دکتر مینو وزیری گرجی – به همت و ویراستاری فیروزه خطیبی، دختر زندهیاد پرویز خطیبی کتاب خاطرات و طنزهای سیاسی – فکاهی این هنرمند در ۴۷۲ صفحه دربهار۱۴۰۳ به چاپ رسید. پیش از این، کتاب «خاطراتی از هنرمندان» و «آقا کوچک» نیز از این هنرمند به چاپ رسیده بود.
در مقدمه میخوانیم که این کتاب «شامل گزینهای از خاطرات، سفرنامهها، مقالات، مصاحبهها و دیگر آثار طنز پرویز خطیبی است که در آن مجموعهی ناتمام “خاطراتی از مردان سیاسی” و همچنین کتاب هرگز منتشرنشدهای در ژانر طنز- تخیلی با عنوان “میخ اسلام در سرزمین کفر” (ماجرای اسلامی شدن ایالات متحده ی امریکا)، در کنار نسخهی اصلی و سانسور نشده کتاب “سفرنامه بخارست” ( خاطرات پرویز خطیبی به عنوان خبرنگار از دیدههایش از سفر به فستیوال جوانان بخارست در مرداد و شهریور ماه ۱۳۳۲ و کمی پیش از وقایع ۲۸ مرداد) در آن گنجانده شده است. اشعار فکاهی– سیاسی، چند نمایشنامه کوتاه و همچنین نمایشنامه کمدی– انتقادی “بزن بریم ایران” که در سالهای اول بعد از انقلاب در شهر نیویورک نوشته شد و همانجا به روی صحنه آمد تا از نگاهی جامعهشناختی، چهرهای از اپوزیسیون را در اولین سالهای بعد از انقلاب به نمایش بگذارد… در این مجموعه علاوه بر منتخبی از کاریکاتورهای هفته نامه “حاجی بابا” از سالهای ۱۳۲۸ تا ۱۳۵۷ و “حاجی بابا در تبعید” (چاپ نیویورک) عکسهایی از آلبوم خصوصی پرویز خطیبی، نمونههایی از سلسله مقالات طنز سیاسی این نویسنده در نشریات فارسیزبان خارج از کشور در ماههای پس از انقلاب، بریده جراید، مصاحبهها و نقد و بررسی آثار او نیز گنجانده شده است.” (رویه ی ۷).
• خاطرات و طنزهای سیاسی (میخ اسلام در سرزمین کفر و دیگر آثار فکاهی– سیاسی)
• نویسنده: پرویز خطیبی
• ویراستار: فیروزه خطیبی
• ناشر: بنیاد فرهنگی پرویز خطیبی
پرویز خطیبی در سال ۱۳۰۲ در تهران به دنیا آمد. پدر، عباس خطیبی نوری مازندرانی بود و در خیابان لالهزار مغازه سیگارسازی داشت. مادر، معصومه، دختر میرزا رضا کرمانی بود و در ۵۳ سالگی درگذشت. درباره دوران مدرسه، خطیبی میگوید: “تحصیلات خودم را تا کلاس سوم در دبستان “سن لویی” گذراندم. پس از بسته شدن این آموزشگاه به مدرسه ” امیر معزی” رفتم. در این مدرسه همکلاسیها و دوستان خوبی داشتم. از جمله مجید محسنی، هوشنگ بهشتی و احمد فرنیا که در نمایشنامههای رادیویی با نام “فراز” بازی میکرد. تحصیلات متوسطه را در دبیرستانهای “ایرانشهر”، “فیروز بهرام” و “کالج البرز” گذراندم. در کالج البرز استادی داشتم به نام آقای “زینالعابدین موتمن” که کتابی نوشته است در ده جلد به نام “آشیانه عقاب”. این مرد شاعر بود، محقق بود، با سواد بود. او یکی از کسانی بود که مرا در کار شاعری و نویسندگی تشویق کرد. بخصوص در انجمن ادبی مدرسه که شرکت میکردم مرا در نوشتن مطالب طنز و فکاهی تشویق میکرد.” (رویه ی ۲۶).
در ۱۴ سالگی اولین شعر فکاهی خود را که استقبالی از شعر حافظ بود برای روزنامه ی توفیق میفرستد که چاپ میشود:
پستهی بیمغز باز آید به سمنان غم مخور
میشود از قم نمایان روی سوهان غم مخور
همکاری با «توفیق»، انتشار روزنامه “علی بابا” و آشنایی با روزنامهنگاران و نویسندگان برجستهی آن دوران استعدادهای خطیبی جوان را نمایان میکرد. ولی زمانهای بود که هنر و هنرمند نامهای خوشی نبودند و نوازنده از ترس بدنامیساز خود را پنهانی به محل کارش میبرد و انگشت شمار هنرمندانی به کار هنری خود میپرداختند، از آن جمله پرویز خطیبی جوان. “تماشاخانهها هنگام تعویض دکورها و ایجاد فواصل، جوّ تالار را با نواختن آهنگ به وسیلهی ارکستری که در جلوی صحنه کف تالار قرار داشت پر میکردند. یکنواختی این کار سبب شد که تصنیفهایی به عنوان میانپرده بر آن افزوده شود. ماهرترین تصنیفساز این دوره پرویز خطیبی یکی از استعدادهای با ذوق ادبی– هنری زمان بود. چیزی نگذشت که خواندن چنین تصنیفهای میانپردهای از ضروریات نمایش در کلیهی تماشاخانهها شد.” ( کتاب پژوهشی در تاریخ تآتر ایران نوشته مصطفی اسکویی)

مجید محسنی که دیپلم هنرستان هنرپیشگی را گرفته بود، در سال ۱۳۱۹ برای اولین بار شعر فکاهی خطیبی را خواند. زمان جنگ بود و حکومت نظامی و تصنیف فکاهی “دیشب تو لاله زار…”محسنی را به شهرت رساند. “شاید لازم باشد بگویم بسیاری از هنرمندان ما از همین پیشپردهخوانی معروف شدند مثل جمشید شیبانی، حمید قنبری، نصرت کریمی و مرتضی احمدی. و البته در سالهای رادیو هم هنرپیشههایی چون اکبر مشکین، علی تابش و عزت مقبلی هم در رادیو شعرهای کمدی مرا میخواندند. هرچند پیشپردهخوانی را به شکلی که برایتان توصیف کردم برای اولین بار من باب کردم ولی این کار به صورت دیگری در سالهای پیش از آن سابقه داشت.” (رویهی ۱۳). “وقتی مرحوم احمد دهقان (۱۲۸۷-۱۳۲۹ روزنامهنگار، نمایندهی مجلس و صاحب تماشاخانهی تهران) به من پیشنهاد تهیهی پیشپرده را داد، گفتم بهتر است از برنامههای موزیکال استفاده کنیم و دهقان هم پیشنهاد مرا پذیرفت و پرسید: چگونه؟ گفتم مسائل اجتماعی مردم را مطرح میکنیم.” محمود رجاء معاون اداره ی رادیو- خرداد ۱۳۲۵ مینویسد: ” پرویز خطیبی در اغلب تصنیفهای خود همیشه به خائنین و مسببین بدبختی ملت و مملکت حمله کرده و بر ضد ظلم و جور طبقهی حاکم و وکلای تحمیلی و ارتجاع مبارزه میکند. اهمیت دیگری که تصنیفهای او دارد اینست که نشان میدهد او به سهم خود یک روانشناس است که در روحیه ی افراد اجتماع مطالعه کرده و از نقاط ضعف با وضع دلچسبی انتقاد میکند. به این جهت تصنیفها و اشعار او گذشته از جنبهی فکاهی دارای جنبهی سیاسی و حاوی نکات مهم اجتماعی نیز میباشد.” (رویه ی ۱۵). اگرچه شهرت خطیبی در ساختن شعرهای فکاهی است ولی از سال ۱۳۲۷ او ترانههای “جدی” و زیبایی با آهنگساز نامیمهدی خالدی سروده است. از جمله ترانه “باغ و چمن” و “در سکوت شب” که دلکش خوانده. ترانه بسیار معروف و ماندگار “بردی از یادم” که آهنگ آن را بنا بر نوشتهی شاعر، خواننده معروف دلکش و سراینده ساختهاند، در سال ۱۳۳۶ و چند خواننده مشهور آن را اجرا کردهاند. این ترانه همچنان بازخوانی میشود. خطیبی ترانههای زیبایی برای خوانندگان محبوب زمان خود مانند مرضیه، بنان، کورس سرهنگ زاده، پروین ودیگران ساخته و با آهنگسازان به نامی مانند مهدی خالدی، حبیبالله بدیعی، علی تجویدی، نصرالله زرین پنجه و..کار کرده است. شعر ترانه “تولد، تولد تولدت مبارک” روی آهنگی که هنرمند مشهور انوشیروان روحانی ساخته نیز از پرویز خطیبی است.
کیخسرو بهروزی در گفتگو با پرویز خطیبی که در نشریه «سیمرغ» چاپ شده او را “گرانمایهای با هنرهای گوناگون” مینامد و مینویسد: “بسیاری پرویز خطیبی را در حد یک نابغه ستودهاند. اما اگر نابغه نباشد، بیگمان باید او را به عنوان هنرمندی پر تلاش، آفرینشگر و ارزنده ستود. هنرمندی با توانائیهای بسیار در هنرهای گوناگون. روزنامهنگاری خودساخته و طنزپردازی که در ۱۷ سالگی سردبیر معتبرترین و مشهورترین نشریه فکاهی ایران (توفیق) شد. (رویه ی ۲۵).
خطیبی در تعریف طنز و تفاوت آن با فکاهی و شوخی میگوید: «طنز در شعر و نوشته به صورت ایما و اشاره و پوشیده در لفافه میآید و خواننده و گیرندهی آن باید دانش، آگاهی و شعور درک و دریافت آن را داشته باشد تا بتواند از ورای پوششها مفهوم آن را در یابد. فکاهی و شوخی به صورت عریان بیان میشود، ساده و خندهدار است.» (رویه ی ۳۲). خطیبی در هر دوی این هنرها دستی قوی داشت.
پرویز خطیبی از کودکی با تآتر آشنا میشود. در چند نمایشنامه بازی میکند و در ۱۹ سالگی عدهای از هنرپیشگان تآتر تهران را که با آنها آشنایی داشته جمع میکند و میگوید: “بیایید خودمان یک تآتر مستقل تشکیل بدهیم. این فکر را همگی پسندیدند و “تماشاخانه ی هنر” را به راه انداختیم و نمایشنامههایی را که من مینوشتم در این تماشاخانه و تآترهای دیگر به روی صحنه میرفت.” ( رویه ی ۳۴). علاوه بر نمایشنامهنویسی و بازی در نمایش، خطیبی ۳۷ فیلم را نوشته، کارگردانی ویا تهیه کرده. آشنایی با موسیقی هم در زمان کودکی این هنرمند اتفاق میافتد: “من بچهای ۷-۸ ساله بودم که یکی از خواهرانم زیر نظر خانمی به نام “بدرالملوک” تار یاد میگرفت و خواهر دیگرم شاگرد استاد “حسین یاحقی” بود. در این یکی دوسالی که استاد یاحقی برای تعلیم دادن ویلن به منزل ما میآمد من در گوشهای مینشستم و گوش میدادم و تا حدودی با دستگاهها و گوشههای موسیقی آشنا شدم. در سال ۱۳۲۲ روی یکی از آهنگهای خارجی یک شعر فارسی گذاشتم. هتل پالاس در آن زمان یک ارکستر خارجی داشت، از این ارکستر خواهش کردم آن را اجرا کند. این اولین کار جدی من و اولین اجرای موسیقی جاز یا پاپ در ایران بود که با صدای حمید قنبری اجرا شد… این را هم اشاره کنم که در همان سالها هنرمند دیگری هم داشت فعالیت خود را آغاز میکرد. و او آقای محمد نوری بود. نوری هم از پیشکسوتان موسیقی جاز در ایران است.” (رویهی ۳۵).
خاطرات سیاسی از مردان سیاسی بخش دیگری از کتاب و بسیار خواندنی است. در این فصل، بخشی از وقایع تاریخی مرور میشود. از چگونگی روی کار آمدن رضاشاه، دو بار دیدن رضاشاه در مراسم بازگشت ولیعهد به وطن و هنگام ورود فوزیه خواهر ملک فاروق پادشاه مصر و عروس دربار ایران، تبعید رضاشاه، و به تخت سلطنت نشستن ولیعهد شرح مفصلی میدهد.
از زندگی ساده و سادگی محمد ساعد مراغهای که پس از شهریور ۱۳۲۰ چند بار نخست وزیر ایران شد مینویسد که با آزادی نسبی در آن دوران بسیار مورد حمله و انتقاد جراید از جمله روزنامه “بهرام” که امتیاز آن به نام عبدالرحمن فرامرزی روزنامه نگار پیشکسوت بود و خطیبی آن را منتشر میکرد، واقع میشد “با این حال هروقت به هم میرسیدیم سلام و علیک گرمی میکردیم. ساعد که در عین حال مردی شوخ و بذلهگو بود به شوخی میپرسید: از اینکه با من راه میروید رفقا (منظورش دوستانی بود که من در حزب توده داشتم) شما را سرزنش نمیکنند؟” (رویهی ۴۶). اولین بار خطیبی با ابراهیم حکیمی (حکیمالملک) نخست وزیر که برای ایراد سخنرانی به مرکز فرستنده رادیو آمده بود آشنا میشود. او با هنرمندانی که برای اجرای نمایشنامه بعد از ظهر جمعه در آنجا بودند روبرو میشود و در برابر درخواست محمود رجاء معاون اداره رادیو که یک ماشین برای رفت و آمد هنرمندان میخواهد میگوید: “متاسفانه با کسر بودجه روبرو است و خرید اتومبیل نو میسر نیست. تنها کاری که من میتوانم بکنم اینست که در مواقع ضروری اتومبیل خودم را در اختیار شما بگذارم.” (رویه ی ۴۷).
محسن صدر (صدرالاشراف)، دکتر محمد مصدق، دکتر حسین فاطمی، حسین مکی و مظفر بقائی دیگر سیاستمدارانی هستند که به تفصیل درباره آنان میخوانیم. بنا بر منبع ” مطبوعات عصر پهلوی، مرکز بررسی اسناد وزارت اطلاعات، ۱۳۷۹ و دو منبع دیگر” در بخش روزنامهنگاران عصر پهلوی، کریمپور شیرازی، عباس مسعودی، عبدالرحمن فرامرزی، دکتر مصباح زاده، محمد مسعود، احمد دهقان، محمد مهرداد، پرویز جوادزاده، رضا گنجهای و پرویز خطیبی معرفی میشوند.
«سفرنامه حاجی بابا» شرح مفصل سفر خطیبی روزنامهنگار برای تهیه گزارش از چهارمین فستیوال صلح جوانان بخارست پایتخت کشور رومانی است که از بعد از ظهر دوشنبه ۲۲ تیر ماه ۱۳۳۲ همراه با دو همکار با ایرفرانس آغاز میشود. دکتر محمد مصدق نخست وزیر است و کشور در آرامش. فستیوال جوانان هر دو سال یکبار توسط “فدراسیون جهانی جوانان خواهان دموکراسی” برگزار میشد و شعار این فستیوال “نسل ما به جنگ و نابودی نه میگوید” بود. سی هزار شرکتکننده از ۱۱۱ کشور در آن سال در این فستیوال حضور داشتند. اگر چه یاداشتهای خطیبی در بازگشت به ایران ضمن بازرسی در بندر پهلوی از میان میرود ولی حافظه تحسینبرانگیز او دو سال پس از پایان سفر، خاطرات آن را به یاد میآورد. اولین توقف در بیروت است. به علت خرابی موتور هواپیما مسافران فرصتی به دست میآورند که به شهر بروند و به کابارهای که لبی تر کنند که کیف پول یکی از آنان را هموطن خوشسخنی میرباید. هواپیما به قاهره که اصلا” در برنامهاش نبوده میرود. در هتل بزرگ فرودگاه آشنایی همکاران با توالت فرنگی و عدم آگاهی از سر کار بودن ژنرال نجیب توضیح داده شده. از قاهره با شرکت هواپیمایی دیگری به رم میروند و از رم عازم زوریخ در کشور سوییس میشوند. در هتل گارسنی که شام را سرو میکند و انگیسی میداند وقتی متوجه میشود آقایان ایرانی هستند میگوید: “خیلی خوشحالم که شما ایرانی هستید. ما اخبار کشور شما را با علاقمندی زیادی میخوانیم و مبارزات شما در موضوع نفت مورد ستایش ماست.” (رویهی ۹۷). با هواپیمای انگلیسی به جانب وین میروند. در هواپیما خانم خبرنگار آمریکایی به آنها میگوید: “دولت شما راه کج میرود (دولت آقای دکتر مصدق) و دولت آمریکا از روش سیاسی که اخیرا” پیش گرفته است رضایت ندارد و به همین جهت من بعید میدانم که مبارزات شما که در راه استیفای حقوق ملت ایران شروع شده با این وضع به ثمر برسد”. و ما در پاسخ اظهار داشتیم که: ” دولت آمریکا در اوایل کار از ملیون حمایت میکرد و با ملی شدن صنعت نفت مخالفتی نداشت. چطور ممکن است حالا تغییر عقیده بدهد و ما را از ادامه این مبارزه باز دارد.” (رویه ی ۹۸). آگاهی آن گارسن در رستوران از شرایط ایران و اظهارات خانم خبرنگار نشان از توجه مردم دنیا به ایران دارد و نویسنده در موقعیتهای دیگر هم آن را تجربه میکند. در وین جنگزده خرابیها و مردم افسرده را میبینند. به سفارت مجارستان میروند که قرار بوده به کمک آنها به رومانی بروند. رئیس کمیته ی فستیوال را خبر میکنند و او روزنامهنگاران ایرانی را به هتل میبرد. چند روزی که در وین هستند از باغ وحش دیدن میکنند و با شهر آشنا میشوند. سعی میکنند ایرج اسکندری را ببینند که در آن زمان با سمت دبیرکل سندیکای کارگری جهانی در وین زندگی میکرد ولی موفق به دیدار او نمیشوند. با قطار سه روز طول میکشد که به بخارست برسند. میزبانان از آنها استقبال میکنند و روزگار را به خوشی میگذرانند. در بازدید از روزنامه فکاهی “اورزیکا” خطیبی دو سوژه کاریکاتور به آنها میدهد که در روزنامه چاپ میشود و دستمزد او را برایش به هتل میفرستند.
اولین جلسه ی کنگره با حضور رئیس جمهور ونخست وزیر رومانی و حضور سه هزار نفر و خواندن سرود صلح برگزار میشود. شرح برنامههای متنوع فستیوال مانند، سخنرانیها، برنامههای هنری کشورهای شرکتکننده و مسابقات ورزشی به مدت پانزده روز در تمام شهر بسیار جالب است. پس از دیدن چاپخانه، ایستگاه رادیو، استودیوی فیلمبرداری و پرورشگاه در بخارست به سوی مسکو حرکت میکنند که به ایران بازگردند. در مسکو میشنود که در ایران کودتا شده و کشور آشفته است. از آغاز سفر، قطار روسی، مشاهده فقر در مسکو و کلخوزها یا خانههای دهقانی با کمترین وسایل زندگی و بسیاری نکات دیگر مورد توجه و تحلیل نویسنده واقع میشود و دروغها و تبلیغات کمونیستهای وطنی را درمییابد. از مسکو تا باکو چندین شب متوالی در قطار بسر میبرند و از باکو به بندر پهلوی را سه روزه طی میکنند.
شایعه ی کمونیست بودن خطیبی و رابطه فکاهینویسی و چپگرایی در اذهان وجود داشت. آشنایی با احسان طبری که از اعضای برجسته حزب توده و نویسنده روزنامههای این حزب بود و شرکت در یکی از حوزههای حزبی به پیشنهاد محمدعلی افراشته (مدیر روزنامه چلنگر) و اصرار او برای امضای فرم عضویت در حزب، او را به عضویت در حزب توده ترغیب نکرد.
خطیبی همراه با ۹۰ نفر که در سال ۱۳۳۲ به فستیوال صلح بخارست رفته بودند در بندر پهلوی توقیف شدند.
شرح بازجویی از خطیبی توسط سرهنگ نادر بهزادی (برادر دکتر علی بهزادی مدیر مجله سپید وسیاه) توهینها و اتهامات دردناک و به غارت رفتن سوغاتیها و محتویات چمدانهای دستگیرشدگان و بسیاری جزئیات ماجرا را در این بخش میخوانیم.
توقیفشدگان را از بندر پهلوی به رشت و از آنجا به تهران میبرند که البته همراه با ماجراهای بسیار است. خطیبی را در زندان موقت به سلول انفرادی میفرستند. طول سلول دو متر و عرض آن یک متر و نیم است. دکتر آیدین و رفیقش را هم به علت کمبود سلول انفرادی در زندان به سلول خطیبی میفرستند. و پاسبانها یک به یک از سوراخ در با ادبیات خود به آنها خوشامد میگویند.
توضیح و توصیف مستراح و دستشوئیهای زندان و رفتار و گفتار مسئولان به راستی خواننده را عصبانی و در عین حال بسیار افسرده میکند. برای تحقیر زندانیها صورت آنها را با دوده سیاه میکنند که موجب شادی و تمسخر شوند. در سراسر این بخش دردناک فقط رئیس کل زندانها و معاون زندان موقت “سرگرد ناظمی” است که رفتاری انسانی دارد. کسانی را که باید دعوا میکند و از آنها با عذرخواهی دلجویی مینماید. خاطرات ۱۵ روز زندان موقت خواننده را با ساختمان زندان و آنچه در درون ساختمان میگذرد آشنا میکند.
در ملاقات با سرلشکر فرهاد دادستان (فرماندار نظامی) که در رابطه با یک دختر لهستانی با هم آشنایی دیرینه دارند، تغییری در شرایط زندگی خطیبی در زندان به وجود نمیآورد. اما جراید دروغهای بسیار از حال و روز خطیبی چاپ میکنند. خطیبی در زندان با شخصیتهای مهم کشور از جمله “آقایان کهبد، مهندس زنگنه، دکتر غلامحسین مصدق، سرتیپ مظفری، کشاورز صدر، رحیمیان، مصدق شیرازی…” در یک سلول یا همسایه است.(رویهی ۱۷۳). خاطرات ۴۵ روز اقامت در بازداشتگاه فرمانداری نظامیگاه خنده بر لب خواننده میآورد.
خطیبی به زندان لشکر ۲ زرهی که از قرار معلوم بیشتر وزرا و وکلا در آن هستند منتقل میشود. خاطرات او در هر زندان که بوده خواننده را با دیگر زندانیها نیز آشنا میکند. دکتر مصدق در باشگاه افسران زندان لشکر ۲ زرهی محاکمه میشود. کریمپور شیرازی هم در همین زندان محاکمه شده و از دنیا میرود.
یازده روز پس از مرگ کریمپور حکم آزادی خطیبی صادر میشود؛ پس از نزدیک به ۷ ماه که در زندانهای مختلف عمر را سپری کرده است. از تجربه زندان و بیوفایی دوستان و دشمنی برخی دیگر اگرچه رنج برده ولی درسها آموخته است و این بخش را با ستایش آزادی به پایان میبرد: “آزادی برای افراد، برای خانوادهها و برای مملکت، این آزادی که به خاطر آن خونها ریختهاند قدر و قیمت خاصی دارد، هرچه آزادی را ارزان به دست بیاوریم به ارزش و معنای واقعی آن پی نمیبریم. پس چه بهتر که به دست آوردن این نعمت گرانبها برای ما گران تمام بشود تا عزیزش بداریم.” (رویه ی ۲۰۵-۲۰۶).
سه نمایشنامه با عنوانهای “بزن بریم ایران” که نویسنده آن را وصیتنامه سیاسی خود نامیده و یک طنز سیاسی– اجتماعی است، “تیارت کمدی” (انقلاب ایدئولوژیکی) و”تیارت کمدی” (براندازی رژیم)، و نقدها، مقالات و اشعار فکاهی– سیاسی و «میخ اسلام در سرزمین کفر» بخشهای دیگر کتاب هستند که بسیار خواندنی و حاوی مطالب مهم و جدی که با طنز ویژهی پرویز خطیبی نوشته شدهاند. در بخش پایانی تعداد قابل توجهی از کاریکاتورهای حاجی بابا و آلبوم عکس گردآوری شده است.
پرویز خطیبی که بیش از ۵۰ سال در رشتههای گوناگون هنری فعالیت کرد وشهرت ومحبوبیت بسیار به دست آورد، در سال ۱۳۷۲ در سن ۷۰ سالگی در لس آنجلس درگذشت. یادش گرامی.
به فیروزه خطیبی ( روزنامهنگار، نویسنده، بازیگر، کارگردان تآتر و برنامهساز) که کتاب را ویراستاری کرده و به راستی از میراث پدر حفاظت میکند باید تبریک گفت. او که از مادری هنرمند زندهیاد زینت مودب و پدری که بنا به نوشتهی محمود استادمحمد: “پدیدهای بود که با خودش آغاز شد و با خودش پایان یافت” (مجله جوانان– لسآنجلس– سال نهم شماره ۴۲۶) زاده شده و خود نیز به چندین هنر آراسته است، سالیان درازی است که برای چاپ آثار پدر بسیار کوشیده است. راهش روشن.