شهروندی از ایران – این جستار تنها ادای دین شخصی است به بانو فرح پهلوی که فرهنگ و هنر ایران تا همیشه مدیون اوست. به یاری اوست که فرهنگ و هنر ایران را شناختم، به گونهای که هرگز نتوانم دل از این سرزمین بر کنم و هر کجا که روم در جستجوی نشانی از ایران باشم. باید اقرار کنم، اکنون در میانسالی، هرآنچه بدان مشغولم به گونهای رد پای این بزرگبانو در آن دیده میشود، از شغل و رشته تحصیلیام گرفته تا دلمشغولیهای فردی و اجتماعی. او مادر ایران مدرن است. بانویی که طی حدود بیست سال چنان تأثیری در جریان فرهنگی این مملکت گذاشت که با وجود وارد آمدن آسیبهای جدی به پیکرهی آن پس از پنجاه سال خشکسالی، گرچه نحیف گشته، اما هنوز پابرجاست.

در همین ابتدا بر خود لازم میدانم تا اقرار کنم که قصد نگارندهی این سطور نه تبلیغ نظام شاهنشاهی است و نه ستایش خاندان پهلوی. بلکه بایسته است که اعلام نمایم نویسندهی این متن- که به دلیل زندگی در ایران، نام و نشانی از خود ذکر نمیکند- طرفدار نظام پادشاهی نیست. اما این دیدگاه شخصی، منافاتی با این موضوع ندارد که قدردان خدمات ارزندهی شهبانو فرح پهلوی نباشم، زیرا آموختهام که هر مهری را- حتی اندک- قدر بنهم و شاید به جرأت بتوانم بگویم که پس از پدر و مادرم همواره خود را مدیون بانو فرح پهلوی میدانم و در برابر او با کمال احترام زانو زده و دستانش را میبوسم زیرا چهره و پیکرهی ایران مدرن فرهنگی مدیون اوست و هرآنچه من و بسیاری از کسان دیگر را، که دغدغهی فرهنگی دارند، به این سرزمین متصل کرده، رخدادهایی است که طی دو دهه با مدیریت و درایت فرهنگی او در این سرزمین شکل گرفت. برای این ادعای خود در ادامه دلایل مستدلی را ذکر کرده و در پایان نقش پراهمیت او را تبیین خواهم نمود.
برخی از مهمترین اقدامات فرهنگی و هنری که با حمایت بانو فرح پهلوی شکل گرفت
احیا و حمایت از هنرها و صنایع دستی
با حمایت دفتر فرح پهلوی تلاشی صورت گرفت تا صنایع دستی ایران شناسایی و معرفی شوند. حفظ و احیای این هنرها موجب شد تا این آثار نه تنها به مثابه یک کالا بلکه به عنوان میراث فرهنگی در نظر گرفته شوند و با حمایت مادی و معنوی مسئولان امر، جوانان به آفرینش و پاسداشت این هنرها مشغول گردند. از سوی دیگر با برگزاری کارگاههای آموزشی و نمایشگاههای متعدد، صنایع دستی ایران به جامعه معرفی و همین باعث شد تا خانوادههای ایرانی ترغیب شده تا هر یک بنا به سطح درآمد خود خریدار این محصولات هنری شوند. در نظر داشته باشید که خانوادههای ایرانی، پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷، همگی دستکم یک تخته فرش دستبافت ایرانی در خانه خود داشتند؛ موضوعی که امروزه به تدریج کمرنگ شده است. حمایت از هنرهای سنتی دستاوردهای بسیار دیگری نیز داشت از جمله حمایت از زنان زیرا در گوشه و کنار این سرزمین پهناور، بسیاری از زنان به این هنرهای سنتی و بومی از سوزندوزی گرفته تا پارچه و فرشبافی مشغول بودند. دستاورد دیگر این توجه اشتغالزایی و ایجاد منبع درآمد برای هنرمندان و علاقمندان به این هنر و صنعت بود. بسیاری از جوانان با آموزش از استادکاران به این کار مشغول شده و این فن و هنر را آموخته و این به وضعیت اقتصادی خانوادهها و جوامع محلی بسیار کمک کرد. در دورهای که ایران رشد اقتصادی چشمگیری داشت همین موضوع موجب شد تا افرادی که به خلق آثار صنایع دستی در سراسر این مرز و بوم مشغول بودند از لحاظ اقتصادی آسیبی ندیده و شغل خود را رها نکنند. اتفاقی که امروزه خلاف آن رخ داده و موجب شده بسیاری از هنرهای محلی و بومی در معرض نابودی قرار گیرند.
حمایت از جشنوارههای فرهنگی و هنری
با حمایت فرح پهلوی بود که نخستین بار جشنوارههای مختلف فرهنگی و هنری در ایران برگزار شد و برخی از آنان بدین شرحاند:
جشنوارههای موسیقی
در این جشنوارهها هنرمندان مشهور و نوظهور به اجرا میپرداختند و همین موضوع علاوه بر حمایت این هنر موجب ترویج و معرفی موسیقی ایرانی گشت. در میان تودهی مردم، موسیقی جهان و ایران معرفی و شناخته شد، بطوری که حتی خوانندگان و موزیسینهای سرشناس آن دوران، از جمله فرانک سیناترا هنرمند آمریکایی و دِمیس روسِس آوازخوان یونانی، به ایران آمده و برنامه اجرا کردند. از سوی دیگر هنرمندان ایرانی نیز به مخاطبان غربی معرفی شده و هر ساله تعدادی از آنان برای اجرای برنامه به کشورهای دیگر سفر میکردند.
جشنواره سینما
از سال ۱۳۵۱ خورشیدی به کوشش دفتر شهبانو فرح پهلوی جشنواره جهانی فیلم تهران سالی یکبار برگزار میشد که تا سال ۱۳۵۶ ادامه یافت. این تنها جشنواره سینمایی رده اول در تاریخ آسیا و ایران بود که در آن زمان برگزار میشد و هیئت داوران آن فهرستی از مهمترین سینماگران دنیا بودند. در این جشنواره ۱۱۵ فیلم از ۴۲ کشور به نمایش در آمد. اتفاق بینظیری که هر ساله با حضور کارگردانان و سینماگران سرشناس دنیا در تهران اجرا میشد و ایران دیگر تا امروز هیچ جشنواره سینمایی در این سطح به خود ندیده است.
جشن هنر شیراز
با حمایت دفتر او جشن هنر شیراز به منظور معرفی تاریخ، فرهنگ و هنر ایران، از سال ۱۳۴۶ تا سال ۱۳۵۶خورشیدی، هر تابستان در شیراز، تخت جمشید و نقش رستم برگزار میشد و میتوان به یقین از آن به عنوان مهمترین رویداد فرهنگی و هنری ایران نام برد. این جشنواره با حضور سیاستمداران بزرگ دنیا افتتاح و شامل برنامههای متنوعی از جمله موسیقی، رقص، نمایش و سینما میشد و علاوه بر هنرمندان ایرانی، میزبان مهمانان و هنرمندانی از آسیا، آفریقا، اروپا و آمریکا بود.
توسعه هنرهای نمایشی
ترویج هنر تئاتر و نمایش و کمک مالی و معنوی به هنرمندان و تهیهکنندگان تئاتر از دیگر فعالیتهایی بود که با حمایت بانو فرح پهلوی صورت گرفت. با در نظر گرفتن این موضوع که هنر تئاتر همواره مخاطب خاص داشته، و در آن دوران که عموم مردم از سطح سواد بالایی برخوردار نبودند، حمایت از این هنر ناب موجب شد تا اتفاقات مهم و فرخندهای در آن دوران شکل بگیرد، از ترغیب نویسندگان برای نوشتن نمایشنامه تا اجراهای بینظیر آثار توسط هنرمندان ایرانی و غیرایرانی در سالنهای نمایش. از سوی دیگر حمایت دفتر فرح پهلوی، به هنر سنتی نقالی، که پیشینهی آن به ایران پیش از اسلام میرسد، جان تازهای بخشید. هنر نقالی که از طریق سنت شفاهی موجب انتقال داستانها، افسانهها و قصههای تاریخی به نسلهای بعدی میشد، علاوه بر ایجاد فضای مفرح و دلنشین که با عامهی مردم ارتباط برقرار میکرد، شیوهای است برای حفظ ادبیات شفاهی. با حمایت دفتر شهبانو بود که در آن زمان هنرمندان نقال شناسایی و حمایت شدند. بسیاری از این هنرمندان، که پیش از آن، دچار فقر و اعتیاد شده بودند و در قهوهخانهها و یا به صورت دورهگرد به نقالی مشغول بودند، سر از جشنوارههای هنری درآورده و مورد حمایت و تشویق قرار گرفتند. فرح پهلوی به آموزش این هنر نیز بها داد تا این هنر زنده و پابرجا بماند و همین موجب ارتقاء جایگاه این هنر و نقالان در جامعه شد و به عنوان یکی از هنرهای سنتی و دیرپا در ایران صاحب اعتبار ویژهای گشت.
تأسیس بناها و مؤسسات فرهنگی و هنری
حمایت از تأسیس تئاتر شهر
این بنا که در سال ۱۳۵۱خورشیدی افتتاح شد هنوز مهمترین و بزرگترین مرکز تئاتر در ایران به شمار میرود. مرکزی به عنوان نمادی از هنر مدرن که در بنای آن عناصر معماری کهن ایرانی را نیز میتوان مشاهده کرد. این بنا به منظور حمایت و جذب هنرمندان و نمایشنامهنویسان برپا شد و مهمترین آثار نمایشی در این مکان به اجرا درآمد. سالن نمایش این بنا با امکانات پیشرفته هنوز یکی از بهترین بناها برای اجرای نمایش است.
بنیاد فرهنگ ایران
این بنیاد در سال ۱۳۴۳ خورشیدی تأسیس شد تا از زبان فارسی و میراث گرانبهای آن حفظ و حراست کند. این بنیاد به کار چاپ فرهنگ و لغتنامه و پژوهش در زبان فارسی و گردآوری اسناد و مدارک مرتبط با آن مشغول بود. فعالیتهای این بنیاد موجب آشنایی ایرانیان و همچنین غیرایرانیان با زبان فارسی و قابلیتهای آن شد.
حمایت از تأسیس تالار رودکی و برنامههای آن
این تالار در سال ۱۳۴۶خورشیدی به منظور اجرای تخصصی موسیقی و تئاتر تأسیس شد و تبدیل به مکانی برای برگزاری اپرا، کنسرت و نمایش گشت و نقش فرح پهلوی در احداث آن بسیار چشمگیر است. با برپایی این مکان امکان دعوت از هنرمندان مهم و برجسته مهیا شد. در آغاز این تالار پنج گروه هنری داشت: ارکستر سمفونیک، گروه کر، گروه باله، گروه اپرا و گروه سازهای بومی (ایرانی). در سال ۱۳۵۳ خورشیدی با حمایت بنیاد فرح پهلوی از کودکان بیسرپرست، گروه کُر فرح شکل گرفت که آن نیز به این سازمان افزوده شد. تمام گروههای نامبردهی این تالار پیش از انقلاب بسیار فعال و پویا بودند. گروه باله آثار مشهور دنیا از جمله «دریاچه قو» و «دن کیشوت» را اجرا کردند، علاوه بر اینکه گروههای خارجی باله نیز به عنوان مهمان در این تالار به اجرای برنامه پرداختند. در این تالار سازمان رقص فولکلور ایران (گروه رقصهای محلی) تشکیل شد و طراحی برنامههای مختلف رقص در آنجا صورت گرفت و برنامههای مختلفی با اجرای رقصهای بومی ایران برگزار شد. همچنین گروه اپرای تهران با آهنگسازان و خوانندگان اپرای ایرانی شکل گرفت که نه تنها اپراهای خارجی بلکه اپراهای ایرانی از جمله اپرای «زال و رودابه» و «خسرو و شیرین» و غیره را به روی صحنه بردند. در این تالار، طی فعالیت آن تا ۴ آبان ۱۳۵۵ خورشیدی، در مجموع ۵۴۶ برنامه مختلف در ۱۱۹۹ مرتبه از اپرا و باله گرفته تا اجرای ارکستر سمفونیک، ارکستر مجلسی، رقص و آواز ایرانی، گروه کُر و کنسرت هنرجویان هنرستان موسیقی و باله و همچنین گروههای خارجی بینالمللی (در مجموع ۷۹ هنرمند خارجی با ۹۱ برنامه مختلف) به روی صحنه رفت.
تأسیس موزههای مختلف در ایران
یکی از اتفاقات فرخندهای که با مدیریت شهبانو انجام شد، تأسیس موزههای مختلف با اهداف گوناگون در ایران بود. از جمله میتوان به موزه ایران باستان، موزه فرش، موزه آبگینه، موزه نگارستان، موزه رضا عباسی، موزه اشیای برنزی در لرستان اشاره کرد. تمام این موزهها با هدف حفاظت از فرهنگ و گذشتهی فرهنگی ایران برپا شدند. او بنا داشت در هر شهری موزهی خاص آثار به دست آمده از همان شهر را تأسیس کند که متأسفانه زمانه یاری نکرد. تمامی این موزهها که نام بردهام هنوز از مهمترین موزههای ایراناند. اما با حمایت او موزهای در تهران بنا شد که نه تنها در زمانهی خود بلکه هنوز یکی از افتخارات ایران شمرده میشود: موزه هنرهای معاصر تهران. این موزه علاوه بر معماری مدرن و زیبای آن که در شلوغیهای مرکز شهر هنوز چشمنواز است، یکی از مهمترین موزههای ایران و خاورمیانه شمرده میشود که به منظور جمعآوری و نمایش آثار هنری مدرن و بینالمللی تأسیس شد و هدف آن ترویج هنر مدرن و ایجاد فضای هنری متنوع و غنی در ایران، همگام با اروپا و آمریکا بود. در همان زمان آثار بسیار ارزشمندی برای موزه هنرهای معاصر از نقاشی گرفته تا مجسمه و طراحی از هنرمندان مطرح ایرانی و بینالمللی خریداری شد. آثار هنرمندانی که در تاریخ هنر ایران و جهان همواره میدرخشند: بهمن محصص، دالی، پیکاسو، فرانسیس بیکن و بسیاری دیگر. گنجینه موزه هنرهای معاصر یکی از مهمترین مجموعههای هنر مدرن در خارج از اروپا و آمریکاست . اهمیت آثار این گنجینه تا این حد است که چند سال پیش بنا شد تا تعدادی از آثار هنرمندان بینالمللی موجود در آن به همراه تعدادی از آثار هنرمندان تجسمی ایران برای مدتی به موزه یا مراکزی در کشورهای آلمان و ایتالیا به رسم امانت داده شود. ارزش این آثار بالای ۱۵ میلیارد دلار برآورد شده و از نظر اهمیت و ارزش با گنجینهها و جواهرات بانک مرکزی مقایسه میشود. تأسیس این موزه به منظور آشنا ساختن هنرمندان و علاقمندان به هنر در ایران با فضای هنری دنیا و از سوی دیگر ترغیب بسیاری از غیرایرانیان برای بازدید از این آثار در ایران بود. از همین زمان بود که هنر مدرن در ایران جان گرفت و هنرمندان ایرانی به خلق آثار هنر مدرن ترغیب شدند و از سوی دیگر جنبههای مطالعاتی و پژوهشی و نقد در فضای هنری ایران رشد کرد و مردم با هنر مدرن آشنا شده و برخی نیز خریدار آن شدند و به این ترتیب مجموعهداری در هنر ایران پا گرفت. بازدید از آثار این گنجینه هنوز برای مشتاقان هنری غنیمت است. چند ماه پیش در موزه هنرهای معاصر نمایشگاهی با عنوان «چشم در چشم» برگزار شد که به نمایش آثار پرترهای که در گنجینهی موزه نگهداری میشوند اختصاص داشت و با استقبال گستردهای همراه شد و پس از سالیان دراز صفهای طویلی از بازدیدکنندگان در خیابان امیرآباد، بیرون موزه، دیده میشد که مشتاقانه برای دیدن این گنجینهی گرانبها آمده بودند. این موضوع نشان میدهد که اقدام شایستهی آن دوره هنوز پس از گذشت حدود ۵۰ سال مخاطب دارد و علاقمندان تشنهی بازدید از آثار این گنجینهاند. اکنون که مشغول نوشتن این متن هستم- اسفندماه ۱۴۰۳خورشیدی- در موزه هنرهای معاصر نمایشگاه دیگری از آثار پیکاسو که شامل ۷۹ اثر از او، ۹ اثر از هنرمندان ایرانی متأثر از او و ۴ اثر از هنرمندان همدورهی او، در حال نمایش است و باز تمامی این آثار مربوط به گنجینهی موزهاند. همین اعداد و ارقام نشان از ارزش این گنجینه دارد و چه بسا اگر آن حرکت ادامه مییافت این موزه میتوانست همتراز با موزههای تراز اول دنیا از جمله موما و گوگنهایم و… شود. و ای کاش قدر این مجموعه غنی دانسته میشد؛ چه از لحاظ نمایش و چه از نظر پاسداشت و حفظ آن! متأسفانه استانداردهای حفاظتی در نگهداری این مجموعهی بینظیر چنانکه باید و شاید رعایت نمیشود و اخیراً خبر رسیده که مرمت برخی از آثار ارزشمند بدون حضور متخصصان معتبر و با روشهای غیراصولی موجب آسیب رساندن به برخی از آثار بسیار فاخر پیکاسو شده است.
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
اجازه دهید در این مورد خاص بسیار بگویم. من و همنسلان من که چندسال اولیهی عمر خود را پیش از انقلاب گذراندهایم همگی مدیون کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هستیم. اقرار میکنم که کتاب به دست گرفتن و سپس کتابخوانی من با محصولات کانون شروع شد و پیش از آن با نوارهای کاست کانون بود که با بسیاری از داستانها و اشعار کودکانه آشنا شده بودم و تمامی این اتفاقات بود که در شکل گرفتن شخصیت من بسیار تأثیر گذاشت. سال ۱۳۴۴ خورشیدی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با حمایت شهبانو فرح پهلوی تأسیس گشت و طی ۱۳ سال با تولید محصولات فرهنگی اعم از کتاب، فیلم، کاست و… تبدیل به یک طرح فراگیر و اثرگذار در سراسر کشور شد. این طرح با مدیریت لیلی امیرارجمند، دوست نزدیک فرح پهلوی، بدل به یکی از موفقترین بنیادهایی شد که پیش از انقلاب شکل گرفت. ساختمان اولیهی آن واقع در پارک فرح- پارک لاله امروز- بود، نزدیک به موزه هنرهای معاصر. حمایت بانو فرح در بنیاد نهادن کانون را میتوان از اینجا دریافت که نخستین کتابی که توسط کانون منتشر شد کتابی از هانس کریستین اندرسن به نام «دخترک دریا» با ترجمه و تصویرگری خود فرح پهلوی بود. کانون در آن زمان کتابهایی با تیراژ ۷ و ۸ هزار نسخه چاپ میکرد. اهمیت این تیراژ در این است که جمعیت ایران در آن زمان حدود ۳۰ میلیون نفر بود و اکنون با جمعیت حدود ۸۵ میلیون نفری تیراژ کتاب در بهترین حالت ۵۰۰ نسخه است! کانون نه تنها ناشر ترجمهی ادبیات کودکان سایر ملل، بلکه آثاری از نویسندگان ایرانی نیز بود؛ حتی آثار آنانی که با سیاست جاری در کشور موافق نبودند برای مثال کتاب «ماهی سیاه کوچولو» از صمد بهرنگی در کانون منتشر شد. به تدریج اعضای کانون افزایش یافت و کتابهای ارزان با تصویرگریهای زیبا منتشر کرد. در فهرست انتشارات کانون طیف وسیعی از موضوعات را میتوان دید از قصههایی به منظور معرفی قهرمانان ایرانی گرفته تا داستانهای کهن و کتابهای مذهبی. نام تمامی ادیبان و روشنفکران آن روز را میتوان در کارنامهی کانون دید. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ۱۴۶ عنوان کتاب منتشر کرد و شعبههای متعددی در تهران و شهرستانها داشت و حتی در روستاها نیز کتابخانههای سیار به راه انداخت. کانون ۵۵ کتابخانه نیز ساخت. در اوایل دهه ۵۰ خورشیدی حدود ۰۰۰/۲۰۰/۲ نفر عضو کانون بودند. سال پیش از انقلاب نیم میلیون نفر عضو داشت و در نظر بگیرید در جامعهای که نیمی از آن سواد ندارند این عدد چه معنایی دارد. به جرأت میتوانم بگویم امروزه کتابخانههای سراسر ایران این تعداد عضو ندارند. کانون کمکم تیراژ کتاب را به ۴۰ هزار نسخه رساند که با قیمت بسیار پایین فروخته میشد و در دسترس همگان میتوانست باشد. حتی در خارج از ایران شعبه زد. در کانون فضای نسبتاً بازی حاکم بود با امکانات خیلی خوب و به همین سبب در هر زمینهای که فعالیت کرد توانست بهترین افراد را به خود جذب کند. به تدریج فعالیت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان گسترده گشت و به حوزهی سینما نیز وارد شد. فستیوال بینالمللی فیلم کودک و نوجوان طی ۱۲ سال در کانون برگزار میشد که اقدام بسیار ارزشمندی بود و بسیاری از بزرگان سینمای ایران از جمله عباس کیارستمی، ناصر تقوایی، امیر نادری، داریوش مهرجویی و… در آنجا فیلم ساختند. این جریان حتی تا سالهای آغازین پس از انقلاب۵۷ نیز ادامه داشت و بسیاری از همین بزرگان، کانون را محلی امن برای فعالیت خود میدانستند. تولید انیمیشن نیز با کانون شروع شد. در زمینهی موسیقی بومی و سنتی و آموزش موسیقی به کودکان با شیوهی «کارل اُرف» و همچنین اپراهای معروف نوارهایی ضبط شد که برای همنسلان من بسیار آشناست. از دیگر محصولات هنری این بنیاد ضبط شعرخوانی با صدای شاعران سرشناس و ترانههای کودکان بود. بعد از انقلاب تا اوایل دهه ۶۰ خورشیدی هنوز اثرات آن دوران طلایی را میتوان در فعالیتهای کانون دنبال کرد؛ اما اکنون محصولات کانون هیچ جذابیتی برای کودکان و نوجوانان ندارد و عملاً یک سازمان بیروح و بیمخاطب است.
در این جستار تلاشم بر این بود تا با برشمردن تنها گوشهای از اقدامات مؤثر شهبانو فرح پهلوی، ادعای آغازین خود را به اثبات برسانم که او مادر ایران نوین است. ایران فرهنگی و هنری- اگر هنوز پس از ۵۰ سال خشکسالی، اندکی جان و رمق داشته باشد- مدیون اوست. باید در نظر داشت او تنها شهبانوی ایران است که از امکاناتی که در اختیار داشت در جهت اعتلای فرهنگی این مملکت سود برد. پیش از او این موضوع سابقه نداشت و اغلب زنان در انفعال بسر میبردند. او تنها بانوی نخست ایرانی است که با مدیریت خویش شرایطی ایجاد کرد تا امکانات بالقوهی این سرزمین نمود پیدا کنند و ایرانیان و جهانیان از آن آگاه شوند. بنا به قانون اساسی، فرح پهلوی به عنوان همسر پادشاه نمیتوانست پست دولتی داشته باشد، اما از امکانات در اختیار خود چنان بهرهای برد که به جرأت میتوانم بگویم وزارت فرهنگ وقت به ریاست مهرداد پهلبد چنین نکرد. از دیدگاه من این موضوع به دلیل نگاه نظارتی است که در آن زمان از طرف دولت بر فعالیتهای فرهنگی و هنری حاکم بود؛ البته لازم به یادآوری است که آن شرایط، با فضای بسته و کنترلکنندهی حاکم بر این فعالیتها در این ۵۰ سال اخیر قابل قیاس نیست. به همین دلیل بود که بسیاری از روشنفکران وقت، تمایلی به همکاری با وزارت فرهنگ نداشته و از آن طرف جذب سازمانها و بنیادهای تحت حمایت دفتر فرح پهلوی میشدند و با خیال آسوده در آنجا فعالیت کردند. بعضاً تعدادی از آنان حتی ایدههای چپگرایانه و یا مذهبی داشتند اما این موضوع مانعی برای ادامهی فعالیتهای آنان ایجاد نکرد. از اینروست که ایدههای مهم و متفاوت و چشمگیری از این دفتر بیرون آمد و به تحقق پیوست. از سوی دیگر منشأ تمامی این اتفاقات اثرگذار و شایسته خود شهبانو فرح پهلوی بود. او فضای آزاد اروپا را درک کرده بود و طبیعی است که به این فضا دلبسته بود و میدانست که هنرمند را نمیتوان در چارچوب محدود حبس کرد و از او انتظار خلاقیت داشت. بنابراین فضای حاکم بر مؤسسات و بنیادهای تحت نظارت دفتر او از آزادی نسبی برخوردار بودند. لازم به ذکر است که در میان طرفداران پادشاه، در گذشته و اکنون، نقدهای جدی بر فعالیتهای این دفتر وارد است. آنان معتقدند فعالیتهای دفتر فرح پهلوی امکاناتی را در اختیار نیروهای مخالف قرار داد و همین موضوع منجر به وقوع انقلاب سال ۵۷ شد. و جالب اینجاست که مخالفان پهلوی نیز بر فعالیتهای این دفتر نقد دارند. از دید آنان این دفتر طرحهایی را به ثمر رساند که بخش عمدهای از سرمایه این مملکت را به باد داد و این سرمایه میبایست در جای بهتری صرف میشد!
پاسخ من به طرفداران پهلوی که مخالف این فعالیتها هستند اینست که نمیتوان افراد خوشفکر و دارای خلاقیت را به کار گمارد و از آنان خواست تا در تمامی موارد آنگونه بیاندیشند که ما انتظار داریم. بسیاری از افرادی که در دفتر فرح پهلوی به کار گمارده شده بودند از تحصیلکردگان و فرنگدیدگان آن دوران بودند و طبیعی است که جریانها و ایدههای سیاسی جاری در آن زمان آنان را مجذوب خود کرده باشد. هر موضوعی را باید در ظرف زمان و مکان خود سنحید و دربارهی آن گفتگو کرد. امروزه نیز انتقاد شدید ما به فضای فرهنگی و هنری جاری در ایران همین مسئله است که چگونه در عصر اطلاعات میتوان از یک فرد تحصیلکرده و دنیادیده انتظار داشت تا همانگونه بیاندیشد که حکومت از او انتظار دارد؟
و در جواب منتقدانی هم که اصل موضوع را زیر سؤال برده و دلشان به حال سرمایه مادی از دست رفته میسوزد، علاوه بر تمام آنچه تا اینجا گفتهام میبایست اضافه کنم که این سرمایه میبایست کجا صرف میشد تا ثمری بیشتر از این نثار این مرز و بوم کند؟! البته از جامعه سنتی آن روز که حتی بسیاری از مدیرانش با این تغییرات هماهنگ نبوده و همچنین نیمی از جمعیت کشور بیسواد بودند شاید بیشتر از این نمیتوان انتظار داشت اما در مورد به ظاهر روشنفکران امروزی چه میتوان گف؟!
شهبانو فرح پهلوی با اقدامات خود موجب شد ایرانیان به خود باوری برسند و بدانند که از نقطه نظر فرهنگی و هنری دارای جایگاه برجستهای در جهاناند. او با تأسیس و حمایت بنیادهای مختلف فرهنگی و هنری ایران را به ایرانیان و جهان شناساند. اشتغالزایی کرد؛ هنرهای به دست فراموشی سپرده شده را زنده و احیا نمود؛ پاسداشت و حفظ آثار را ارج نهاد؛ هنرمندان را تشویق و حمایت کرد؛ بسیاری از جوانان را به سمت هنرآموزی سوق داد؛ هنر مدرن و جریانهای آن را در دنیا به ایرانیان معرفی کرد؛ جایگاه ایران را از نقطه نظر فرهنگی و هنری در جهان ارتقا بخشید به گونهای که جهان فقط ایران را به عنوان کشور نفتخیز نشناسد بلکه سرزمینی کهن با تنوع فرهنگی و هنری بداند و همچنین کتاب و موسیقی و فیلم را در دسترس کودکان و نوجوانان آن نسل نهاد که به یقین اگر آن نسل با همان شیوه پرورش مییافت، امروزه اوضاع فرهنگی ایران به گونهای دیگر رقم میخورد. تا پیش از او در ایران هنر امری تشریفاتی محسوب میشد که در اختیار دربار و حکومت و معدود خانوادههای اشرافی بود. اما با اقدامات مهم او هنر و فرهنگ در دسترس و اختیار تمامی مردم قرار گرفت و هر کسی بنا به فراخور حال و وضع خود میتوانست مخاطب و خریدار آن باشد. در نظر داشته باشید که بسیاری از بناهای مهم فرهنگی و هنری که با حمایت او بنا شد و هنوز از مهمترین بناهای فرهنگی ایران محسوب میشوند، در مرکز شهر و در دسترس عموم قرار دارند.
از دیدگاه من شهبانو فرح پهلوی با این اقدامات بذر بازسازی و نوسازی فرهنگی و هنری ایران نوین و مدرن را کاشت. او که خود در غرب تحصیلکرده بود و تفاوت جامعهی آن روزگار ایران را با غرب دریافته بود، میخواست که با آموزش و ارتقای فرهنگی و هنری، عقبافتادگیهای ایران را جبران کند و اعتبار و جایگاهی را که ایران در هزاران سال پیش داشت بار دیگر بدان بازگرداند. و این کار تنها از نقطه نظر رونق اقتصادی ممکن نبود بلکه میبایست افراد جامعه علاوه بر سواد تحصیلی دارای سواد فرهنگی نیز میشدند. از همینجاست که خانوادههای متوسط و تحصیلکرده آن دوران توانستند در دست فرزندان خود کتاب بگذارند؛ آنان را به بازدید موزهها ببرند و با رقص و نمایش و فیلم آشنا کنند؛ و ویژگیهای فردی من و همنسلان من اینگونه شکل گرفت. امروزه در جامعهی فرهنگی داخل ایران شهبانو فرح پهلوی دارای چنان جایگاهی است که اگر امکان رهبری برای او وجود میداشت، همگان در رکاب او شمشیر میزدیم و اگر این امر تحقق مییافت، آرزو داشتم تا پیش از جانفشانی در راه او، در برابر او زانو زده و هزاران سپاس را پیشکش این بانوی بزرگوار و پر صلابت کنم و بر دستانش بوسه زنم.
*بر خود واجب میدانم تا کمال سپاس خود را نثار دوست عزیزم، دکتر الن بستاکیان، نمایم. او بود که مرا به نوشتن این متن تشویق کرد.