بهرام فرخی – در این مقاله قصد ندارم به جریانات سیاسیای بپردازم که در انتخابات اخیر آمریکا به نوعی از رئیس جمهور منتخب ایالات متحده، دونالد ترامپ، حمایت کردند و کمپین او را به رقیباش، کامالا هریس، ترجیح دادند. بلکه هدف من بررسی استقبال گستردهای است که دونالد ترامپ در میان ایرانیان، چه در داخل و چه در خارج کشور، از آن برخوردار است.
در دنیای امروز که شبکههای اجتماعی به بخش جداییناپذیر زندگی روزمره ما تبدیل شدهاند، علاقه و کنجکاوی نسبت به زندگی افراد مشهور– از هنرمندان و ورزشکاران گرفته تا چهرههای سیاسی و ثروتمند– به شکل چشمگیری افزایش یافته است. در این میان، هنگامی که فردی همچون دونالد ترامپ، یکی از چهرههای سرشناس جهان، خانواده بزرگ، زیبا و ثروتمند خود را بارها در معرض دید عموم قرار میدهد، طبیعی است که بسیاری از مردم در سراسر جهان به داشتن خانوادهای مشابه او آرزو داشته باشند.
این نگاه، بازتابی از تاثیر قدرت شبکههای اجتماعی و نقش شخصیتهای برجسته در شکلگیری رویاهای مردم است، و شاید نمایانگر این باشد که در جهانی که ارتباطات و تصاویر سریعتر و وسیعتر از هر زمان دیگری در جریان هستند، الگوبرداری از سبک زندگی افراد موفق و نامدار به بخشی از خواستههای عمومی بدل شده است.
روند تاریخی و فرهنگی جوامع به شدت در شکلگیری تمایلات و نگرشهای مردمان آن جامعه تأثیرگذار است. در ایران، قرنها و در چند دهه اخیر زندگی در سایه چهرههای سیاسی قدرتمند و کاریسماتیک، از روحالله خمینی تا رهبر و دیکتاتور کنونی علی خامنهای، به نظر میرسد زمینهساز علاقهای خاص به شخصیتهایی با ویژگیهای اقتدارگرایانه شده است. این پرسش مطرح است که آیا ایرانیان در طول این تاریخ به نوعی به چنین الگوهایی خو گرفتهاند و حتی به آنان دل بستهاند؟ آیا این سابقه تاریخی، شکلگیری عادت روانی را باعث شده که آنان را به دنبال نمادهای قدرت و اقتدار در عرصههای گوناگون، حتی خارج از کشور مانند دونالد ترامپ در ایالات متحده، بکشاند؟
در چنین فضایی، آیا امکان و آمادگی برای برقراری دموکراسی واقعی در جامعهای که دههها زیر سایه شخصیتهای قدرتمند زیسته، وجود دارد؟ آیا ایرانیان به مدلی از حکومت جذب میشوند که در آن قدرت بجای تمرکز در دستان فردی واحد، در نهادهای دموکراتیک و مبتنی بر قانون توزیع شده باشد؟ این مسئلهای است که میتواند با نگاهی روانشناختی به رفتار اجتماعی و فرهنگی جامعه ایرانی، پاسخی برای آن یافت شود و دریابد که آیا ساختارهای دموکراتیک توان پذیرش و تطبیق با چنین ساختار اجتماعی را دارند یا نه.
این پرسش بسیار مهم و پیچیدهای است که به عوامل تاریخی، روانشناختی و جامعهشناختی ایرانیان در ارتباط با قدرت و شخصیتهای سیاسی بستگی دارد.
علاقه برخی ایرانیان به شخصیتهای قدرتمند در عرصه سیاسی، حتی در خارج از ایران مانند دونالد ترامپ، ریشه در چندین عامل دارد که سعی میکنم در حد توان به برخی از آنها اشاره کنم.
تاریخچه زندگی در سایه حکومتهای اقتدارگرا
در تاریخ معاصر ایران، تجربه زندگی در رژیم اسلامی، روانشناسی جامعه را به گونهای شکل داده که بسیاری از مردم به نوعی به شخصیتهای قدرتمند و مقتدر وابسته شدهاند. این حالت تا حدودی از نیاز به امنیت و ثبات نشأت میگیرد؛ چرا که در حکومتهای خودکامه، مردم به این باور رسیدهاند که بدون رهبری مقتدر، کشور دچار بینظمی و آشفتگی میشود.
الگوی پدرسالار و نقش قدرت در ناخودآگاه جمعی
فرهنگ پدرسالار در ایران ریشهای طولانی دارد که به ساختار خانواده و حتی روابط بین فردی نیز سرایت کرده است. در چنین جوامعی، مردم بطور ناخودآگاه احساس امنیت و ثبات بیشتری را در حضور یک «پدر قدرتمند» حس میکنند. این پدر قدرتمند، چه در یک خانواده کوچک و یا در یک جامعه بزرگتر برای برخی از مردم نماد اقتدار و نجات است.
نیاز به قدرت و رفع نیازهای روانی
احساس محرومیت و ناتوانی از دستیابی به خواستهها و آرزوهای فردی و اجتماعی باعث میشود مردم به سمت افرادی متمایل شوند که نماد قدرت و دارای توانایی تغییرات بزرگ هستند. شخصیتهایی مثل ترامپ که خود را قاطع و ضد وضعیت موجود معرفی میکنند، برای کسانی که سالها در سایه حکومتهای بسته و بیتوجه به خواستههای مردم زندگی کردهاند، جذابیت پیدا میکنند؛ زیرا چنین شخصیتهایی وعدههایی برای تغییر سریع و بنیادین میدهند.
کاستیهای آموزش سیاسی و نبود فرهنگ دموکراتیک
بسیاری از مردم در کشورهای غیردموکراتیک، تجربه و آموزش لازم برای دموکراسی ندارند. فقدان تجربه کار با نهادهای دموکراتیک و نبود آشنایی با فرآیندها و ارزشهای دموکراسی باعث میشود که ساختارهای سیاسی در یک دموکراسی « پیچیده و چندلایه و زمانبر» را نپذیرند یا به آن اعتماد نکنند. در نتیجه، برایشان سادهتر است که به دنبال فردی مقتدر باشند که مشکلات را به صورت مستقیم و سریع حل کند.
امکان برقراری دموکراسی در ایران
دموکراسی در ایران مانند هر کشور دیگری امکانپذیر است، اما نیازمند تغییرات عمیق فرهنگی، اجتماعی و آموزشی است. اگر جامعه از دوران کودکی با مفاهیمی چون مسئولیتپذیری، کار جمعی، حقوق شهروندی و اهمیت نهادها آشنا شود، به مرور از نیاز به شخصیتهای قدرتمند فاصله خواهد گرفت. تغییر این ذهنیت به زمان و تحولی در سیستم آموزشی و فرهنگ عمومی نیاز دارد تا به جایی برسد که مردم بجای تکیه بر افراد، به نهادها و فرآیندهای دموکراتیک اعتماد کنند.
بنابراین، امکان برقراری دموکراسی در ایران وجود دارد، اما نیازمند کار مستمر و طولانی برای تغییرات بنیادین در فرهنگ سیاسی و اجتماعی کشور است. چنین فرایندی در بسیاری از کشورها، مانند ژاپن و آلمان بعد از جنگ جهانی دوم، یا حتی کشورهای اروپای شرقی بعد از فروپاشی بلوک شرق و اتحاد جماهیر شوروی، رخ داده و نتایج مثبتی نیز به همراه داشته است.
و در پایان سخن: آرمان جوامع لیبرال و آزادیخواه آن است که هر فردی بتواند به تنهایی از تمامی ظرفیتهای اجتماعی و شخصی خود برای زندگی در یک جامعه دموکراتیک بهره بگیرد؛ بهگونهای که نیازی به قهرمان ملی نباشد تا جامعه را از ورطه نابودی برهاند. بهواقع، در جوامعی که هر فرد خود یک قهرمان کوچک است، دیگر نیازی به قهرمانان ملی نیست. چنانکه برتولت برشت نویسنده آلمانی گفته است: «نگونبخت ملتی که به قهرمان احتیاج دارد.»
*بهرام فرخی دانشآموخته علوم سیاسی و روابط بینالملل از دانشگاه رم و ساکن ایتالیا است.