رهبر جمهوری اسلامی و توجیه شکست‌هایش در سوریه

- مواضع رهبر رژیم ایران در دو سخنرانی اخیر پس از سقوط نظام سوریه، با اینکه به نوعی اعتراف ضمنی یا غیرمستقیم به شکست پروژه جمهوری اسلامی در منطقه محسوب می‌شود، نشانگر از دست رفتن پل استراتژیک اصلی این پروژه است.
- گزینه‌ی حمایت از اسد، نظام ایران را وادار کرد تا منافع استراتژیک و اتحادهای خود را با حکومت‌ها، صرف‌ نظر از میزان ظلمی که مرتکب می‌شوند، در اولویت قرار دهد.
- با توجه به این ملاحظات، یا آنچه می‌توان ترجیح مصلحت استراتژیک بر مسائل عقیدتی توصیف کرد، که در آن مصلحت به سطح ایدئولوژیک ارتقا یافته، می‌توان مسیر طولانی روابط میان نظام تهران و نظام سابق در دمشق را درک کرد.

شنبه ۸ دی ۱۴۰۳ برابر با ۲۸ دسامبر ۲۰۲۴


حسن فحص (ایندیپندنت عربی) – علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی همچنان سیاست انکار را در برخورد با رویداد سوریه و تغییرات این کشور، فروپاشی نظام هم‌پیمان و فرار رئیس آن، بشار اسد به روسیه دنبال می‌کند.

بازدید علی خامنه‌ای از تجهیزات نظامی ارتش و سپاه / آبان ۱۴۰۲

مواضع رهبر رژیم ایران در دو سخنرانی اخیر پس از سقوط نظام سوریه، با اینکه به نوعی اعتراف ضمنی یا غیرمستقیم به شکست پروژه جمهوری اسلامی در منطقه محسوب می‌شود، نشانگر از دست رفتن پل استراتژیک اصلی این پروژه است. این پل استراتژیک، عمق فلات ایران را به سواحل دریای مدیترانه متصل می‌کرد و به ایران امکان کنترل یا مشارکت از موضع قدرت و تأثیرگذاری قوی در معادلات منطقه‌ای و اقتصادی را می‌داد. همچنین نقش کلیدی جغرافیای سوریه در خطوط انتقال منابع طبیعی مانند نفت و گاز به جهان مصرف‌کننده این ثروت‌ها از دست رفت.

علاوه بر این شکست، پروژه رژیم ایران دچار زیانی دیگر با بُعد عقیدتی و ایدئولوژیک شد. این شکست از زمانی آغاز شد که جمهوری اسلامی شعارهای دینی و ایدئولوژیک نظیر «امروز ایران و فردا فلسطین» را مطرح کرد و طی دهه‌های گذشته و در طول عمر «انقلاب اسلامی» به سرمایه‌گذاری در مسئله فلسطین پرداخت. رژیم ایران تلاش کرد خود را به‌ عنوان حامی و مدافع این مسئله عقیدتی و دینی معرفی کند و با مصادره آن، این موضوع را به محور استراتژی خود تبدیل کرده و از آن به‌ عنوان دروازه‌ای برای اعمال نفوذ و مداخله در سیاست‌های منطقه‌ای، به زیان کشورهای منطقه، بهره‌برداری کند.

حکومت ایران ممکن است توان تحمل خسارات وارده به پروژه خود را داشته باشد، از جمله ترور قاسم سلیمانی فرمانده «نیروی قدس» در اوایل سال ۲۰۲۰ و سپس ضربه سختی که با ترور سیدحسن نصرالله دبیرکل «حزب‌الله» متحمل شد. این تحمل‌پذیری ممکن بود در صورتی حفظ شود که رژیم ایران بتواند استمرار نظام سوریه و بقای اسد در قدرت را تضمین کند، زیرا این امر به آن امکان جبران و ترمیم سریع را می‌داد. اما سرعت تحولات در سوریه و شوک ناشی از تصمیم اسد برای کنار گذاشتن همه چیز و نجات خود بدون هماهنگی با ایران، تهران را در وضعیت از دست دادن تعادل قرار داد. این وضعیت رژیم ایران را مجبور به پذیرش معادله‌ای کرد که در نشست دوحه میان وزرای خارجه مذاکرات «آستانه» ارائه شد. این نشست در شب «فرار بزرگ اسد» برگزار گشت و زمامداران جمهوری اسلامی متوجه شدند که توان تغییر معادله جدید را ندارند.

در نتیجه، رژیم ایران ناچار شد به حداقل امتیازات محدود به تامین امنیت اقلیت شیعه و زیارتگاه‌های مذهبی و فرقه‌ای بسنده کند وهیچ اشاره‌ای به آینده و سرنوشت سرمایه‌گذاری‌های اقتصادی کلانی که در خاک سوریه  کرده بود، نکند. جمهوری اسلامی همچنین به زیان‌هایی اعتباری و نظامی که در نتیجه حمایت از اسد و رژیم او در طول ۱۴ سال بحران که ممکن است به حدود ۱۰۰ میلیارد دلار برسد نیز هیچ اشاره‌ای یا توجهی نکرد.

خامنه‌ای با وجود تمام هشدارهای داخلی که از سوی برخی مقامات بلندپایه نظام و انقلاب، از جمله هاشمی رفسنجانی درباره پیامدهای حمایت بی‌قید و شرط از اسد در سرکوب اعتراضات مردمی در آغاز خیزش سوریه صادر شده بود، هیچ اعتنایی نکرد و با اینکه حجم جنایات رژیم بشار اسد غیرقابل چشم‌پوشی بود اما واکنش خامنه‌ای اصرار بر ادامه این حمایت‌ها بود.

رهبر جمهوری اسلامی نه تنها به هشدارها توجهی نکرد بلکه سطح و اهمیت این حمایت را افزایش داد و آن را به‌ عنوان دفاع از بقای نظام و جلوگیری از سقوط دمشق به دست مخالفان اسد قلمداد کرد.

نظام ایران این مسئله را دفاع از تهران توصیف می‌کرد تا جایی که یکی از مقامات رژیم استدلال کرد که از دست دادن استان خوزستان، با تمام اهمیت استراتژیک آن در اقتصاد و منابع نفتی، تأثیر و خطراتی به‌اندازه از دست دادن نفوذ و نقش حکومت ایران در سوریه و نظام آن نخواهد داشت.

این مواضع‌ که نظام ایران در حمایت از رژیم سوریه اتخاذ کرد، چشم خود را بر تمام جنایات و ظلم‌هایی که علیه مردم سوریه صورت گرفت، می‌بست و تناقض آشکاری با اصول قانون اساسی خود جمهوری اسلامی داشت که مدعی حمایت از ملت‌های مظلوم در برابر نظام‌های ظالم است.

گزینه‌ی حمایت از اسد، نظام ایران را وادار کرد تا منافع استراتژیک و اتحادهای خود را با حکومت‌ها، صرف‌ نظر از میزان ظلمی که مرتکب می‌شوند، در اولویت قرار دهد. این رویکرد، تعهد به اصول قانون اساسی خودش و حمایت از مردم و خواسته‌های آنان را قربانی ملاحظات سیاسی و منافع ژئوپلیتیک رژیم کرد.

از این منظر و با توجه به این ملاحظات، یا آنچه می‌توان ترجیح مصلحت استراتژیک بر مسائل عقیدتی توصیف کرد، که در آن مصلحت به سطح ایدئولوژیک ارتقا یافته، می‌توان مسیر طولانی روابط میان نظام تهران و نظام سابق در دمشق را درک کرد.

همچنین از همین زاویه می‌توان مقاومت رهبر جمهوری اسلامی در پذیرش خطای استراتژیک خود را که در قمار بر روی نظام سوریه و رئیس آن مرتکب شد، فهمید. این مقاومت با وجود نشانه‌های متعددی که طی سال‌های گذشته ظاهر شد و خطر اعتماد به این نظام و عدم پیش‌بینی احتمال خیانت آن را آشکار کرده بود، همچنان ادامه داشت. برای سخن گفتن از این خیانت و چرخش پس از فروپاشی و فرار رئیس رژیم سوریه شاید دیگر خیلی دیر باشد.

*منبع: ایندیپندنت عربی
*نویسنده: حسن فحص نویسنده و تحلیلگر لبنانی
*ترجمه و تنظیم از کیهان لندن

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۹ / معدل امتیاز: ۵

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=366467