محمد خوش بیان – چهل و پنج سال پس از فتنه ۱۳۵۷، جمهوری اسلامی به یکی از بارزترین نمونههای استبداد دینی، سرکوب و ناکارآمدی تبدیل شده است.
وعدههایی که بنیانگذاران جمهوری اسلامی دادند، یکی پس از دیگری نقش بر آب شد و جای خود را به حکومتی داد که نهتنها از آرمانهای ادعایی آنان فاصله گرفت، بلکه ساختاری بنا نهاد که در آن سرکوب، فساد و ناکارآمدی بهعنوان ویژگیهای اصلی نظام شناخته میشوند. یکی از نخستین اقدامات جمهوری اسلامی، حذف هرگونه مخالف و منتقد بود. اعدامهای گسترده، سرکوب گروههای سیاسی مخالف و جنایات دهه ۶۰، نشان داد که این حکومت هیچ اعتقادی به تساهل و مدارا ندارد.
در دهههای بعد نیز با روی کار آمدن علی خامنهای، سرکوب مخالفان نهتنها متوقف نشد، بلکه ابعاد جدیدی به خود گرفت. دستگاه امنیتی حکومت از همان آغاز با ایجاد شبکهای از نیروهای سرکوبگر مانند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، بسیج، وزارت اطلاعات و نیروهای لباس شخصی، بطور سیستماتیک صدای هرگونه اعتراض را در نطفه خفه کرد.
سازمانهای حقوق بشری مانند دیدهبان حقوق بشر و عفو بینالملل بارها اعلام کردهاند که ایران یکی از بالاترین نرخهای اعدام در جهان را دارد. در این کشور، فعالان سیاسی، روزنامهنگاران، وکلا و حتی شهروندان عادی که در شبکههای اجتماعی به انتقاد از حکومت میپردازند، با اتهاماتی مانند «اقدام علیه امنیت ملی» و «تبلیغ علیه نظام» بازداشت و با احکام سنگین زندان، شکنجه و اعدام روبرو میشوند.
اعتراضات مردمی در سالهای ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و جنبش «زن، زندگی، آزادی» در سال ۱۴۰۱ نشان داد که مردم ایران به شدت از وضعیت موجود ناراضیاند، اما پاسخ حکومت به این اعتراضات چیزی جز گلوله، بازداشتهای گسترده و اعدام معترضان نبود. یکی از بزرگترین فریبهای جمهوری اسلامی، ادعای وجود مردمسالاری در چارچوب حکومت دینی است. در حالی که رژیم مدعی است انتخابات برگزار میکند، اما درواقع تمام انتخاباتها در جمهوری اسلامی چیزی جز نمایشهای فرمایشی نیستند. شورای نگهبان که تحت فرمان مستقیم رهبر جمهوری اسلامی است، از طریق نظارت استصوابی، نامزدهای مستقل و مخالف را رد صلاحیت میکند و تنها به افراد وفادار به نظام اجازه ورود به رقابتهای انتخاباتی را میدهد. در نتیجه، تمامی نهادهای حکومتی، از مجلس گرفته تا ریاستجمهوری، در دست نیروهای وابسته به ولایتفقیه است. مجلس که باید نهادی قانونگذار و مستقل باشد، به ابزاری برای تأیید سیاستهای رهبر نظام تبدیل شده و نمایندگان آن بجای دفاع از حقوق مردم، تنها به فکر حفظ جایگاه خود در ساختار قدرت هستند.
در چنین شرایطی، مردم ایران که به بیفایده بودن انتخابات پی بردهاند، با تحریم گسترده انتخابات، نشان دادهاند که دیگر فریب این نمایشهای مضحک را نمیخورند. در حالی که مقامات جمهوری اسلامی از پیشرفت اقتصادی دم میزنند، واقعیت زندگی مردم ایران نشان میدهد که کشور در یکی از بدترین بحرانهای اقتصادی تاریخ خود قرار دارد. تورم افسارگسیخته، سقوط ارزش پول ملی، بیکاری گسترده، فساد سیستماتیک و سوء مدیریت کلان، زندگی را برای اکثریت مردم بهشدت دشوار کرده است. با وجود درآمدهای هنگفت نفتی، سیاستهای غلط اقتصادی و چپاول منابع کشور توسط مقامات و نهادهای حکومتی، ایران را در رتبههای پایین شاخصهای اقتصادی قرار داده است.
بر اساس گزارش سازمان شفافیت بینالملل، جمهوری اسلامی ایران همواره یکی از فاسدترین حکومتها در جهان محسوب میشود. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که بهعنوان یک نهاد نظامی باید از سیاست و اقتصاد دور باشد، به یکی از بزرگترین مافیاهای اقتصادی در کشور تبدیل شده و بخشهای کلیدی اقتصاد را در اختیار دارد. در چنین شرایطی، مردم عادی با مشکلاتی چون فقر، کاهش قدرت خرید و مهاجرت گسترده نخبگان روبرو هستند. یکی از مهمترین نمادهای سرکوب در جمهوری اسلامی، محدودیتهای گسترده علیه زنان است. از روز نخست، حکومت تلاش کرد زنان را از عرصههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کنار بزند و با تحمیل قوانین تبعیضآمیز، آنان را به شهروندانی درجه دو تبدیل کند. حجاب اجباری، محدودیت در اشتغال، قوانین ناعادلانه در حوزه ارث، طلاق و حضانت فرزند، تنها بخشی از ستمی است که نظام جمهوری اسلامی علیه زنان اعمال کرده است. اما زنان ایرانی هرگز تسلیم این محدودیتها نشدند و در تمام این سالها برای احقاق حقوق خود مبارزه کردند.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» که پس از قتل مهسا امینی در سال ۱۴۰۱ شکل گرفت، اوج خشم و اعتراض زنان به چهار دهه سرکوب بود. این جنبش نشان داد که زنان ایران نهتنها برای حق انتخاب پوشش، بلکه برای حقوق اساسی خود و برای آیندهای آزاد و برابر مبارزه میکنند.
یکی از دیگر شکستهای بزرگ جمهوری اسلامی، از بین بردن جایگاه ایران در عرصه بینالمللی است. زمانی ایران یکی از کشورهای تأثیرگذار در منطقه و جهان بود، اما سیاستهای ماجراجویانه و حمایت از گروههای شبهنظامی در لبنان، یمن، سوریه و عراق، باعث انزوای ایران و اعمال تحریمهای گسترده شد. حکومت بجای تمرکز بر منافع ملی و بهبود روابط دیپلماتیک، میلیاردها دلار از ثروت کشور را صرف گروههای تروریستی منطقهای کرده است. این سیاستها نهتنها مردم ایران را در معرض فشارهای اقتصادی و تحریمها قرار داده، بلکه باعث دشمنی بسیاری از کشورهای جهان با جمهوری اسلامی شده است.
با توجه به تمام این شکستها و بحرانها، بسیاری از تحلیلگران معتقدند که جمهوری اسلامی به پایان راه خود نزدیک شده است. اعتراضات گسترده مردمی، افزایش نافرمانی مدنی، ریزش پایگاه اجتماعی حکومت و تشدید اختلافات درون ساختار قدرت، نشاندهنده بحرانی است که هر روز عمیقتر میشود. پرسش اساسی این است که آیا زمان تغییر فرا نرسیده است؟ آیا مردم ایران میتوانند از این دوره تاریک عبور کنند و به سوی آیندهای آزاد، عادلانه و دموکراتیک حرکت کنند؟ پاسخ این پرسش را تاریخ خواهد داد، اما آنچه مسلم است، این است که اراده مردم ایران برای آزادی، قویتر از هر سرکوب و استبدادی است.