الاهه بقراط – جلد اول کتاب «جنس دوم» در ژوئن ۱۹۴۹ منتشر شد و بیست و دو هزار نسخه از آن در هفته اول به فروش رفت. بخشهایی از جلد دوم نیز در ماهنامه «له تان مدرن» که به مدیریت ژان پل سارتر منتشر می شد، چاپ شدند. سیمون دوبوووار در اینباره میگوید: «آنها را مثل ورق زر می بردند ولی در حالی که صورتهایشان را میپوشاندند، میخواندند.»

دوبوووار هنگام نوشتن این کتاب که دو سال صرف تحقیق و بررسی آن کرده بود، چهل سال داشت. وی مینویسد: «در چهل سالگی، کشف ناگهانی و وجهی از دنیا که آشکارا به چشم میخورده و آدم آن را نمیدیده، شگفتآور و برانگیزنده است.»
«جنس دوم» در دو جلد و هفت قسمت تنظیم شده است که در فصول گوناگون از زوایای تاریخی، اجتماعی، فلسفی و روانی به پدیده «زنانگی» و مضامینی چون: اسطورهها، کودکی، جوانی، آشنایی جنسی، زنان همجنسگرا، زنان شوهردار، روسپیان، بلوغ و سالخوردگی، زنان خودشیفته، عاشق و مستقل می پردازد.

دوبوووار در مورد اینکه چگونه نوشتن «جنس دوم» در ذهن او شکل گرفت میگوید: »هنگامی که خواستم از خودم سخن بگویم، متوجه شدم که بایستی به وضعیت زن بپردازم.» این جمله را بدینگونه نیز میتوان معنی کرد که او هنگامی که از وضعیت زنان مینویسد، درواقع از خود نیز سخن میگوید.
سیمون دوبوووار پس از انتشار «جنس دوم» از چپ و راست مورد حمله قرار گرفت. کلیسای رم کتاب را تحریم کرد و راستها به دلیل «تجاوز» دوبوووار به حریمی که تا کنون هیچ زنی پروای آن نکرده بود در مقالات و کتابهایی چند شدیدا به او حمله کردند. چپها نیز با وجودگرایش چپ سیمون دوبوووار و گوشه چشمی که وی به مارکسیسم داشت، به این دلیل که او با مطرح ساختن موضوعات مربوط به زنان «مبارزه طبقاتی» را در سایه قرار میدهد، وی را بینصیب نگذاشتند. در این میان برخی او را «با شهامت» خواندند و او در خاطرات خود با شگفتی میپرسد: «چرا شهامت؟» برخی دیگر او را بینزاکت نامیدند. بعضیها وعده میدادند در مورد او افشاگری کنند و برخی دیگر او را به صفاتی چون: ارضانشده، سردمزاج، حشری، دچار اختلال عصبی، زنِ مردصفت، محروم از هماغوشی کامل، حسود، یک ترشیده آکنده از عقدههای حقارت نسبت به مردان و زنان و… ملقب ساختند. او حتا در میان دوستانش نیز خشم برانگیخت. دوستی که یک دانشگاهی مترقی بود، کتاب وی را نیمهکاره به گوشه اتاق پرتاب کرد و آلبر کامو او را متهم ساخت که «نرینه فرانسوی» را مسخره کرده است.
دوبوووار مینویسد: «کامو نمیتوانست این فکر را تحمل کند که توسط زنی مورد سنجش و داوری قرار گیرد… اغلب این مردان هرآنچه را من درباره سردمزاجی زنان نقل کرده بودم، به عنوان دشنامی شخصی در نظر گرفتند. آنها علاقه داشتند تصور کنند که لذت را بنا بر میل خود اعطا میکنند. شک کردن در اینباره، به معنای اخته کردن آنها بود.» بسیاری از مردها نیز گفتند که او حق ندارد از زنان حرف بزند چرا که کودکی به دنیا نیاورده است و دوبوووار زیرکانه میپرسد: «اما خودشان چطور؟»
شاید هیچ نویسندهای به اندازه سیمون دوبوووار که بیتردید یکی از بارزترین اندیشمندان سده اخیر است، به دلیل مضمون کتابش این چنین آماج توهین و رکیکترین جمالت و افتراها قرار نگرفته باشد. کسانی که خاطرات سیمون دوبوووار را خوانده باشند، میدانند که وی در زندگی شخصی، موجودی برتر از آن «جنس دوم» است که در کتاب خویش به آن پرداخته است. او معاشرِ مردانی بود که برای وی حقوقی بیش از حقی که جامعه برای زنان قائل بود، میشناختند و اگر بخواهیم اصطلاح خود دوبوووار را به کار گیریم، او از نظر اجتماعی یک «نرینه افتخاری» به حساب می آمد.»
«جنس دوم» و جنس دیگر
تلاش فردی سیمون دوبوووار برای تطبیق خودش با پیرامون مردانه، تلاشی بود برای غلبه بر ضعفهایی که وی آنها را «عیوب زنانگی» مینامید. از نظر دوبوووار «زنِ زنانه را جامعه میآفریند و نه طبیعت.» دوبوووار از دنیای زنانه، حکمت زنانه، فضائل زنانه نام میبرد و مینویسد: «اما او [دختربچه] پیش از آنکه زن شود، موجودی بشری است.» او پیشاپیش بار منفیای را که فرهنگ و تاریخ مذکر به پدیده زنانگی و هرآنچه «زنانه» ارزیابی میشود، تحمیل کرده است میپذیرد و سپس تلاش میکند تا چهره زنان را با نزدیک ساختن آنان به مردان از آن بپیراید. او توجه ندارد که زنانگی و بشریت همسان و همزماناند، درست مانند مردانگی و بشریت!
به این دو نتیجهگیری در کتاب «جنس دوم» توجه کنید: «اما زن «امروزی» ارزشهای مرد را قبول دارد. او توقع دارد که مانند مردها فکر کند، عمل کند، اقدام کند، بیافریند، او بجای آنکه در صدد بلعیدن آنها برآید، تأکید میکند که برابرِ آنهاست.» و «تا زمانی که مردان و زنان یکدیگر را به عنوان افراد مشابه به رسمیت نشناسند، یعنی تا وقتی که زنانگی به عنوان زنانگی وجود داشته باشد، ستیز ادامه خواهد یافت.»
ابتدا این پرسش مطرح می شود که چرا زن نباید مثل خودش فکر کند، عمل کند، اقدام کند و بیافریند؟ و بعد پس از این یادآوری که این زنان هزاران سال است مردها را به رسمیت شناختهاند، باید پرسید چرا نباید هر دو جنس یکدیگر را نه به عنوان افراد مشابه، بلکه به منزله دو جنس متفاوت به رسمیت بشناسند؟ به چه دلیل زنانگی نباید وجود داشته باشد؟ این همان نکته مهمی است که ویرجینیا وولف نویسنده توانای انگلیسی بسی پیشتر از سیمون دوبوووار به درستی شناخت و در آثار خویش نیز بر آن تأکید نمود: پذیرفتن تفاوتهای دو جنس و تأکید بر زنانگی. دوبوووار وقتی از عدم شباهت دو جنس سخن میگوید، منظورش تبعیضهای موجود است: «آنچه من مورد تأکید قرار دادهام این است که این عدم شباهت از مقوله فرهنگی است و نه طبیعی.»
برابری و یا تبعیض مفاهیمی اجتماعی و حقوقی هستند، حال آنکه تفاوت پدیدهای است طبیعی و ورای ارزشداوریهای اجتماعی. از همین نکته، یعنی التقاط در مفهوم تفاوت هویتی و تبعیض اجتماعی (برابری حقوقی) است که دوبوووار در معنای «من» و «دیگری» نیز دچار التقاط می شود و تا آنجا پیش میرود که میگوید: «این امری مطمئن نیست که «دنیاها و اندیشهها»ی او از دنیای مردان متفاوت باشد، زیرا او با شبیه گرداندن خود به مردهاست که خود را میرهاند.» دوبوووار میخواهد که همه خود را «من» یا در حقیقت همان «مرد» بدانند بدون »دیگری». او معتقد است که اِشکال در همین است که مرد، زن را به منزله «دیگری» در نظر میگیرد. این التقاط در دیدگاه ویرجینیا وولف وجود ندارد. به نظر میرسد اگر دوبوووار نیز نگرش تاریخی– فلسفی خویش را از زهر ایدئولوژیک کاملا میپیراست، دچار چنین التقاطی نمیشد. شاید به همین دلیل و بر اساس تعریفی که دوبوووار از دیگری ارائه داده است، مترجمان آلمانی کتاب او را که صریح و روشن «جنس دوم» نام دارد به «جنس دیگر» ترجمه کردهاند. حال آنکه معنای «جنس دوم» خواه ناخواه پایگان (هیرارشی) جنسی را در بر دارد در حالی که «جنس دیگر» مفهومی طبیعی، با هویت و بدون ارزشداوری است. اصطلاح «نیمه دیگر» نیز که توسط برخی در مورد جنس زن به کار میرود، تنها یک کمیت بدون هویت است.
نکته دیگر آنکه اگر ما ایرانیان در ستایش زیباییهای اصفهان این شهر را در مثال «نصف جهان» می نامیم، پژوهشگران اینسوی دنیا، اروپا و غرب را واقعا معادل همه جهان میدانند و اگرچه «جنس دوم» نیز مانند بیشتر پژوهشهایی که در غرب تولید میشوند، «غرب» را بجای تمام جهان قرار میدهد، لیکن باید گفت تا کنون کتابی با چنین گستره و ژرفنگری در مورد فرهنگ مذکر و موضوع زنان منتشر نشده است. «جنس دوم» پژوهشی است ارزنده که دستکم یکبار میباید آن را خواند.
*این مطلب نخستین بار در کیهان لندن شماره ۷۵۵، ششم ماه مه ۱۹۹۹ برابر ا ۱۶ اردیبهشت ۱۳۷۷ منتشر شد.