محمد خوش بیان – موضوع جانشینی علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی بار دیگر در محافل سیاسی و رسانهای به موضوعی داغ بدل شده است. اظهارات اخیر امام جمعه اصفهان مبنی بر شناسایی «سه گزینه» در کمیسیونی محرمانه و سخنان خود خامنهای درباره آمادگی مجلس خبرگان برای تعیین رهبر آینده، نشان از حساسیت روزافزون این مسئله دارد. درواقع طرح این موضوع از سوی امام جمعه اصفهان نشاندهنده سیاست کلان نظام جمهوری اسلامی است که بجای پاسخگویی به بحرانهای عمیق کشور، تلاش دارد از طریق مدیریت افکار عمومی، ادامه حیات خود را تضمین کند. این تاکتیک قدیمی با برجسته کردن مسئله جانشینی میکوشد تا ذهنها را از ماهیت سرکوبگرانه نظام و بحرانهای بیپایان آن منحرف کند.
اما جانشینی در جمهوری اسلامی نه تنها پایانی بر بحرانهای عمیق کشور نیست، بلکه آغاز مرحلهای تازه از خشونت، فساد، و سرکوب خواهد بود. این موضوع، صرفاً جایگزینی یک دیکتاتور با دیکتاتور دیگریست؛ چرا که مشکل اصلی ایران نه صرفاً علی خامنهای، بلکه تفکرات مسموم و تمامیتخواهانهای است که از بنیانگذار این نظام، روحالله خمینی، سرچشمه گرفته است. خمینی با تأسیس جمهوری اسلامی و ابداع نظریه ولایت فقیه، راه را برای دیکتاتوری نعلین باز کرد و این تفکر، اکنون مانند زهری در شریانهای نظام باقی مانده است.
روحالله خمینی با ایجاد نظامی مبتنی بر ایدئولوژی دینی و استبداد مذهبی پایههای حکومتی را بنا نهاد که بجای پاسخگویی به خواستههای مردم، سرکوب و اطاعتطلبی را محور کار خود قرار داد. این نظام از ابتدا بر حذف مخالفان، سرکوب آزادیها، و انحصار قدرت بنا شد. علی خامنهای بهعنوان جانشین او نهتنها این مسیر را ادامه داد، بلکه با ایجاد دستگاههای امنیتی بیرحم نظیر سازمان اطلاعات سپاه (ساس) و وزارت اطلاعات، این ساختار را به اوج رساند. خامنهای در طول سه دهه رهبری خود نشان داد که دیکتاتوری مذهبی میتواند به همان اندازه دیکتاتوری نظامی یا ایدئولوژیک بیرحم و ویرانگر باشد.
خامنهای با سرکوب سیستماتیک مخالفان، کشتار معترضان، و کنترل شدید بر آزادیهای فردی و اجتماعی، کشوری به گروگان گرفتهشده تحویل جانشین خود خواهد داد. او نماد کامل دیکتاتوری مذهبی است که نه تنها اراده مردم، بلکه حتی ظرفیتهای داخلی نظام را نیز خفه کرده است. در دوران او، فساد، ناکارآمدی، و بحرانهای اقتصادی و اجتماعی به حدی رسیدهاند که هر رهبر جدیدی بجای توانایی اصلاح، صرفاً وارث و تشدیدکننده این فجایع خواهد بود.
ساختار قدرت در جمهوری اسلامی به گونهای طراحی شده که رهبر آن برای بقای خود باید به سرکوب، خشونت، و کنترل بیرحمانه جامعه متوسل شود. این نظام با ابزارهایی نظیر شورای نگهبان، سپاه پاسداران، و دستگاه قضایی، نه برای خدمت به مردم، بلکه برای دفاع از منافع حاکمیت عمل میکند. در چنین سیستمی، رهبر آینده، هر که باشد، ناچار است به همان سیاستهای سرکوبگرانه متوسل شود.
یکی از گزینههای اصلی مطرحشده برای جانشینی، مجتبی خامنهای فرزند علی خامنهای است. مجتبی خامنهای با نقشآفرینی در تصمیمات کلیدی و نزدیکی به جریانهای امنیتی و نظامی، به نمادی از نسل دوم دیکتاتورهای مذهبی تبدیل شده است. او سالهاست که در سایه قدرت عمل میکند و نامش با سرکوب اعتراضات و مدیریت شبکههای امنیتی گره خورده است. اما این انتخاب، اگر به وقوع بپیوندد، چیزی جز ادامه و حتی تشدید مسیری که پدرش آغاز کرد نخواهد بود.
مجتبی خامنهای بهدلیل نداشتن تجربه رسمی در مدیریت و رهبری، مجبور خواهد بود برای تحکیم قدرت خود، به سپاه پاسداران و نهادهای امنیتی بیش از پیش وابسته شود. این وابستگی نه تنها او را به ابزاری در دست جناحهای تندرو تبدیل میکند، بلکه باعث خواهد شد سیاستهای سرکوبگرانه و تهاجمی شدیدتر از گذشته ادامه یابند. اما حتی اگر او به رهبری نرسد و فرد دیگری از میان گزینههای احتمالی مطرح شود، باز هم تغییری در ماهیت سرکوبگرانه نظام ایجاد نخواهد شد.
مسئله جانشینی خامنهای بازتابی از بحران مشروعیت جمهوری اسلامی است. مردم ایران سالهاست که از این نظام عبور کردهاند و اعتراضات گسترده سالهای اخیر گواه روشنی بر این حقیقت است. اما جمهوری اسلامی که بر اساس نظریه ولایت فقیه خمینی بنا شده، هرگونه تغییر یا اصلاح واقعی را تهدیدی علیه بقای خود میداند و در نتیجه به سرکوب هرگونه صدای مخالف متوسل میشود.
در چنین شرایطی، رهبر آینده هر که باشد، وارث بحرانهای متعدد و ناکارآمدی ساختاری خواهد بود. بحرانهای اقتصادی، اجتماعی، و بینالمللی، همراه با نارضایتی گسترده مردمی، هر رهبری را به مسیری جز تداوم سرکوب و خشونت نمیکشاند. این واقعیت نشاندهنده غیرقابل اصلاح بودن نظام جمهوری اسلامی است.
ایران اکنون در نقطهای تاریخی ایستاده است. تفکرات خمینی که نظامی بر پایه ایدئولوژی مذهبی و سرکوبگر بنا کرد، همراه با سیاستهای سرکوبگرانه خامنهای، کشوری فروپاشیده و مردمی به ستوه آمده برجای گذاشته است. آینده ایران نه در جانشینی خامنهای، بلکه در عبور از این نظام و بازسازی آن بر پایه عدالت، آزادی، و کرامت انسانی نهفته است.
برای ساختن چنین آیندهای، مردم ایران باید همانگونه که در اعتراضات اخیر نشان دادهاند، به مقاومت و پافشاری بر خواستههای خود ادامه دهند. نظام جمهوری اسلامی با تمامی نهادهای سرکوبگر و ایدئولوژی پوسیدهاش، توان مقابله با اراده مردم را نخواهد داشت.
مشکل اصلی ایران، علی خامنهای و تفکرات مسموم روحالله خمینی است که این نظام را به ابزاری برای سرکوب، فساد، و تباهی تبدیل کرد. سیاست جمهوری اسلامی همواره بر این بوده است که با مدیریت بحرانها و ترفندهای تبلیغاتی، مثل اعلام جانشینی در زمانهای خاص، افکار عمومی را منحرف کند. پایان جمهوری اسلامی، نه تنها پایانی بر دیکتاتوری نعلین، بلکه آغاز دورهای تازه از حیات سیاسی و اجتماعی ایران خواهد بود. آینده این کشور در دست مردمی است که سالهاست برای آزادی، عدالت، و حاکمیت دموکراتیک مبارزه میکنند. ایران آزاد تنها در سایه عبور کامل از جمهوری اسلامی و تفکرات ارتجاعی بنیانگذاران آن ممکن خواهد شد.