ای کاش
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشهها
در جعبههای خاک
یک روز میتوانست
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران
در آفتاب پاک
(شفیعی کدکنی)
کتایون حلاجان – نمایشگاه انفرادی فرهاد استوانی از تاریخ ۲۱ تا ۲۴ ماه نوامبر ۲۰۲۴ در «گالری سیمین پاریس» برگزار شد و مجموعهای از کوهها، درختان و گلهای ماگنولیای این هنرمند که روی چوب، کاغذهای ۱۲۰ ساله ژاپنی و بوم خلق شدهاند به نمایش درآمد.
فرهاد استوانی نقاش و نویسنده متولد سال ۱۳۲۹ در ایران است. او آموزش نقاشی را از دوازده سالگی زیر نظر جعفر پتگر آغاز کرد و در سال ۱۹۷۰ وارد دانشکده هنر دانشگاه تهران شد. پس از اتمام تحصیلات در ایران به پاریس رفت و وارد دانشگاه هنرهای زیبای این شهر شد.
اولین نمایشگاه او در سال۱۹۷۳ در تهران و در مرکز فرهنگی فرانسه برگزار شد.
آثار فرهاد استوانی امروز از خاورمیانه تا آمریکا شناخته شده است. این هنرمند ایرانی در فرانسه، سوئیس، آمریکا، آلمان، هلند و بسیاری از کشورهای دیگر نمایشگاه برگزار کرده و همچنین چندین موزه بزرگ در اروپا آثار این هنرمند را برای مجموعهی خود خریداری کردهاند از جمله موزه «رامبراند» در آمستردام، موزه هنر و باستانشناسی «پریو» در فرانسه، موزه «ویوِی» در سوئیس و موزه «ولفسونیانا» در شهر نروی ایتالیا.
فرهاد استوانی مجموعهای با بیش از صد و پنجاه اثر را با تأثیر از موسیقی یوهان سباستین باخ آهنگساز بزرگ آلمانی خلق کرده است. دو کتاب و چندین مقاله نیز از این هنرمند منتشر شده است. کتاب « باغ علیاف» که دربرگیرنده خاطرت کودکی وی تا زمان رسیدن به فرانسه است و کتاب دیگری که حاصل همکاری او با شاعر بزرگ فرانسوی ایو بونهفوی است که شامل شعر در کنار نقاشی است.
این شاعر فرانسوی در مورد آثار فرهاد استوانی گفته است: «کارهای او نه مینیاتور است و نه فیگورهای قرن هجدهم ایرانی؛ اما حساسیت کار، ظرافت و شاعرانگی آثار وی ایران است. فرهاد استوانی یک شاعر است.»
لیلا وارسته یکی از بنیانگذاران گالری «سیمین پاریس» در توضیح نمایشگاه اخیر استوانی میگوید: «زمانی که به آتلیه فرهاد استوانی رفتم و آثار ایشان را دیدم مصمم شدم که نمایشگاهی تکنفره از این هنرمند ترتیب بدهم. کارهای ایشان بقدری زیباست که انتخاب مجموعهای از میان آنها بسیار سخت بود و در نهایت من ماگنولیاها، کوهها و درختان را انتخاب کردم.»
لیلا وارسته در مورد لزوم نمایش آثار هنرمندان خارج از ایران میگوید: «در ابتدای تاسیس «سیمین پاریس» ما بیشتر روی هنرمندان داخل ایران متمرکز بودیم اما پس از مدتی دیدیم هنرمندانی که بعد از انقلاب از ایران خارج و در اینجا مستقر شدهاند، تعدادشان کم نیست. مثلا فرهاد استوانی در اروپا بسیار مشهور است. بزرگترین موزههای جهان کارهای ایشان را خریداری کردهاند. اما در بازار هنر ایران هیچ رد پایی از ایشان نیست. تعداد هنرمندانی که ارتباطشان کاملا با ایران قطع شده زیاد است. آنها هم ایرانی هستند و به دلیل تبعید و مهاجرت تا حدودی در سرزمین خودشان مهجور ماندهاند. فکر کردیم «سیمین پاریس» میتواند پیوندی در این زمینه ایجاد کند. فرهاد استوانی سالهاست که از ایران دور است اما همانطور که میبینید آثارش مانند این مجموعه همان درختان و گلهایی است که در خانه پدری در تهران دیده است.»
فرهاد استوانی درباره آثار خود میگوید: «من سالهاست که به روی مائدههای زمینی کار می کنم دستمایه من درختان، گلها، کوها و عناصر موجود در طبیعت هستند. کارهای بسیاری روی چوب و سنگ دارم و بطور کلی طبیعت برای من بسیار الهامبخش است. هر کدام از مجموعههای من داستانی دارد از جمله گلهای ماگنولیا حاضر در این نمایشگاه که بر میگردد به تهران؛ ما خانهای در یوسف آباد تهران داشتیم که باغچهای در آن بود. پدر من آخر هفتهها با عشق و اشتیاق زیاد ساعتها وقت خود را صرف گلکاری این باغچه میکرد. یک درخت سرو، ماگنولیا و لیمو در این باغچه بود که پدرم آن را با دست خود کاشته بود. زمانی که انقلاب شد ما مجبور شدیم ایران را ترک کنیم. خانه پدری را فروختیم اما پیش از آنکه آن را تخلیه کنیم صاحب جدید خانه که می خواست خانه را بکوبد و دوباره بسازد تمام درختان باغچه را جلوی چشم پدرم قطع کرد.»
وی در ادامه توضیح میدهد: «ما از ایران به آمریکا رفتیم. پدرم و مادرم آسیب روحی شدیدی از اتفاقات ایران و تبعید خورده بودند بطوری که مادرم دچار افسردگی شد. پدرم همان درختها را دوباره در خانه جدید در آمریکا کاشت و سعی کرد خاطره آن باغچه کوچک در تهران را زنده نگاه دارد. پدر و مادرم به فاصله کمی فوت کردند و من زمان خالی کردن آن خانه از آن سه درخت عکس گرفتم و اینها سالها سوژه نقاشیهای من شدند.»
فرهاد استوانی درباره نمایشگاه خود در ایران میگوید: «حدود بیست سال پیش یکبار در ایران نمایشگاه گذاشتم که از طرف وزارت امور خارجه فرانسه برای از سر گرفتن رابطه فرهنگی با ایران برگزار شد. نمایشگاه از مجموعه «باغ علیاف» من بود. پروژهای که سی سال روی آن کار کردم و حدود صد تابلو از آن مجموعه نمایش داده شد. داستان این بود که بعد از مرگ مادربزرگم در فرانسه عکسی پیدا کردم که پدرم از باغ چایی به اسم «علیاف» در شمال ایران گرفته بود. و من به یاد آوردم که هروقت از جلوی این باغ رد میشدم، میایستادم و به آن نگاه میکردم و غرق در رویا میشدم. باغ چای با یک خانه سفید و سقفی قرمز در میان آن. وقتی عکس را پیدا کردم به فکر فرو رفتم و با خودم گفتم چه شد… نه تنها آن باغ، بلکه آن کودک و آن مملکت چه شد؟ آن کودک خیره به آن باغ کجاست و خانوادهای که همه در غربت خاک شدهاند. حدود ۳۰ سال روی این باغ کار کردم و سپس شروع به کار به روی عناصر دیگر آن عکس کردم. مانند کوه پشت خانه، درختانِ کنار آن و حتی خط افقی که بین کوه و باغ در عکس بود.»
وی درباره سفر دیگر خود به ایران چنین میگوید: «پس از گذشت سالها حدود شش سال پیش به ایران سفر کردم. به هر جا که میشناختم رفتم اما هیچ از آنچه من به یاد داشتم نمانده بود. تنها لذت غمانگیزی از این سفر با من ماند. امیدورام روزی دوباره بتوانم به ایران برگردم.»
فرهاد استوانی در ادامه میافزاید: «زمانی که هنرمند با خود و هرآنچه پیرامونش میگذرد روراست باشد، اثری که خلق میکند تاثیرگذار خواهد بود. با اینکه نزدیک پنجاه سال است که از ایران دور هستم اما آنچه در آنجا میگذرد مرا غمگین میکند و در من تاثیر میگذارد.»
او در پاسخ به این پرسش که «آیا خوشحالید که در ایران به دنیا آمدید؟» بی درنگ میگوید: «خیلی…» اما بغض و اشکِ او جمله را ناتمام گذاشت و گفتگو در اینجا به پایان رسید.