یلدا فرمهر در عرصه بازیگری تئاتر و سینما و نیز خوانندگی فعالیت میکند و به تازگی توانایی خود را در عرصه کارگردانی تئاتر با اجرای یک نمایش تکپردهای با بازی خودش به آزمون گذاشت. کیهان لندن که پیشتر نیز در حاشیهی اجرای نمایشهایی در لندن با این هنرمند گفتگو کرده، در ارتباط با فعالیتهای تازهی این هنرمند با وی گفتگو کرده است.
-لطفا کمی از زندگیتان بگویید و اینکه چه انگیزهای شما را به طرف فعالیت هنری کشاند؟
-من زاده و بزرگشده در بندر انزلی هستم. از بچگی به تئاتر و سینما علاقمند بودم و فیلمهایی را که میدیدم، دیالوگها و مونولوگهای آنها را حفظ میکردم و جلوی آینه اجرا میکردم. من از یک خانواده تقریباً پُر جمعیت میآیم. ما دو خواهر و چهار برادر هستیم. در چنین فضایی توجه لازم به استعدادها و تواناییهای فرزندان از سوی والدین یا عملاً نمیشود و یا بسیار کم است. دغدغههای والدین در چنین خانوادههایی بیشتر معطوف به رفع نیازهای ضروری فرزندانشان است. ولی من در عالم تنهایی خودم غرق در این علاقه خودم بودم. این علاقه را بعضی وقتها با نوشتن داستان هم دنبال میکردم. در سال دوم دبیرستان یک داستان نوشتم با عنوان «مانیا» که رتبه دوم این رشته را در استان گیلان کسب کرد.
علاقه بازیگری و تئاتر با من بود تا اینکه بطور اتفاقی در ۱۸ سالگی در اداره ارشاد بندر انزلی یکسری کلاسهای بازیگری برگزار شد. در جلسات این دوره ما نمایشنامهخوانی داشتیم و در مورد تئاتر صحبت میکردیم. ولی من احساس میکردم که چیزی برای من در این کلاسها کم است. با اینکه پیشینه حرفهای نداشتم ولی این حس را داشتم که این کلاسها آن چیزی نیست که من دنبالش هستم. تا اینکه در همان کلاسها با یک کارگردان تئاتر به نام وحید درویشی آشنا شدم که در حال تمرین نمایشنامهای از بهرام بیضایی با عنوان «شب هزار و یکم» بود. من هم به عنوان مکمل درگیر این کار شدم ولی به دلیل ساخت و ساز محل، ما مکان تمرین را در اداره ارشاد بندر انزلی از دست دادیم و به پیشنهاد من یک جلسه از تمرین را در منزل پدرم انجام دادیم در حضور خانوادهام .همین موضوع باعث شد که خانواده من در جزئیترین مسائل فعالیت هنری من شروع به دخالت کند. در افکار عمومی ما عمدتا اینگونه فعالیتها برازنده یک زن نیست و این تفکر عقبمانده خود را در خانواده من نیز تحمیل کرد. مادربزرگم میگفت دخترتان را که میفرستید به چنین جاهایی برای ما حرف درمیآوردند. بالاخره خانواده جلوی این فعالیت مرا گرفت و این تلخی با من ماند تا اینکه ازدواج کردم. فکر میکردم بعد از ازدواج میتوانم به فعالیت مورد علاقهام بپردازم که اینهم خیالی بیش نبود.
سپس من و همسرم تصمیم گرفتیم به انگلستان مهاجرت کنیم. انگیزههای هرکدام از ما البته متفاوت بود. او برای زندگی بهتر و رفاه بیشتر تصمیم به مهاجرت گرفت. وقتی از من میپرسیدند که چرا میخواهی مهاجرت کنی میگفتم که اگر اینجا بمانم، هیچوقت بچهدار نخواهم شد زیرا اگر بچهدار شوم و بچهام دختر باشد در یک فضای خفقان قرار میگیرد و به آرزوهایش دست نخواهد یافت یعنی مانند من خواهد شد. من به دلیل دختر بودنم بسیاری از فرصتها را از دست دادم. چون دختر بودم مسئله آبرو و این چیزها مطرح میشد و من از نخستین چیزی که عاشقش بودم محروم شدم.
شاید اگر قدرت و روحیه جنگندگی کنونی را داشتم میتوانستم بر این محدویتها غلبه کنم و راهم را ادامه دهم. ولی آنموقع دختری کم سن و سال بودم و قطعا نیروی خانواده بر من چیره میشد تا نتوانم کارم را ادامه دهم.
مسئله آزادی برای من همیشه در تمام عرصههای زندگی مهمترین موضوع بوده است. یعنی در روابط دوستانه، روابط عاشقانه و در فضای زندگی اجتماعی خواهان آزادی هستم به این معنا که بتوانم اندیشه مستقل راهنمای عمل خودم را داشته باشم و مورد قضاوت قرار نگیرم و تحت تاثیر عوامل بیرونی نباشم و بتوانم نفس بکشم و مسیر زندگیام را تعیین کنم. خلاصه اینکه آزادی دغدغه بسیار مهمی برای من است. هرچند که در شهر کوچکی مانند بندر انزلی بزرگ شدم، ولی آزادی برای من فقط آزادی پوشش نبود بلکه کل آزادیهای فردی بود. البته آزادی پوشش جزئی از آزادی فردی است ولی آزادی فردی در آزادی پوشش خلاصه نمیشود. همه اینها انگیزههای مهاجرت من بود و به من نیرو میداد که از آن محیط بیرون بیایم.
در سال ۲۰۱۴ وارد انگلستان شدم و از همان ابتدا با هاله جلالی مؤسس و مدیر آکادمی تئاتر اُدیسه آشنا شدم ولی فرصت همکاری پیش نیامد. ولی از ۲۰۱۹ با او در همان آکادمی شروع به فرا گرفتن هنر تئاتر و همکاری در زمینهی اجرا کردم.
-شما یک فرزند کوچک دارید و از همسرتان جدا شدهاید. چطور توانستید این مسئولیت را با فعالیت هنری انطباق دهید؟
-واقعاً به سختی؛ از هفت روز هفته پسرم فقط دو روز را با پدرش میگذراند و بقیه روزها با من است. من از این دو روز یکی را به فعالیت تئاتری اختصاص میدهم و روز دوم را تماموقت کار میکنم. بقیه روزها، تمام وقت آزاد من محدود میشود به همان شش ساعتی که پسرم در مدرسه است.
در کنار کاری که برای کسب درآمد انجام میدهم یک گروه موسیقی کوچک به نام «نت سفید» هم راه انداختهام که برای مناسبتهای مختلف سرویس موزیک ارائه میدهد. بخشی از زمان من معطوف به این کار میشود. کار بسیار دشواری است. به راستی خودم هم نمیدانم چگونه از عهده اینهمه کار و وظیفه برمیآیم. آنجوری هم نیست که من برنامهریزی دقیق برای همه این کارها بکنم.
اضافه کنم که اینهمه فعالیت باعث میشود که در بخشهای دیگر تحت فشار قرار بگیرم که برای من قطعاً بخش مالی است زیرا وقت من برای کار کردن و کسب درآمد محدود است. از سوی دیگر، در عرصه موسیقی مستقل کار میکنم و پشتیبان مالی ندارم. شریکی ندارم که بار مالی این فعالیت را به عهده بگیرد. همین باعث میشود که گاهی نمیتوانم به راحتی از عهده مخارج بالای ملودی و ترانه برآیم. با وجود تمام اینها ترجیح میدهم که فعال و پویا باشم و نگذارم که تنگناهای مالی جلوی کار و پیشرفتم را بگیرد و مرا منفعل کند؛ هرچند که در برخی موارد ممکن است توقع من از شعر و ملودی ایدهآلم به صورت کامل بر آورده نشود.
-درباره فعالیت در زمینه موسیقی کمی بیشتر توضیح دهید.
-من از بچگی به خوانندگی هم علاقه زیادی داشتم ولی در احوالات خودم بودم و اعتماد به نفس کار خوانندگی را نداشتم. همسرم اولین کسی بود که مرا تشویق به خوانندگی کرد و گفت صدای خوبی دارم. میدانستم در ایران به عنوان خواننده زن آیندهای ندارم در نتیجه آن را چندان جدی دنبال نکردم و تصمیم گرفتم که با گیتار پاپ کارم را در موسیقی شروع کنم هرچند که علاقه اصلی من خوانندگی بود. میخواستم در آینده بتوانم بنوازم و بخوانم ولی به راستی در ایران برای خودم آیندهای نمیدیدم. بعد از آمدن به انگلستان دیگر مانعی در برابر کار خوانندگیام نبود. بعد از جدایی از همسرم سعی کردم که در عرصه موسیقی هم به صورت حرفهای و جدی کار کنم. یک دوره آواز با گروه کُر بهار که زمانی بسیار کوتاه در منچستر فعالیت داشت گذراندم. دوره آواز دیگری را نیز گذراندهام. ترانههایی هم که میخوانم یا از ایران برایم میرسد یا اینکه دوستان هنرمند در اینجا درست میکنند.
-در دوران اخیر یعنی دوره همکاری شما با آکادمی اودیسه چه انگیزههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مشوق شما در کار بازیگری و کارگردانی تئاتر بودهاند؟
-تئاتر به نظر من تنها جایی است که میتوانیم تفکر و اندیشه خودمان را در آن به جریان بیندازیم. یعنی به نظر من انسانی که دغدغهمند است هنر تئاتر بهترین رسانه و پلتفرم برای اوست. یکی ممکن است کنشگر سیاسی باشد، یکی دیگر کنشگر فمینیستی و دیگران در بخشهای دیگر. ولی تئاتر جایی است که به صورت هنری میتوان تمام مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و بطور کلی انسانی را در آن گنجاند و در اختیار عموم گذاشت که آنهم ماندگار میشود. تئاتر برای من در وحله اول این است.
قطعا به عنوان یک زن از خاورمیانه و از ایران من خیلی دغدغههای زنانه نیز دارم و علیه فرصتهایی که از زنان گرفته شده و تبعیضاتی که بر آنان اعمال و حقهایی که پایمال میشود مبارزه میکنم. یعنی جاهایی که باید شایستهسالاری معیار قرار گیرد به دلیل زن بودن از بسیاری از فرصتها محروم میشویم و نگاه جنسی به ما میشود. طرح این مسائل انگیزههای من در بازیگری و کارگردانی تئاتر است. مادر من با وجود تواناییهایی که داشت و زن فوقالعاده باهوش و با استعدادی بود که از روستا به شهر آمده و درس خوانده بود و رویایش آن بود که وکیل شود، ولی زود ازدواج کرد و شش تا بچه آورد و سرانجام هم از بیماری سرطان درگذشت. من میگویم که غُصه نرسیدن به رویاهایش باعث این بیماری در وجودش شد. من نمیتوانم چشمم را به پایمال شدن حقوق و تبعیضات علیه زنان ببندم.
در آخر این را هم بگویم که یک انسان معنوی و شهودی هستم و به هیچ عنوان دوست ندارم که انسان مذهبی شمرده شوم. فکر میکنم که برای هنرمند بُعد شهودی بسیار مهم و منبع خلاقیت اوست. و به نظرم انسان شهودی انسان معنوی است و درواقع با بُعد الهی خودش ارتباط مؤثری دارد حتی اگر خودش این موضوع را انکار کند یا نپذیرد .به عنوان هنرمند دوست دارم که آگاهی در کارهایم جریان داشته باشد و به جریان انداختن این آگاهی یکی از رسالتهای هنرمند است و برای من این مهمترین رسالت است.