رضا ناصحی – فرهنگهای گوناگون در درازای تاریخ از یکدیگر تأثیر میپذیرند و بر هم تأثیر میگذارند. از جمله کار پژوهشگران و تاریخدانان، ردیابی این تأثیرات بین فرهنگی، در گذر زمان است. چنین است که مفاهیم و واژهها، به ویژه در کشورهای پیشرفته، شناسنامه دارند و از زمان پیدایی تا کاربردهای امروزی و تغییرات معناییشان ثبت میشوند و به تدوین و انتشار واژهشناسیها و فرهنگ نامهها میانجامند.
از دوران روشنایی یا عصر فروغ در اروپا و تشکیل نهادهای مدرن تا پیدایش دموکراسیهای لیبرال، بسیاری از مفاهیم سیاسی که در چنین روندی از تغییر و تحول و بر پایه واقعیتها پدیدار شدهاند، با گذر از مرزهای جغرافیایی، وارد فرهنگ و ادبیات کشورهای گوناگون میشوند. روندی طبیعی، و در بسیاری موارد سودمند. اما مفاهیم و بطور کلی شکلگیری زبانهای گوناگون بسته به شرایط اجتماعی فرهنگی و اقتصادی، و در یک کلام، متناسب با بستر اجتماعی و زیستبوم آن زبانهاست. این واقعیت در مورد مفاهیم سیاسی و پدیدههای اجتماعی به طریق اولی صدق میکند. از این رو، مفهومی که در جامعه الف کاربرد بجا و دقیقی دارد، الزاماً همان بار معنایی را در جامعه و بستر فرهنگی دیگر نخواهد داشت. برخی از این مفاهیم که در بستر فرهنگهای دموکراتیک و جامعههای آزاد به وجود آمده یا ساخته شدهاند، در فرهنگهای بسته و نظامهای استبدادی بیمعنا میشوند و گاه حتا گمراه کنندهاند.
مفهوم «چپ» یکی از این مفاهیم است که در ایران درواقع به نام مستعار کمونیستها بدل شده است: اگر این مفهوم برخاسته از فرهنگهای آزاد و دموکراتیک در جهان غرب، با از سر گذراندن تغییراتی، امروزه تعریف کم و بیش روشنی دارد، اما همین مفهوم که در سالهای پایانی دهه چهل خورشیدی احتمالا از طریق کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در غرب وارد فرهنگ ما شده است، با کاربرد و معنایی در جهان غرب دارد به کلی بیگانه است. پیش از آن، این مفهوم در ایران به کار نمیرفت. نخستین حزب کمونیست ایران و سپس حزب توده هرگز خود را «چپ» نمیخواندند و هرگز به این نام خوانده نمیشدند. همانطور مفهوم «راست» که برخاسته از زندگی پارلمانی در غرب و جایگاه جغرافیایی نمایندگان منتخب مردم در پارلمان است. به کار گرفتن این مفهوم نیز در کشورهای فاقد آزادی به کلی نامناسب و بیمعناست. در ایران چنین جریانی به این نام هرگز وجود نداشت. اینکه جناحهای مرتجع و مرتجعتر اسلامگرایان حاکم بر ایران گاه از این مفاهیم استفاده میکنند، همچون دیگر اعمالشان ربطی به واقعیتها ندارد.
«چپ و راست» در ایران، واژههایی نامفهوم و مبهم
مفهوم چپ برای نخستین بار در قرن هفدهم در انگلیس و قرن هژدهم در انقلاب فرانسه به جمع نمایندگانی اطلاق میشد که نسبت به جایگاه ریاست، در سمت چپ او نشسته بودند. این آرایش هنوز همچنان پابرجاست. جایگاه و مواضع این دو طیف به مرور زمان و تا اوایل قرن بیستم گاه دچار تغییر میشد. برای مثال، لیبرالها در قرن نوزدهم چپ بودند که با ورود سوسیالیستها به پارلمان به طرف راست جابجا شدند. مفهوم چپ بعدها گرایشی را نمایندگی میکرد که خواهان پیشرفت، برابری حقوقی و عدالت اجتماعی بود و با برنامههای پیشنهادی خود بهبود وضعیت طبقه کارگر و تهیدستان را پی میگرفت. امروزه این مفهوم درکشورهای غربی، طیف بس وسیعتری را در بر میگیرد. از کمونیستها (که امروزه جز نام، آثاری از کمونیسم در گفتهها و نوشتههاشان باقی نمانده!) تا سوسیالیستها، مدافعان حقوق بشر، دگرباشان، فمینیستها، دموکراتها، طرفداران حقوق حیوانات و طرفداران محیط زیست وحتا طرفداران آزادی مصرف ماری جوانا و… همگی در این طیف جای دارند. این چپ، دیگر سخنی از جنگ طبقاتی و نابودی سرمایهداری نمیزند. طبقه کارگر، دست کم آنچه امروزه به این نام خوانده میشود، در این کشورها اغلب از افراطیون راست پشتیبانی میکند. برای مثال در آخرین انتخابات پارلمان اروپا ۵۴ درصد کارگران به مارین لوپن رأی دادند!
در این جوامع، مفهوم چپ و راست یا میانه به خودی خود هیچگونه بار ارزشی ندارد. پیروان هر کدام از این گرایشها برنامهها و پروژههای خود را برای بهزیستی و پیشرفت جامعه و اکثریت مردم مفیدتر و مؤثرتر میدانند و چپ یا راست یا میانه بودن خود را به عنوان امتیازی برای جلب آراء شهروندان تبلیغ میکنند. در دو سوی این دو طیف، افراطیون چپ و راست جای گرفتهاند که با وجود دشمنی شدید با یکدیگر، مواضع کم و بیش مشابهی در عرصه سیاسی دارند.
به کار گرفتن مفاهیم چپ و راست در ایران، همچون دیگر کشورهای محروم از دموکراسی، بیمعنا و حتا گمراهکننده و موجب اغتشاش فکری است. وقتی اقلیت ناچیز کمونیستها چپ خوانده میشوند، لابد گرایشهای دیگر بیرون از این دایره، همگی راست و یا راست افراطیاند! بسیاری از مفهوم سیاسی ابزار و آلات نیست که در همه جا کارکرد یکسانی داشته باشد. تعجبی ندارد اگر در کشورهایی چون چین، روسیه، کره شمالی، کوبا و… با آنهمه کمونیست، کسی از چپ یا راست سخن نمیگوید. چرا که بیمعناست و چپ و راستی در آن دیار نمیتوان یافت. این مفاهیم جز در چارچوب دموکراسی و وجود پارلمانهای آزاد موضوعیتی ندارد. کسی میلیونها کمونیست در چین یا روسیه را چپ خطاب نمیکند. مافیای ناسیونال- کمونیست در چین، مافیای ملی- مذهبی- کمونیستی در امپراتوری روس، مافیای کمونیستی- وراثتی در کوبا، حتا خودشان نیز خود را چپ نمیخوانند، چرا که در این کشورها احزاب سیاسی و آزادیهای سیاسی و انتخابات آزاد و دموکراسی پارلمانی وجود ندارد. به همین دلیل نشانی از احزاب و نیروهای چپ و راست نیست.
گرایشها و جریانهای سیاسی را باید برپایه برنامهها و نظراتی که دارند نام داد. باید مفاهیم روشنی به کار گرفت: کمونیست، سوسیال دموکرات، مذهبی سنتی، ملی، ارتجاعی و یا مفاهیمی چون انساندوستی در برابر بربریت، مدرنیت و پیشرفت در برابر ارتجاع مذهبی، تمدن در برابر تحجر، لیبرالیسم در برابر استبداد مذهبی و…، از آنجا که مصداقهای مشخصی در جامعه دارند گویاتر و به واقعیتهای زندگی ما نزدیکترند. ما امروز به آسانی میتوانیم در ایران هواداران مدرنیته و پیشرفت را از جبهه ارتجاع و عقبماندگی تشخیص دهیم. میتوانیم هواداران آزادی و دموکراسی را از هواداران استبداد فاسد مذهبی متمایز کنیم. میتوانیم وطندوستان، هواداران زندگی معمولی، شادی و مدافعان حقوق انسانی را از مرگپرستان و کاسبان اشک و عزا و امتپرستان ضدایرانی به آسانی تشخیص دهیم.
جنبش زن، زندگی و آزادی جایگاه خود را در این دوگانهها برگزیده است. «زندگی معمولی» گزینه گویایی در برابر زندگی خفتبار و قرون وسطایی نظام اسلامی است. زندگی معمولی بیان حق طبیعی انسان است. زندگی معمولی، زیستن در آسایش و امنیت به معنای وسیع کلمه است: امنیت جانی، امنیت شغلی و تحصیلی، امنیت سفر، امنیت دخالت در امور سیاسی و اجتماعی، شایستهسالاری و…. زندگی معمولی همانی است که آدمیان در مناطق مختلف جهان، و به ویژه در غرب، در آزادی و دموکراسی تجربه میکنند.
برخی از «چپ»های وطنی که هنوز دل در گرو سوسیالیسم اردوگاهی و امپریالیسم روس دارند، زندگی معمولی را که نزدیک به نیم قرن از دهها میلیون ایرانی دریغ شده است بیاهمیت میدانند و تحقیر میکنند. نمیبینند که حاکمیت جمهوری اسلامی نه تنها امنیت را از مردم سلب کرده، بلکه با آتشافروزی در منطقه، امنیت وجودی و موجودیت کشور را نیز به شدت تهدید میکند. زندگی معمولی، یعنی زندگی متناسب با ملزومات قرن بیست و یکم.
مفهوم چپ در کشور ما برخلاف هویت و معنایی که در غرب دارد، جز اینکه به نام مستعار کمونیستها بدل شده کاربرد دیگری ندارد. اگر با معیارهایی که چپ در کشورهای دموکراتیک دارد، گرایشهای نظری موجود در ایران را بسنجیم، نتیجه برای برخی میتواند شگفتانگیز باشد: کمونیستی که از انقلاب ۵۷ دفاع میکند، کمونیستی که نه مدافع حقوق بشر است، نه مدافع آزادیهای فردی و اجتماعی؛ کمونیستی که زندگی معمولی را به دیده تحقیر مینگرد، همراه و همدست ارتجاع حاکم است، چنانکه در فاجعه ۵۷ بود. این کمونیسم، خودِ ارتجاع است. آمریکاستیزی، یهودستیزی و همدلی با امپریالیسم روس و تروریستهای اسلامی در منطقه از جمله وجوه مشترک این دو ارتجاع است. در حالی که هواداران «زندگی معمولی»، فعالان محیط زیست، هواداران لغو اعدام، هواداران برابری حقوق زن و مرد، مدافعان حقوق بشر و… با معیارهای اروپایی جملگی چپ به شمار میروند. آیا کمونیستهای ما که ترجیح میدهند خود را چپ معرفی کنند، منظورشان از چپ، همین معنای رایج چپ در غرب است؟
مفهوم راست چطور؟
به همان دلایلی که درباره مفهوم چپ گفته شد، به کار بردن مفهوم راست نیز در ایران نادرست و بی معناست. اگر مختصات همان گرایشی در نظر باشد که در غرب به عنوان راست میشناسیم، چنین گرایشی در ایران وجود خارجی ندارد! گرایش راست در اروپا مدافع فردیت و آزادیهای فردی است، کدام گرایش یا نیروی سیاسی در ایران مدافع فردیت و آزادیهای فردی است؟ راست در غرب خواهان محدود کردن دخالت دولت در اقتصاد و زندگی اجتماعی مردم است. کدام نیرو در ایران چنین رویکردی دارد؟ راست در غرب پشتیبان بازار آزاد و تجارت جهانی است. تأکید بر برقراری نظم، امنیت، کار بیشتر، تأکید بیشتر بر تولید تا توزیع، محدود کردن دخالت دولت در اقتصاد و تأکید بر اهمیت خانواده و سنتها در جامعه و… جایگاه مهمی نزد راستها دارد. آیا در کشور ما چنین گرایشی به شکل جریان متشکل سیاسی وجود دارد؟ دولتهای چپ یا راست در کشورهای غربی منافع ملی یکسانی را دنبال میکنند و سیاست خارجی آنها با جایگزین شدن ادواری این دو طیف، به ندرت و آنهم بسیار اندک تغییرپذیر است. علاوه بر آن، اگر افراطیهای دو طیف را نادیده بگیریم، سیاست داخلیشان نیز اگرچه میتواند متفاوت باشد اما چندان دور از هم نیست. آیا در ایران نیرویی با این مشخصات، میتوان سراغ داشت؟ البته در هر جامعهای افرادی با این یا آن گرایش میتوان یافت که جنبه فردی دارد و ربطی به این بحث پیدا نمیکند.
باری، اگر کاربرد چپ و راست در کشور ما را بتوان در کنار مفاهیمی چون جمهوری، اپوزیسیون و… از جمله غلطهای مصطلح دانست، اما همین غلط مصطلح نیز با ورود به فرهنگ دینی ما تغییر معنا داده و غلط اندر غلط شده است. کمونیستهای ما به دلایلی ریشهدار در تاریخ و فرهنگ دینی این سرزمین، چپ و راست را معادل حق و باطل میدانند! البته این دور از انتظار هم نیست، چرا که برخی از کسانی که همچنان عَلَم پرولتاریا به دوش میکشند، «مبارزه»ی خود را از انجمنهای بهاییکشی حجتیه شروع کردهاند. آبشخور برخی معجون خطرناکی از ترکیب اسلام با کمونیسم بوده است. از دید آنان، همه فضایل بشری یکسره از آن چپ است و همه رذایل بشری یکجا در راست جمع شده است. راست و اخیراً راست افراطی نزد اینان فحش و ناسزاست که نثار رقبا میکنند!
جالب اینکه برخی از مدعیان روشنفکری به زرادخانه فحشهای مؤدبانه خود به تازگی پدیدهای به نام «راست افراطی» را نیز افزودهاند که از نظر آنان در صف مخالفان نظام اسلامی جا خوش کرده و عنقریب در آستانه قدرت است! و بدا به حال هواداران «راست افراطی» که برخی صدای پایش را میشنوند و گاه از زبان گرگانی در لباس میش، وعدهی کوبیدن سر آنان بر سنگفرش خیابانها میدهند!
اما کیست که نداند که هدف جنجالآفرینی گاه و بیگاه اینان، رضا پهلوی و گسترش روزافزون هواداران او در ایران است! شگفت آنکه اگر واقعیتها را بیطرفانه در نظر گیریم و گفتهها و نوشتههای رضا پهلوی را در چهار دههی گذشته مد نظر قرار دهیم، کم و بیش همان چیزهایی را میبینیم که گرایش موسوم به چپ در اروپا مدعی آنهاست. اما کمونیستهای ما را با واقعیت چه کار؟
فحاشی ادیبانه؟
این مفاهیم در نزد این «روشنفکران» ابزار فحش و ناسزا و مخالفخوانی است. استفاده از فحشهای آبدار کوچه بازاری که امروز به افراط در شبکههای اجتماعی مشاهده میشود، البته در شأن روشنفکران فرهیخته ما نیست، ابزار دیگری باید: از کاریکاتورهای مستهجن گرفته تا برچسب زدن و دروغپردازی، جملگی مجاز است و ضروری! این روش در ایران سابقهای دراز دارد. از جمله بدآموزیهای حزب توده به کار گرفتن این روش برای از میان بردن مخالفان خود بود. بدآموزیهای این حزبِ گوش به فرمانِ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی (به قول کاسترویادیس: در چهار کلمه، چهار دروغ) به ترویج روایتهای جعلی و جانبدارانه از تاریخ صد ساله ما محدود نمیشود. این حزب در زمینه تهمت زدن به مخالفانش و تخریب رقبای سیاسی مقام استادی دارد. در گذشته، شخصیتهایی چون خلیل ملکی و محمد مصدق، که ظاهراً امروز توجه و احترام «چپ» را جلب کردهاند، ازجمله قربانیان دستگاه تبلیغاتی این حزب بودهاند. در سالهای نخست حاکمیت ارتجاع سیاه نیز این حزب، «لیبرال و لیبرالیسم» را بیآنکه مابهازایی در ایران داشته باشد، شیطان خبیث آمریکایی جلوه میداد تا شمشیر ملایان را علیه دولت بازرگان و اطرافیان کم و بیش آدمیزادی او تیزتر کند. این حزب، خمینی را رهبر خود میدانست و شیخ صادق خلخالی را که روزانه دهها انسان بیگناه را به گلوله میبست میستود. تا آنجا که او را به نمایندگی خود به نامزدی پست ریاست جمهوری اسلامی برگزید! لقب ارتجاع سرخ کاملا همچنان برازنده این حزب است. این حزب و دم و دنبالچههایش همراه با برخی از مدعیان روشنفکری هنوز به همان تبهکاریها ادامه میدهند و از نو در اندیشه سرنگونی محمدرضاشاه نیم قرن پیش، عصای دست خامنهای شدهاند. اینان مفهوم «راست افراطی» یا «فاشیسم» را فحشهای آبدارتری یافتهاند! اما اگر بپرسید مشخصات فکری و برنامهای این راست افراطی و فاشیسمی که صدای پایش به گوش شما میرسد چیست؟ نباید انتظار دریافت پاسخ معقولی از آنان داشت. این مفاهیم که پشتشان تاریخ هولناکی با میلیونها قربانی خوابیده و با نام دیکتاتورهایی چون لنین، استالین، موسولینی، هیتلر، مائو، پول پوت، انور خوجه، کاسترو و… مُهر شده است، منظور نظر این روشنفکران فرهیخته نیست. فاشیسم، نازیسم و… نزد اینان که محصولات فکری اکثرشان از امضای هر از گاهی بیانیههای جنجالی فراتر نمیرود، معانی دیگری دارد!
آموختن از تجربه سوسیال دموکراسی در اروپای امروز، میتواند سودمند باشد. این چپ، برخلاف اسلاف خود، مخالفتی با سرمایهداری و بازار آزاد ندارد. این چپ مخالفتی با تعدد احزاب و دموکراسی و پارلمانتاریسم ندارد. این چپ از قوانین بینالمللی حقوق بشر دفاع میکند. این چپ از برابری حقوق زنان با مردان دفاع میکند. این چپ از حقوق دگرباشان حمایت میکند. این چپ پاسداری از محیط زیست را از اولویتهای خود میداند. این چپ بیگانهستیز نیست. این چپ مخالف هرگونه تبعیض است. این چپ حامی حقوق زحمتکشان و فرودستان است. و برای رسیدن به این هدفها برنامههای اقتصادی و اجتماعی خود را ارائه میدهد و اگر توافق عمومی مردم را جلب کند، آماده است که مسئولیت اداره کشور را به عهده بگیرد. این چپ میتواند سرمشقی برای آزادیخواهان و وطندوستان ایران باشد که بالقوه نیروی عظیمی در برابر بربریت و ارتجاع حاکم تشکیل میدهند.
چند پرسش ساده
برای بیرون آمدن از این اغتشاش معنایی و شفافیت مفاهیم بهتر است کسانی که اصرار دارند همچنان خود را بجای کمونیست، چپ معرفی کنند، به چند پرسش ساده پاسخ روشن بدهند:
چپ و راست در ایران را با چه معیاری تعریف میکنند و مختصات فکری و برنامهای این دو طیف چیست؟
مبانی عقیدتی امروز چپ در ایران کدام است؟
دیدگاهشان نسبت به گذشته و عملکرد دهها ساله خود چگونه است و چه بیلانی از تجربههای خود ارائه میدهند؟
کدام هدفهای سیاسی و اقتصادی را دنبال میکنند؟
چه پیشنهادی برای براندازی و سپس جایگزینی نظام اسلامی دارند؟
تشکلها یا جریانهای راست کداماند؟
برنامهها و نظرگاههای این جریان (اگر وجود خارجی دارد) چیست؟
چه هدفهایی را از نظر سیاسی و اقتصادی دنبال میکنند؟
اگر «چپ»های ما کمونیسم را کنار گذاشته و به همان باورهایی رسیدهاند که جریان چپ در غرب و کشورهای دموکراتیک در پیش گرفته است، بهتر است صراحت به خرج دهند و همچون چپ اروپایی، خود را از اندیشههای ورشکسته روسی – شوروی یا مائویی پالایش دهند و جهان قرن بیست و یکم و موقعیت ایران در منطقه را چنان که هست در نظر آورند. با فروپاشی اتحاد شوروی، این نخستین نظام توتالیتر در جهان، پردهها بالا رفته و واقعیتها بر همگان آشکار شده است. چپهای ما باید قبلهگاه امپریالیسم تجاوزگر روسیه را که امروزه جهان را با خطر جنگ مواجه کرده و دست در دست نظام اسلامی، به ویژه امنیت کشور ما را تهدید میکند به کلی فراموش کنند و با درسآموختن از آن گذشتهی بیآفتخار، نقش مثبتی در بیرون آمدن از سیاهچال نظام اسلامی ایفا نمایند.
«وقت، وقت است»
ایران در حال ویرانی و نابود شدن است. سرنگون کردن دوباره محمدرضا شاه و کینهورزیهای کور و دشمنی با تنها شانسی که در دسترس مخالفان نظام اسلامی است، دردی دوا نمیکند که هیچ، همدستی با نظام اسلامی و نوعی مشارکت در این ویرانی و نابودی است. عصای دست خمینی شدن بس نیست؟ باید عصای دست خامنهای هم شد؟ صحنه سرنوشتساز در برابر چشمان ماست: اتحاد ملی، براندازی نظام اسلامی، پشت سر گذاشتن دوران گذار، ایجاد مجلس مؤسسان به انتخاب آزادانه و بدون تبعیض مردم، برقراری حکومت سکولار و دموکراتیک و تحقق آرزوی صدساله آزادیخواهان این سرزمین.
این است دستور روز در برابر جنبش آزادیخواهی در ایران.
*رضا ناصحی نویسنده، مترجم و تحلیلگر مسائل سیاسی و اجتماعی