روزنامه «تلگراف»؛ ولیعهد ایران: کشور من در آستانه انقلابی مانند انقلاب ۱۹۷۹ قرار دارد

- روزنامه بریتانیایی «تلگراف» در گزارش مفصلی که یکشنبه ۲۳ فوریه (۵ اسفند) منتشر شده می‌نویسد، رضا پهلوی معتقد است  زمان آن رسیده است که غرب برای فروپاشی نزدیک جمهوری اسلامی آماده شود و از موج فزاینده مخالفت‌ها حمایت کند.
- این گزارش با توضیح اینکه ولیعهد ایران در یک سفر دیپلماتیک فشرده در اروپا بسر می‌بُرد که شامل حضور در  کنفرانس امنیتی مونیخ نیز می‌شد، می‌نویسد، او به همراه گروهی از محافظان و مشاوران طی دو هفته گذشته در دفاتر سیاستمداران پایتخت‌های اروپا در رفت و آمد بود تا با دولت‌های غربی درباره این موضوع گفتگو کند که برای فروپاشی جمهوری اسلامی آماده شوند. متقاعد کردن دیگران به این موضوع  همیشه چندان آسان نیست.
- پهلوی با اطمینان معتقد است که ظرفیت ایفای نقش رهبری در دوران گذار مورد نظرش را دارد و می‌گوید برنامه‌ای نیز برای اجتناب از اشتباهات انقلاب گذشته دارد: «تفاوت این است که اینبار نه تنها می‌گوییم که این رژیم باید برود، زیرا همه از جمله اصلاح‌طلبان سابق که اکنون در مسیری همگرایی با ما هستند می‌دانند که باید برود، بلکه راه روشنی برای آلترناتیو با گزاره‌های مشخص وجود دارد. مردم اینبار نیازی به حدس و گمان ندارند که چه خواهد شد. آنها می‌دانند چه چیزی می‌خواهند.»

دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ برابر با ۲۴ فوریه ۲۰۲۵


روزنامه بریتانیایی «تلگراف» در گزارش مفصلی که یکشنبه ۲۳ فوریه (۵ اسفند) منتشر شده می‌نویسد، رضا پهلوی معتقد است  زمان آن رسیده است که غرب برای فروپاشی نزدیک جمهوری اسلامی آماده شود و از موج فزاینده مخالفت‌ها حمایت کند.

شاهزاده رضا پهلوی در هفدهمین «اجلاس ژنو برای حقوق بشر و دموکراسی» / ۱۸ فوریه ۲۰۲۵

این روزنامه با نگاهی به گذشته و پیش از سال‌های ۵۷ می‌نویسد، رضا پهلوی هفت ساله بود که فهمید چیزی در مورد او متفاوت است. او که پس از تاجگذاری پدرش در سال ۱۹۶۷ سوار بر کالسکه  از خیابان‌های تهران عبور می‌کرد، متوجه شد که جمعیت فقط  برای پدر و مادرش دست نمی‌زنند؛ او به یاد می آورد: «من متوجه شدم که آنها مرا هم تشویق می کنند و آن لحظه‌ای بود که چیزی در ذهنم کلیک کرد و آن اینکه من موقعیت خاص یا مهمی دارم.»

وی همچنین می‌گوید که «مردم شوق، عشق و محبت داشتند اما در عین حال انتظاراتی هم به عنوان ولیعهد بودن وجود داشت و همه اینها باعث می‌شد که فکر کنم در برابر اینهمه فداکاری و نیز مسئولیت، چه  محدودیت‌هایی را باید پذیرفت تا بتوان این توقعات را برآورده کرد؟»

اما اکنون نیز که او  ۶۴ سال دارد، همچنان با اعتماد به نفس شخصیتی که برای حکومت بزرگ شده صحبت می‌کند.

«پنجره‌ی فرصت»

او استدلال می‌کند که جمهوری اسلامی از نظر اقتصادی در داخل گلویش فشرده می‌شود، در منطقه به لحاظ نظامی به طرزی مرگبار ضربه خورده و از نظر ایدئولوژیک رو به مرگ است و به سرعت اقتدار خود را حتی در میان حامیان دیرینه خود از دست می‌دهد. دولت‌های غربی باید از این لحظه برای کمک به ایرانیان جهت استقرار یک دموکراسی سکولار از طریق نافرمانی مدنی استفاده کنند: «یک پنجره فرصت حیاتی برای تغییر تاریخ به وجود آمده و ممکن است فقط چند ماه باز باشد. اکنون زمان عمل است. ایران در شور انقلابی یا دست‌کم مرحله پیش از انقلاب قرار دارد و این شور هر روز در حال افزایش است. همه شعارهایی که در خیابان‌ها شنیده می‌شود مانند «مرگ بر جمهوری اسلامی» و «مرگ بر دیکتاتور» و همه اعتراض‌ها و تظاهرات‌ها بطور مشخص خواستار پایان دادن به این رژیم هستند.»

رولاند اُلیفانت  نویسنده‌ی این گزارش می‌گوید که شاهزاده رضا پهلوی «حین بازدید از دفتر «تلگراف» برای ضبط یک پادکست سیاسی» به وی توضیح می‌دهد که «چشم‌انداز روشن است به ویژه در چهل و ششمین سالگرد انقلاب که برگزاری مراسم حکومتی آن با اعتراضات مردم همراه بود.  این اعتراضات محدود فقط به چند نقطه نیست.»

این گزارش با توضیح اینکه ولیعهد ایران در یک سفر دیپلماتیک فشرده در اروپا بسر می‌بُرد که شامل حضور در  کنفرانس امنیتی مونیخ نیز می‌شد، می‌نویسد، او به همراه گروهی از محافظان و مشاوران طی دو هفته گذشته در دفاتر سیاستمداران پایتخت‌های اروپا در رفت و آمد بود تا با دولت‌های غربی درباره این موضوع گفتگو کند که برای فروپاشی جمهوری اسلامی آماده شوند. متقاعد کردن دیگران به این موضوع  همیشه چندان آسان نیست.

همه باور نمی‌کنند که او از پشتوانه‌ و حمایتی که مدعی است در داخل کشور برخوردار است. برخی در اپوزیسیون تبعیدی ایران در انگیزه‌های حامیان او تردید دارند. به ویژه پس از اینکه برخی از آنها از رسانه‌های اجتماعی برای حمله به فعالانی که طرفدار پادشاهی نیستند استفاده کرده‌اند. بسیاری از دولت‌ها نیز نمی‌خواهند روابط حساس دیپلماتیک و سیاسی با [رژیم] ایران را به خطر بیندازند و به همین دلیل در  میزبانی از شخصیتی که خواهان تغییر رژیم است احتیاط به خرج می‌دهند.

کنفرانس امنیتی مونیخ یک نمونه در همین زمینه بود که نخست از پهلوی دعوت و بعد آن را لغو کرد و پس از دعوت مجدد نیز باز آن را لغو نمود. او از این موضوع خشمگین بود و وزارت خارجه آلمان را متهم کرد که صدای مردم ایران را به خاطر مماشات با حکومت ملایان حذف می‌کند.

وی در همین ارتباط گفت: «من فقط یک پیام‌رسان هستم. با ساکت کردن من، صدای میلیون‌ها قربانی این رژیم را خاموش می‌کنید.» او می‌گوید که بسیاری از میلیون‌ها ایرانی در داخل که وی آنها را نمایندگی می‌کند، بطور قابل‌ توجهی از دیپلمات‌های غربی که به نام «جلوگیری از برخی سناریوهای بد» با رژیم ایران مماشات  می‌کنند، عصبانی هستند. به عقیده‌ی وی، «اگر از ترس انتقامجویی، تردید یا ملاحظاتی وجود داشته باشد، اتفاقا تن ندادن به همین بازی برای باج‌گیری است. این یعنی دادن کارت سفید به رژیم تا هر زمان که  احساس فشار کنند، از کارت باج‌خواهی استفاده کرده و دولت‌ها را مجبور به عقب‌نشینی نمایند.»

احتمالا خانواده‌های گروگان‌های سیاسی و دیپلمات‌های غربی که وظیفه سنگینی برای ایجاد توازن بین منافع ملی خود، امنیت هسته‌ای جهان و بازگرداندن شهروندان زندانی خود به کشورشان دارند، نظری غیر از این راهکاری که ساده به نظر می‌رسد دارند.

«ملت ما هرگز به این اندازه برای تغییر آماده نبوده است»

در هر صورت حتی منتقدان نیز اذعان می‌کنند که پهلوی دست‌کم برنامه‌ای برای اصلاح دارد و از اقبال گسترده‌ای چه در داخل و چه در خارج کشور برخوردار است. چشم‌انداز او- همانچیزی که می‌خواست در کنفرانس امنیتی مونیخ به دولت‌های غربی ارائه دهد- این است که معامله با رژیم (که او آن را مماشات می‌نامد) شکست خورده  اما همزمان می‌بایست از اقدام نظامی نیز اجتناب شود. او می‌گوید: «آنچه به آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها گفته‌ام، این است که از دیپلماسی شکست‌خورده مستقیماً به درگیری و جنگ نپردازیم. بلکه گزینه سومی‌ وجود دارد که بهترین گزینه است و آن حمایت از مردم ایران است. این سناریو برخلاف دیگر سناریوهای تغییر رژیم خواهد بود که به خوبی انجام و اجرا نشده‌اند، برای مثال در عراق و سقوط صدام حسین. تغییر رژیم در ایران هیچ ربطی به آنچه غرب و به ویژه آمریکا از ۱۱ سپتامبر در افغانستان و عراق تجربه کرده است، ندارد. رژیم در آسیب‌پذیرترین و ضعیف‌ترین وضعیت خود قرار دارد و در عین حال ملت ما هرگز به این میزان برای تغییر آماده نبوده است.»

این پیامی‌ است که با دقت و متناسب با نگرانی‌های رای‌دهندگان و سیاستمداران آمریکایی تنظیم شده است. او می‌گوید که آنها نباید نگران «ارتش زمینی» باشند، زیرا مردم ایران خود این ارتش هستند. نیازی به جنگ داخلی یا فروپاشی دولتی مانند عراق یا لیبی نیست، زیرا یک انقلاب مسالمت‌آمیز اعضای رژیم را با خود همراه خواهد کرد. پهلوی استدلال می‌کند که «طالبان‌سازی» در ایران وجود نخواهد داشت، زیرا مردم ایران طعم دیکتاتوری مذهبی را چشیده‌اند و از آن خسته شده‌اند.

بسیاری از مورخان بر این باورند که یکی از اشتباهات پدر رضا پهلوی تلاش از بالا به پایین برای اعمال سکولاریسم به سبک غربی در یک جامعه سنتی بود. پهلوی استدلال می‌کند که چهار دهه حکومت جمهوری اسلامی کاملاً ورق را برگردانده است: اکنون این مردم هستند که در برابر رژیمی‌ که ایدئولوژی مذهبی را تحمیل کرده است، سکولار شده‌اند.

البته نکته قابل توجهی در این نظر پسر شاه ایران وجود دارد که شرایط کنونی را با سال ۱۹۷۹ مقایسه می‌کند چرا که آنوقت آیا تشابه ناخوشایندی  بین پدرش و  علی خامنه‌ای ایجاد نمی‌شود که از سال ۱۹۸۹ به عنوان جانشین روح‌الله خمینی و رهبر جمهوری اسلامی سلطنت کرده است؟

رضا پهلوی اذعان می‌کند: «این یک سؤال منصفانه است. ولی تفاوت بین سال‌های ۱۹۷۹ و ۲۰۲۵ در این است که در آن زمان، هیچکس درکی از آلترناتیو نداشت، زیرا فراخوان اصلی این بود که شاه هر چه که هست باید برود و بعد خواهیم دید که چه خواهد شد. خوب، حدس بزنید چه اتفاقی افتاد؟ خمینی اتفاق افتاد! هیچکس نمی‌دانست که قرار است چکار کند. زمانی هم که همه متوجه شدند، دیگر خیلی دیر شده بود.»

خمینی هم مانند پهلوی قبل از انقلاب در تبعید بود. ناظران مسائل ایران- و دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی- همیشه در پی یافتن رهبر مخالفان ضد رژیم که بتوانند مردم را مانند او متحد کنند هستند.

پهلوی با اطمینان معتقد است که ظرفیت ایفای نقش رهبری در دوران گذار مورد نظرش را دارد و می‌گوید برنامه‌ای نیز برای اجتناب از اشتباهات انقلاب گذشته دارد: «تفاوت این است که اینبار نه تنها می‌گوییم که این رژیم باید برود، زیرا همه از جمله اصلاح‌طلبان سابق که اکنون در مسیری همگرایی با ما هستند می‌دانند که باید برود، بلکه راه روشنی برای آلترناتیو با گزاره‌های مشخص وجود دارد. مردم اینبار نیازی به حدس و گمان ندارند که چه خواهد شد. آنها می‌دانند چه چیزی می‌خواهند.»

پیشنهاد مشخص او در  ارتباط با رسیدن به یک دولت موقت است که کشور را در حالی اداره می‌کند که همزمان مجلس مؤسسان نیز برای تهیه پیش‌نویس قانون اساسی جدید انتخاب می‌شود تا یک همه‌پرسی برگزار کند. او می‌گوید که هیچ نظری در مورد جزئیات آن قانون اساسی ندارد، جز اینکه باید سکولار و دموکراتیک باشد.

در این واقعیت که جمهوری اسلامی دچار مشکلات جدیست، پهلوی تنها نیست. رژیم خامنه‌ای در داخل تحت فشار شدید اقتصادی قرار دارد و پس از ضربات  اسرائیل به حزب‌الله و سقوط اسد در سوریه، در منطقه نیز متحمل  شکست‌های نظامی چشمگیری شده است.

در میان مردم ایران نیز تفاهم و همگرایی عمومی‌ وجود دارد. رژیم هم مشروعیت عمومی‌ و هم اعتماد تعدادی از خودی‌هایی را از دست داده که دیگر باور ندارند می‌توان آن را اصلاح کرد. در همین حال، مخالفان این فرصت را احساس می‌کنند.

دونالد ترامپ تحریم‌های «فشار حداکثری» را مجدداً علیه [رژیم] ایران به اجرا گذاشته  تا آن را مجبور به کنار گذاشتن برنامه هسته‌ای خود کند، زیرا گمان می‌رود بیش از هر زمان دیگری به تولید بمب نزدیک شده است.

در صورت شکست این سیاست اما به نظر می‌رسد که اسرائیل و آمریکا حملات هوایی و موشکی به تأسیسات هسته‌ای در ایران انجام خواهند داد، چیزی که پهلوی می‌گوید تا حد امکان باید از آن اجتناب کرد. آیا فرصتی تاریخی برای تغییر وجود دارد؟ او می‌گوید: «ما معتقدیم بله، اما فکر می‌کنم که شکست سیاست‌گذاران غربی در مسیری که [رژیم] ایران را به جایگاه فعلی رسانده، می‌تواند مانع موفقیت ما در یافتن راهی برای حل مشکل نهایی شود.»

او از طرفداران بزرگ سیاست فشار حداکثری ترامپ است، اما می‌گوید که این سیاست باید با «حمایت حداکثری» از مخالفان ایرانی در داخل کشور و تشویق «حداکثر ریزش» از رژیم فعلی همراه باشد.

گفتگو با تیم رئیس‌ جمهور کنونی آمریکا او را خوشبین کرده است آنهم با وجود قطع کمک‌های توسعه که می‌تواند به تلاش‌ها برای رصد کردن رژیم ضربه بزند. چندین رسانه ایرانی که قبلاً از آمریکا بودجه دریافت می‌کردند اخیرا مجبور به تعطیلی یا اخراج کارکنان خود شدند. او می‌گوید: «مارکو روبیو احتمالاً اولین وزیر خارجه است که واقعاً موضوع و پویایی نوع تغییری را که ما پیشنهاد می‌کنیم درک می‌کند.»

«فروپاشی کنترل‌شده»

پهلوی می‌گوید ایده «حمایت حداکثری» از حمایت غرب از ناراضیان شوروی و اروپای شرقی در دهه آخر جنگ سرد یا فشار بین‌المللی که در نهایت به پایان آپارتاید در آفریقای جنوبی منجر شد، نشأت می‌گیرد. به عنوان مثال، برای اطمینان از دسترسی ایرانیان به اطلاعات و قطع نشدن ارتباط آنها با جهان از طریق اینترنت، چه باید کرد؟

ایده دوم، در مورد ریزش نیروهای حکومت و عملی شدن انقلاب و به حداقل رساندن خونریزی احتمالی است: هر چه افراد بیشتری را بتوان از رژیم جدا کرد- بوروکرات‌ها، سیاستمداران، رده‌های متوسط ​​و پایین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، پرسنل نظامی و امنیتی- احتمال سقوط نسبتاً مسالمت‌آمیز رژیم بیشتر خواهد بود. در سال ۱۹۷۹، تصمیم ارتش ایران برای اعلام بی‌طرفی، کلید موفقیت آن انقلاب بود.

او به عنوان شاهدی بر این مدعا که روند ریزش در جریان است، به مهدی نصیری یکی از  نزدیکان رهبر جمهوری اسلامی و سردبیر سابق روزنامه کیهان، مهم‌ترین روزنامه حامی‌ رژیم، اشاره می‌کند. نصیری اخیراً با صراحت از رضا پهلوی حمایت کرده است: «او با من صحبت کرده و این آغاز آن روند همگرایی است. خیلی‌ها مثل او هستند که می‌دانند رژیم به بن‌بست رسیده و دیگر نمی‌توان موضوع اصلاحات از درون را مطرح کرد.» پهلوی مدعی است افرادی مانند نصیری ثابت می‌کنند که افراد بیشتری خواهان نابودی جمهوری اسلامی هستند: «ما نمی‌خواهیم سناریویی را تشویق کنیم که به هرج و مرج منجر شود، بلکه یک فروپاشی کنترل شده می‌خواهیم. اما این اتفاق نمی‌افتد مگر اینکه شما همکاری ضمنی نیروهای نظامی و شبه‌نظامی را داشته باشید. البته کسانی که دست‌شان به خون مردم آغشته است، روزی باید در برابر عدالت قرار گیرند. و فراتر از آن، کسانی که نه فاسد هستند و نه مسئولیت کیفری دارند، باید بدانند که در آینده جایگاهی دارند، بنابراین لازم نیست فکر کنند که محکوم هستند با این رژیم بمانند.»

پهلوی قطعاً شایستگی پرداختن به مباحث در مورد پویایی تغییر را دارد. او متولد ۱۹۶۰ و نخستین پسر محمدرضاشاه و شهبانو فرح پهلوی است که زندگی‌اش با تحولات سیاسی انقلاب ایران متحول شد. او تصدیق می‌کند که دوران کودکی‌اش غیرمعمول بوده و در کاخ سلطنتی در شمال سرسبز تهران بزرگ شده و آینده او به عنوان پادشاه از آغاز رقم خورده بود. او از عبارت «شُسته رُفته» برای توصیف اینکه چگونه تحصیلاتش با جلسات توجیهی در مورد پروتکل سلطنتی و شرکت در آیین‌های رسمی‌ با والدینش آمیخته شد استفاده می‌کند. این یک زندگی با امتیازات و امکانات غیرقابل تصور بود- درس فوتبال با تیم ملی، غواصی با نیروی دریایی. والدین‌اش او را تشویق می‌کردند که به میل خود در تهران و بعداً در سایر نقاط کشور پرسه بزند و گاهی سعی می‌کرد از محافظان امنیتی خود فرار کند: «پدر  و مادرم هرگز مرا از تلاش باز نداشتند. آنها می‌دانستند که من عاشق پرواز هستم و از همان ابتدا می‌گفتند: «چرا که نه؟ ادامه بده.» او به یاد می‌آورد: «من از حدود ۱۲ سالگی پرواز را شروع کردم. اولین پرواز انفرادی من وقتی ۱۳ ساله بودم با یک مربی از خلبانان نظامی بود. البته بعدها در نگاهی به گذشته متوجه می‌شوید، اوه خدای من. منظورم اینست که همه این امکاناتی را تصور  کنید که ممکن بود برخی از آنها را نمی‌داشتم، اگر من همان کسی نمی‌بودم که آن‌موقع بودم.»

درک این موضوع که چنین امتیازی نیز با بار بزرگی از مسئولیت همراه بود، ابتدا در روز تاجگذاری پدرش به ذهن او خطور کرد و با گذشت زمان بیشتر شد. او می‌گوید: «می‌توانید آن را حس آگاهی بنامید، اما من هرگز در برابر پذیرش این مسئولیت عصیان نکردم.» این چیزیست که او فکر می‌کند در تربیت‌های سلطنتی مشترک است و می‌افزاید: «شرط می‌بندم اگر از شاه چارلز هم بپرسید، او نیز داستان مشابهی خواهد داشت.»

زندگی ساخته شده در غربت

پهلوی یک روز پس از پایان دبیرستان، برای شروع آموزش رسمی‌ به عنوان خلبان جنگنده به آمریکا رفت. او در مدرسه خلبانی در تگزاس بود که در ژانویه ۱۹۷۹ خبر پیدا کرد که پدرش از سلطنت کناره‌گیری کرده و به مصر رفته است.

نارضایتی گسترده از گرانی، نابرابری، فساد، وحشیگری پلیس مخفی شاه و خشم محافظه‌کاران از سکولاریزاسیون منجر به قیام مردم شد. او تصدیق می‌کند که وقوع چنین موضوعی را نمی‌دید. پهلوی استدلال می‌کند که اکثر کسانی که خواهان تغییر بودند نیز فکر نمی‌کردند چنین اتفاقی بیفتد. اما از پایان سال ۱۹۷۸ این قیام شتابی یافت که دیگر قابل توقف نبود.

در فوریه ۱۹۷۹، یک ماه پس از خروج شاه از کشور، خمینی از فرانسه به ایران برگشت و جمهوری اسلامی را اعلام کرد.

پهلوی و خانواده‌اش متعاقباً از کشوری به کشور دیگر– مراکش، باهاما، مکزیک، پاناما و ایالات متحده– در جستجوی یک بندر امن و در نگرانی دائم از مبادله با گروگان‌های آمریکایی که توسط انقلابیون در ایران به اسارت گرفته شده بودند، سفر می‌کردند. در همین حال، آنها  اخبار اعدام مقامات حکومت پادشاهی را دریافت می‌کردند که بسیاری از آنها دوستان نزدیک خانواده بودند. سرانجام سفر آنها به قاهره ختم شد، جایی که شاه در ژوئیه ۱۹۸۰ در سن ۶۰ سالگی بر اثر بیماری سرطان درگذشت.

پهلوی سال‌ها در جستجوی شفاف‌ ساختن موقعیت زندگی‌اش بود. در همان سالی که پدرش درگذشت، او کالج را در ماساچوست، جایی که برای مقطع کارشناسی تحصیل می‌کرد، رها کرد. هنگامی‌ که صدام حسین در سپتامبر ۱۹۸۰ به ایران حمله کرد، در تماس با نیروی هوایی وقت ایران تماس گرفت تا به عنوان خلبان جنگنده خدمات خود را ارائه دهد. مقامات جدید که از توطئه سلطنت‌طلبان می‌ترسیدند، تقاضای او را رد کردند.

در این میان، تلاش‌های اولیه وی برای اینکه خود را به عنوان پادشاه قانونی در تبعید نشان دهد، تا حد زیادی توسط بقیه جهان نادیده گرفته شد. تلاش برای بازسازی سلطنت بی‌نتیجه ماند. سرانجام او و مادرش به نیوانگلند نقل مکان کردند و در آنجا در رشته علوم سیاسی در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی تحصیل کرد.

در سال ۱۹۸۵، او با یاسمین اعتماد امینی، هموطن ایرانی تبعیدی هشت سال کوچکتر از خود، زمانی که یک دوست مشترک آنها را از فرودگاه واشنگتن دالاس می‌برد، آشنا شد. آنها سال بعد ازدواج کردند و در منطقه واشنگتن دی‌سی ساکن شدند، جایی که از آن زمان تا کنون در آنجا زندگی می‌کنند.

آنها سه دختر دارند- نور، ایمان و فرح- که به گفته رضا پهلوی، از بسیاری جهات، زندگی معمولی آمریکایی دارند. نور در بیوتکنولوژی کار می‌کند، ایمان برای آمریکن اکسپرس و فرح در حال اتمام دوره کارشناسی در دانشگاه ایالتی میشیگان است.

مانند بسیاری از والدین مهاجر، او سعی کرده است که آنها را با میراث کشور خود در ارتباط نگه دارد، اما متوجه شده است که «اگر شب و روز با آن سر و کار نداشته باشید، خواندن و نوشتن به زبان فارسی آسان نیست.»

یاسمین که دهه اول ازدواج خود را به عنوان وکیل سپری می‌کرد، در جایگاه خودش به عنوان یک شخصیت انسان‌دوست و چهره اجتماعی ظاهر شد. او با ایجاد یک بنیاد که تا سال ۲۰۱۴ آن را اداره می‌کرد، مراقبت‌های بهداشتی برای کودکان ایرانی ارائه می‌داد و بطور خستگی‌ناپذیر از رسانه‌های اجتماعی جهت کمپین برای همسرش استفاده می‌کرد.

پهلوی به او این موقعیت را می‌داد تا بسیاری از پروژه‌های خود را عملی سازد. او  جنجال نیز برانگیخته است و اخیراً در یک پست اینستاگرامی‌ برخلاف تمایل عمومی همسرش برای پس گرفتن تاج و تخت، از او به عنوان شاه یاد می‌کند. پهلوی می‌گوید: «او تقریباً مانند شیری است که از خانه دفاع می‌کند، و از طرف دیگر،  خود را سانسور نمی‌کند و همان چیزی را می‌گوید که باور دارد.»

یک ایرانی: «ایرانی‌ها زمان شاه را می‌خواهند، اما شاه را نه!»

اگر او در مورد پیش‌بینی خود مبنی بر فروپاشی نزدیک رژیم درست بگوید، پس تبعید طولانی خانواده‌اش ممکن است به زودی به پایان برسد. اما آیا او در اینصورت محکوم نخواهد بود تا به یک «بانی پرنس چارلی» [ولیعهد قرن هجدهم انگلیس که در تبعید زندگی می‌کرد] تبدیل شود؟ رهبر یک مسیر عاشقانه اما غیرممکن که کشوری را که می‌خواست به آن برگردد نمی‌شناخت؟

او این مقایسه را به شدت رد می‌کند و می‌گوید: «بر اساس شواهد اصلا اینطور نیست» و افزود که جوانان ایرانی امید و انتظار تغییر دارند: «میزان محبوبیت و احترامی که نسبت به پدربزرگم و کارهایی که پدرم سعی کرد انجام دهد، در این نسل شگفت‌انگیز است.»

سنجش درستی این ادعا دشوار است. پهلوی در حال حاضر احتمالاً برجسته‌ترین، فعال‌ترین و کارآمدترین تشکیلات سیاسی را در صحنه اپوزیسیون پراکنده ایران هدایت می‌کند. یک نمونه‌گیری از ایرانیان در تبعید نشان می‌دهد که این نظر مشترک وجود دارد که فقط به دلیل شناخته بودن نام وی هم که باشد، او از حمایت گسترده در داخل کشور برخوردار است.

با این حال، همدلی با ولیعهد و خشم از رژیم فعلی با تمایل به بازگشت پادشاهی یکی نیست.

یک ایرانی که معتقد است پهلوی نقش مهم حقوقی در تغییر و انتقال قدرت در آینده خواهد داشت و ادعا  می‌کند: «ایرانی‌ها زمان شاه را می‌خواهند، اما شاه را نه!»

یکی از تبعیدیان دوران اخیر نیز مدعی است که اکثر ایرانیان در داخل کشور موضوع پهلوی را کمی‌ ابلهانه تصور می‌کنند اما عمدتاً خوش‌خیم تلقی می‌شود و او را میلیون‌ها برابر به مریم رجوی از مجاهدین خلق  که به دنبال جلب حمایت سیاستمداران غربی است و در داخل کشور به شدت منفور است، ترجیح می‌دهند.

با این حال، برخی دیگر از تناقض بین سخنان وحدت‌بخش و آشتی‌جویانه پهلوی و رفتار برخی از پیروان او که آشکارا خواستار احیای نظام سلطنتی و انتقام خونین از کسانی هستند که آن را سرنگون کردند ابراز نگرانی می‌کنند. یک نفر خاطرنشان کرد: «هیچکس نمی‌خواهد از دست سپاه خلاص شود تا دوباره ساواک مستقر شود.»

شکست سریع ائتلاف اپوزیسیون [جرج تاون] که برای حمایت از اعتراضات زن زندگی آزادی در سال ۲۰۲۲ شکل گرفته بود، ادعای او را مبنی بر اینکه یک چهره متحدکننده است خدشه‌دار کرد و برخی از مخالفانی را که طرفدار پادشاهی نیستند از او دور نمود.

پهلوی خود از پرداختن به موضوع احیای سلطنت پرهیز می‌کند. او  خود را به عنوان پادشاهی که باز می‌گردد معرفی نمی‌کند بلکه به‌ عنوان شخصیتی که پرچمدار دوران گذار است. وی مدت‌هاست که می‌گوید  مسئله پادشاهی یا جمهوری باید توسط عموم مردم ایران تعیین شود. او می‌گوید پس از سقوط رژیم کنونی و برقراری دموکراسی سکولار، باید در یک همه‌پرسی درباره این موضوع تصمیم گرفته شود.

اگرچه پهلوی هرگز صراحتاً بازگشت به تاج‌وتخت طاووس را رد نمی‌کند، اما برایش روشن است که علاقه‌ای به نامزدی در مناصب دولتی ندارد. اما به گفته‌ی او، تبدیل ایران به یک سکولاردموکراسی شغل تمام‌وقت اوست و واقعاً کاری جز این در زندگی وی وجود ندارد که آن را ترجیح دهد.

وقتی از او پرسیده می‌شود دلش برای چه چیز از سال‌های گذشته تنگ می‌شود، می‌گوید: «پرواز. چیز خاصی در آن لحظه ورود به کابین خلبان وجود دارد. حس آزادی. سعی می‌کنم هر زمان که فرصت داشته باشم این کار را انجام دهم، اما همیشه زمان کمی برایش وجود دارد.»

*منبع: روزنامه تلگراف
*نویسنده: رولاند اُلیفانت خبرنگار ارشد سیاست خارجی
*ترجمه و تنظیم از کیهان لندن

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱۵ / معدل امتیاز: ۴٫۲

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=370754