حنیف حیدرنژاد- در ماههای اخیر هم در اخبار و هم در گفتگو با تحلیگران سیاسی، به ویژه در موضوعات مرتبط با جنگ یا سناریوهای مختلفِ مربوط به احتمال جنگ، یک عبارت و مفهوم زیاد شنیده میشود: «جنگ شناختی» یا «جنگ ادراکی».
جنگ شناختی (Cognitive Warfare) جنگی است که در آن فرد و در ابعاد بزرگتر یک جمع یا جامعه بطور نامحسوس و ناپیدا مورد حمله قرار میگیرد. در این جنگ، «ذهن» فرد و از آن طریق «قدرت درک و شناخت» او طوری مورد حمله قرار میگیرد که بیآنکه خود متوجه شود، نتیجه تصمیمگیریاش در مسیر و در جهت منافع حملهکننده باشد.
حملهکننده، یعنی نیرویی که جنگ شناختی را هدایت میکند، میتواند بسته به هدف و منافعی که دنبال میکند، مثلاً تأثیرگذاری بر انتخابات سیاسی، تبلیغ یک کالای خاص، یا جنگ بین دو کشور و… ذهن مردم «خودی» یا مردم و نیروهای «دشمن» را هدف قرار دهد.
ابزار و وسایل در حمله شناختی پیچیده است. این جنگ اساساً در دنیای سایبری و با استفاده از نرمافزار و قدرت نرم است که پیش میرود. تبلیغات و دستکاری ذهنی روشهای عموماً شناختهشدهتر در جنگ شناختی هستند. اما روشهای پیچیدهتر و نامحسوستری نیز وجود دارد، مانند استفاده از الگوریتمهای تحلیل رفتار برای ایجاد محتوای شخصیسازیشده، دستکاری شبکههای اجتماعی از طریق رُباتها و حسابهای جعلی، توزیع اطلاعات گمراهکننده با استفاده از هوش مصنوعی، یا حتی بهرهگیری از علوم شناختی برای تأثیرگذاری عمیقتر بر فرآیندهای تصمیمگیری افراد.
اهداف و ویژگیهای جنگ شناختی
هدف جنگ شناختی شامل تغییر باورها، تأثیرگذاری بر تصمیمگیریهای جمعی و فردی، و جهت دادن به افکار عمومی به نفع اهداف کوتاهمدت یا بلندمدت حملهکنندگان است. ابزارهای این جنگ شامل تبلیغات پیشرفته، دستکاری اطلاعات و استفاده از علوم شناختی برای بهرهبرداری از ضعفهای روانشناختی و فرهنگی جوامع هدف است.
این ابزارها به گونهای طراحی شدهاند که به صورت نامحسوس ذهن و قدرت شناخت افراد را تحت تأثیر قرار داده و آنها را به تصمیمگیریهایی سوق دهد که در ظاهر به سود خودشان است، اما درواقع منافع مهاجم را تأمین میکند. موفقیت این رویکرد در جنگهای مدرن نشاندهنده تغییر اساسی در استراتژیهای نظامی و امنیتی جهانی است، که بجای تکیه بر قدرت سخت، از قدرت نرم برای دست یافتن به اهداف استفاده میشود. چند هدف مهم دیگر در جنگ شناختی اینها هستند:
• تأثیرگذاری بر افکار و باورها: تلاش میشود باورها و دیدگاههای افراد نسبت به مسائل مختلف تغییر یابد تا آنها تصمیمها و اقداماتی را انجام دهند که به نفع طرف حملهکننده باشد.
• ایجاد سردرگمی و کاهش اعتماد: با انتشار اطلاعات نادرست، شایعات، یا تردید در منابع معتبر، اعتماد عمومی به سازمانها، دولتها، یا نهادها کاهش مییابد.
• انشقاق و ایجاد تفرقه: با برجسته کردن اختلافات فرهنگی، مذهبی، قومی، یا سیاسی، انسجام اجتماعی را تضعیف میکنند.
• کنترل روایتها: تلاش میشود روایتها و داستانهایی که افراد درباره وقایع باور میکنند، تحت کنترل قرار گیرد.
هدف نهائی جنگ شناختی: هکِ انسان
جنگ شناختی بجای استفاده از نیروهای نظامی، بر جنگ در عرصه ذهنی و شناختی متمرکز است که هدف آن تأثیرگذاری و تغییر در ادراک، باورها، افکار و تصمیمگیری افراد یا گروهها است. این نوع جنگ از طریق دستکاری اطلاعات، تبلیغات، بهرهگیری از روانشناسی، و ابزارهای مدرن ارتباطی انجام میشود.
یوناس تُگِل- Jonas Tögel آمریکاشناس و پژوهشگر تبلیغات سیاسی و همکار علمی در موسسه روانشناسی دانشگاه رِگنسبورگ آلمان در یکی از سخنرانیهایش در مورد هدف نهائی جنگ شناختی به گفتهای از یووال نوح هراری مورخ اسرائیلی اشاره میکند، آنجا که از ظهور توانایی هک انسانها به عنوان «داستان بزرگ زمان ما» یاد کرده و میگوید: «هک انسان یعنی جمعآوری دادههای گسترده درباره یک فرد و استفاده از فناوریهای پیشرفته برای شناخت بهتر او از خودش. این امکان، پیشبینی رفتار و دستکاری او را فراهم میکند.»
یوناس تُگِل میافزاید: «جنگ شناختی شامل ابزارهایی مانند حملات سایبری، دستکاری افکار عمومی، نفوذ در شبکههای اجتماعی و غالب کردن یک روایت خاص است. ناتو جنگ شناختی را به عنوان «جبههی ششم» معرفی کرده است. پنج جبههی دیگر شامل زمین، دریا، هوا، اینترنت و فضا میشوند. از سال ۲۰۱۶ اینترنت به عنوان ابزاری اساسی برای ارتباطات نظامی شناخته شده و از سال ۲۰۱۹ نیز فضا و جنگ سایبری فضائی به عنوان میدانهای جنگی مطرح شدهاند.»
جبههی ششم: انسان به عنوان میدان جنگ
یوناس تُگِل در کنار پنج جبهه جنگ شامل زمین، دریا، هوا، اینترنت، و فضا، «انسان» را جبهه ششم معرفی میکند و میگوید: در جنگ شناختی، جبههی جدید، «انسان» است. این به معنای هدف قرار دادن افکار، احساسات و روان انسانها است. هدف نهایی، کنترل کامل بر افکار و احساسات انسانها، شبیه به داشتن یک کنترل از راه دور برای ذهن انسان است.
ابزارهای مورد استفاده در جنگ شناختی
شناختهشدهترین ابزارهای جنگ شناختی عبارتند از:
• شبکههای اجتماعی: انتشار اطلاعات نادرست یا جهتدار برای تحت تأثیر قرار دادن افکار عمومی.
• رسانههای جمعی: استفاده از رسانهها برای ارائه روایت خاص یا ایجاد تصویر مطلوب/ نامطلوب.
• فناوری هوش مصنوعی: برای ایجاد محتوای جعلی، مانند ویدئوهای فیک.
• تحلیل دادهها: استفاده از دادههای جمعآوریشده از افراد و ارائه آن به نحوی و به زبان یا با استدلالی که ذهن مخاطب در جهت مورد نظر جهت داده شود.
تفاوت جنگ شناختی با جنگ روانی
جنگ روانی بیشتر بر احساسات افراد (مانند ترس، ناامیدی یا انگیزه) متمرکز است. حال آنکه در جنگ شناختی هدف تغییر در نحوه پردازش اطلاعات و تصمیمگیری در جهت مورد نظر است.
اهمیتِ شناختِ جنگ شناختی
با گسترش فناوری و ارتباطات، جنگ شناختی به یکی از مهمترین ابزارهای تأثیرگذاری در عرصههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تبدیل شده است. آگاهی از این نوع جنگ و توانایی تشخیص اطلاعات نادرست یا دستکاریشده میتواند کمک کند تا از تأثیرات منفی آن در امان ماند. برای هدایت این جنگ، حکومتها و قدرتهای بزرگ سیاسی- اقتصادی- نظامی بخش سایبری یا ارتش سایبری مخصوص برای هدایت این جنگ تاسیس کرده و اطلاعات آن را کاملا محرمانه نگه میدارند.
آشنائی با این موضوع به ما ایرانیان کمک میکند تا تلاشهای حکومت اسلامی را برای ایجاد تفرقه و چنددستگی بین ایرانیان بهتر بشناسیم. این آگاهی کمک میکند تا در مواجهه با اخبار یا رویدادهای مشکوک، قبل از آنکه واکنش نشان دهیم به میزان درست بودن آن حساس شده و وارد کُنش و واکنشی که سایبریهای جمهوری اسلامی آن را تهیه دیدهاند نشد.
توضیح چند مفهوم پایهای
برای درک بهتر جنگ شناختی، به ویژه برای فهم پیچیدگی و تفاوت آن با برخی روشهای تا کنون شناخته شده، ابتدا لازم است چند مفهوم پایهای که جنگ شناختی مدل پیچیده و پیشرفتهتر آنهاست و به عبارتی آنها را دل خود دارد، آشنا شویم.
تبلیغات، پروپاگاندا، دستکاری ذهنی (مانیپولاسیون)
تبلیغات (Advertising)، مانیپولاسیون (Manipulation) و پروپاگاندا (Propaganda) روشهایی برای تأثیرگذاری بر افکار و رفتار مردم هستند، اما تفاوتهای کلیدی در اهداف، شیوهها و میزان شفافیت آنها وجود دارد.
تبلیغات (Advertising)
تبلیغات به معنای ارائه اطلاعات یا پیامهایی است که هدف آنها اطلاعرسانی و ترغیب مخاطب به خرید یک محصول، مصرف یک کالا، استفاده از خدمات، یا پذیرش یک ایده مشخص است. تبلیغات معمولاً شفاف است و هدف خود را به وضوح بیان میکند. هدف تبلیغات معمولاً ایجاد آگاهی و افزایش تمایل به خرید، مصرف یا استفاده است. پیام تبلیغاتی صادقانه به نظر میرسد و اطلاعات لازم را به مخاطب میدهد. تبلیغات معمولاً از طریق کانالهای قانونی منتشر میشود.
پروپاگاندا (Propaganda)
پروپاگاندا مجموعهای از اطلاعات یا پیامهایی است که با هدف تغییر نگرشها، باورها یا رفتارهای عمومی طراحی شدهاند آنهم اغلب به وسیله دستکاری یا تحریف اطلاعات. پروپاگاندا بیشتر در زمینههای سیاسی یا اجتماعی استفاده میشود و بطور معمول هدف آن تأثیرگذاری بر افکار عمومییا تغییر دیدگاهها است. پروپاگاندا بیشتر از تکنیکهای دستکاری و اغراق و تکرار استفاده میکند و ممکن است اطلاعات نادرست یا تحریف شده به مخاطب ارائه دهد. در پروپاگاندا، هدف، بیشتر جلب توجه یا تحریک احساسات است، نه لزوماً ارائه اطلاعات.
پروپاگاندا ممکن است با استفاده از ترس، احساسات ملیگرایانه، احساسات مذهبی یا دشمنسازی، باورها و افکار عمومی را دستکاری کند. پروپاگاندا معمولاً هدف خاصی مانند تغییر در سیاستها، جلب حمایت عمومی یا پیشبرد یک ایدئولوژی را دنبال میکند. مخاطبان ممکن است از آن آگاه باشند و با آن موافق یا مخالف باشند، اما هدف این است که افکار عمومی را در جهت خاصی سوق دهد.
دستکاری ذهنی یا مانیپولاسیون (Manipulation)
مانیپولاسیون به معنای تلاش برای تغییر رفتار یا تصمیمگیری افراد به شکلی غیرشفاف و اغلب با استفاده از تکنیکهای فریبنده است. هدف اصلی آن بهرهبرداری از مخاطب به نفع فرد یا گروهی خاص است، بدون اینکه مخاطب از این تأثیرگذاری آگاه باشد. در این روش تلاش بر آن است تا ذهن و اندیشه فرد دستکاری شود تا از آن طریق رفتار و تصمیم او در مسیر دیگری جهت داده شود.
مانیپولاسیون بر فریب یا پنهانکاری استوار است. از احساسات، تعصبات مذهبی یا ملی یا هر نوع تعصب دیگر یا ناآگاهی افراد برای دستیابی به اهداف خاص سوء استفاده میکند. معمولاً نیّت واقعیِ پشت پیام را پنهان میکند. مانیپولاسیون معمولاً برای تغییر تصمیمات شخصی فرد یا جهتدادن به رفتار او در راستای منافع فردی یا گروهی خاص صورت میگیرد. مانیپولاتور معمولاً نمیخواهد که فرد متوجه شود که تحت تأثیر قرار گرفته و بطور مخفیانه اقدام به تغییرات میکند.
تفاوت کلیدی هر یک از مفاهیم فوق در میزان صداقت و شفافیت و آشکار یا پنهان بودن و میزان ساده یا پیچیده بودن در ارتباط با مخاطب است. بطور خلاصه: تبلیغات معمولا اقدامی قانونی و امری نسبتا پایبند به اخلاق است. پروپاگاندا بطور عمومی به انتشار پیامهای خاص با هدف تغییر نگرشها و باورها اشاره دارد و معمولاً اهداف مشخصی در حوزه اجتماعی، سیاسی، فرهنگی یا نظامی را هدف قرار میدهد. اغلب اغراقآمیز است و با تکرار همراه است. مانیپولاسیون تلاشی غیراخلاقی و به دنبال سوء استفاده از مخاطب است. یک هدف پنهان و اعلام نشده را دنبال میکند، یعنی خودِ فرد متوجه نمیشود که مورد هدف قرار گرفته است.
سابقه شکل گرفتن جنگ شناختی
جنگ شناختی در شکلِ پیچیدهتر، بزرگتر و گستردهتر، پس از شکست ناتو در جنگ افغانستان و در نتیجه جمعبندی دلایل انسانشناسانه این شکست، توسط ناتو طراحی و به شکل کنونی کاربردی شد. این نوع جنگ بر اساس تحلیلهای عمیق از رفتار، فرهنگ و ساختارهای اجتماعی جوامع هدف شکل گرفته و بجای استفاده از قدرت نظامی، بطور عمده بر قدرت نرم و تکنیکهای سایبری متکی است.
یوناس تُگِل- Jonas Tögel آمریکاشناس و پژوهشگر پروپاگاندا و همکار علمی در موسسه روانشناسی دانشگاه رِگنسبورگ در یکی از سخنرانیهایش میگوید: امروزه، در زمینههای نظامی، سیاسی و اجتماعی، شاهد انتقال تدریجی اهمیت از قدرت سخت به قدرت نرم هستیم. این به معنای پایان دادن به قدرت سخت نیست. جنگها و خشونت نظامی همچنان وجود دارند. اما استفاده از خشونت همیشه مقاومت ایجاد میکند. بنابراین، اکنون گفته میشود که قدرت نرم، نقش محوری را حتی در جنگها ایفا خواهد کرد، همانطور که در ناتو نیز چنین دیدگاهی وجود دارد.
او سپس تفاوت قدرت سخت و نرم در جنگها را چنین توضیح میدهد: قدرت سخت شامل ابزارهایی مانند تانک و کشتیها و هواپیماهای جنگی است. در جنگهایی نظیر جنگ در افغانستان، کشورهای استفادهکننده از قدرت سخت از نظر نظامی برتری قابل توجهی داشتند. با اینهمه حتی با استفاده از این برتریها، جنگ در افغانستان به شکست انجامید. پس از بیش از ۲۰ سال، ناتو و ارتش آمریکا مجبور به عقبنشینی از افغانستان شدند.
تُگِل این پرسش را مطرح میکند که چرا با تمام تلاشها، جنگ علیه تروریسم نتوانست موفقیتآمیز باشد. و توضیح میدهد از ابتدای قرن ۲۱، تلاشهایی برای جلب «قلبها و ذهنهای مردم محلی» صورت گرفت. ارتش به روستاها میرفت، شیرینی و اسباببازی میان مردم و کودکان توزیع میکرد و با آنها گفتگو میکرد. اما این اقدامات نتوانستند نتیجهبخش باشند. مشکل اصلی این بود که استفادهی گسترده از قدرت سخت، از جمله بمبارانها و کشتار غیرنظامیان، مانع از جلب اعتماد و حمایت مردم محلی میشد. از سال ۲۰۰۱، حدود ۱۰۰,۰۰۰ حملهی هوایی انجام شده که بین ۲۳,۰۰۰ تا ۴۸,۰۰۰ غیرنظامی را به کام مرگ کشانده است.
یوناس تُگِل، توضیح میدهد که دقت پایین حملات هوایی و تلفات بالای غیرنظامیان موجب شد که مردم محلی نه تنها از نیروهای ناتو حمایت نکنند، بلکه مقاومت کنند. تحلیلهای نظامی از همان سال ۲۰۱۱ مانند تحلیلهای مجلهی The Atlantic به این موضوع اشاره داشتند که فناوریهای مدرن نظامی در جنگها یا مأموریتهای نگهبانی از صلح که خود نوعی تعبیر ملایم برای جنگ است- نتوانستهاند در جلب قلبها و ذهنهای مردم موفق باشند. در نهایت، نتیجه این بود که کوهِ اجساد نه به دموکراسی بیشتر منجر شد و نه به صلح بیشتر. مردم بجای علاقه، نفرت پیدا میکردند.
یوناس تُگِل نتیجه میگیرد: با توجه به ناکارآمدی قدرت سخت، تحلیلهای نظامی به این نتیجه رسیدند که باید از قدرت نرم استفاده کرد. امروزه، تمرکز بیشتر به سمت جنگهای شناختی و روانشناسی رفته است. رهبران عالیرتبهی ناتو به این ایده حساس شدند که جنگهای شناختی، به عنوان نوعی جدید از جنگ، اهمیت بیشتری پیدا میکنند. ناتو هماکنون این نوع جنگ را با جدیت دنبال میکند، هرچند همچنان در رسانهها کمتر به آن پرداخته میشود.
ناتو و مراحل پیچیدهتر جنگ شناختی
وبسایت تلهپولیس telepolis که بطور تخصصی به موضوعات سیاسی- اجتماعی- فرهنگی میپردازد، در مطلبی با عنوان «جنگ شناختی– ناتو و فردیت “هک شده”» به سخنان ماری پیر ریموند Marie-Pierre Raymond کارشناس دفاعی فرانسوی که در یک وبینار ناتو صحبت میکرد، اشاره کرده و به نقل از او در مورد جنگ شناختی مینویسد: این «پیشرفتهترین شکل دستکاری است که امروز وجود دارد.» ماری پیر ریموند میگوید: «دوران جنگهایی برای تصرف زمینهای بیشتر مدتهاست که گذشته است. هدفِ جدید امروز، تغییر ایدئولوژیهای دشمن است، که این امر، مغز را به نقطه کانونی انسان تبدیل میکند.» بنابراین به گفته ریموند، «ذهن به میدان نبرد تبدیل میشود.»
وبسایت تلهپولیس telepolis مینویسد: برای جنگیدن در این میدان، استراتژیستها پیشنهاد میدهند که از اهمیت “رد پای دیجیتال” که ما در اینترنت برجای میگذاریم، استفاده شود. در پروندههای استراتژیک ناتو، توضیح داده شده است که چگونه میتوان با کمک انقلابِ اطلاعاتی، ذهن و رفتار انسانها را به شیوههایی که قبلاً دیده نشده و بسیار پیچیده است، دستکاری کرد: «تمام اطلاعاتی را که ما بطور ناخودآگاه برجای میگذاریم، میتوان جمعآوری و تحلیل کرد. میتوان از دادههای کلان به خوبی به عنوان اهرمی برای تغییر نحوه تفکر افراد استفاده کرد».
وبسایت تلهپولیس telepolis در ادامه مینویسد: انقلاب اطلاعاتی دو وجه دارد. از یکطرف، به افراد اجازه میدهد آزادانه و مستقل اطلاعات کسب کنند. از طرف دیگر ما را به خاطر حجم زیاد اطلاعاتی که بطور ناخودآگاه درباره خود افشا میکنیم، شفافتر و قابل پیشبینیتر میکند. با استفاده از تمام دادههای ما و با کمک هوش مصنوعی میتوان یک پروفایل از شخصیت ما ترسیم کرد.
هر اطلاعاتی درباره ما میتواند به یک «رشته» دیگر تبدیل شود که با تبلیغات ماهرانه میتوان آن را کِشید و به این ترتیب ما را هدایت کرد. در نهایت، افراد ممکن است مانند عروسکی که افکار، احساسات و اعمالشان از بیرون کنترل میشود، عمل کنند. این امر همیشه موفق نیست، اما در حالت ایدهآل، جنگِ شناختی میتواند انسان را مانند یک کامپیوتر «هک» کند.
وبسایت تلهپولیس telepolis در ادامه مینویسد: موضوعی که به ویژه نگران کننده است این است که جنگ شناختی تنها به افکار و احساسات محدود نمیشود. هدف این است که بتوان بیماری، ناتوانی یا درد را در افراد ایجاد کرد و دشمنان احتمالی را «خنثی» کرد یا حتی باعث مرگ آنها شد.
سلاحهای مورد استفاده در این جنگ از حوزههای مختلفی سرچشمه میگیرند. نهتنها تحقیقات روانشناختی، بلکه علوم اعصاب نیز بطور فزایندهای در این فرآیند دخیل میشوند. نانوتکنولوژی، بیوتکنولوژی، فناوری اطلاعات و علوم شناختی، که به اختصار NBIC نامیده میشوند، علومی هستند که سلاحهای جنگ شناختی را فراهم میکنند و با یکدیگر ترکیب میشوند تا یک «ترکیب بسیار خطرناک» ایجاد کنند که میتواند مغز را حتی بیشتر دستکاری کند. این نه تنها یک میدان نبرد جدید ایجاد میکند، بلکه نظامیگری به تحقیقات مغزی نیز راه پیدا کرده است. این موضوع قابل تأمل است، زیرا حتی علومی که هیچ ارتباطی با ارتش ندارند، در جنگ شناختی ناتو به کار گرفته میشوند و این «یکی از داغترین موضوعات ناتو در حال حاضر» است.
انتقال از قدرت سخت به قدرت نرم
یوناس تُگِل در مورد تفاوت قدرت نرم و قدرت سخت میگوید: هنگامی که مجبور به پذیرش چیزی میشویم یا خشونتی را تجربه میکنیم، بطور طبیعی در برابر آن مقاومت میکنیم. قدرت سخت همیشه مقاومت ایجاد میکند و حکومتها یا قدرتهای مبتنی بر خشونت، دیر یا زود به دلیل داشتن دشمنان زیاد، فرو میپاشند. در مقابل، قدرت نرم مسیری متفاوت در پیش میگیرد. قدرت نرم مردم را تحت تأثیر قرار میدهد بدون اینکه آنها متوجه شوند یا در برابر آن مقاومت کنند. برای استفاده از این تکنیکها، شناخت عمیقی از روان انسان لازم است. باید بدانیم چگونه در ضمیر ناخودآگاه فرد نفوذ کنیم. تبلیغات دقیقاً در این نقطه وارد عمل میشود.
شاید در این مورد توجه به نمونه چین جالب باشد که چطور با آنکه یک دیکتاتوری است، اما توانسته با کمترین میزان خشونتِ آشکار، بر جامعه کنترل داشته باشد. چین به ویژه به لحاظ استفاده از نرمافزارها برای تشخیص چهره مردم و نیز کنترل اینترنت شناخته شده است. حکومت اسلامی در ایران نیز بسیار سعی کرده تا از مدل چین برای کنترل جامعه استفاده کند، اما تا کنون موفق نبوده است.
در سیاستگذاری، قدرت نرم به استراتژیهای تأثیرگذاری اطلاق میشود که به دلیل ماهیت نامحسوسِ خود مقاومت ایجاد نمیکنند. یوناس تُگِل در سخنرانی خود با اشاره به جوزف نای Joseph Nye، مشاور برجستهی سیاستگذاری (از جمله در دوران اوباما) از قول او قدرت نرم را اینگونه تعریف میکند: «قدرت نرم، توانایی متقاعدکردن دیگران برای انجام کاری است که نه او بلکه شما میخواهید، بدون آنکه خشونت یا اجبار به کار ببرید!»