نام‌ها و نشانه‌ها

شنبه ۲۹ دی ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ ژانویه ۲۰۲۵


بهزاد پرنیان – قصد دارم تا بی هیچ مقدمه‌ای، به آوار شدن و هجوم همه‌جانبه‌ی تمامی‌ یاران رژیم ملاها‌ بر فضای رسانه‌ای که شامل اصلاح‌طلبان، چپی‌ها، مجاهدین خلق و در یک کلام همه‌ی آن پهلوی‌ستیزانی که کماکان مترصد یافتن فرصتی برای اجرای پروژه بلشویک‌ها در حذف رومانوف‌ها هستند، پرداخته و نگاهی دیگرگون داشته باشم به پروژه حذف پهلوی با کلیدواژه «مشروطه‌خواهی ورژن اتاق فکر جمهوری اسلامی».

در این هجوم انبوه که در ظاهر برای مقابله با رژیم جمهوری اسلامی ترتیب داده شده، ولی در اصل جااندازی گونه‌ای خاص از اصلاحات را در مرکز هدف خود دارد، شاهد حضور همه جانبه‌ی به اصطلاح نیروهای اپوزیسیون، از چپ‌ترین نیروهای چپ، ملی‌مذهبی‌ها، جمهوریخواهان، مدعیان بریده از رژیم ملاها (که زمانی بخشی از ماشین دیکتاتوری رژیم ملاها بودند) و نیز پادشاهی‌‌خواه‌نماهایی هستیم که برخی از آنان سابق بر این نیز در کنفرانس‌هایی مانند «کادیز» شرکت داشتند و به نگر من، همین آتشباری تحت فرماندهی اتاق جنگ رژیم، دنباله همان کنفرانس‌های کذایی است که گاه به همت مجاهدین خلق و گاه توسط نایاکی‌ها و گاه نیز به همت برخی که صاحب رسانه‌های مثلا مشروطه‌خواهی هستند، برگزار شده بود و درواقع امر، برای چنین روزهایی در آب نمک خوابانده شده بودند.

خوب که نگاه می‌کنیم، به روشنی می‌بینیم که رَویّه و دستمایه‌ی بنیادینی که این نیروها تلاش دارند تا با نقد و تقبیح آن (در ظاهر و بطور کاملا نمایشی)، خود را با هزار نیرنگ و فریب نماینده فکری جامعه ایرانی جا بزنند، چیزی نیست جز همان که مردم ملی‌گرا و پادشاهی‌خواه به محض شنیدن آن، همه وجودشان خشم و بیزاری می‌شود. عبارتی زیر نام «شورش ۵۷» یا به زعم نیروهای ضد ایرانی و دشمن پهلوی «انقلاب۵۷» که فصل مشترک رویکرد آنان در پرداختن به موضوع «شورش ۵۷»، و البته به منظور اعتمادسازی در جامعه (در حالی که همچنان این رخداد شوم را مقدس می‌دانند)، بر این اصل بنا نهاده شده که تمامی‌ آنچه روزگاری انقلاب ۵۷ نامیده می‌شد را، بی‌دلیل‌ترین شورش همه تاریخ سیاسی اجتماعی ایران قلمداد کرده و مدعی آن هستند که نظام شاهنشاهی پهلوی نیازمند تغییرات اساسی بود و نه برانداخته شدن! (در حالی که کماکان آرزو می‌کنند که ای کاش خاندان ایرانساز پهلوی با سرنوشت رومانوف‌ها روبرو می‌شد).

اما بیائید خودمان را به کوچه‌ی علی چپ بزنیم و ما هم مانند آنان باور کنیم که همه این نیروهای سیاسی و به اصطلاح اپوزیسیون، امروزه روز به این نتیجه رسیده‌اند که آن رخداد شوم در حقیقت نه اینکه بزرگترین مصیبت، بلکه تنها اشتباهی بزرگ بوده و اکنون این حضرات در پی جبران مافات هستند. آنوقت تصویری که آقایان و خانم‌های نوبلیست و ژورنالیست و تحولخواه و جامعه‌شناس و فیلسوف برای ما ترتیب می‌دهند تا خود و موارد مورد ادعایشان را باورپذیر نشان بدهند، احتمالا می‌بایست از این قرار باشد:

پرده‌ی اول
وارد شدن فلّه‌ای نیروهای چپ، اصلاح‌طلب، ملی‌مذهبی، کمونیست، مشروطه‌چی‌های عاشق جمهوری، مجاهدین خلق، هنرمندان، ورزشکاران، روزنامه‌چی‌ها، اساتید حوزه جامعه‌شناسی و فلسفه، روحانیون و طرفداران خط فکری حسینعلی منتظری، فمینیست‌ها و در آخر پادشاهی‌خواه‌نماهای قائل به پادشاهی انتخابی آنهم برای کامل شدن کلکسیون تنوع سیاسی اهالی تحولخواه، با به لب داشتن فریاد مشروطه.

یادمان باشد که قرار گذاشتیم تا خودمان را به کوچه‌ی علی چپ بزنیم، در نتیجه حضور چنین طیف وسیعی از سیاسیون و افراد متنوع در عرصه‌های گوناگون سیاست، اقتصاد، حوزه‌های دانشگاهی و حتی هنر و ورزش، در گفتمان تحولخواهی (و نه براندازی)، بیانگر حقیقت محض و غیرقابل انکاری خواهد بود که به ما می‌گوید، در همه این سال‌ها یک روند «بازبینى» و «بازنگرى» در بین انقلابیون و خصوصا چپگرایان اپوزیسیون ایران در جریان بوده است و برای باورپذیر کردن چنین ادعایی، همه آن نیروهای ریز و درشتی که نام بردیم، خواهند گفت که بروید و نگاهى به نوشته‌های متعدد و مصاحبه‌هایی که به ویژه توسط جمهوریخواهان چپگرا و اصلاحطلبانی مانند نصیری، قادری، مهرآیین، محمودیان و… حد فاصل دو تا سه سال گذشته در رسانه‌ها به انجام رسیده‌اند بیاندازید و خودتان به وجود چیزى از این دست صحه خواهید گذاشت که ما (همه اعوان و انصار رژیم ولایت فقیه)، در نهایت پذیرفته‌ایم که آن رخداد شومی‌ که سال‌ها انقلاب ۵۷ نام داشت، در ذات خود رخدادی بود که در اثر شتابزدگی برای ایجاد تغییرات در متن و روند اجرای قوانین و خواست آزادی‌های سیاسی، به انقلابی ناخواسته و خارج از کنترل تغییر ماهیت داد و امروز این پذیرش، ناظر بر آن است که به کار گرفتن واژه «بازبینی» یا «بازنگری» در توصیف سیر تطور این «پذیرش» موتور محرک تغییر در نگرش تحولخواهان است و از همین روی فقره‌ی «براندازی» از حَیّز انتفاع خارج است.

(یادمان هست که کماکان باید در کوچه‌ی علی چپ باقی بمانیم برای درک بهتر سناریوی حضرات تحولخواه) پس باید به این نتیجه برسیم که حضور افراد از طیف‌های گوناگون سیاسی در برهه حساس کنونی و فعالیت بدون وقفه‌ی آنها در رسانه‌های رسمی‌ و غیررسمی‌ رژیم ملاها، در حقیقت حکایت از این دارد که این روند بازبینی، ادامه همان روند فکری است که نقطه آغاز آن دست کم از سال ۷۶ خورشیدی با روی کار آمدن محمد خاتمی‌ در مقام رئیس جمهور رژیم ملاها شروع می‌شود و اصلاح‌طلبان در پی سهم‌خواهی خود از حکومت، با استفاده از کلیدواژه‌هایی مانند «مردمسالاری دینی»، «گفتگوی تمدن‌ها »، «تسامح»، «تساهل» و «مشارکت»، ضرورت بروز هرگونه انقلاب در میان جامعه ایرانی را غیرضروری دانسته، و تلاش کردند تا به جامعه بقبولانند که رژیم دائما در حال اصلاح و اصلاح و اصلاح است!

به تَبَع آن ، حتی وقوع رخدادهای ۸۸ ، ۹۶، ۹۸ و خیزش ۱۴۰۱، کماکان نمی‌توانند در درون خود دلیلی روشن و منطقی برای مردم جامعه داشته باشند که آنها چاره‌ای جز انقلاب کردن ندارند.

در اثبات عدم ضرورت رفتن برای انقلاب با هدف براندازی، به همان ایده‌ای که «انقلاب ۵۷ ضروری نبود و می‌بایست تلاش را بر انجام اصلاحات در درون نظام پادشاهی می‌گذاشتند»، اشاره می‌کنند تا برای جامعه چنین جا بیافتد که آنها (شورشیان پنجاه و هفت و همه به اصطلاح خردمندان امروزین قوم پنجاه و هفتی‌ها) در همه این سال‌ها دریافته‌اند که واژه بازبینی می‌تواند برای آنها مترادف بهتری باشد برای پذیرش اشتباهات گذشته، تا واژه ندامت!

(چند دقیقه‌ای از کوچه علی چپ بیرون بیاییم)

این حقیقتی است که در خلوت، وقتى بیان حقیقت کسى را نمی‌رنجاند، می‌توان این روند را یک روند ندامت توصیف کرد. اما عرصه سیاست و ادعای جریانساز بودن، عرصه در پستو بودن و رویاپردازی نیست و آدم سیاست بودن با هدف جریانسازی، پای در میدان گذاشتن می‌طلبد و خود را در معرض نقد و جرح و تعدیل قرار دادن است. و این همان پاشنه‌ی آشیل خردمندان قوم پنجاه و هفتی‌هاست.

(برگردیم به کوچه‌ی علی چپ)

پس در اینصورت باید باور کنید که ما (همه به اصطلاح منتقدین و مخالفان رژیم ملاها که در بالا نام‌شان آمد) بر پایه‌ی امری زیر نام نزاکت سیاسى Political Correctness پای به صحنه سیاسی و ایده‌پردازی گذاشته‌ایم برای مقابله با ناکارآمدی سیستم کنونی رایج در ساز و کار اجرایی، قانونگذاری و قضایی حکومت، و قصد داریم تا حتی با تغییر حکومت، نوعی از نظام سیاسی در کشور را حاکم بکنیم که در آن حرف اول و آخر را مشروطه بزند.

(هنوز در کوچه علی چپ هستیم و نشئه شده‌ایم از اینهمه نواندیشی و دگردیسی‌های یک‌شبه)

پس باور بفرمایید و سوگند به همان قداست مشروطه، که ما نو اندیشانی هستیم که نمی‌خواهیم اشتباه انقلاب پنجاه و هفت دوباره روی سر این ملت هوار بشود و بجای اینکه اصلاح کنیم برویم به سمت انقلاب! هرچند که ما حتی قبول داریم که شاید در نهایت، مجبور باشیم تا اساسأ به ضرورت ایجاد تغییر در کل نظام سیاسی حاکم بر کشور صحه بگذاریم و به آن تن بدهیم.

امّا (احتمالا بزرگترین امّای به کار گرفته شده در میان به اصطلاح اپوزیسیون رژیم)، راه این تغییر انقلاب نیست بگذارید ما منورالفکرهای منتقد حکومت کارمان را بکنیم و شکل خاصی از مشروطه و مشروطه‌خواهی را برای شما تبیین بکنیم که در نهایت همه شاد و سرحال و قبراق می‌توانیم در جغرافیای ایران عزیزمان زندگی کنیم. و باور بفرمایید که این همان چیزیست که آقای پهلوی (برای اصلاح‌طلبان‌)، شاهزاده رضا پهلوی (برای جمهوریخواهان مدعی حامی‌ رهبری ایشان)، رضاشاه دوم (برای پادشاهی‌خواهان‌نماها) هم مدام در پیام‌هایشان به آن اشاره کرده‌ و می‌کنند!

پرده‌ی دوم، ورود به صحنه با برَند «پهلوی»

(هنوز در کوچه‌ی علی چپ تشریف داریم)

خب اگر هم کمی‌انصاف به خرج بدهید و نگاه بدبینانه خود را کنار بگذارید، خواهید دید که ما منورالفکرهای جان به لب رسیده از کوته فکری‌های حکومت در این چهل و شش سال، دست کم از ۱۴۰۱ به اینسو، دائما بر پایه‌ی همان «ایده‌های شاهزاده رضا پهلوی» به موضوع انقلاب و انقلابیگری نگاهی نواندیشانه داریم و اساسا بر این باوریم که دوران انقلاب‌های سنتی سر آمده و باید رفت به سمت تغییری که در آن، شاید کلمه «نواندیشى» شاه کلید همگرایی مورد وثوق ایشان و معادل بهترى برای درک بهتر اوضاع سیاسی اجتماعی ایران باشد تا سیاسیون ما، بتوانند آن را بجای بازبینی به کار بگیرند و دریابند که برای خلاصی یافتن از ناکارآمدی‌ها و کوته‌فکری‌های حکومت، و سرعت بخشیدن به روند ایجاد تغییر، آیا می‌بایست همان الگوی پوپولیستی که موجبات شورش پنجاه و هفت را رقم زد پی گرفته شود، یا اینکه به موضوع انقلاب و انقلابیگری از دیدگاه مورد اشاره شاهزاده رضا پهلوی نگریسته شود، آنجا که می‌گوید «اپوزیسیون حقیقی، مردم داخل ایران هستند» و در ادامه اینکه «اگر شما سوار اتوبوس گذار از این رژیم نشوید، این اتوبوس منتظر شما نخواهد ماند».

و اتفاقا ما (حضرات تحولخواه اصلاح‌طلب) همه بطور فزاینده‌ای خواهان سوار شدن به اتوبوس تغییری هستیم که شاهزاده اشاره کردند و نمی‌خواهیم از این اتوبوس تغییر باز بمانیم و به ناچار سوار قطار انقلابی بشویم که ترمزش بریده شده و همه ایران را به درّه‌ی نابودی خواهد برد!

پرده‌ی سوم، دیالکتیک نواندیشی

(می‌دانم خسته شده‌اید، اما باید کمی‌ بیشتر در کوچه‌ی علی چپ اتراق داشته باشیم)

همه آنچه ما می‌گوییم در حقیقت خلاصه می‌شود بر این موضوع که حتی اگر ندامتی هم از انقلاب پنجاه و هفت در میان برخی از ما نیروهای اپوزیسیون وجود داشته باشد، شایسته‌تر است تا بر اساس همان نزاکت سیاسی، روند نواندیشى نام گرفته شود تا مبادا هیچیک از سیاسیون پنجاه و هفتی، از جرگه همکاری و تلاش برای جبران آنچه بر کشور رفته بازداشته نشوند.

و اینجاست که ما تاکید می‌کنیم که این روند نواندیشی، در ذات خود ردّیه‌ای بر فقره‌ی گفتمان انقلاب و انقلابیگرى است و برای ایجاد تغییرات بزرگ، نباید آینده کشور و مشخصا یکپارچگی ارضی آن را به خطر انداخت.

و بیایید و از ما بپذیرید که این روند نواندیشی که فرصت عریان شدن به آن داده شده، خود بلندترین فریادهاست از جانب همان‌ها که سال‌های سال آونگ‌وار بین تئوری خط سرخ شهادت علی شریعتی و مانیفست کمونیسم کارل مارکس در نوسان بودند و هر یک به گونه‌ای در روند فراگیر شدن نواقص و ناکارآمدی‌های حکومت نقش داشتند و امروز، با رد ضروری بودن انقلاب پنجاه و هفت و پا پیش نهادن برای جبران خطاها و ناکارآمدی‌ها در گذشته، چه بسا که بر پایه اصل نزاکت سیاسی و رواداری مورد وثوق شاهزاده رضا پهلوی (؟!) در اشاره به موضوع آشتی ملی و تجمیع همه نیروها، بتوانند خود بخشی از راه حل برای غلبه بر موانع موجود بر سر راه بازسازی حکومت و کشور باشند آنهم با همان شعار «مشارکت در امر سیاسی» که در جمهوری اسلامی اولین بار توسط محمد خاتمی‌ با پوسته‌ی مردمسالاری دینی پیش کشیده شد و درواقع امر حرف آنروزهای خاتمی‌ و سخنان شاهزاده یکی است!

ببینید، هر دو اینها به موضوع «مشارکت» اشاره می‌کنند و راه را در رفتن به سوی تغییرات و ایجاد تحول جستجو می‌کنند آنهم در یک روند نواندیشی پیرامون انقلاب که بیشتر محصول نگاه تحولخواهی از نقطه نظر تئوری‌های انقلاب مدرن برگرفته از مُدل انقلاب مدرن «کائوتسکی» و ایده‌ی «فونکسیونالیسم» است تا اینکه بخواهند به تئوری‌های سنتی و نیمه‌سنتی مانند نظریه «تروتسکی» یا «انگلس» در باب انقلاب و انقلابیگری اعتقادی داشته باشند! چون هدف همه در وهله نخست باید حفظ ساختار اجتماع باشد و در نهایت یکپارچگی کشور.

(عجب اهداف و حرف‌های روشنفکرانه‌ای، در کوچه‌ی علی چپ، همه ما در حال هورا کشیدن هستیم)

خب، با این تفاسیر چاره همین است که به ما اعتماد بکنید تا اینبار با تجمیع همه نیروها اوضاع نابسامان کشور را سر و سامانی بدهیم برای فراهم آوردن فرصتی برای آنانکه در پی جبران مافات هستند (اینجا منظورشان از تجمیع همه نیروها، مجاهدین خلق، تجزیه‌طلبان، اصلاح‌طلبان دیروز و تحولخواهان امروز است) و باید بفهمید که این تنها راهبرد عملی برای برون‌رفت از بحران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است که همه به آن گرفتار هستند و اگر بگذارید که ما این راهبرد را پیش ببریم، لاجرم به رهیافت آشتی ملی خواهیم رسید بدون اینکه با انقلاب و براندازی بخواهیم شالوده‌های نظام اجتماعی و تمامیت ارضی کشور را به مخاطره بیاندازیم!

از خود را به کوچه‌ی علی چپ زدن خسته شدیم و حالا موقع آن است که بگوییم:

  سحرگاهان که مخمور شبانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه
نهادم عقل را ره‌توشه از می
ز شهر هستی‌اش کردم روانه
نگار می‌فروشم عشوه‌ای داد
که ایمن گشتم از مکر زمانه
ز ساقی کمان‌ابرو شنیدم
که ای تیر ملامت را نشانه
نبندی زان میان طرفی کمروار
اگر خود را ببینی در میانه
برو این دام بر مرغی دگر نه
که عنقا را بلند است آشیانه

آری، البته جای هیچ شک و گمانی نیست که این روند نواندیشی که این حضرات مدعی مخالف رژیم مدام به آن اشاره می‌کنند، می‌تواند فُرجه‌ای برای آنان باشد برای ایستادن در مسیر درست تاریخ و سبب‌ افزوده شدن هر روزه‌ی مسافری تازه به اتوبوس براندازی و نه تغییر و اصلاحات شود.

و اما چگونه می‌توان رد پای ایرانگرایی، باورمندی به تمامیت ارضی و اعتقاد به دموکراسی و سکولاریسم را در روند نواندیشی مورد ادعای آنانکه مدعی بریدن از رژیم هستند و نیز همه آن نیروها که بعد از رانده شدن از ساختار قدرت نظام جمهوری اسلامی، اعم از مجاهدین ، نیروهای تجزیه‌طلب و چپ‌ها که خود را مخالف سرسخت رژیم ملاها معرفی و با رژیم بعث عراق عهد اخوت بستند را پیدا کرد و به ارزیابی روند نواندیشی مورد ادعای آنان پرداخت که بوی اصلاحات‌اش تا مغز استخوان نفوذ می‌کند؟

گمان می‌کنم که تحلیل نمایش «روند نواندیشی» که ذکرش رفت، نیازمند آگاهی داشتن از ادبیات موضوعی نمایش و روایتگری‌های اغواکننده مکتب رمانتیسم نداشته باشد و می‌توان از شیوه‌ای زیر نام «تداعى معانى» که خود ابزار روانشناس‌هاست سود جست و در پرداختن به مطالب و مصاحبه‌های اینجا و آنجای سیاسیونی که امروز مدعی آنند که می‌خواهند بخشی از راه حل باشند، واکنش زبان به‌ کار گرفته شده آنان را به کلمات کلیدى مانند براندازی، تمامیت ارضی، دموکراسی، سکولاریسم و در نهایت خواست ملت، «چک» کرد.

تصویر به دست آمده، جاى ابهام باقى نمی‌گذارد که آنها دریافته‌اند در برابر نامی‌ که امروز خود تحت عنوان ترمی‌ سیاسی، اجتماعی و مسلک و باوری زیر نام پهلویسم نزد ملت ایران اعتبار یافته، حرفی برای گفتن ندارند و سپرها را در برابر این مرام مورد وثوق ملت ایران، انداخته‌اند و برای همین راه را برای نفوذ و بی‌اعتبار ساختن موضوع انقلاب و براندازی، در آن یافته‌اند که با برَند پهلوی و بی‌آنکه به پهلویسم اشاره‌ای بکنند، سوار بر اسب تروآی مشروطه، وارد میدان ایرانگرایی بشوند و در درنگی مناسب، بتوانند برای همیشه نام پهلوی را به تاریخ بسپارند آنهم با تقلیل خواست ملت از پادشاهی‌خواهی مشروطه، به چیزی که در خود نشانه‌ای از مشروطه نداشته باشد.

در پایان، ذکر این موضوع اهمیتی دوچندان خواهد داشت:

در عین حال که مصائب پس از شورش پنجاه و هفت را که گریبانگیر تمامی‌ ایرانیان شد باید به پاى همه مسببان آن نوشت و تنها قلم‌‌به‌دستان، روزنامه‌نگاران و آن سیستم عریض و طویل هماهنگ کننده اعتراضات کنفدراسیون‌های دانشجویی در خارج کشور علیه حکومت پادشاهی را مقصر قلمداد نکرد، اما پر واضح است که سیاسیون، صاحبان رسانه‌ها و اساتید حوزه‌های دانشگاهی که یا متمایل به‌اندیشه چپ و یا خود وابسته به رژیم ملاها بودند، بیشترین نقش را در تداوم حاکمیت این رژیم سراسر تباهی داشته و امروز برای جبران همه آن خطاها باید که پا پیش بگذارند و متوجه این واقعیت لخت و برهنه باشند که هزاره سوم، دهه چهل و پنجاه و شصت و هفتاد خورشیدی نیست که نیم بیشتر مردم ایران جوان‌تر از آن بودند تا حتى خاطره گنگى از وقایع قبل و پس از شورش پنجاه و هفت در ذهن خود داشته باشند و متعاقب آن، مسببان پنهان و پیدای فاجعه ۵۷ چه در نقش تئوریسین و چه در قالب افراد ترتیب‌دهنده شورش‌ها، کماکان امیدشان را به بازخوانی روایت‌ها در تشریح، تعبیر و تفسیر این رخداد شوم ببندند.

امروز به مدد رسانه‌ها و وسعت عمل و فراگیر بودن اینترنت، و بودن هر روزه در فضای مجازی، فقره آگاهی‌رسانی و نقب‌ زدن در دل تاریخ کتبی و شفاهی این مرز و بوم، چنان جوانان را از روند دسیسه‌های پنهانی که برای کلید زدن شورش پنجاه و هفت طی سال‌ها طراحی و اجرا شد آگاه ساخته که حتی در دورافتاده‌ترین نقاط این مملکت نیز می‌دانند که همه آنچه بر سرشان آمد شعبده‌ای بود حاصل همکاری و خیانت مشتی ناظم الاطبا و به اصطلاح منورالفکر چپگرا و عده‌ای ملی‌مذهبی.

و حتی اگر همه آنانکه در آوار شدن و قوام مصیبت پنجاه و هفت نقش داشته‌اند (چه قبل و چه بعد از وقوع آن)، هنوز دل به اعتبار جعلی روایت‌ها بسته باشند، آنهم برای تبرئه و دفاع از عملکرد خود، باید این واقعیت را بپذیرند که هرچند با تعدد روایت‌ها از آن دوران می‌توان هوا را تا اندازه‌ای مه‌آلود کرد تا فرصتی برای فرار یافت، اما امروزه عملکرد آنان و مسیری که در آن قدم برمی‌دارند، خود ابزار سنجشی در دست جوانان ایران است که بیش از آنکه چیزى یا روایتی راجع به گزاره‌ای‌ در تفسیر و تحلیل رخدادی تاریخى بشنوند، راجع به خود راوى و مکانش در دنیاى امروز حکم می‌دهند، بر اساس همان عملکرد و مسیری که راویان رخدادهای تاریخی در آن بسر می‌برند.

از همین رو جای تردید نیست که همه نیروهای سیاسی و اجتماعی که تا پیش از این در مقابل تنها اپوزیسیون واقعی ایران (ملت) قرار گرفته و آب در آسیاب رژیم مستبد جمهوری اسلامی بودند، برای جبران آنچه بر سر ایران آوردند، و برای سرافرازی این مُلک و ملت، به آنچه خواست مردم ایران است، می‌بایست تن بدهند و در راه آزادی و استیفای حقوق این ملت، صادقانه پای به میدان بگذارند.

امروزه روز متاع باورهای ایدئولوژیک سازمان‌ها، احزاب و گروه‌ها‌ی سیاسی، نزد مردم ایران خریداری ندارد. آنچه ملت با جان خریدار آن است، برپایی خرگاه پادشاهی و بازگشت فرّ و شکوه به مُلک ایران است.

*بهزاد پرنیان دانش‌آموخته ریاضیات و تحلیلگر مسائل سیاسی

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱۰ / معدل امتیاز: ۳٫۸

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=367853