تام روشرت، نویسنده سخنرانى‌هاى پیشین کاخ سفید، از بحران روحی و دوران کودکی‌اش در ایران سخن مى‌گوید

- تام روشرت، نویسنده و استراتژیست آمریکایی، كه سه سال از دوران كودكى خود را در ایران گذرانده است، با رهبران برجسته در حوزه‌های تجارت، امور بشردوستانه و دانشگاهی همکاری می‌کند. او در کتاب جدید خود «در جستجوی آرامش»: روایتی از فروپاشی‌ها، دگرگونی‌ها و قدرت معنوی علوم اعصاب و روان» از دوران حضورش در کاخ سفید یاد می‌کند؛ ایامى که از یکسو به‌ عنوان اوج موفقیت حرفه‌ای او شناخته می‌شود و از سوی دیگر، «آغاز فروپاشی»اش را رقم می‌زند. نازنین انصاری در همین زمینه با او گفتگو کرده است.
- «امكان ندارد یك نوجوان در ایران پا به درون آرامگاه سعدى و حافظ بگذارد و با فرهنگی که با اندیشه‌های مولانا شکل گرفته، پرورش یافته باشد و در روح و تفكر او اثر نگذاشته باشد. حتی اگر در آن زمان به آن آگاه نبوده باشد.» 
- «آرامش با شادی تفاوت دارد. شادی یک جستجوی مادی است، اما آرامش حالتی روحانی. شادی یعنی به دست آوردن آنچه می‌خواهیم، اما آرامش یعنی خواستن آنچه داریم. شادی یعنی تبدیل شدن به آنکه آرزو داریم باشیم، اما آرامش یعنی پذیرفتن آنکه هستیم... آرامش یک وضعیت ذهنی است، یک آگاهی ژرف، و به همین دلیل، می‌تواند در ما بطور مداوم و بی‌پایان جاری باشد.»

دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳ برابر با ۱۰ فوریه ۲۰۲۵


نازنین انصاری (کیهان لایف)- تام روشرت، نویسنده و استراتژیست آمریکایی، که سه سال از دوران کودکى خود را در ایران گذرانده است، با رهبران برجسته در حوزه‌های تجارت، امور بشردوستانه و دانشگاهی همکاری می‌کند. او پیش‌ از این به‌عنوان نویسنده سخنرانی‌های امنیت ملی رئیس‌ جمهور بیل کلینتون و همچنین ال‌ گور سخنگوی امور بین‌الملل و معاون رئیس‌ جمهور وقت، فعالیت داشته است.

تام روشرت

او در کتاب جدید خود «در جستجوی آرامش»: روایتی از فروپاشی‌ها، دگرگونی‌ها و قدرت معنوی علوم اعصاب و روان» از دوران حضورش در کاخ سفید یاد می‌کند؛ ایامى که از یکسو به‌ عنوان اوج موفقیت حرفه‌ای او شناخته می‌شود و از سوی دیگر، «آغاز فروپاشی»اش را رقم می‌زند.

او می‌نویسد: «بر این باورم که سرنوشت زندگی ما به چگونگی رویارویی‌مان با فروپاشی‌ها بستگی دارد و اینکه آیا آنها را به چشم فرصتی برای دگرگونى، شکوفایی و پیشرفت مى بینیم یا نه.»

این کتاب، سفر او را  در جستجوى راهی برای غلبه بر اضطراب فلج‌کننده، افسردگی و مه‌آلودگی ذهنی روایت می‌کند. کوشش و تلاشى که با بهره‌گیری از پیشرفته‌ترین یافته‌های علوم اعصاب و روان، توانایی مغز وى را در مقابله با مشکلات زندگی متحول ساخت.

تجربه زندگی در ایران نقشی عمیق و ماندگار در سرنوشت او ایفا کرد. وى در گفتگویى تصویری با «کیهان لایف» که به بازخوانی خاطراتش از ایران در دهه ۱۹۷۰ اختصاص داشت، گفت: «تمام آنچه دوست داشتم، تمام ابعادی از وجودم که می‌خواستم کشف و ابراز کنم، در ایران به من داده شد.»

آنچه در ادامه می‌خوانید، گزیده‌اى از این مصاحبه است.

– چرا کتاب «در جستجوى آرامش» را نوشتید؟

– به مدت هشت سال از بیماری مزمنی که ریشه در استرس داشت رنج بردم. عارضه‌ای که به اضطراب، افسردگی و مه‌آلودگی ذهنی انجامید و مرا از مسیر عادی زندگی‌ام دور کرد. اما سپس بهبودی پیدا کردم و آنهم به شکلی چشمگیر، با بهره‌گیری از رویکردی نوین که بر پایه بینش‌ها و دستاوردهاى پیشرفته علوم اعصاب و روان شکل گرفته است.

بینش اساسى این رویکرد ساده است: بسیاری از بیماری‌های مزمن در بدن، ریشه در مدارهای عصبی مغز دارند و تحت تأثیر ترس و احساس خطر شکل می‌گیرند. اگر بخواهید تنها از راه درمان‌های جسمی این اختلالات را برطرف کنید، مسیر نادرستی را در پیش گرفته‌اید. اما در بسیاری از موارد، زمانی که افکار و احساساتی را که ساختار مغز را شکل می‌دهند و ترس را تغذیه می‌کنند تغییر دهید، می‌توانید روند درمان را در بدن آغاز کنید.  همین اصل بود که مرا درمان کرد؛ یادگیرى روشى که به من آموخت چگونه واکنشم را به ترس تغییر دهم.

– آیا زندگی در ایران بر درک شما از آرامش تأثیر داشت؟ آیا عناصر فرهنگی یا اثرات معنوی خاصی بودند که الهام‌بخش شما در نگارش این کتاب باشند؟

– فکرمی‌کنم غیرممکن است که کسى کودکی اش را در ایران بگذراند، از آرامگاه‌های حافظ و سعدی دیدن کند، در فرهنگی که با اندیشه‌های مولانا شکل گرفته، پرورش یافته باشد، و از این میراث تأثیر نپذیرد. حتی اگر در آن زمان به آن آگاه نبوده باشد.

تأثیر شاعران صوفی در این کتاب به‌ روشنى دیده مى شود، به‌ ویژه آنجا که از مسیر معنوی رهایی از ترس و رسیدن به آرامش سخن می‌گویم. مسیری که در نهایت، مستلزم دل کندن از تصوری است که از «آنچه باید باشیم» در ذهن خود ساخته‌ایم.

در کودکی، پیش از آنکه به‌ درستى آگاه باشیم، شادی خود را به داستانی مثبت که از خویش بازگو می‌کنیم، پیوند می‌زنیم و کوشش داریم دیگران نیز همان داستان را درباره ما بازگو کنند. هنگامی که چنین کنند، سرشار از شادى و شور می‌شویم، و زمانی که چنین نمى شود، احساس رنج و سرخوردگی می‌کنیم. به این ترتیب، خوشبختی خود را به قضاوت دیگران می‌سپاریم.

زمانی که یک داستان تا این حد بر احساسات ما سلطه دارد، هر تهدیدی علیه آن، مى تواند اضطراب ما را برانگیزد.

معمولاً وقتی ما دچار اضطراب می‌شویم، تلاش خود را برای رسیدن به آن تصویر ایده‌آلی که از خود ساخته‌ایم، بیشتر می‌کنیم، گویی باید ثابت کنیم همان کسی هستیم که ادعا می‌کنیم. این کوشش مضاعف می‌تواند به شکل کمال‌گرایی ظاهر شود. رفتاری که اضطراب ما را افزایش می‌دهد و باعث می‌شود بیش‌ از پیش درگیر این تصویر ذهنی بمانیم.  اما خوشبختانه راه دیگری هم وجود دارد: رها کردن داستانی که فکر می‌کنیم باید طبق آن زندگی کنیم.

– پس این مضمون پیوندی عمیق با اشعار مولانا دارد، درست است؟

– دقیقاً همینطور است. کتاب من توسط انتشارات «The Open Field» که زیر نظر ماریا شرایور منتشر می‌شود، به چاپ رسیده است. ماریا نام این انتشارات را از یکی از ابیات جاودان مولانا الهام گرفته:

ورای باورهای نیک و بد،
صحرایی است؛ در آنجا با تو دیدار خواهم کرد.

 پس از این بیت، مولانا به‌ روشنى بیان می‌کند که سخن از جهانی فراتر از اندیشه دارد. او می‌نویسد:

چون جان در آن سبزه‌زار بیاساید،
جهان چنان پُر شود که سخن گفتن در آن نگنجد.
اندیشه، زبان، حتی واژه‌ی «یکدیگر»
در آنجا معنا ندارد.

این همان مفهوم آرامشى است که در کتاب مطرح کرده‌ام. دیگر در بند آن نیستیم که دیگران روایت ما را بازگو کنند، زیرا داستانی که از خود ساخته‌ایم در حال محو شدن است. ما از هر تصوری درباره آنچه «باید» باشیم رها می‌شویم، تا بتوانیم هر چیز باشیم، همه چیز باشیم، یا هیچ چیز؛ آنگونه که لطف و الهام الهی ما را هدایت می‌کند.  این، معنای واقعی آرامش است.

– شاید برخی از خوانندگان ما تجربه‌ای مشابه داشته باشند. آیا می‌توانید جزئیات بیشتری درباره تجربه خود از اضطراب و فروپاشی روحی بیان کنید؟

– البته. اوایل پنجاه‌سالگی، متوجه شدم که بدنم به برخی محرک‌های محیطی واکنش نشان می‌دهد مثل کپک، بوهای شیمیایی، برخی غذاها. اما بدترین مشکل، «مه‌آلودگی ذهنی» بود که اضطراب شدیدی در من ایجاد می‌کرد و گاهی تا مرز وحشت می‌برد. تلاش کردم تمام این محرک‌ها را از زندگی‌ام حذف کنم، اما حالم بهتر نشد. پس از چند سال، تصمیم گرفتم از خانه‌ام نقل مکان کنم، به آپارتمانی جدید بروم تا ببینم آیا در محیطی تازه بهتر می‌شوم یا نه، و سپس به خانه بازگردم.

اما در این تصمیم، یک اشتباه اساسی وجود داشت، من تنها جایم را تغییر می‌دادم، اما ترسم را با خود می‌بردم. فکر می‌کردم از خطر فرار می‌کنم، اما درواقع، از ترس فرار می‌کردم. و هرچه بیشتر از آن می‌گریختم، قوی‌تر می‌شد. حقیقت این بود که دلیل اصلی بیماری من، خودِ ترس بود. مغزم در هر چیزی تهدید می‌دید، و همین احساس، بدنم را بیمار کرده بود.

خوشبختانه، با فردی آشنا شدم که مسیر تازه‌ای را به من نشان داد. بجای فرار از ترس، یاد گرفتم که به‌ آرامى با آن روبرو شوم، محرک‌ها را در مقیاس‌های کوچک تجربه و واکنش خود را بازآموزی کنم. از آن زمان، تمام روش‌هایی که به کار گرفته‌ام، بر همین اصل استوار بوده‌اند. تمرین‌هایی که بجاى اجتناب، به «کاهش ترس و رهایی از آن» کمک می‌کنند.

– شما کتاب خود را «در جستجوی آرامش» نامیده‌اید. آرامش را چگونه تعریف می‌کنید؟

– آرامش با شادی تفاوت دارد. شادی یک جستجوی مادی است، اما آرامش حالتی روحانی. شادی یعنی به دست آوردن آنچه می‌خواهیم، اما آرامش یعنی خواستن آنچه داریم. شادی یعنی تبدیل شدن به آنکه آرزو داریم باشیم، اما آرامش یعنی پذیرفتن آنکه هستیم.

در کتاب «در جستجوی آرامش» این مفاهیم را به همین شکل تعریف کرده‌ام. شادی زمانی رخ می‌دهد که داستانی که برای خود ساخته‌ایم، با واقعیت بیرونی هماهنگ شود. آن لحظات نادر و ارزشمند که هیچ چیز کم نداریم و هیچ آرزویی فراتر از آنچه هست، در دل نداریم. اما آرامش نیز همان حس را به همراه دارد. حالتی که در آن هیچ چیز بیش از آنچه هم‌اکنون وجود دارد، نمی‌خواهیم. اما با یک تفاوت اساسی: آرامش وابسته به رویدادهای بیرونی نیست.

آرامش یک وضعیت ذهنی است، یک آگاهی ژرف، و به همین دلیل، می‌تواند در ما بطور مداوم و بی‌پایان جاری باشد.

– آیا نکته دیگری هم هست که بخواهید مطرح کنید؟ 

– بله! یک مفهوم کلیدی در سراسر کتاب جریان دارد: ترس یکی از بزرگترین عوامل رنج در زندگی ماست، و کاهش ترس یکی از قدرتمندترین مسیرهای شفاست.

خبر خوب اینست که امروزه روش‌های فوق‌العاده‌ای برای کاهش ترس در دسترس است نه فقط از سوی آموزگاران معنوی و روانشناسان، بلکه از سوی پزشکان و متخصصان سلامت که در درمان بیمارانی که امید خود را از دست داده بودند، به نتایجی چشمگیر دست یافته‌اند.

این جهان هر روز آشفته‌تر می‌شود. استرس در اطراف ما در حال افزایش است و با آن، بیماری‌های ناشی از استرس نیز بیشتر خواهند شد. اما خوشبختانه، همزمان، روش‌هایی هم که می‌توانند به ما در دل این آشوب کمک کنند تا آرامش درونی خود را بیابیم نیز در حال افزایش است.

– آیا توصیه‌ای برای خوانندگان ما دارید؟ 

– بله. این تمرین ممکن است دیدگاه تازه‌ای به شما بدهد.  بیشتر ما، برای یافتن آرامش، در تلاش هستیم تا داستانی که از خود ساخته‌ایم را حفظ کنیم و به دیگران ثابت کنیم که همان هستیم که باید باشیم. اما این تلاش اغلب نتیجه‌ی معکوس دارد. برای درک بهتر این موضوع، این تمرین را انجام دهید:

فهرستی از تمام روش‌هایی که برای نظارت بر «داستان خود» استفاده می‌کنید بنویسید. نگاه کردن در آینه، بررسی وزن، دنبال کردن میزان درآمد، چک کردن حساب بانکی، نظارت بر خواب، رژیم غذایی، ورزش، فشار خون، مدت‌ زمان حضور در باشگاه، ساعات کاری، چک کردن گوشی، پیام‌ها، ایمیل‌ها، اخبار… و مدام از خود پرسیدن اینکه: چه اتفاقی دارد می‌افتد؟ این برای من چه معنایی دارد؟

حالا دقت کنید: تمام این داده‌هایی که جمع‌آوری می‌کنید، وارد یک «راهنماى تنظیم حال‌ و هوای ذهنی» می‌شود. سیستمی که تعیین می‌کند چقدر «اجازه دارید» احساس خوبی داشته باشید. اگر نتیجه‌ ارزیابی‌ها مثبت باشد، کمی احساس رضایت می‌کنید، اما اگر منفی باشد، دچار اضطراب و احساس گناه می‌شوید.

از خود بپرسید:
– چقدر انرژی صرف می‌کنید تا یک «امتیاز خوب» [از دیگران] بگیرید؟
– آیا واقعاً این تلاش نتیجه می‌دهد؟ یا اینکه «داستان شما» خودتان را به یک «رئیس سختگیر و کنترل‌کننده» تبدیل کرده است؟

به این ترتیب، اگر این وسواس دائمی را کنار بگذارید، شاید بتوانید کنترل بیشتری به دست بگیرید و آرامش عمیق‌تری پیدا کنید.

آیا همین الان این فکر به ذهن‌تان رسید که: صبر کن! اگر دیگر نگران آینده‌ام نباشم، چه اتفاقی برایم می‌افتد؟

در اینصورت امتحان کنید. شاید پاسخ‌تان را پیدا کنید!

*منبع: کیهان لایف
*ترجمه و تنظیم از کیهان لندن

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱۱ / معدل امتیاز: ۴٫۴

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=369695