بهرام فرخی – در این روزها اخبار و زمزمه هایی به گوش میرسد که رژیمهایی نظیر روسیه و ایران که روابط پیچیدهای با غرب دارند، احتمال دارد از طریق کمکهای مالی غیرمستقیم، تلاش کرده باشند از جنبش اقلیمی برای تضعیف سیاستهای غربی بهرهبرداری کنند. محتمل است این کشورها با حمایت از فعالان محیط زیست که سیاستهای صنعتی غرب را به چالش میکشند، در پی پیشبرد اهداف ژئوپلیتیک خود باشند.
جنبشی که گرتا تونبرگ فعال نوجوان سوئدی به راه انداخت و سالهاست با فعالیتهای خود در زمینه تغییرات اقلیمی و حفاظت از محیط زیست توجه جهان را به خود جلب کرده، اکنون در مرکز این حدس و گمانها قرار گرفته است.
هدف از نگارش این مقاله، نشان دادن این واقعیت است که چگونه یک جنبش جهانی برای مبارزه با افزایش دمای زمین و حفظ محیط زیست، با ورود نمادها و رهبران آن به منازعات سیاسی و منطقهای، میتواند دچار آسیب شده و اعتبار خود را از دست بدهد.
در جهان پر تلاطم امروز که بحرانهای محیط زیست همچون تغییرات اقلیمی و افزایش گرمای زمین از چالشهای بیسابقهی بشریت به شمار میروند، جنبشهای جهانی برای حمایت از محیط زیست در کانون توجه افکار عمومی جهان به ویژه کشورهای لیبرال و دموکراتیک قرار گرفتهاند.
یکی از مشهورترین این چهرهها در دوران اخیر، گرتا تونبرگ فعال سوئدی است که با شعار «چشمها را باز کنید»، «چگونه جرات میکنید؟»به یکی از نمادهای جهانی مقابله با بحران اقلیمی تبدیل شده است. اما آیا ممکن است یک جنبش زیست محیطی جهانی که به نوعی تمامی کشورها را درگیر مقابله با افزایش گرمای زمین کرده، به ابزاری برای اهداف سیاسی چند حکومت اقتدارگرا تبدیل شود؟ آیا میتوان از این جنبش برای تضعیف قدرتهای دموکراتیک و افزایش وابستگی آنها به رژیمهای دیکتاتوری همچون روسیه و ایران استفاده کرد؟
جنبش محیط زیست و بحرانهای سیاسی
جنبشهایی که برای حل بحرانهای جهانی ایجاد میشوند، همیشه در معرض فشارهای سیاسی و ایدئولوژیک قرار دارند.
بر کسی پوشیده نیست که بسیاری معتقدند که جنبشهای زیست محیطی، با توجه به ماهیت جهانی و بیمرز خود، میتوانند ابزاری برای کشورهای دارای دولتهای اقتدارگرا باشند تا با بهرهگیری از آنها، جهتگیریهای سیاسی خود را پیش ببرند. در این میان، حمایتهای مالی و سیاسی از گرتا تونبرگ و جنبشهای زیست محیطی تحت عنوان «جنبش سبز» این موضوع را تقویت میکند که به نظر نمیرسد این فعالیتها تنها یک حرکت بیطرفانه و صرفاً زیست محیطی باشد، بلکه ابزاری است که میتواند در جهت منافع رژیمهای اقتدارگرا نظیر حکومتهای روسیه و ایران به کار گرفته شود.
استفاده از جنبش محیط زیست علیه غرب
ایدههایی که در دنیای غرب در خصوص بحران اقلیمی مطرح میشوند، بطور قابل توجهی با منافع اقتصادی، سیاسی و امنیتی غرب در ارتباط است. برای مثال، تغییرات اقلیمی و برنامههای سبز بطور طبیعی فشار بیشتری را به صنایع مبتنی بر سوختهای فسیلی وارد میکنند و در نتیجه، این امر میتواند وابستگی کشورهای غربی به منابع انرژی را کاهش دهد. اما از آنجا که روسیه و ایران به عنوان تولیدکنندگان بزرگ انرژیهای فسیلی در جهان شناخته میشوند، میتوانند از این بحران به نفع خود استفاده کنند.
درواقع، برخی بر این باورند که جنبشهای زیست محیطی میتوانند زمینهای برای تضعیف دموکراسیها و تقویت وابستگی به قدرتهای غیردموکراتیک نظیر رژیمهای روسیه و ایران ایجاد کنند. این قدرتها میتوانند با استفاده از این جنبشها، کشورهای غربی را در وضعیت اقتصادی و سیاسی ضعیفتری قرار دهند و از این طریق، راههای نفوذ خود را در این کشورها هموار کنند. به عبارت دیگر، در شرایطی که کشورهای غربی به منظور مقابله با بحران اقلیمی در تلاشاند تا منابع انرژی پاک و سبز را جایگزین سوختهای فسیلی کنند، فشار اقتصادی و اجتماعی ناشی از این تغییرات میتواند به نوعی به نفع حکومتهای اقتدارگرا عمل کند.
حمایت از گروههای تروریستی و طرفین منازعه و درگیر شدن مسائل سیاسی در جنبش محیط زیست
اما نکتهای که باید به آن توجه داشت، این است که جنبشهای سبز در کنار مسائل زیست محیطی، در برخی موارد با مسائل سیاسی و منطقهای پیوند خوردهاند. حمایتهایی که برخی فعالان این جنبش از گروههای سیاسی خاصی نظیر حماس و حزبالله به نام مردم فلسطین و لبنان میکنند، میتواند به بحرانهای سیاسی دامن بزند و تأثیرات منفی بر جنبشهای زیست محیطی جهانی بگذارد. این نوع حمایتها نه تنها بر اعتبار جنبشهای سبز تاثیر منفی میگذارد، بلکه آن را به ابزاری برای پروژههای سیاسی و ایدئولوژیک تبدیل میکند که ممکن است به ضرر اهداف اصلی این جنبش یعنی نجات زمین و جلوگیری از بحرانهای زیست محیطی باشد.
در حقیقت، این ترکیب خطرناک از مسائل سیاسی و اجتماعی با بحرانهای زیست محیطی میتواند موجب انحراف اهداف اصلی جنبشهای حفاظت از محیط زیست شود و بجای اینکه جنبشهای سبز به عنوان یک پویش جهانی برای نجات کره زمین و جلوگیری از تخریب محیط زیست باقی بماند، به ابزاری برای تقویت پروژههای سیاسی خاص و تحریک به تفرقه در میان ملتها تبدیل خواهد شد. زمانی که مسائل سیاسی به این سطح از جنبشهای جهانی نفوذ پیدا میکنند، تمامیت و صداقت آن جنبش در معرض خطر قرار میگیرد و ممکن است اهداف اصلی آن به حاشیه رانده شود.
متاسفانه جنبش زیستمحیطی که به نظر میرسد باید تنها بر اساس مسائل محیط زیست و بحرانهای اقلیمی شکل گیرد، اکنون در خطر تبدیل شدن به ابزاری در دست حکومتهای اقتدارگرا برای تقویت منافع سیاسی خود است. در این میان، استفاده از این جنبش به عنوان سلاحی برای تضعیف قدرتهای دموکراتیک و تبدیل آن به عرصهای برای طرح مسائل سیاسی و اجتماعی میتواند تهدیدی جدی برای اهداف بلندمدت این جنبش باشد.
از این نظر باید بطور جدی به این نکته توجه کرد که چگونه میتوان از جنبشهای سبز حمایت کرد تا بدون دخالت در مسائل سیاسی منطقهای، فقط بر حفظ کره زمین و مقابله با بحرانهای زیست محیطی تمرکز داشته باشند. این جنبشها نباید اجازه دهند که درگیر منازعات سیاسی و منطقهای شوند، بلکه باید برای نجات زمین و آینده نسلها در مسیر خود ثابتقدم بمانند.
*بهرام فرخی دانشآموخته علوم سیاسی و روابط بینالملل از دانشگاه رم و ساکن ایتالیا است.