خلیل نیک خصال – اپیدمی خاموش در قلب ایران، کشوری با تاریخ غنی، غرور فرهنگی و سنتهای ریشهدار در حال گسترش است. در حالی که مردم ایران با مبارزات مشهود بسیاری- تحریمهای اقتصادی، تحولات سیاسی و ناآرامیهای اجتماعی- روبرو بودهاند، نبردی نامرئی در ذهن میلیونها نفر در جریان است. یک بحران رو به رشد سلامت روان در حال ریشهیابی است که بر سلامت روانی بخش قابل توجهی از جمعیت تأثیر میگذارد. اما چه چیزی جامعهای را که زمانی پر از انعطاف بود به این نقطه شکست رسانده است؟
بر اساس آماری که اخیرا توسط رئیس انجمن روانشناسی اجتماعی ایران به اشتراک گذاشته شده است، حداقل سی و پنج درصد جمعیت کشور از اختلالات روانی رنج میبرند. این عدد خیره کنندهای است که کشور را از نظر سلامت روان زیر میانگین جهانی قرار میدهد. اما این آمار نمیتواند عمق رنجی را که بسیاری از ایرانیان تحمل کرده و میکنند، نشان دهد. مبارزات روزمره افراد در سایه بیثباتی سیاسی و مشکلات اقتصادی، سرخوردگی و ناامیدی عمیقتری را نشان میدهد.
برای بسیاری، احساس به دام افتادن در یک چرخه بیپایان عدم قطعیت تاثیر خود را گذاشته است. رویدادهای اجتماعی که در سالهای اخیر کشور را تکان دادهاند– مانند اعتراضات از ۱۹۹۸ تا ۱۴۰۱، پاندمی ویرانگر کووید-۱۹ و فقر شدید ناشی از فروپاشی اقتصادی– مسائل مربوط به سلامت روان را به منصه ظهور رساندهاند. روانشناس رضا دانشمند هشدار میدهد: «مردم دیگر احساس رضایت، امنیت یا ثبات نمیکنند».
این نارضایتی فزاینده خود را به طرق مختلف نشان میدهد: شبهای بیخوابی مملو از اضطراب، موج فزاینده افسردگی، و احساس ناتوانی شدید در مقابل نیروهای خارج از کنترل فردی. به نظر میرسد که جامعه در لبهی پرتگاه شکست است و امید شکنندهای که ممکن است اوضاع بهبود یابد، در کنار آن قابل چشمپوشی نیست.
در حالی که رویدادهای اخیر مطمئناً بحران سلامت روان را تشدید کرده است، اما آنها از تنها علت فاصله دارند. لاله مهراد روانشناس بالینی ۴۵ سال حکومت جمهوری اسلامی را عامل اصلی انحطاط روانی ملت میداند. او در گفتگو با صدای آمریکا، بر فشار طولانی بر گُردهی ایرانیان، نه تنها فشارهای سیاسی و اقتصادی خارجی، بلکه سرکوب داخلی صداها، امیدها و رویاهای آنها نیز تأکید کرد. او خاطرنشان میکند: «علاوه بر عدم قطعیت شروع یک جنگ جدید، تعداد زیادی از ایرانیان همچنان با مشکلات روانی آشکار و پنهان دست و پنجه نرم میکنند.»
این فشار درازمدت به شکلهای مختلف آشکار شده است؛ بی اعتمادی عمیق به حکومت، ترس فراگیر از آینده، و حتی آسیب بین نسلی. عدم اطمینان دائمی در مورد آنچه فردا ممکن است پیش بیاید، سلامت روان جمعی ملت را از بین برده است. روحیه ایرانی که زمانی مغرور و مقاوم بود، اکنون اغلب احساس میکند که مانند آتشی که زیر خاکستر میسوزد، غرق شده است و از رسیدن اکسیژن به خود ناامید میشود.
برای بسیاری از ایرانیان، زندگی به نبردی برای بقا تبدیل شده است. فقر، بیکاری، و مبارزه مداوم برای تأمین مخارج زندگی، تأثیری ماندگار بر روان مردم گذاشته است. زمانی که خانوادهها قادر به تامین نیازمندیهای اولیه زندگی خود نیستند یا در اقتصاد فلج شده به دلیل تحریمها با بیکاری مواجه میشوند، گسترش آسیبهای روانی غیرقابل انکار است.
مشکلات اقتصادی نیز باعث ناامیدی شده است. بدون امنیت مالی، یک ایرانی معمولی با رویاهایی که قبلا دیده بود، احساس قطع ارتباط میکند. نوید رفاه جای خود را به زندگی روزمره مملو از عدم اطمینان داده است و این ناامنی اقتصادی عمیقاً با مشکلات سلامت روانی کشور در هم تنیده است. رضا دانشمند میافزاید: امروز با تاثیرات روحی و روانی اتفاقات سال گذشته مواجه هستیم که در آینده تشدید خواهد شد.
تأثیر این بحران سلامت روان فراتر از افراد است. خود جامعه شروع به احساس فشار میکند. انسجام اجتماعی، اعتماد به نهادها و حتی پیوندهای بین اعضای خانواده در معرض تهدید است. مسائل روانی بدون درمان میتواند منجر به فروپاشی اجتماعی، با افزایش پرخاشگری، ناامیدی و حتی خشونت شود.
ایران با اعتراضات غریبه نیست، اما در سالهای اخیر، بسیاری از این اعتراضها نه تنها به دلیل نارضایتیهای سیاسی، بلکه به دلیل احساس خستگی روانی عمیق شکل گرفته است. از آنجا که تعداد بیشتری از ایرانیان با افسردگی، اضطراب و از دست دادن امید دست و پنجه نرم میکنند، ناامیدی آنها احتمالاً به حوزه عمومی سرایت میکند و جامعهای را که در حال حاضر در حاشیه است، بیثبات میکند.
با این حال، همه چیز از دست رفته نیست. شناخت این بحران سلامت روان اولین گام به سوی شفا است. لاله مهراد از ایرانیان میخواهد با افزایش آگاهی و درک مسائل مربوط به سلامت روان از متخصصان کمک بگیرند و از «فرسودگی روانی» اجتناب کنند. در حالی که انگ فرهنگی پیرامون بیماری روانی در ایران مدتهاست که مانع از گفتگوهای آزاد شده، نشانههایی وجود دارد که ممکن است این وضعیت در حال تغییر باشد.
متخصصان بهداشت روان بیشتری در این زمینه صحبت میکنند و بحث در مورد رفاه روانی ملت در گفتمان عمومی شروع به ظهور میکند. با این حال، اگرچه بسیار مهم است، اما تلاشهای فردی برای حل مشکل کافی نخواهد بود. آنچه لازم است یک رویکرد جامع است- رویکردی که شامل حمایت دولتی، خدمات بهداشت روانی، و کمپینهای آگاهی عمومی برای شکستن چرخه ناامیدی باشد.
جامعه ایران بر سر دوراهی ایستاده است. ضربات حوادث گذشته زخمهای عمیقی برجای گذاشته است، اما با آگاهی، دلسوزی و منابع لازم، هنوز امید وجود دارد. شفای یک جامعه با درک عمق مبارزات آن آغاز میشود. با اذعان به این موضوع شروع میشود که سلامت روان فقط یک نگرانی فردی نیست، بلکه یک دغدغه جمعی است که نیازمند اتحاد، همدلی و اقدام است.
بهزیستی روانی یک ملت امری خصوصی نیست، بلکه امری عمومی است. هنگامی که بخش قابل توجهی از یک جمعیت با سلامت روان دست و پنجه نرم میکنند، همه جنبههای جامعه مانند خانوادهها، محل کار، فضاهای عمومی و حکومت را تحت تاثیر قرار میدهد. ایران با بحران سلامت روانی مواجه است، اما بحرانی که میتوان بر آن غلبه کرد.
اکنون زمان اقدام است. ایرانیان باید برای حمایت از یکدیگر گرد هم آیند، در صورت نیاز به دنبال کمک باشند و خواستار منابع و خدماتی را برای کمک به بازسازی تابآوری ذهنی ملت باشند. همانطور که آتش زیر خاکستر میسوزد، فرصتی برای تجدید سلامت روان برای شعلهور شدن دوباره به گونهای که بجای تخریب، نور را به ارمغان میآورد وجود دارد. اما نیازمند تلاش جمعی از سوی مردم و سیاستگذاران است. تنها در این صورت است که جامعه ایران میتواند واقعاً شروع به بهبود کند.