سیاوش پندار- نوپهلویگرایی و ایرانگرایی دو جریان فکری و سیاسی هستند که در بستر تاریخی و سیاسی ایران معاصر، ظهور کردهاند و از سال نود وشش خورشیدی، هر دو با علنی شدن حرکت خود، به دنبال تقویت هویت ملی ایران هستند اما با رویکردهای متفاوتی به این هدف نزدیک شدهاند و حال میتوان گفت بایکدیگر به پیوندی ناگسستنی رسیدهاند.
نوپهلویگرایی به عنوان یک جریان سیاسی، بازنگری و اصلاح میراث دوران پهلوی و تداوم سیاست توسعهای پهلوی را در دستور کار خود دارد و در پیوند با ایرانگرایی به مدرنیزاسیون، سکولاریسم و ملیگرایی ایرانی در چارچوبی نوین توجه دارد که با حفظ جنبههای مثبت دوران پهلوی، تلاش میکند تا آن را با مقتضیات زمانه تطبیق دهد. اساسا هیچ ایرانی نمیتواند ایرانگرا نباشد و امروز آنگاه که از ایرانگرایی یاد میشود، معنایی مجزا از نوپهلویگرایی نمییابد. اما یکی از مهمترین پرسشها در اذهان ایرانیان در خصوص ایران آینده، طبیعتا آن است که نظام سیاسی آینده که شاهزاده رضا، وعده گذار به آن را میدهند، چه اصول و چارچوبی خواهد داشت و پادشاهی مشروطه مورد نظر ایرانگرایان، مبتنی بر چه اصول فکری و سیاسی خواهد بود؟ هرچند ایشان خود بارها در خصوص این اصول تصریح کردهاند، اما بد نیست به اهم این موارد کمی مشروح پرداخته شود.
مهمترین این اصول را میتوان به این شرح برشمرد:
حفاظت از تمامیت ارضی
ایرانگرایی بر اهمیت حفاظت از تمامیت ارضی ایران تاکید میکند. این شامل نگهداری، حفاظت و دفاع از همه بخشهای سرزمینی ایران است که نشانهای از وحدت ملی و هویت مشترک تمام ایرانیان است. تمامیت ارضی به عنوان یکی از اصول بنیادین در اندیشه ایرانگرایی، نه تنها به حفاظت از مرزها و سرزمینهای تاریخی ایران اشاره دارد، بلکه به نوعی نشاندهنده وحدت ملی و هویت جمعی ایرانیان است. ایران با تاریخی که به هزاران سال پیش بازمیگردد، همواره به عنوان یک کشور واحد شناخته شده است و تمامیت ارضی نمادی از این هویت مشترک است که در طول تاریخ، با وجود تغییرات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، حفظ شده است. بعلاوه حفظ تمامیت ارضی برای امنیت ملی ضروری است. تجزیه یا ضعف در این زمینه میتواند به ناامنیهای داخلی و خارجی دامن بزند، به ویژه در منطقهای که با تنشها و منازعات زیادی روبروست. به این سبب، تمامیت ارضی به عنوان یک اصل، وحدت اقوام و مذاهب مختلف در یک کشور را تقویت میکند. این وحدت، به نوبه خود، میتواند زمینهساز توسعه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی باشد.
برخی احزاب و افراد سخن از فدرالیسم میگویند. در حالی که این اسم رمزیست برای تجزیهطلبی. چرا که فدرالیسم قومی باعث تقویت هویتهای قومی به قیمت ضعف در هویت ملی میشود و محلی برای سوء استفاده بیگانگان است. این امر میتواند به شکافهای اجتماعی و سیاسی عمیقتر منجر شود، جایی که وفاداریها بیشتر به سمت قومهای جداگانه بجای وحدت ملی میرود. بعلاوه فدرالیسم قومی میتواند چالشهایی در زمینه مدیریت منابع، تقسیم قدرت، و حفظ یک نظام سیاسی منسجم ایجاد کند. این ساختار ممکن است منجر به نابرابریهای منطقهای در توسعه و دسترسی به منابع شود.
برابری حقوق شهروندی در اندیشه ایرانگرایی
ایرانگرایی پیوندیافته با نوپهلویگرایی، به عنوان یک اندیشه که بر هویت ملی و تاریخی ایران همراه با اصولی تأکید دارد که پیش از این شاهنشاه آریامهر در انقلاب سفید به ملت ایران معرفی نمودند، برابری حقوق شهروندی را یکی از اصول بنیادین خود میداند.
ایرانگرایی بر این باور است که همه ایرانیان، فارغ از قوم، دین، جنسیت، زبان یا هر تفاوت دیگر، میبایست از حقوق برابر بهرهمند باشند. این اصل به دنبال ایجاد یک جامعه یکپارچه و فراگیر است که در آن هر فرد به عنوان یک شهروند ایرانی شناخته شود، نه صرفاً به عنوان عضوی از یک گروه قومی یا مذهبی. برابری در حقوق شهروندی شامل دسترسی برابر به آموزش، خدمات بهداشتی، فرصتهای شغلی، و مشارکت سیاسی است. این به معنای آن است که هیچ شهروندی نباید به دلیل ویژگیهای ذاتی یا اجتماعی خود از حقوق اساسی محروم شود.
ایرانگرایی بر آزادی بیان، عقیده، و مذهب تأکید دارد. این آزادیها باید به گونهای تضمین شود که هر شهروند بتواند بدون ترس از تبعیض یا مجازات، خود را ابراز کند. این برابری حقوق شهروندی به تقویت هویت مشترک ایرانی کمک میکند، چرا که وقتی شهروندان احساس کنند که بطور برابر مورد احترام و توجه قرار میگیرند، وحدت ملی تقویت میشود و اجرای اصول برابری حقوق شهروندی به کاهش تبعیض سیستماتیک و نابرابریهای اجتماعی که اغلب به تنشهای اجتماعی و سیاسی دامن میزنند کمک میکند.
مهمترین نکتهای که میتوان آن را نکتهای کلیدی در تحقق برابری و تحقق حقوق شهروندی دانست، عدم نگاه امنیتی به اقوام و جایگزینی آن با نگاه امنیتساز در اندیشه ایرانگرایی است. ایران به عنوان کشوری با تنوع قومی گسترده، همواره با چالشهایی در زمینه مدیریت و همزیستی اقوام مختلف روبرو بوده است. در اندیشه ایرانگرایی، تغییر نگرش از دیدگاه امنیتی به دیدگاه امنیتساز نسبت به اقوام، رویکردی است که میتواند به تقویت وحدت ملی و بهبود امنیت اجتماعی کمک کند.
نگاه امنیتی به اقوام مبتنی بر این فرض است که اقوام مختلف در ایران میتوانند تهدیدی برای تمامیت ارضی، وحدت ملی یا امنیت ملی باشند، حال آنکه این اقوام ضامن بقای ایران در هزارههای گذشته بودهاند و در آینده نیز خواهند بود. این دیدگاه امنیتی که در جمهوری اسلامی تقویت شد، بجای تمرکز بر همبستگی و مشارکت، بر کنترل، محدودیت و گاهی سرکوب اقوام و حتی ایجاد شکافهای قومی با هدف کنترل بیشتر تأکید دارد. نتایج این رویکرد افزایش تنشهای اجتماعی، نارضایتی جمعی و حتی شورشهای محلی و در بلندمدت ایجاد نفرتهای بین قومی است. بجای اینکه اقوام را به عنوان تهدید ببینیم، میتوان از تنوع قومی به عنوان یک سرمایه فرهنگی استفاده کرد که به تقویت هویت ملی ایرانی کمک میکند. این امر نیازمند ترویج فرهنگهای مختلف در کنار تأکید بر وجوه اشتراک ملی است. اعطای حقوق برابر به تمام اقوام در زمینههای سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی، نقش بسزایی در ایجاد حس تعلق به ملت داردو این شامل مشارکت در مناصب دولتی فارغ از قومیت و مذهب و صرفا براساس شایستگیهای حرفهای است تا به معنای واقعی کلمه شهروند ایرانی از دورترین نقاط مرزی تا پایتخت، به چیزی جز شهروند ایران شناخته نشود.
از سوی دیگر عدم توسعه یکپارچه که در جمهوری اسلامی، به شدت قابل مشاهده است، میتواند به نارضایتیهای محلی و حتی جنبشهای جداییطلبانه منجر شود. توسعه متوازن مناطق مختلف ایران، با توجه به نیازهای خاص هر منطقه، میتواند به کاهش تنشهای قومی کمک کند و برابری حقوق شهروندان را در واقعیت به منصه ظهور برساند.
در اندیشه ایرانگرایی، جایگزینی نگاه امنیتی به اقوام با نگاه امنیتساز، نه تنها به کاهش تنشهای داخلی کمک میکند، بلکه به رشد یک ملت یکپارچه، قوی و متحد میانجامد. این رویکرد بجای دیدن اقوام به عنوان تهدید، آنها را به عنوان بخشی از امنیت و پیشرفت ملی تلقی میکند. این تغییر پارادایم میتواند به ساختن ایرانی با هویت ملی قویتر، که در آن تمام شهروندان بطور برابر احساس تعلق و مشارکت داشته باشند، منجر شود.
سکولاریسم و جدایی دین از سیاست
یکی از اصول کلیدی ایرانگرایی نوین، سکولاریسم و تفکیک کامل دین از سیاست است که نه تنها به عنوان یک بنیان فکری برای حفظ آزادیهای فردی و اجتماعی دیده میشود، بلکه به عنوان یک ضرورت برای توسعه پایدار، عدالت اجتماعی و امنیت ملی نیز شناخته میشود. سکولاریسم در ایرانگرایی به معنای جدایی صریح بین نهادهای دینی و دولتی است، بطوری که قوانین و سیاستهای کشور بر اساس عقلانیت، منافع عمومی و حقوق بشر تدوین شوند، نه بر اساس تعالیم یک دین خاص. این تفکیک به دنبال ایجاد یک فضای عمومی است که در آن همه شهروندان، فارغ از گرایشهای مذهبی یا عدم باورشان، از حقوق برابر و آزادیهای یکسان برخوردار باشند. هدف از این جدایی، جلوگیری از تبعیض مذهبی، تقویت حاکمیت قانون، و تضمین آزادیهای مذهبی و عقیدتی برای همه ایرانیان است. یکی از مهمترین وجوه ایرانگرایی در بحث سکولاریسم، عدم دشمنی با دینداری یا خداناباوری در حوزه خصوصی است. ایرانگرایی بر این باور است که هر شهروندی باید آزاد باشد تا در زندگی شخصی خود، دین یا مذهب مورد نظر خود را داشته باشد یا از هرگونه باور دینی دوری کند. این اندیشه به دنبال جامعهای است که در آن تنوع باورهای دینی و عقیدتی نه تنها محترم شمرده میشود، بلکه به عنوان یک ثروت فرهنگی و اجتماعی نگریسته میشود. این رویکرد تضمین میکند که دینداری یا خداناباوری فردی، به عنوان یک حق غیرقابل تعرض، در تعارض با سکولاریسم دولتی قرار نگیرد.
آزادی اقتصادی و توسعه بخش خصوصی در چشمانداز ایرانگرایی
ایرانگرایی نوین، بر این باور است که آزادی اقتصادی نه تنها به رشد اقتصادی پایدار کمک میکند، بلکه باعث توزیع بهتر ثروت، افزایش نوآوری، تشویق کارآفرینی و ارتقای کیفیت زندگی شهروندان میشود. در چشمانداز ایرانگرایی، توسعه بخش خصوصی نه تنها به عنوان یک محرک اقتصادی، بلکه به عنوان یک اصل مهم برای تقویت استقلال اقتصادی، کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی و ایجاد یک اقتصاد متنوع و مقاوم در برابر نوسانات بازار جهانی دیده میشود. این اندیشه با تأکید بر اصول بازار آزاد، حقوق مالکیت، شفافیت اقتصادی و تضمین فضای رقابتی، به دنبال ایجاد یک اقتصاد پویا، متنوع و مشارکتی است که بتواند به رفاه و پیشرفت عمومی بیانجامد. همچنین، مذاکرات شاهزاده رضا پهلوی با صاحبان صنعت، تکنولوژی و سرمایهگذاران بینالمللی، بخشی از تلاشها برای ترسیم آیندهای روشن برای ایران است که شامل جذب سرمایهگذاری خارجی، توسعه زیرساختها، و ارتقای سطح علمی و تکنولوژیک کشور میشود.
ایرانگرایی بر حمایت از یک بازار آزاد و رقابتی تأکید دارد، به این معنا که دولت باید به عنوان تنظیمکننده و حامی باشد نه تولیدکننده مستقیم. این شامل اتخاذ سیاستهای تجاری که به کاهش موانع ورود و خروج به بازار کمک میکند، اجرای سیاستهای تعرفهای منصفانه و اطمینان از اینکه بازار بطور طبیعی و بر اساس عرضه و تقاضا قیمتها و کیفیت کالاها و خدمات را تعیین کند. تضمین حقوق مالکیت خصوصی به عنوان یکی از ملزومات آزادی اقتصادی در نظر گرفته میشود، زیرا این امر به افزایش اعتماد سرمایهگذاران، چه داخلی و چه خارجی، منجر میشود و زمینهساز نوآوریهای اقتصادی و تحقیق و توسعه است. شفافیت در قوانین و مقررات، همراه با کاهش بوروکراسی و مقررات دست و پا گیر، برای ایجاد محیطی که در آن کسب و کارها بتوانند به راحتی رشد کنند، فعالیت کنند و در رقابت باقی بمانند، ضروری است. این شامل تسهیل فرآیندهای ثبت شرکت، حل و فصل اختلافات تجاری، دسترسی به منابع مالی و بازارهای بینالمللی میشود.
در زمینه توسعه بخش خصوصی، ایرانگرایی به ترویج فرهنگ کارآفرینی و نوآوری معتقد است؛ بخش خصوصی به عنوان موتور رشد اقتصادی دیده میشود که نه تنها مشاغل جدید ایجاد میکند، بلکه به کاهش نرخ بیکاری، افزایش تولید ناخالص داخلی و ارتقای سطح تکنولوژی و دانش کمک میکند. تشویق سرمایهگذاری خارجی بخش دیگری از این چشمانداز است، چون این سرمایهگذاریها میتوانند به انتقال تکنولوژیهای پیشرفته، ایجاد اشتغال و تقویت اقتصاد ملی منجر شوند. همچنین توانمندسازی بنگاههای کوچک و متوسط (SMEs) که نقش مهمی در توسعه محلی، نوآوری و انعطافپذیری اقتصادی دارند، در این چارچوب بسیار مورد توجه قرار میگیرد. این شامل ارائه تسهیلات مالی، آموزش، و دسترسی به بازارهای جهانی برای این بنگاهها است.
شاهزاده رضا پهلوی با برگزاری و شرکت در نشستها و کنفرانسهای بینالمللی، به مذاکره با صاحبان صنعت، تکنولوژی و سرمایهگذاران بینالمللی پرداخته است که این مذاکرات با هدف جذب سرمایهگذاری برای ایران آینده، برجسته کردن ظرفیتهای بالقوه ایران در زمینههایی مانند انرژی، تکنولوژی، صنعت و کشاورزی، تضمین امنیت سرمایهگذاری از طریق ارائه چشماندازی از یک اقتصاد شفاف و قانونمند، بحث درباره پروژههای استراتژیک مانند توسعه زیرساختهای انرژی پاک، آب، فناوری اطلاعات، و ترغیب همکاریهای بینالمللی در زمینههای علمی، آموزشی و اقتصادی صورت گرفتهاند. این تلاشها نشاندهنده تعهد به آزادی اقتصادی و توسعه بخش خصوصی است که میتواند ایران را به یک مقصد جذاب برای سرمایهگذاریهای جهانی تبدیل کند و از طریق این سرمایهگذاریها، زمینههای توسعه اقتصادی، تکنولوژیک و اجتماعی فراهم شود.
در پایان باید گفت ایرانگرایی نوین به رهبری شاهزاده رضا پهلوی و یاران ایشان از جمله در پروژه ققنوس ایران و دیگر مشاورین و همراهان داخل ایران و خارج، در حال حاضر تنها و بهترین برنامه برای ایران آینده است که با توجه به اصول تصریح شده در تمام برنامههای اعلام شده شاهزاده و تیم ایشان، متضمن حفظ حقوق تمام شهروندان ایرانی و توسعه روزافزون ایرانی آزاد خواهد بود. حال آنکه در مقابل نه برنامهای هست و نه اصولی. جمعی از طیفهای گوناگون هستند که بدون برنامه و چشماندازی مشخص برای ایران، به مبارزه با نوپهلویگرایی مشغولند که ناشی از دشمنی ایشان با ایران مدرن است.
*سیاوش پندار استاد علوم سیاسی