لعبت والا شاعر و روزنامهنگار و ترانهسرا و داستاننویس سرشناس زادهی ۲۰ آبان ۱۳۰۹ در تهران است. او که از اواخر دههی بیست خورشیدی شروع به فعالیت فرهنگی کرد، از نخستین دانشآموختگان روزنامهنگاری در دانشکده حقوق تهران است.
لعبت والا نیز مانند بسیاری از فعالان فرهنگی و هنری پس از وقوع انقلاب ۵۷ در ایران، کشور خود را ترک گفت و پس از تحصیل در رشته مطالعات خاورمیانه در استرالیا به بریتانیا رفت و ساکن آن کشور شد. او سالها با کیهان لندن همکاری داشت و ویراستار آن بود.
این شعر را وی در ستایش همبستگی ایرانیان که در نقش و کار فرش ایرانی نیز نمود پیدا میکند سروده است.
فرشی بیا من و تو ببافیم
فرشی بزرگ
بهگسترۀ تاریخ
فرشی سترگ
همسنگ جاودانگیِ مهر
و زادگاه ابدماندگار او
فرشی به رنگ تخت سلیمان
فرشی بهرنگ دشت مغان
با نغمۀ نیایش یزدان
رنگمایۀ آن
فرشی بهرنگ آسمان پرستارۀ ماهان
مهتاب و طاقهای گنبدی کرمان
و نقش یادهای خوشِ گلگشت
یا طرحی از کویرِ لوت
شهداد
فیروزکوه
و سیمیندشت
فرشی به رنگ تپه و ماهورهای کردستان
و آبهای جاری زرینهرود
و کوه شهیدان
فرشی بهرنگ عشق:
خسرو،
شیرین،
شکر،
پژواک تیشۀ فرهاد در بیستون
یا لالههای واژگون آبیدر
فرشی بهرنگ گوهر ناب خلیج فارس
بوشهر،
کیش،
و هرمزگان
با رمز و راز آوازهای دشتستان
و نغمههای دف و عود
فرشی بهرنگ آفتاب بلوچستان
تفتان، با قلههای مهآلود
یا سیستان
ــ آوردگاه رستم دستان ــ
فرشی بهرنگ سلسلۀ کوههای زاگرس و البرز
و تپههای شوش و مصلی و اکباتان
فرشی بهرنگ جامهای سفالین لالهجین
با بازتاب نغمههای عاشقانه «بابا» بهکوهسار
در جستجوی یار
فرشی بهرنگ دامنۀ الوند،
و قلۀ همیشهسپید،
ــ آن دیو پایدر بند ــ دماوند*
فرشی به رنگ لاکی کاشان
فیروزه و عقیق خراسان
و نرگس شیراز
در سیر و گشت عارفانۀ سعدی
به بوستان
و
گلستان
رندانههای حافظ و پیر مغان او
و دلربایی شاخ نبات
در سایهروشن باغ اِرَم و سروستان
فرشی به رنگ آفتاب در پل خواجو
تصویر چهارباغ به مهتاب
و نقش چهل ستون در آینۀ آب
فرشی بهرنگ نخلهای خوزستان
و ماهیان چابک اروندرود
فرشی بهرنگ اسالم، ارس،
خزر، جلفا
فرشی به رنگ رویش سبزینهها:
مازندران، گرگان
و رنگینکمان به شالیزار:
دامان دختران سرخوشِ گیلان
هنگام پایکوبی
در همنوایی دریا و دیلمان
فرشی بهرنگ جنگل سیسنگان
فرشی…
فرشی بیا من و تو ببافیم
فرشی بزرگ،
به گسترۀ تاریخ
فرشی سترگ
به پهنۀ ایران
فرشی بهرنگ آزادی
با تار عشق،
شرف،
ایمان؛
با پود خشم،
خروش
و عصیان
در هر گره هزار مشت فرو بسته
فرشی که دستهای من و تو
ــ این دستهای عاصی خسته ــ
از دیرباز
بافتنش را
کردهاند آغاز
فرشی بهپهنۀ ایران
با نقش و رنگ و بافت انسان
فرشی نفیس
در هر قدم
صدها هزار جان
فرشی بیا من و تو ببافیم
فرشی سترگ