محمود مسائلی – از سال ۲۰۱۵ برنامههایی با عنوان فستیوال جهانی چند فرهنگگرایی در پارلمان کانادا برگزار میشود. این برنامه به مدت دو روز در طول دو هفته برگزار شده و شامل میزگردهایی برای بحث و تبادل نظر، برنامه رقص و آواز فرهنگهای مختلف، و غرفههای هنرهای دستی و شیرینی و غذاهای ساده محلی است.
گویا از سه سال پیش ایرانیان نیز غرفهای برای معرفی فرهنگ ایرانزمین داشتهاند. در برنامه امسال که شنبه ۹ نوامبر در محل پارلمان برگزار شد، برای اولین بار از ایرانیان نیز برای شرکت در میزگردی با عنوان «جلوگیری از تعصبات: ترویج مثبتگرایی در یک جامعه چندفرهنگگرا» دعوت شده بود، و من به عنوان سخنران و مشارکت در این میزگرد شرکت کردم.[i] شرکت کنندگان دیگر یکی از رهبران اقوام بومی، خانمی الجزایری، و یک نفر از هند، سفیر آمریکا در کانادا بودند. من فکر کردم که چه موضوعی را انتخاب کنم که هم به موضوع فستیوال مربوط باشد، و هم صدای ایران را در آن رسا سازد. در عین حال، از آنجا که روز قبل از این میزگرد حملات تروریستی هواداران فلسطین علیه تماشاگران یهودی فوتبال در آمستردام انجام گرفته و وجدان انسانهای نگران را خدشهدار ساخته بود، در سخنان خود، پس از توضیح چهار ستون (فرضیه) سیاستهای چند فرهنگی، نظر حضار را به منش و روش کوروش بزرگ به عنوان معمار اصلی شناسایی تکثرگرایی و سیاستهای چندفرهنگگرایی جلب کردم. نکته قابل توجه اینکه سفیر آمریکا یهودی است. بنابراین معرفی کوروش بزرگ به عنوان معمار تکثرگرایی و چندفرهنگی در محل پارلمان هم به نوعی محکوم ساختن حملات تروریستی در آمستردام در روز پیش بود، و هم میتوانست بر سفیر آمریکا تاثیراتی داشته باشد تا بهتر متوجه گوهر هویتی و فرهنگ ایرانیان و مواضع کنونی آنها باشد، و هم ممکن بود پاسخی احتمالی به کسانی (اعراب، پاکستانیها، و بخشی از آفریقاییهای حاضر در فستیوال) باشد که زیر عنوان حمایت از فلسطین نفرتپراکنی را در قبال یهودیان دنبال میکنند. در زیر خلاصه کوتاهی از این سخنرانی برای علاقمندان ارائه میشود.
فلسفه چند فرهنگی و سیاستهای دربرگیرنده
کانادا یکی از کشورهای عضو جامعه مشترکالمنافع است که در آن سیاستهای چندفرهنگی بر پایههای عمیق فلسفی بنا شده و این کشور را به یک الگوی نمونه برای جهان تبدیل ساخته است. در محافل دانشگاهی، اغلب زیربناهای فلسفی ضرورت شناسایی ارزش برابر فرهنگهای مختلف مورد بحث قرار گرفته است، و نوشتارها و کتابهایی نیز امروزه در دسترس علاقمندان میباشد. مهمترین چهرههای اندیشههای چند فرهنگی چارلز تیلور فیلسوف معروف جهانی از کاناداست که آثار و نوشتههای او در سراسر جهان محل ارجاعات علمی است. برای توضیح زیربنای سیاستهای چند فرهنگی باید به چهار پایه بنیادین آن اشاره کرد.
۱. آرمان کانادایی– هویت کانادایی
کتاب آرمان کانادایی و بحران اجتماع[ii] اثر فیلسوف معروف لزلی ارمور که این نویسنده هم افتخار حضور در کلاسهای او را داشت، یک بررسی دقیق و انتقادی از آنچه هویت کانادایی بهویژه در زمینههای چندفرهنگگرایی، ساختارهای سیاسی و رابطه فردگرایی با جامعه است، تعریف میکند. او استدلال میکند که هویت اصلی کانادا تحت تأثیر یک فلسفه اجتماعی و فرهنگی منحصر به فرد شکل گرفته که بنیادهای آن با فردگرایی انتزاعی تفاوتهای عمده و عمیق دارد. در حقیقت، هویت کانادایی ریشههای عمیقی را در زندگی جمعی هویتها و فرهنگیهای مختلف امتداد داده و نه فردگرایی بریده از متن شرایط واقعی اجتماعی و سیاسی. یکی از استدلالهای اصلی توضیح آرمان کانادایی این است که هویت این مردم بر اساس مفهوم اجتماعات فرهنگی متکثر بنا شده است که نوعی وابستگی متقابل را نیز میان آنها به وجود آورده و نه تمرکز بر حقوق فردی و آزادیهای شخصی. او به نقد تمایل جوامع غربی به اولویت دادن به فردگرایی بجای مفهوم اجتماعات پرداخته و آنرا به عنوان بحرانی در پیش روی کانادا تصور میکند. کانادا، به گفته آرمور، دارای یک میراث فرهنگی عمیق است که بر همکاری، همبستگی اجتماعی و احترام متقابل میان جوامع متنوع تأکید دارد. این رویکرد جمعی به هویت، به عقیده او، چیزی است که کانادا را در مقایسه با سایر کشورهای غربی، به ویژه آنهایی که در آنها فردگرایی انتزاعی غالب است، منحصر به فرد میکند.
بنابراین چندفرهنگگرایی بخشی مرکزی از ایده هویت کانادایی است، اما نه به معنای سطحی آن که صرفاً از طریق جشن گرفتن تفاوتهای فرهنگی و یا تعطیلات عمومی تصدیق میشود. به این ترتیب، هویت کانادایی ذاتاً متکثر و گوناگون است و تنوع را نه تنها در جنبههای بیرونی آن (مانند قومیت و مذهب) بلکه در سنتهای فرهنگی و فلسفی عمیقتر مردم خود نیز بپذیرد. اما خطر «فرهنگ یکپارچه بدون چهره» همسانساز که از افراط فردگرایی ناشی میشود نیز در پیش رو قرار دارد. او معتقد است که فرهنگی که تنها بر حقوق فردی و آزادیهای شخصی تکیه دارد، بدون آنکه جنبههای جمعی و همبستگی هویت را در نظر بگیرد، میتواند به جامعهای گسسته منجر شود. همگونی فرهنگی که معمولاً توسط مصرفگرایی و نیروهای بازار رانده میشود، تهدیدی برای ارزشهای جامعه، احترام متقابل و غنای فرهنگی است که برای هویت کانادا ضروری است.
ریشههای تاریخی هویت کانادایی نشان میدهد که ساختارهای سیاسی اولیه این کشور (از جمله کنفدراسیون و نقش دوگانگی فرانسوی- انگلیسی) در شکل دادن به هویت ملی کانادا نقش مهمی ایفا کردند. او بررسی میکند که چگونه رویدادهای تاریخی، از جمله تأثیر مردم بومی و تکامل روابط سیاسی بین گروههای فرهنگی مختلف، به یک شیوه زندگی کانادایی متمایز منجر شده است. به این ترتیب هویت کانادا باید همیشه در جستجوی تعادلی بین وحدت و تنوع بوده و به عنوان بخشی از فرایند تاریخی مستمر درک شود. این تعادل در ساختار سیاسی کانادا، از جمله منشور حقوق و آزادیها، جلوهگر بوده تا آزادیهای فردی را با حس قوی مسئولیت جمعی متوازن سازد. بنابراین، نقش دولت این است که محیطی فراهم کند که در آن جوامع مختلف بتوانند شکوفا شوند و به زندگی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور کمک کنند.
آرموراز استعاره باغ پرگل برای توصیف فرهنگ و هویت کانادایی استفاده میکند. کانادا مانند «باغی پر از گلهای زیبا» یک ملت متشکل از جوامع متنوع و متمایز، هر یک با ویژگیهای منحصر به فرد خود را تشکیل میدهد. اما همانطور که گلها در یک باغ شکلها، اندازهها و رنگهای خاص خود را دارند اما با هم یک کل هماهنگ میسازند. گروههای فرهنگی مختلف در کانادا نیز به موجودیت یک ملت پویا و یکپارچه کمک میکنند. آرمور بر این نکته تأکید میکند که وحدت در تنوع بخش اصلی هویت کانادا است و احترام به این تفاوتها و پرورش آنها برای موفقیت مستمر کشور ضروری است. این نقطه نظرات بدیل آرمور با شرایط معاصر کشور ارتباطی گسستناپذیر دارد. امروزه در پی چالشهایی چون مهاجرت، آشتی با مردم بومی و ظهور تودهگرایی در بسیاری از نقاط جهان، آرمان کانادایی نوری تابنده بر این مشکلات میاندازد تا راه برای مردم و دولت بهتر نشان داده شود.
۲. تکثر ریشهدار و عمیق
مفهوم تنوع ریشهدار عمیق مفهومی است که توسط فیلسوف شناخته شده جهانی کانادایی چارلز تیلور که این نویسنده در همه اندیشههای فلسفی خود تحت تاثیر او قرار دارد، در آثارش در زمینه چندفرهنگگرایی و چالشهای تکثر و تنوع در جوامع معاصر معرفی شده است. تیلور به خاطر دستاوردهایش در فلسفه هویت، اخلاق و سیاست، به ویژه در زمینه نحوه مراوده افراد و جوامع با مفهوم پلورالیسم و تفاوتهای فرهنگی شناختهشده است.
در کتاب «تفکر و زندگی در تنوع عمیق»[iii] توسط مارک ردهد، این اندیشههای تیلور توضیح داده شده است. تنوع عمیق به این واقعیت اشاره دارد که جوامع چندفرهنگی مدرن مانند کانادا نه تنها از نظر نژادی، زبانی، قومی و مذهبی متنوع هستند بلکه این گروههای فرهنگی مختلف جهانی را که در آن زندگی میکنند به شکلهای گوناگون میبینند، و زندگی اجتماعی خود را بر اساس آن گوناگونی در باور و اندیشه تعریف میکنند. این نوع از تنوع فراتر از تفاوتهای ظاهری (مانند زبان، انتخاب لباس، خانه، غذا یا پوشاک) است و به ساختارهای عمیقتری از معنا و درک مفهوم حیات ارتباط دارد که از دیدگاهها، شیوههای زندگی و نهادهایی که یک گروه را شکل میدهند، سرچشمه میگیرد.
عناصر کلیدی این تنوع ریشهدار را باید در ویژگیهای هویت فردی و جمعی که به شدت تحت تأثیر فرهنگ است و این هویتهای فرهنگی جستجو کرد. این هویتها در راههای مختلفی که در آن مردم معنا و مفهوم زندگی خود را تعریف میکنند، و اصول اخلاقی و هنجارهای اجتماعی متناسب با آن را شکل میبخشند، ریشه دارند. تیلور استدلال میکند که رویکردهای سنتی لیبرال به چندفرهنگگرایی، که معمولاً بر تساهل و گنجاندن شیوههای فرهنگی ظاهری تأکید دارند، ممکن است در مواجهه با تنوع عمیق ناکام بمانند. تنها احترام به تفاوتها کافی نیست، و نمیتواند نتوعی سیاست دربرگیرنده را ایجاد کند. یک جامعه باید نه تنها تفاوتهای فرهنگی را تحمل کند، بلکه باید به ارزشهای عمیقتر و اغلب ناسازگار که این تفاوتها را ایجاد میکند، احترام گذاشته و آنها را به رسمیت بشناسد به این ترتیب، فرهنگهای مختلف، با هنجارها و ارزشهای متناقض خود، میتوانند در یک جامعه مشترک زندگی کنند بدون اینکه انسجام اجتماعی را تضعیف کنند. تیلور این بحث را مطرح میکند که همگرایی در چنین جامعهای نمیتواند بر اساس یک فرهنگ غالب و یکپارچه باشد، بلکه باید بر اساس گفتگو و احترام متقابل استوار شود. این ممکن است نیازمند بازنگری در مفهوم «خیر عمومی»[iv] و گسترش چارچوبهایی باشد که به جوامع مختلف این امکان را میدهد که در کنار یکدیگر زندگی کنند و ارزشهای خود را نیز حفظ نمایند.
مفهوم تنوع ریشهدار و عمیق در سیاستهای کانادایی جایگاه برجستهای یافته است تا بتواند پاسخگویی موثری در سیاستگذاریهای اجتماعی داشته باشد. در اینگونه سیاستگذاریها بجای تلاش برای همسانسازی فرهنگی و یا تحمیل یک هویت ملی واحد، جوامع تشویق میشوند راههایی پیدا کنند تا شناسایی و سازگاری فرهنگی را در نهادهای سیاسی و اجتماعی خودشان گنجانده شود. این ممکن است شامل ایجاد فضاهایی باشد که گروههای فرهنگی مختلف بتوانند شرایط و اهداف زندگی خود را از طریق مذاکره، مانند نمایندگی سیاسی، برنامههای آموزشی ویژه یا شناسایی قانونی شیوههای فرهنگی مختلف، تعریف و تعیین کنند. به این ترتیب، مفهوم تنوع عمیق نقشی اساسی در شکل دادن به سیاستهای چندفرهنگگرایی کشور داشته است. تیلور استدلال میکند که پذیرش چندفرهنگگرایی در کانادا نمونهای از جامعهای است که با چالشهای تنوع عمیق دست و پنجه نرم میکند و در حال تطبیق خود با آن است. بجای انتظار از تمامی کاناداییها برای پیروی از یک هویت ملی واحد، این کشور تلاش کرده است فضایی ایجاد کند که در آن جوامع مختلف- بومیها، فرانسویزبانهای کبک و گروههای مختلف مهاجر- بتوانند تمایز فرهنگی خود را حفظ کرده و در عین حال در زندگی سیاسی و اجتماعی گستردهتر کانادا مشارکت کنند.
۳. سیاستهای شناسایی تفاوتهای فرهنگی[v]
در نوشتار عمیقی با عنوان «سیاستهای به رسمیت شناختن»[vi] این ستون سوم سیاستهای چندفرهنگی توسط چارلز تیلور توضیح داده شده است. او استدلال میکند که در سال های اخیر، تقاضا برای به رسمیت شناخته شدن- در هر دو سطح فردی و گروهی- بطور فزایندهای از سوی افرادی شنیده میشود که از نظر نژادی، جنسی، فرهنگی و قومی (با دیگران) متفاوتاند. مفهوم شناسایی در این متنی که در اینجا مورد بحث است به دو معناست: در معنای اول، مفهوم شناسایی به ضرورت تصدیق و تایید خویشتن انسانی خویش، یعنی هویت اصیلی که داریم، توسط دیگران اشاره دارد. این مفهوم شناسایی در چارچوب دیالوگ و گفتگو انجام میشود که در آن امر شناسایی هویتی متقابلاً تصدیق، دریافت، و به رسمیت شناخته میشود. از طریق این چارچوب پیرامون شناسایی متقابل خویشتن بودن اصیل خویش، یعنی گوهر هویتی خود است، که رابطه مثبتی با ژرفای وجودی خویش برقرار میسازیم و خود را مییابیم، یعنی این ایقان و اطمینان در وجود ما شکل میگیرد که ما به عنوان انسانهایی خودانگیز، اصیل و منحصر به فرد، چه کسی هستیم. شناسایی به این معنا بیانگر نیازی حیاتی برای دستیابی به خویشتن خویش است. درواقع به این معنی است که ما باید نگرش فراگیر و تصدیق کننده دیگران را نسبت به خود داشته باشیم تا بتوانیم خویشتن خویش را احساس کنیم، به آن ایقان داشته باشیم، و در صحنه مراودات اجتماعی به نمایش بگذاریم. اگر از آغاز حیات، به عنوان مثال، در گوشه بیابانی مهجور، و بدون امکان مراوده با دیگران قرار گرفته باشیم، نمیتوانیم درک روشنی از خویشتن خویش داشته باشیم زیرا چنین ادراکی در محدودهای خودانگاشتی شکل گرفته است. احساس بودن، به عنوان یک انسان، در پهنه حیات اجتماعی و در امتداد مراوده با دیگران و امر به رسمیت شناختن متقابل حاصل میشود. یعنی اینکه شناخته شدن و شناسایی متقابل نیازی حیاتی است که با آن عصارههای هویتی نیز شکل گرفته و در امتداد حیات تاریخی توسعه مییابد. بدون تامین این نیاز نمیتوانیم شناختی اصیل و حقیقی نسبت به خود به عنوان انسان داشته باشیم، و به همین شکل بدون شناسایی متقابل با دیگران، احراز بودن تاریخی و هویتی ما نیز با موانع بزرگی روبرو میشود. نیاز حیاتی برای شناخته شدن و شناسایی متقابل نه ضرورتا امری فرعی و عارضی است و نه اینکه به عنوان ویژگیهای قابل توصیف مانند احترام به دیگران تصور میشود. به رسمیت شناختن دیگری فقط یک ادب و و رفتار اجتماعی نیست که در قبال مردم داریم، بلکه یک نیاز حیاتی برای انسان است.
در کانادا مهمترین بنیاد سیاستگذاری بر این مبانی قدرتمند فلسفی قرار گرفتهاند. قانون چندفرهنگگرایی مصوبهی سال ۱۹۸۸، مبانی اینگونه سیاست را از لحاظ قانونی توضیح داده است. «بدینوسیله اعلام میشود که سیاست چندفرهنگگرایی، سیاسی رسمی دولت خواهد بود». این سیاست اهداف زیر را دنبال میکند:
الف – به رسمیت شناختن و ترویج درک این موضوع که چندفرهنگگرایی بازتاب تنوع فرهنگی و نژادی جامعه کاناداست و آزادی تمامی اعضای جامعه کانادا برای حفظ، تقویت و به اشتراک گذاشتن میراث فرهنگیشان را میپذیرد؛
ب – به رسمیت شناختن و ترویج درک این موضوع که چندفرهنگگرایی ویژگی بنیادی میراث و هویت کانادایی است و منبعی ارزشمند در شکل دادن به آینده کانادا فراهم میآورد؛
ج – ترویج مشارکت کامل و عادلانه افراد و جوامع از تمامی ریشهها در فرایند تکامل و شکلدهی تمامی جنبههای جامعه کانادا و کمک به از بین بردن هرگونه مانع در برابر این مشارکت؛
د – به رسمیت شناختن وجود جوامعی که اعضای آنها دارای ریشه مشترک هستند و مشارکت تاریخی آنان در جامعه کانادا، و تقویت توسعه این جوامع؛
ه – اطمینان از اینکه تمامی افراد از امکانات برابر در درمان و حمایت برابر در برابر قانون بهرهمند میشوند و همزمان به تنوع آنها احترام گذاشته و ارج نهاده میشود؛
و – تشویق و کمک به نهادهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی کانادا برای اینکه هم به ویژگی چندفرهنگی کانادا احترام بگذارند و هم آن را شامل شوند؛
ز – ترویج درک و خلاقیتی که از ارتباط میان افراد و جوامع با ریشههای مختلف ناشی میشود؛
ح – تقویت شناسایی و ارزیابی فرهنگهای متنوع جامعه کانادا و ترویج بازتاب و تجلیهای در حال تحول این فرهنگها؛
ط – ) حفظ و تقویت استفاده از زبانهای غیر انگلیسی و فرانسوی، در حالی که وضعیت و استفاده از زبانهای رسمی کانادا را تقویت میکند؛
ی – پیشبرد چندفرهنگگرایی در سراسر کانادا در هماهنگی با تعهد ملی به زبانهای رسمی کانادا.
۴- شناسایی تفاوتها به منزله عدالت[vii]
به رسمیت شناختن تفاوتهای هویتی و فرهنگی ذهنیت را به سوی ستون چهارم سیاستهای چندفرهنگگرایی هدایت میکند. اگر ارزش برابر ویژگیهای هویتی و فرهنگی متفاوت مورد شناسایی قرار نگیرد، اساسا مفهوم عدالت معنای وجودی خود را از دست میدهد. اگر ویژگیهای هویتی و متفاوت از دیگران، من فردی، و یا گروهی، مورد شناسایی قرار نگیرد، و یا شناسایی مخدوش و عاری از حقیقتی در پیرامون آن به وجود آید، آیا این عدم شناسایی، یا شناسایی بد و غیرحقیقی، به منزله انکار هستی انسانی ما نیست؟ اگر امروزه چهره ایرانی به عنوان پرخاشگر، متعصب و جزمیگرا، و در عناد با مظاهر فرهنگ رایج در جوامع آزاد، در نزد برخی از مردم فاقد آگاهیهای تاریخی به وجود آمده است، و اغلب توسط رسانههای با اهداف خاصی هم تشدید شده، آیا این تصویر نادرست از ایرانی و ایران بزرگترین ظلم به هویت ملی این مردم نیست؟ آیا این چهره مخدوش که در شرایط ناگواری به دلیل خطاها و از روی ناآگاهی شکل گرفته و بر مردم تحمیل شده است، معنای دیگری بجز زشتترین و بیرحمانهترین بیعدالتی نسبت به هویت و فرهنگ ایرانی میتواند ارزیابی شود؟ استدلال اصلی در این نگرش این است که عدم تمایل به شناسایی دیگران و ویژگیهای هویتی آنان بدون شک سختترین آسیبها را به آنان وارد میسازد. اما مهمتر از این آسیب، این است که به دلیل الگوهای نامرئی شناسایی نادرست و غیر حقیقی، ارزشهای حیاتی فرهنگی و هویتی آن مردمان به محاق رانده شده، و تلاش آنان برای بیان خویشتن خویش و نقش فعال و سازنده در جامعه را با موانع جدی همراه میسازد. چه بسیار درناک و ناعادلانه است که، به عنوان مثال، چهره زیبای ایران را با همسانسازی آن با نظام اسلامی حاکم بر این مرز و بوم مخدوش نموده، و یا ارزش هویتی ایرانی را به عنوان مردمانی گرفتار جمود فکری ترسیم کرد. این شناسایی نادرست و غیر حقیقی است که به نظرم زشتترین نوع بیعدالتی را باعث میشود. به همین دلیل شناسایی صحیح و متقابلا پیشبرنده نیاز حیاتی برای تعریف هویت بطور عام، و هویت ایرانی بطور خاص در این بحث است به گونهای که بدون آن هیچ مغهومی از عدالت را نمیتوان توضیح داد.
به رسمیت شناختن در معنای دوم یک مفهوم عملیاتی است که مردم را به دلیل احساس کمارزش شمرده شدن، یا به حاشیه جامعه رانده شدن، بر میانگیزد تا برای شناسایی حقیقی خود به میدان تلاشی بیامان پای گذارند. همین تلاش و مبارزه برای شناخته شدن سمت و سوی نیاز حیاتی مردم برای یافتن جایگاه اجتماعی و سیاسی خود را به سمت عدالتخواهی و عدالتجویی معطوف میسازد. اینگونه تلاشها برای شناخته شدن هویت اصیل خود، ممکن است به عنوان یک ادعای جسورانه دیده شود، اما حقیقت این است که شناخته شدن و سیاستهای شناسایی باید به عنوان گامی اساسی در مسیر آزاد شدن از الگوهای شناسایی بد و غیرحقیقی، کاهش ارزش هویتی، شیوههای نابودسازی فرهنگی یک ملت، و اشکال ناپیدای استثمار فکر و اندیشه و سرکوب مردم تفسیر شود. البته ادبیات موجود مربوط به «به رسمیت شناختن دیگری» رابطههای روشنی با مفهوم عدالت را نشان نمیدهد. اما با دقتی ژرف در خصوص نیاز حیاتی برای شناخته شدن، رابطه میان شناسایی صحیح با مفهوم عدالت، و عدم تمایل به شناسایی و شناسایی نادرست با بیعدالتی را میتوان توضیح داد.
صدای کوروش بزرگ شنیده میشود!
یک قاعده فلسفی میگوید که هر آرمان و عقیدهای بر پیشینههایی استوار است. در الهیات این قاعده بر این فرض استوار است که حیات مادی بر اساس ارادهای شکل گرفته است. بنابراین قوانین از پیشینهها سرچشمه میگیرند. سیاستهای چندفرهنگگرایی رانیز میتوان در شکلگیری سرچشمههای هویت ایرانی جستجو کرد. ۲۵۸۰ سال پیش شاهنشاهی هخامنشی منادی نوعی سیاستگذاری شد که به درستی آن را باید بنیاد تاریخی و مفهومی چندفرهنگگرایی به حساب آورد. هنگامی که کوروش بزرگ به همراه سپاهیان خود به بابل پای گذاشت، این پایههای چهارگانه را در فرمان خود توصیف کرد:
۱- آرمان انساندوستی: هنگامی «ارتش عظیم من در صلح به بابل وارد شد. من به کسی اجازه ندادم که مردم [سومر] و اکد را بترساند.» و من «درد را از وجودشان برطرف کردم و آنها را از خدمت رها ساختم. مردوک، پروردگار بزرگ، از اعمال [خوب] من خوشحال است». (جملات بیست و سوم تا بیست و هفتم لوحه منسوب به کوروش بزرگ).
۲- تنوع ریشهدار و عمیق: «با دوستی حرکت کردیم». «من تصاویر خدایان را که در آنجا [یعنی در بابل] ساکن بودند به مکانهای اصلی آنها برگرداندم و آنها را در خانههای ابدی قرار دادم. همه ساکنان آنها را جمع کردم و خانههایشان را به آنها بازگرداندم». (جملات بیست و هشتم تا سی و سوم لوحه).
۳- شناسایی تفاوتها: «باشد که به مردوک، سرورم بگویند: «کوروش، پادشاهی که به تو احترام میگذارد، و نیز پسرش کمبوجیه {احترام می گذارد}». (جملات سی و چهارم تا سی و پنجم).
۴- شناسایی به منزله عدالت: «بگذار آنان سهمیهرسانِ نیایشگاههایمان باشند، تا روزگاران دراز(؟)…؛ و باشد که مردمان بابل [شاهیِ] ┐او را┌بستایند». و «من همه سرزمینها را در صلح قراردادم» (جمله سی و ششم).
*دکتر محمود مسائلی استاد بازنشسته روابط و حقوق بینالملل، دانشگاههای آتاوا و کارلتون و دبیرکل اندیشکده بینالمللی نظریههای بدیل با مقام مشورتی دائم نزد ملل متحد
[i] این انتخاب از سوی آقای دکتر کوروش ایرانمنش از فعالان فرهنگی آتاوا که از مدیران و برنامهریزان فستیوال یادشده هستند صورت گرفت.
[ii] Armour, L. (1981). The Idea of Canada and the Crisis of Community. Steel Rail Publications
[iii] Redhead, M. (2022). Charles Taylor: Thinking and Living Deep Diversity. Rowman & Littlefield Publishers
[iv] نگاه کنید به «حقوق بشر و مفهوم خیر عمومی» از این نویسنده که توسط «نشر آفتاب» انتشار یافته است.
[v] نگاه کنید به «بازگشت به ریشهها: هویت ملی و حقوق ذاتی» از این نویسنده که توسط انتشارات «اندیشکده بینالمللی نظریههای بدیل» در ژانویه ۲۰۲۵ انتشار مییابد.
[vi] [vi] Taylor, C. (1995). Politics of Recognition, in Philosophical Arguments. Cambridge, Mass.: Harvard University Press
[vii] نگاه کنید به «شناسایی هویت ملی به منزله عدالت در نظریه روابط بینالمللی» از این نویسنده که توسط انتشارات «اندیشکده بینالمللی نظریههای بدیل» در ژانویه ۲۰۲۵ انتشار مییابد.