شهران طبری – جمهوری اسلامی زندگی کیانوش سنجری و بسیاری از جوانهای نسل بعد از انقلاب، نسلی را که بنا بود در دامان خودش پرورش پیدا کند، نیز به تباهی کشانده. مسئولیت مرگ نابهنگام کیانوش فقط و فقط بر گردن جمهوری اسلامی است.
جمهوری غارتگر و آدمکش اسلامی تنها نفت و گاز و آب و خاک ما را به تاراج نبرده. مهمتر از اینهمه- نیروی انسانی ماست که به دست این دژخیمان پر پر میشود.
ارزش نیروی انسانی جوان و دانشآموخته یکی از بزرگترین سرمایههای ملی هر کشوری است.
همین بریتانیا که در آن هستیم نه ذخایر نفت و گاز و دیگر منابع طبیعی را دارد و نه آب و هوای مساعد کشاورزی که تامین کننده سبد غذایی مردم آن باشد. آنچه این کشور را به پنجمین یا ششمین اقتصاد دنیا بدل کرده نیروی انسانی آن است که در علم، هنر، ورزش، خدمات حقوقی و مالی سرآمد جهان است.
جمهوری اسلامی نیروی انسانی ایران را یا روانه زندان و شکنجه و اعدام میکند ویا با اقتصاد غارت شده دچار بیکاری و یأس و سرخوردگی ویا موجب فرار مغزها میشود.
کیانوش سنجری جوانی با هوش و ذکاوت در ۱۷ سالگی عوض ورود به دانشگاه روانه زندان شد و چندین ماه در زندان انفرادی بسر برد.
یکی از مخوفترین شیوههای شکنجه، زندان انفرادی است. یعنی انزوای کامل انسان برای مدت طولانی که زندانیها آن را «شکنجه سفید» میخوانند. این نوع شکنجه در عوض جسم- روح و روان انسان را در هم میشکند، او را دچار گیجی، بیهویتی و افسردگی شدید میکند.
کیانوش در طول زندگی کوتاهاش ۹ بار بازداشت شد و هربار مدتی را در زندان انفرادی گذراند.
یکی دیگر از حربههای رذیلانه و غیرانسانی جمهوری اسلامی برای درهم شکستن افراد حیلههایی است که بعد از آزاد کردن زندانی به کار میبرد. کیانوش به دوستانش گفته بود «لگدهای جمهوری اسلامی بعد از آزادی از شکنجه آزاردهندهتر است.»
فاشیستهای شکنجهگر جمهوری اسلامی زندانی را بطور غیرمنتظره و زودتر از موقع آزاد میکنند و بعد شایعه میکنند که او با وزارت اطلاعات همکاری کرده و میکند.
سایبریهای رژیم در رسانههای اجتماعی از جمله در پهنه مسموم شبکه «ایکس» شروع به تخریب زندانی آزادشده میکنند و عدهای نادان هم در دامشان میافتند و همه را دچار سردرگمی و شک و تردید درباره زندانی به اصطلاح آزادشده میکنند.
این حربه رزیلانه یکی دیگر از ابزار تداوم شکنجه در دوران به اصطلاح آزادی است. کاری که علاوه بر کیانوش سنجری با خیلی از زندانیهای دیگر از جمله حسین رونقی کردهاند.
کنشگران سیاسی باید در این مورد هشیار باشند و از افتادن در دام حیلههای کثیف جمهوری اسلامی پرهیز کنند.
جمهوری اسلامی میهن ما را یه یک زندان بزرگ بدل کرده که هیچکس در آن آزاد نیست.
من با کیانوش چند سال بعد از فرارش از ایران در سال ۲۰۱۲ در اسلو پایتخت نروژ آشنا شدم. در یک گردهمایی فعالان سیاسی، حقوق بشری و روزنامهنگاران به دعوت بنیاد اولاف پالمه حضور داشت.
کیانوش را جوانی یافتم تیزهوش، خوشرو و خوشصحبت با منش و ادبی شایسته یک ایرانی اصیل. از دوستانی که بعدها با او کار کردند شنیدم که: شخصیتی کاریزماتیک داشت و با هوش و ذکاوت و منش بزرگوارانهاش همه را به سوی خود جلب میکرد.
فقط یک لحظه تصور کنید اگر کیانوش سنجری و هزاران کیانوش دیگر مانند جوانهای همتای خود در کشوری دموکراتیک و آزاد زندگی میکردند، چقدر هر کدام میتوانستند به فراخور توانشان در ساختن ایرانی نوین، آزاد و پیشرفته سهیم باشند و زندگی «نرمال» و پر از شادی و نشاط برای خود و خانوادهشان فراهم کنند.
از دست رفتن زندگی وتباه شدن نیروی پرارزش انسانی در ایرانمان باید بیش از هروقت ما را به اتحاد و اراده برای براندازی خورهی جمهوری اسلامی که به جان میهن و مردم ما افتاده مصمم کند.
یاد و نام کیانوش سنجری و تمام ازدسترفتگان میهنمان به دست دژخیمان جمهوری اسلامی سربلند و ماندگار باد.