سهیلا گلستانی هنرمند نقاش در فعالیت هنری خود تئوریهای روانشناختی را راهنمای کارش قرار میدهد. وی عرصه آفرینش هنری را محل تجلی و بروز ضمیر ناخودآگاه و خودآگاه انسان میداند.
کیهان لندن با این هنرمند درباره فعالیت هنری وی گفتگو کرده است.
-خانم گلستانی، هنر میتواند فقط بیان احساسات شخصی و یا همچنین مسائل اجتماعی باشد. شما چگونه و در کدام یک از این دو بُعد کار میکنید؟
-بله، هنر میتواند بیان احساسات شخصی و یا بیان مسائل جمعی باشد. هنر زبان احساسات است و هنرمند میباید نقش و سبک خود را در بیان این احساسات پیدا کند. شکلگیری ذهنیت و اندیشه هر فرد در خانواده صورت میگیرد. جامعه هم مطمئنا بر خانواده تاثیر میگذارد و خانواده هم منتقلکننده این تاثیرات پذیرفته از جامعه بر فرزندانش است. این تاثیرات در شکلگیری ذهنیت و طرز تفکر هنرمند نقش بسزایی دارند.
موضوع قابل تامل که اغلب نادیده گرفته میشود و مسئله اصلی من در مجموعه نقاشیهای من با عنوان «ذهن» بوده است، تأکید بر شناخت ذهن ناخودآگاه انسان است. از آنجا که بخش بزرگی از آنچه را داریم و هستیم خودمان میسازیم، بنابراین میباید به خود زحمت بدهیم و تغییر را از خودمان شروع کنیم. اینجا این سوال پیش میآید چرا؟ چگونه؟
مهمترین عامل سردرگمی انسان، نداشتن شناخت از ذهن است. به بیان ساده، ما درواقع یک نفر نیستیم بلکه دو نفریم، (ذهن خودآگاه و ذهن ناخودآگاه). ما حداکثر پنج درصد در شبانهروز در خودآگاهی و در حدود نود و پنج درصد در ناخودآگاهی بسر میبریم. یعنی در شبانهروز بطور مداوم از حالت ذهنی «بتا» Beta خارج شده و به «آلفا» Alfa تغییر فرکانس میدهیم. به این معنی که وقتی مشغول کارهای رایج زندگی هستیم، مانند رانندگی، آشپزی و غیره وارد ذهن ناخودآگاه خود میشویم. اگر بر روی تمرکز ذهنیمان کار و تمرین نکرده باشیم در خیلی مواقع از کارهای اصلی در زندگی نیز باز میمانیم. از جمله و مهمتر نمیتوانیم در لحظه حال و هماکنون حضور داشته باشیم و صحبتها و اتفاقات زیادی را از دست میدهیم و در خیلی مواقع باعث رنجش اطرافیان و یا از دست دادن اعتماد به نفس میشویم.
– اگر با مفهوم درست ناخودآگاهی ذهنی آشنا شویم، چه اتفاقی در زندگی ما رخ میدهد؟
-ذهن ناخودآگاه مانند یک نوار ضبط شدهای است که از ماههای آخر بارداری مادر تا زمان حال در آن ثبت شده و ما چون تا حدود هفت سالگی ذهن تحلیلی نداریم، نمیتوانیم اتفاقات ناگوار را تحلیل کنیم و آنها به صورت احساسات منفی و ضربههای روحی کوچک و بزرگ در ناخودآگاه ما میمانند. بنابراین، ما در ناخودآگاه ذهنمان یک مخزن اطلاعات داریم که شامل احساسات ناشی از اتفاقات و تجربیات دوران کودکی، نوجوانی، بلوغ و کلاً زندگیمان است. اما در خودآگاهی بیشتر مواقع این تجربیات و احساسات ناشی از آنها را به یاد نمیآوریم. مثلا از ارتفاع میترسیم یا از یک نوع غذا بیزاریم ولی دلیل آن را نمیدانیم.
به بیان دیگر، واکنشهای ما تا حد زیادی برنامهریزی شده توسط ناخودآگاه و به اصطلاح «غریزی» است. بنابراین، بطور خلاصه کلید پایین آوردن صدای ناخودآگاه همان آگاهی یافتن از آنهاست.
من در مجموعه «ذهن» تلاش کردهام جدال انسان با این دو ذهن «خودآگاه و ناخودآگاه» را به نمایش بگذارم. شناخت ذهن ناخودآگاه تا حد زیادی زندگی را برای ما آسانتر میکند؛ ما را از دنیای درونی ناشناختهمان بیرون میآورد و تواناییها و قابلیتهای ما را در برخورد با مسائل و مصائب زندگی افزایش میدهد. به عبارت دیگر، وقتی که ما در جهت خودشناسی گام برمیداریم شروع به فتح قلههای درونیمان میکنیم. بر اثراین تغییرات ما از وضعیت قربانی به جایگاه خلقکننده، یعنی کسی که توانایی و خلاقیت برنامهریزی صحیح برای زندگی خود را مییابد، ارتقاء مییابیم . بنابراین، مرحله اول در این فرآیند پذیرش ضرورت شناخت از ناخودآگاه و مرحله بعد رفتن به استقبال تغییر است. کلید این قفل هم فقط به دست خود شخص باز میشود و آنهم از طریق پیگیری و ممارست است. نکته جالب توجه اینکه انسان مانند سایر موجودات زنده از سختافزار (جسم) و نرمافزار (ذهن) خلق شده. ذهن ما نرمافزار ماست و قفل تغییر فقط با کلید تمرین و ممارست باز میشود.
-این بحث شما یادآور شعار معروف فمینیستهاست که میگویند «مسائل شخصی سیاسی است»…
-بله، من با این حرف کاملا موافق هستم و سالها برای تغییر مبارزه کردهام. اوایل برای تغییر شرایطام با دنیای بیرونیام همواره جدال داشتم و با دشواری و مشقت زیاد برای تغییر شرایطام تلاش میکردم. در این مسیر به دلیل مواجهه شدن با مرگ عزیزان و بیماریهایی که بیدرمان به نظر میرسیدند با مقوله ذهن آشنا شدم و سالها در این زمینه مطالعه و پژوهش کردم. با این مطالعات بر شرایط و محدودیتهایی که در آنها گیر کرده و دچار بیتحرکی شده بودم فائق آمدم. به دلیل علاقه شدیدم به هنر و آفرینش هنری و هم به دلیل درک اهمیت تلفیق روانشناسی و هنر، به تحصیل در زمینه آرتتراپی و هیپنوتراپی پرداختم و از مزایای فراوان آن برای زندگی شخصی و اطرافیان استفاده کردم. به زودی هم تدریس در این زمینهها در قالب کارگاهها و کلاسهای هنر را به فعالیتام اضافه خواهم کرد.
-آیا درباره این تجربیات خود که آنها را «مشقت» مینامید و موجب تحول در شما شدهاند، میتوانید بیشتر توضیح بدهید؟
-مهمترین چیزی که در مواجهه با شرایط سختی که هر انسانی ناگزیر از آنهاست، یک اصل مهم است و آن اینکه ما همه با ناخودآگاه خود بیگانهایم و قربانی احساسات و ضربههای ناشی از اتفاقات ناگوار و رفتارهای بدی هستیم که در دوره کودکی تجربه کردهایم. یعنی رفتارهای نادرست بستگان و جامعه در ناخودآگاه ما در زمانی ثبت شده که ما قدرت درک و تمیز دادن آنها را نداشتهایم. جملههای ساده و خشمناک والدینمان که مرتب تکرار میکردند، از جمله «چرا حرف حساب نمیفهمی» یا «چرا اینقدر نامرتب هستی»، «چرا پولت را بیخودی خرج کردی» یا «چرا پولت را گم کردی»، «دیگه دوستت ندارم چون بیتربیت هستی» و… در ناخودآگاه ما ثبت شده و جاافتاده است و موجب بروز احساساتی مانند ترس، خشم، حسادت، قضاوت، نفرت و دیگر احساسات خوب و بد دیگر در ما میشوند. یعنی هماکنون رفتارهای ما تحت تاثیر شبکه قدرتمندی از ذهن ناخودآگاه قرار دارد. ذهن ناخودآگاه ما همواره بیدار است و عمل میکند. به دلیل عملکرد همین ذهن ناخودآگاه است که ما بدون اینکه واقعاً بدانیم چرا، در امور شخصی هم دخالت میکنیم، همدیگر را قضاوت میکنیم و یا از کسی متنفر میشویم.
-در حال حاضر آیا شما روی موضوع دیگری جز «ذهن، ناخودآگاه و خودآگاه» هم کار میکنید؟
-هنوز مجموعه «ذهن» تمام نشده و بیشترین تمرکزم روی این موضوع هست. البته در حال حاضر به مجموعه بعدی هم فکر میکنم و ایدههایی برایش دارم ولی از آنجا که مجموعه ذهن را در ایران شروع کردم و با برگشتن ناهنگام به لندن تعدادی از آنها ناتمام ماندند به زودی برای اتمام و نمایش این مجموعه به تهران سفر خواهم کرد.
-آیا در مجموعه «ذهن» قدرت زنانگی و به قولی فمینیسم مشاهده میشود آنهم تحت تاثیر عمیق رشد یک زن در جهانی که آن را «جهان سوم» مینامند؟
-راستش من هیچ تضادی با جنس مخالف ندارم و همیشه برای تمام موجودات زنده در هستی احترام قائلم و دوستشان میدارم. از دید من زن و مرد همیشه باید در کنار هم و با احترام متقابل به ارزشها و تواناییهای یکدیگر گام بردارند. اما بحث زن در جهان سوم یا حتی در کل جهان امروز بحث گستردهای است که من به عنوان یک زن از خاورمیانه باید بگویم دردهای بسیاری کشیدهام. از نابرابری حقوق بین زن و مرد در خاورمیانه و از جمله در کشور خودمان داستانهای زیادی دارم که در این بحث نمیگنجد. اما فقط یک مثال میزنم که تنها گوشهای از این دردها را نشان دهد که همان موضوع طلاق من است که با مشقتها و رنجهای فراوان همراه بود و من از حق دیدن و نگهداری تنها فرزندم برای حدود پنج سال محروم بودم.
برای دیدن آثار سهیلا گلستانی و اطلاع از شروع کارگاههای او میتوانید به اینستاگرام او soheila.golestani مراجعه کنید و همچنین از گالری وی در Zoomartsy@ دیدن نمایید.