویران‌تر و ویران‌تر…» اگر که ما تا زمان هست حرکتی نکنیم و مسیر و رهبر خیرخواهی برای خود و سرزمین‌مان انتخاب نکنیم.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۲۸ / معدل امتیاز: ۳٫۹

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=361585