چرا انقلاب ملی ایران را نمی‌توان به شکستن آپارتاید جنسیتی تقلیل داد؟

- تقلیل مبارزه آزادی ایران فقط به یک نبرد علیه آپارتاید جنسیتی، سوء برداشت از گستره واقعی مسئله است. زن‌ستیزی در جمهوری اسلامی بخشی از یک نظام سرکوب گسترده‌تر است که تمامی ایرانیان، بدون توجه به جنسیت، را تحت ستم قرار می‌دهد. تنها با فروپاشی کامل رژیم است که می‌توان پایه‌های این سرکوب را ریشه‌کن کرد.
- جنایات جمهوری اسلامی فراتر از آپارتاید جنسیتی است. این رژیم با تأمین مالی و تسلیح گروه‌هایی مانند حزب‌الله و حماس، تروریسم را حمایت می‌کند و در عین حال با استفاده از ثروت ایران برای اهداف ایدئولوژیک، منطقه را بی‌ثبات می‌کند. از نظر اقتصادی، فساد و سوء مدیریت، کشوری غنی از منابع را ورشکسته کرده و میلیون‌ها ایرانی را به فقر کشانده است. همزمان اقلیت‌های مذهبی مانند بهاییان، یهودیان و مسیحیان با آزار سیستماتیک مواجه‌اند، در حالی که خداناباوران اصلاً تحمل نمی‌شوند و با مجازات‌های سنگین و حتی اعدام روبرو هستند. علاوه بر این، بی‌توجهی رژیم به محیط زیست منجر به بحران‌هایی چون کمبود شدید آب، بیابان‌زایی و آلودگی هوا شده که نسل‌های آینده را تهدید می‌کند.
- برابری جنسیتی از هدف گسترده‌تر تغییر رژیم جدا نیست. یک ایران سکولار و دموکراتیک، شرایط لازم برای از بین بردن قوانین و رویه‌های زن‌ستیز را فراهم خواهد کرد. این چشم‌انداز، رؤیایی دوردست نیست بلکه واقعیتی عملی است که تحت رهبری شاهزاده رضا پهلوی، که همواره از اصول حقوق برابر، عدالت و حقوق بشر برای همه ایرانیان حمایت کرده، می‌تواند تحقق یابد.

دوشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۳ برابر با ۰۹ دسامبر ۲۰۲۴


سیمون درایه – ایران بی‌تردید درگیر یک‌ سیستم آپارتاید جنسیتی است؛ نظامی از سرکوب سیستماتیک که با قوانین و رویه‌های تبعیض‌آمیز مبتنی بر اسلام، زنان را تحت فشار قرار می‌دهد. زنان از کنترل بر بدن خود، پوشش، فرصت‌های حرفه‌ای و حتی آزادی‌های روزمره محروم می‌شوند. به‌عنوان یک فمینیست، به اهمیت این مسئله و ضرورت فوری برای از بین بردن این سیستم باور دارم. اما معتقدم که تنها راه ممکن برای شکستن این آپارتاید جنسیتی، تغییر رژیم و برپایی ایران سکولار و دموکراتیک است. هدفی قابل دسترسی که تحت رهبری شاهزاده رضا پهلوی امکان‌پذیر است.

آپارتاید جنسیتی، مانند آپارتاید نژادی، سیستمی از تبعیض و جداسازی نهادینه است و در این مورد بر اساس جنسیت. تحت حکومت جمهوری اسلامی، این تبعیض با قوانینی چون حجاب اجباری، ممنوعیت حضور زنان در ورزشگاه‌ها، محدودیت آزادی‌های اجتماعی و حرفه‌ای، و واگذاری قیمومیت قانونی زنان به مردان نمود پیدا می‌کند. این قوانین نه تنها سرکوبگرند، بلکه بخشی از استراتژی عمدی برای سلب اختیار و انسانیت از زنان‌ به شمار می‌رود.

اما تقلیل مبارزه آزادی ایران فقط به یک نبرد علیه آپارتاید جنسیتی، سوء برداشت از گستره واقعی مسئله است. زن‌ستیزی در جمهوری اسلامی بخشی از یک نظام سرکوب گسترده‌تر است که تمامی ایرانیان، بدون توجه به جنسیت، را تحت ستم قرار می‌دهد. تنها با فروپاشی کامل رژیم است که می‌توان پایه‌های این سرکوب را ریشه‌کن کرد.

اخیراً، به‌ویژه در دو سال گذشته، برخی تلاش کرده‌اند تا در معرفی وضعیت ایران به جامعه جهانی، بر آپارتاید جنسیتی تأکید کنند. من این تلاش‌ها را کوششی برای ایجاد مقایسه بین آپارتاید جنسیتی در ایران و آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی می‌بینم. این مقایسه‌ها در بهترین حالت گمراه‌کننده و در بدترین حالت عمداً فریبنده هستند.

آپارتاید در آفریقای جنوبی با جداسازی و تبعیض نژادی تعریف می‌شد، اما سرکوب در ایران بسیار پیچیده‌تر است. جنایات جمهوری اسلامی فراتر از تبعیض جنسیتی است و شامل تروریسم دولتی، فساد سیستماتیک، تخریب محیط زیست، آزار دینی، و سرکوب هرگونه مخالفت می‌شود. تقلیل مبارزات ایرانیان به یک مسئله منفرد، روایتی کاذب ایجاد می‌کند که گستره کامل جنایات رژیم را پنهان می‌کند.

حتی نگران‌کننده‌تر، تلاش برای ساختن «ماندلاهای نمادین ایرانی» است؛ چهره‌هایی که به‌ عنوان رهبران نمادین یک هدف محدود، غالباً مرتبط با جنسیت، معرفی می‌شوند، در حالی که بی‌عدالتی‌های گسترده‌تر رژیم نادیده گرفته یا کم‌رنگ می‌شوند. این رویکرد خطر تحریف ماهیت واقعی انقلاب ملی ایران را به همراه دارد، که نه برای ارتقای افراد یا مسائل خاص، بلکه برای مبارزه جمعی یک ملت متحد در آرزوی سرنگونی رژیمی ضدانسانی است.

یکی دیگر از پیامدهای زیانبار این موازی‌سازی‌ها، تصویر رمانتیک از زندان‌های سیاسی در ایران است. برخی از فعالان، با الهام از زندانی بودن طولانی‌ نلسون ماندلا، بطور ناخواسته یا عمدی تصویری گمراه‌کننده از زندان‌های جمهوری اسلامی به‌ عنوان مکان‌هایی امن برای فعالیت‌های اعتراضی، رقص، آواز و مکالمه با چهره‌های مشهور آمریکایی ارائه می‌دهند. این تصویر، این توهم را ایجاد می‌کند که این زندان‌ها، مانند جزیره روبن، مکان‌هایی هستند که افراد در آنها سختی‌هایی دراماتیک را تحمل می‌کنند تا به‌عنوان رهبران اخلاقی ظاهر شوند.

این روایت، تحریفی جدی از واقعیت است. مخالفان سیاسی واقعی در ایران با شرایطی غیرقابل تصور مواجه‌اند: شکنجه، انفرادی، خشونت جنسی، حبس  طولانی‌، و برای بسیاری، اعدام. زندان‌های رژیم مکان مقاومت نمادین نیستند؛ آنها مکان‌هایی هستند برای ظلم غیرقابل تصور که برای سرکوب مخالفت و ایجاد ترس طراحی شده‌اند. فعالانی که این خشونت‌ها را کم‌رنگ می‌کنند، به بی‌شمار ایرانیانی که بهای گزافی برای بیان مخالفت خود پرداخته‌اند، بی‌حرمتی می‌کنند.

نرگس محمدی برنده جایزه صلح نوبل و فعال حقوق زنان اخیراً پس از مرخصی موقت از زندان، عکسی منتشر کرد که روی کف دستش نوشته شده «نه به آپارتاید جنسیتی». همچنین مسیح علینژاد مرتباً این اصطلاح را در سخنرانی‌ها و مصاحبه های  خود استفاده می‌کند. تمرکز صرف بر یک جنبه از جنایات رژیم اسلامی، حقیقت را تحریف می‌کند.

جنایات جمهوری اسلامی فراتر از آپارتاید جنسیتی است. این رژیم با تأمین مالی و تسلیح گروه‌هایی مانند حزب‌الله و حماس، تروریسم را حمایت می‌کند و در عین حال با استفاده از ثروت ایران برای اهداف ایدئولوژیک، منطقه را بی‌ثبات می‌کند. از نظر اقتصادی، فساد و سوء مدیریت، کشوری غنی از منابع را ورشکسته کرده و میلیون‌ها ایرانی را به فقر کشانده است. همزمان اقلیت‌های مذهبی مانند بهاییان، یهودیان و مسیحیان با آزار سیستماتیک مواجه‌اند، در حالی که خداناباوران اصلاً تحمل نمی‌شوند و با مجازات‌های سنگین و حتی اعدام روبرو هستند. علاوه بر این، بی‌توجهی رژیم به محیط زیست منجر به بحران‌هایی چون کمبود شدید آب، بیابان‌زایی و آلودگی هوا شده که نسل‌های آینده را تهدید می‌کند. این بی‌عدالتی‌های مرتبط نشان می‌دهند که مبارزه برای برابری جنسیتی نمی‌تواند از تلاش گسترده‌تر برای سرنگونی رژیم و ایجاد یک ایران آزاد و دموکراتیک جدا شود.

برابری جنسیتی از هدف گسترده‌تر تغییر رژیم جدا نیست. یک ایران سکولار و دموکراتیک، شرایط لازم برای از بین بردن قوانین و رویه‌های زن‌ستیز را فراهم خواهد کرد. این چشم‌انداز، رؤیایی دوردست نیست بلکه واقعیتی عملی است که تحت رهبری شاهزاده رضا پهلوی، که همواره از اصول حقوق برابر، عدالت و حقوق بشر برای همه ایرانیان حمایت کرده، می‌تواند تحقق یابد.

در نتیجه، به‌ عنوان یک فمینیست، قاطعانه از حقوق زنان ایرانی و برچیدن آپارتاید جنسیتی حمایت می‌کنم. اما همچنین باور دارم که آزادی واقعی نمی‌تواند با جدا کردن نابرابری جنسیتی از مبارزه گسترده‌تر علیه جمهوری اسلامی به دست آید. انقلاب ملی ایران فقط درباره حقوق زنان نیست بلکه درباره آزادی و حقوق کل یک ملت از چنگال استبداد است.

تلاش برای کاهش این مبارزه به یک مسئله منفرد یا ارتقای چهره‌های نمادینی که فاقد حمایت عمومی معنادار هستند، نه تنها گمراه‌کننده بلکه خطرناک است. این تلاش‌ها خطر تحریف هدف واقعی انقلاب و کم‌رنگ کردن جنایات سیستماتیک رژیم را به همراه دارند.

مبارزه برای حقوق زنان در ایران از مبارزه برای تغییر رژیم جدا نیست. تنها با سرنگونی جمهوری اسلامی و ایجاد یک ایران سکولار و دموکراتیک می‌توان به عدالت، برابری و آزادی برای همه دست یافت. این همان مسیری است که آپارتاید جنسیتی را می‌شکند؛ نه از طریق فعالیت‌های منفرد، بلکه از طریق قدرت جمعی یک ملت متحد تحت رهبری  شاهزاده رضا پهلوی.

*سیمون درایه فعال سیاسی و مدنی

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۳۲ / معدل امتیاز: ۴٫۱

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=365012