محمد خوش بیان- علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ایران در جدیدترین سخنان خود بار دیگر به تکرار اتهام علیه مخالفان داخلی و دشمنتراشی خارجی پرداخت. او مداحان حکومتی را رسانهای برای «تبیین» معرفی کرد و وظیفه آنها را مقابله با آنچه «شبههافکنی دشمن» نامید، دانست.
این سخنان که آشکارا برای توجیه بحرانهای داخلی و سیاستهای شکستخورده خارجی بیان شده، بازتاب ناتوانی حکومت در پاسخ به خواستها و حقوق مردم و فرار از پذیرش مسئولیت برای فروپاشی تدریجی نظام است.
خامنهای در حالی از «تبیین» سخن میگوید که نظام جمهوری اسلامی از ابتدای فتنه ۵۷ با تکیه بر فریبکاری، ریا و سوء استفاده از اعتقادات مذهبی شکل گرفت و مسیری را آغاز کرد که به فساد، سرکوب و استبداد ختم شد. فتنه ۵۷، برخلاف آنچه به عنوان یک انقلاب عدالتخواهانه معرفی شد، از همان آغاز بهانهای برای تحمیل ایدئولوژی و استبداد دینی بود.
امروز، پس از بیش از چهار دهه، این نظام در بنبست کامل قرار گرفته و ایران را به نقطهای از بحرانهای چندلایه و بیسابقه رسانده است. یکی از مهمترین نمادهای سیاستهای شکستخورده جمهوری اسلامی، سقوط رژیم بشار اسد در سوریه است. جمهوری اسلامی طی یک دهه گذشته میلیاردها دلار از ثروت مردم ایران را صرف حمایت از این رژیم سرکوبگر کرد. این حمایتها که شامل تأمین تسلیحات، نیروهای نظامی و پشتیبانیهای مالی گسترده میشد، نه تنها به حفظ رژیم اسد کمکی نکرد، بلکه موجب تشدید بحران انسانی در سوریه شد. خامنهای و دیگر مقامات جمهوری اسلامی، حمایت از اسد را تحت عنوان دفاع از «محور مقاومت» توجیه میکردند، اما سقوط اسد نشان داد که این سیاست نه تنها بینتیجه بوده، بلکه به انزوای بیشتر ایران در منطقه منجر شده است.
واقعیت این است که ایران، با حمایت از رژیمهای دیکتاتوری و گروههای شبهنظامی، خود را به عامل بیثباتی در منطقه تبدیل کرده است. سوریه امروز، پس از سقوط اسد، به نماد آشکاری از هدر رفتن منابع ملی ایران و ناکامی سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی بدل شده است.
خامنهای در اظهارات خود مدعی شد که جمهوری اسلامی به نیروهای نیابتی وابسته نیست، اما شواهد عینی و مستندات متعدد خلاف این ادعا را نشان میدهند. جمهوری اسلامی طی دهههای گذشته با ایجاد و حمایت مالی و نظامی از گروههای تروریستی مانند حزبالله لبنان، انصارالله یمن، حماس، زینبیون، فاطمیون و حشدالشعبی، سیاستهای نیابتی خود را در منطقه پیش برده است. گروههای زینبیون و فاطمیون، که به ترتیب از اتباع پاکستانی و افغان تشکیل شدهاند، با حمایت مستقیم جمهوری اسلامی در جنگ سوریه به عنوان نیروهای نیابتی ایفای نقش کردند. این گروهها که با وعدههای مالی یا تحت فشار به خدمت گرفته شدند، درواقع سربازانی بودند که برای اهداف جمهوری اسلامی در خاک سوریه جان خود را از دست دادند. بسیاری از این نیروها، بدون داشتن هرگونه تعلق ایدئولوژیک، صرفاً قربانی سیاستهای توسعهطلبانه تهران شدند.
در عراق، حشدالشعبی به عنوان یک نیروی شبهنظامی تحت حمایت تهران، به ابزار اصلی جمهوری اسلامی برای نفوذ در این کشور تبدیل شد. این گروه، که شامل هزاران شبهنظامی است، با دریافت کمکهای مالی و تسلیحاتی گسترده از ایران، نقشی کلیدی در بیثباتسازی عراق ایفا کرد. حضور و عملکرد حشدالشعبی نه تنها عراق را درگیر بحرانهای داخلی و منطقهای کرد، بلکه به شکافهای عمیق میان ایران و مردم عراق دامن زد.
در فلسطین، حمایت جمهوری اسلامی از حماس به بهانه دفاع از مقاومت صورت میگیرد، اما در عمل، این حمایتها به ابزاری برای پیشبرد سیاستهای نیابتی جمهوری اسلامی تبدیل شده است.
در یمن نیز انصارالله با حمایتهای مالی و تسلیحاتی رژیم ایران جنگی ویرانگر را به پیش برده که موجب یکی از بزرگترین بحرانهای انسانی جهان شده است.
این سیاستهای نیابتی که میلیاردها دلار هزینه برای جمهوری اسلامی داشته، هیچ منفعتی برای مردم ایران نداشته و صرفاً به انزوای بینالمللی کشور و تخریب منابع ملی منجر شده است. خامنهای در سخنان خود، مخالفان داخلی را مزدوران آمریکا خواند و با زبان تهدید تلاش کرد تا اعتراضات مردمی را سرکوب کند. اما این سخنان، نشاندهنده وحشت نظام از اعتراضاتی است که پایههای مشروعیت آن را به لرزه درآورده است. از دیماه ۱۳۹۶ تا جنبش مهسا، موجهای متعدد اعتراضات مردمی در ایران شکل گرفتهاند. این اعتراضات که پاسخی به سرکوب، فساد و ناکارآمدی نظام است، با خشونتی بیرحمانه مواجه شدند. هزاران نفر در این اعتراضات کشته، زخمی یا زندانی شدهاند، اما این سرکوبها نتوانستهاند صدای مردم را خاموش کنند.
جمهوری اسلامی بهجای پذیرش مسئولیت در قبال بحرانهای داخلی و پاسخ به مطالبات مردم، همواره به دشمنتراشی خارجی و فرافکنی روی آورده است. این ادعاها، که بیشتر جنبه پروپاگاندا دارند، دیگر تأثیری بر افکار عمومی ندارند و تنها موجب افزایش خشم و نارضایتی مردم شدهاند. جمهوری اسلامی از همان آغاز فتنه ۵۷، بر پایه فریبکاری و سوء استفاده از اعتقادات مذهبی بنا شد. این نظام، با ترکیب سرکوب، فساد و ناکارآمدی، کشوری ثروتمند و پرظرفیت را به یکی از ناکارآمدترین و منزویترین کشورهای جهان تبدیل کرده است. در حوزه سیاست خارجی، جمهوری اسلامی با مداخلههای بیحاصل در منطقه، روابط ایران با جهان را تخریب کرده است.
سیاستهای توسعهطلبانه تهران که تحت عنوان «محور مقاومت» توجیه میشود، تنها به هدر رفتن منابع ملی و افزایش انزوای بینالمللی ایران منجر شدهاند. در داخل کشور نیز، تمرکز قدرت در دستان حلقهای بسته از نخبگان سیاسی و اقتصادی، فساد سیستماتیک را به یک معضل ریشهای تبدیل کرده است. ادعاهای علی خامنهای درباره توطئههای خارجی و نیروهای نیابتی، چیزی جز تلاشی مذبوحانه برای فرار از بحرانهای داخلی و خارجی نیست.
سقوط بشار اسد، شکست سیاستهای نیابتی در منطقه و گسترش اعتراضات داخلی نشان میدهد که جمهوری اسلامی به پایان راه خود رسیده است. مردم ایران، با آگاهی و شجاعت، برای آیندهای بهتر مبارزه میکنند. نظام جمهوری اسلامی هرچند با تمام ابزارهای سرکوب تلاش میکند تا این اعتراضات را خاموش کند، اما روند فروپاشی آن غیرقابل بازگشت است. سقوط جمهوری اسلامی، نه یک احتمال، بلکه یک ضرورت تاریخی است که مردم ایران، با تلاش و همبستگی، آن را به واقعیت تبدیل خواهند کرد. ایران، بدون جمهوری اسلامی، میتواند به کشوری آزاد، آباد و مقتدر تبدیل شود؛ کشوری که در آن حاکمیت قانون، آزادیهای مدنی و عدالت اجتماعی برقرار باشد. آینده ایران، روشنتر از گذشته آن است، و مردم ایران با ایستادگی و مقاومت، این آینده را رقم خواهند زد.