امیرسالار خسروی – نام کهنشهر ایذه، در منطقه شهر باستانی آنشان، زادگاه کوروش بزرگ، به انقلاب ملی ایران گره خورده است. این شهر حدودا صد و بیست هزار نفری در استان خوزستان از زمان شعلهور شدن جنبش آزادیخواهی ملت ایران، همواره یکی از پایتختهای نهضت وطنخواهی بوده و جانهای عزیز بسیاری را در راه آزادی میهن فدا کرده است. شهری که به «پایتخت بختیاری» شهرت دارد، برخلاف وسعت نه چندان بزرگش چه در دیماه ۹۶، چه در آبان خونین ۹۸ و چه در جنبش انقلابی ۱۴۰۱ جانانه و دلاورانه در مقابل نیروهای سرکوبگر رژیم ایستاد و نام و دلیری جاویدنامان بسیاری را برای تاریخ کهندیار ما به یادگار گذاشته است.
مرگ تلخ ولی توام با شجاعت حمید (اوول) کورکور در روز شنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۳ بار دیگر نام ایذه را در رسانهها مطرح کرد و به همگان یادآور شد که قلب انقلاب ملی همچنان در بختیاری نیز میتپد و مبارزهی حماسهساز این جوانان با جمهوری اسلامی هیچگاه متوقف نشده است، تا جایی که حکومت برای دستگیری آنها حاضر به لشکرکشی نیروهای تا دندان مسلح شده است. دلاوری اوول کورکور باعث شد تا به مرور سرگذشت او و چند تن از یارانش بپردازم که از دو سال پیش تا کنون مشغول مبارزه با جنایتکاران حاکم بودند و هرکدام در نبردی تن به تن قهرمانانه جان خود را فدای آزادی ایران کردند. تلاش کردم دو سال مبارزه و ایستادگی آنان را در برابر جمهوری اسلامی در این چند صفحه گرد بیاورم. سرنوشت چند جوان ایرانپرست ایذهای که به حماسه میماند.
ابول کورکور با «خداحافظ ایران» به زندگی خود پایان داد
ابول کورکور از جوانان معترض، میهندوست و پادشاهیخواه ایذه که به همین دلیل تحت پیگرد نیروهای امنیتی و سرکوبگر جمهوری اسلامی بود، شنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۳ در برابر دوربین لایو اینستاگرام با شلیک گلوله به زندگی خود پایان داد.
بر… pic.twitter.com/ipZXk3ZJ6n
— KayhanLondon کیهان لندن (@KayhanLondon) March 9, 2025
همانطور که نوشتم، شهر ایذه چه در دیماه ۹۶ و چه در آبان ۹۸ از مهمترین کانونهای اعتراضات مردمی بود و در آن دو قیام ملی نیز زخمهای بسیاری بر پیکر این شهر وارد شد. حتی چند ماه پیش از شهریور ۱۴۰۱ و قتل حکومتی مهسا امینی، شهر ایذه شاهد خیزش گستردهای بود که پاسخی جز گلوله و خون نداشت. در اردیبهشت ۱۴۰۱ ایذه بپا خاسته بود تا از دردهایش بگوید، اما بیرحمانه به خون کشیده شد و حکومت با قطع اینترنت و منزوی کردن این شهر کوشید تا صدای مردم را خاموش کند.

ویدیوی بالا در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ در کانال تلگرامی «۱۵۰۰ تصویر» با این توضیح منتشر شد: «اعتراضات در ایذه همچنان ادامه دارد و به خاطر قطع اینترنت در بیخبری محض سرکوب میشوند. در این ویدیو از اعتراضات شب گذشته در ایذه، یک نفر با نشان دادن یک لباس خونین میگوید: این چوقا رو میبینین؟ امروز، ایذه، تیراندازی کردند به سمت اعتراض مسالمتآمیز ما و معلوم نیست زندهست یا نه.»

در ویدیوی بالا نیز راوی تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۱ را ذکر میکند و خطاب به همرزمانش فریاد میزند: «عقبنشینی نکنید!»

این تصاویر را مرور کردم تا یادآوری کنم که آتش انقلاب ملی هرگز در ایذه خاموش نشد و جوانان این شهر در تمام این سالها دلیرانه در مقابل مزدوران رژیم ضحاکی علی خامنهای ایستادگی کردند. اما با قتل دردناک مهسا امینی و خیزش ملی مردم از پس آن اتفاق بود که نام ایذه بار دیگر طنینانداز شد و دلیران این شهر بپا خاستند تا پرچم وطنخواهی را دگرباره در خوزستان برافراشته کنند.
۲۵ آبان ۱۴۰۱ روز خونین ایذه بود و این شهر همچون بسیاری دیگر از شهرهای ایران، قربانی سرکوب وحشیانهی نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی شد که با سلاحهای جنگی به مردم بیدفاع یورش برده، جان بسیاری را گرفته و تعداد بیشماری را نیز مجروح و زخمیکردند. جوّ تمام ایران از همان ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ و پس از قتل مهسا امینی غرق در جوش و خروش بود و تمام مهرماه آن سال جهان شاهد مبارزهی دلیرانهی مردم ایران برای آزادی میهن و پایان دادن به جمهوری اسلامی شد. با نزدیک شدن به آبانماه و سالگرد کشتار خونین سال ۹۸، فراخوانهای گستردهای برای حضور حداکثری مردم در تمام شهرهای کشور منتشر شد و روزهای ۲۴، ۲۵ و ۲۶ آبان با رنگ سرخ در تقویمها علامت خوردند.
۲۵ آبان رسید و تمام ایران دلیرانه بپا خاست. نام استان خوزستان با پرچمداری ایذه قلب میهنپرستان را گرم میکرد. تصاویر و ویدیوهایی که از آن سرزمین دلیران میآمد نشان از حضور پرشمار و شجاعانهی مردم در خیابانها داشت. سرکوب بیرحمانه بود و جمهوری اسلامی بدون لاپوشانی ذات حقیقیاش را به جهان نشان میداد و جار میزد که حکومتی است غیر ایرانی و اشغالگر.

طولی نکشید که یک خبر هولناک قلبها را لرزاند و مردم را در یک شوک دیگر فرو برد. کیان پیرفلک ۹ ساله در شامگاه ۲۵ آبان، درست در سومین سالگرد همان شبی که سر و قلب پویا بختیاری، پسر ایران، در کرج با گلولههای جمهوری اسلامی به خون نشست، در جریان حمله ماموران امنیتی به بازار ایذه، در حالی که با والدین و برادر خردسالش در ماشین و در حال بازگشت به خانه خود بودند، هدف گلوله سرگوبگران قرار گرفت و کشته شد. قتل کیان، کودک ایران، تراژدی دردناک و غیرقابل وصفی برای تمام کشور بود و نام و تصاویر او را درکنار مهسا امینی، نیکا شاکرمی، حدیث نجفی و دیگر جاویدنامان وطن به نماد انقلاب و مبارزه با جمهوری اسلامی تبدیل کرد.
در همان روز ۲۵ آبان در خیابان حافظ ایذه که مرکز تظاهرات مسالمتآمیز مردم بود، دست کم هفت شهروند از جمله سپهر مقصودی ۱۴ ساله، آرتین رحمانی ۱۴ ساله، میلاد سعیدیانجو و رضا شریعتی به قتل رسیدند.

آنچه در شب خونین ۲۵ آبان ۱۴۰۱ در ایذه گذشت همچنان بطور کامل برای ما روشن نیست، اما پس از گذشت دو سال اکنون در لابلای گزارشهای موجود در شبکههای اجتماعی میتوان رد پای حضور یک گروه ۷ نفره متشکل از چند جوان ایذهای را پیدا کرد که آن شب کوشیدند از مردم در برابر یورش ماموران رژیم سرکوبگر دفاع کنند: کمر طهماسبی، مجاهد کورکور، مهدی الماسی، حسین سعیدی، محمود احمدی، سید مصطفی احمدپور و حمید (اوول) کورکور.
در این میان جوان ۲۲ سالهای به نام «حامد سلحشور» که در برخی گزارشها نام وی آمده، در شهر اصفهان به شغل مسافرکشی مشغول بود و برای شرکت در اعتراضات به زادگاه خود ایذه بازگشت. حامد در خلال سرکوب روزهای پایانی آبان ۱۴۰۱ موفق میشود با ماشین خود چند شهروند معترض را از محل درگیریها دور کند و از این طریق آنها را از دستگیری یا کشته شدن نجات دهد. احتمالا در همین زمان است که حامد سلحشور توسط نیروهای حکومتی شناسایی میشود.
حامد سلحشور در روز چهارم آذر ۱۴۰۱ در جاده «دهدز» دستگیر شده و بعد از ۵ روز به خانوادهاش اعلام کردند که او درگذشته است. گزارشهایی وجود دارد مبنی بر اینکه حامد در زمان دستگیری در مقابل چشمان نامزدش به شدت مورد ضرب و جرح قرار میگیرد. خانواده حامد معتقدند که او در زمان بازداشت و به دلیل شکنجههای شدید و ضربات متعدد به سر، جان خود را از دست داده است. پس از قتل، ماموران حکومت بطور مخفیانه پیکر او را در مکانی دور افتاده در منطقه دهستان «قلعه تل» دفن میکنند اما گروهی از مردم ایذه شبانه به محل دفن رفته، پیکر حامد را از زیر خاک بیرون آورده و در قبرستان شهر ایذه با احترام به خاک میسپارند. در گزارشی که شبکه «منوتو» درمورد اوول کورکور منتشر کرده، ادعا میشود که اوول و دوستانش در آن شب به خانواده داغدار حامد سلحشور کمک کردهاند تا پیکر فرزندشان را از زیر خاک بیرون کشیده و به ایذه منتقل کنند.
اینهمه سطرهایی از یک حماسهی ملی است.
احتمالا در جریان همین آمد و شدها بود که همه یا تعدادی از این هفت نفر شناسایی میشوند. تنها چند روز پس از خاکسپاری حامد سلحشور، روستای کوچک پرسوراخ (پرسیلا) از توابع شهرستان باغملک که جمعیتی کمتر از صد نفر دارد، به میدان جنگ بدل میشود. در همین روستاست که برگ دیگری از حماسهی ایذه نوشته میشود. حسین سعیدی و محمود احمدی سرباز ۲۱ ساله هوانیروز ارتش، در خانهای روستایی در پرسوراخ مخفی شدهاند. (خانه به احتمال زیاد متعلق به چوپانی است که او نیز طی این حمله دستگیر میشود).

روز ۲۹ آذر ۱۴۰۱ روستا مورد یورش چند واحد از نیروهای سرکوب جمهوری اسلامی قرار میگیرد. خانهی روستایی محاصره میشود و با سلاحهای سبک و سنگین از جمله آرپیجی هفت و نارنجک دستی بارها مورد اصابت قرار میگیرد. در ویدیوهایی که رسانههای وابسته به جمهوری اسلامی منتشر کردهاند به رگبار بسته شدن خانه مشخص است، هرچند که تصاویر را بارها تقطیع و سانسور کردهاند. برخی گزارشها حاکی از آن اند که حسین سعیدی و محمود احمدی حدود ۴ ساعت از درون خانه به مقاومت و دفاع مشروع ادامه داده و تا آخرین لحظهی زندگیشان با نیروهای سرکوبگر مقابله کردهاند. در جریان این درگیری، مجاهد کورکور دستگیر شده و دو جوان دیگر جانشان را از دست میدهند.

حسین سعیدی از جوانانی است که با نام و تصویر خود در اینستاگرام فعالیت میکرد و چند روز پیش از کشته شدن به دست جمهوری اسلامی، در یکی از روایتهایش نوشته بود: «این سر برای هیچ رژیمی خم شدنی نیست».
جنایتهای حکومت اما با به رگبار بستن و قتل این دو جوان به پایان نرسید و پس از آنکه هر دو به ضرب گلوله کشته شدند، پیکرهای آنان را ربودند تا به خانوادههایشان تحویل ندهند. تا زمان تنظیم این مطلب همچنان از آنچه بر سر پیکر این دو جوان ایذهای آمده خبری نیست.

مردم ایذه برای ادای احترام به محمود احمدی او را «محمود بیکفن» نامیدند و دهها نفر در مراسمی که بطور نمادین در شدیدترین فضای امنیتی برای چهلم این دو جوان برگزار شد شرکت کرده و با شجاعت تمام شعار «رضاشاه، روحت شاد» سر دادند و نام دو جوان کشته شده را به عنوان «سرداران بختیاری» فریاد زدند. در اقدامی که گویی از میانهی نبردهای حماسی شاهنامه بیرون آمده، مادر محمود احمدی پیراهنی را که متعلق به فرزندش بود، در گور خالی دفن کرد تا بتواند بالای آرامگاهی که به نام محمود است اشک بریزد.

در ویدئوی بالا مادر محمود احمدی بر مزار خالی و نمادین فرزندش سوگواری و مویه میکند.

جوّ ایذه در ماههای پس از این رویداد فجیع به شدت ملتهب بود و سرکوب و بازداشتهای گسترده ادامه یافت. در زمستان ۱۴۰۱ و بهار ۱۴۰۲ برخی کاربران در شبکههای اجتماعی خبر از ادامهی دستگیریها میدهند و صحبت از صدها بازداشتی میکنند که برای شهری در ابعاد ایذه نشان از وسعت و شدت سرکوب دارد. آنچه در بازداشتگاههای غیررسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروهای امنیتی رژیم در ایذه و خوزستان گذشته و میگذرد و رنجها و شکنجههایی که بر جوانان معترض میرود کمتر مورد توجه رسانهها و فعالین خارج کشور قرار میگیرد و حکومت هم با قطع و محدودیت مداوم اینترنت، گردش اطلاعات را دشوارتر کرده است.
در روز ۵ دیماه ۱۴۰۱ آیین سوگواری چهلمین روز درگذشت کیان پیرفلک در روستای «پرچستان گورویی» ایذه برگزار میشود که خود صحنهای است سراسر مبارزه و شرافت. ایستادگی خانواده پیرفلک در برابر سناریوسازیها و دروغپردازیهای حکومت روایتی است از بزرگمنشی اسطورهوار مردم ایذه که شایستهی ماندگاری ابدی در تاریخ ایران هستند. در حالی که مادر کیان پیرفلک با شجاعت تمام در مراسم خاکسپاری فرزندش در برابر همگان گفت که خود دیده است چه کسانی به ماشین آنها تیراندازی کردند و «پلیس ما را به رگبار بست»، اما حکومت با وقاحتی شرمآور تلاش میکند قتل کیان و دیگر جانباختگان حمله ۲۵ آبان به بازار ایذه را به گردن مجاهد کورکور بیاندازد که پس از دستگیری زیر شکنجههای بیرحمانه قرار دارد. در این میان اما خانواده پیرفلک نه تنها این دروغ آشکار را نمیپذیرند، بلکه از وکیل خود میخواهند که وکالت مجاهد کورکور را نیز در بیدادگاههای اسلامی حکومت به عهده بگیرد.

ویدئوی بالا مربوط به ۵ دی ۱۴۰۱ و مراسم چهلم کیان پیرفلک است. علاوه بر شعار «مجاهد اعدام بشه، ایذه قیامت میشه»، کاغذی در دست حاضران است که روی آن نوشته شده «بسیجی به ما دروغ نگو، کیان داداش مجاهده.»

ویدئوی بالا نیز مربوط به ۵ دی ۱۴۰۱ و مراسم چهلم کیان پیرفلک است که در آن شعار داده میشود: «از ایذه تا کردستان، جانم فدای ایران!»
ننگ قتل کیان پیرفلک ۹ ساله چنان بزرگ و واکنش مردم ایران آنقدر متحد و همبسته بود که جمهوری اسلامی همچون سناریونویسهای مبتدی دست به انواع دروغها زد تا قتل کیان را به گردن خود مردم بیاندازد؛ یک روز مجاهد کورکور، یک روز بهمن بهمنی و روز بعد دیگر بازداشتشدگان خیزش سراسری را به عنوان مقصر به رگبار بستن ماشین خانواده پیرفلک معرفی کرد. اما همبستگی مردم ایذه و به ویژه ایستادگی ماهمنیر مولایی راد، مادر کیان، تمام این اقدامات را بیاثر کرد. ننگ کودککشی از دامن علی خامنهای و سپاه جنایتکارش پاکشدنی نیست.
۲۵ آبان ۴۰۱ و قتل کیان نیز به نقطه عطفی در مبارزات مردم ایذه تبدیل شد و اکنون که بیش از ۲ سال از آن شب سیاه میگذرد، ما که از دور روایت ایذه را مرور میکنیم، متوجه میشویم که پس از آن شب گروهی از جوانان ایذه همسوگند شدند تا انتقام کیان و دیگر جانباختگان ایذه را از حکومت بگیرند. جمهوری اسلامی و بنگاههای دروغپراکنیاش با دستاویز کردن تصاویر این جوانان با اسلحه، تلاش میکنند آنها را به عنوان «شرور» معرفی کنند، اما کیست که نداند نهایت اسلحه داشتن جوانان ایذه یا «برنو»های دوران رضاشاه است که به بخشی از هویت بختیاری برای دفاع از میهن تبدیل شدهاند، یا «کلاشنیکف»های کهنهای که یادگار دوران جنگ و مقاومت مردم خوزستان و عشایر در برابر ارتش متجاوز صدام حسین هستند.
نوروز ۱۴۰۲ یکی از مغمومترین نوروز سالهای اخیر بود. گرد سیاهی از اندوه و درد بر سراسر ایران پاشیده بودند. خانوادههای بسیاری در ماتم و سوگ عزیزان از دست رفته بودند و خانوادههای بسیاری بیخبر از جگرگوشههای خود که همچنان در بند ضحاک و در اسارتگاههای رژیم مانده بودند، سال را نو میکردند. زخم خوزستان عمیق است و زخم ایذه عمیقتر. دهها جوان کشته و صدها نفر در اسارتاند. حسین سعیدی و محمود احمدی به قتل رسیدند اما حکومت هنوز موفق به پیدا کردن دیگر اعضای «ارتش بختیاری»- نامی که این جوانان بر خود گذاشتهاند- نشده است.

در ویدئوی بالا گروهی از جوانان ایذه (تاریخ دقیق نامعلوم) با پرچم شیروخورشید و پارچهنوشتهای با جملهی معروف حسین سعیدی دیده میشوند: «این سر برای هیچ رژیمی خم شدنی نیست».
در بهار ۱۴۰۲ اعتراضات در برخی شهرها زیر سرکوب شدید و بازداشتهای گسترده آرام آرام فروکش کرد و جمهوری اسلامی که خود را در یک قدمی سقوط میدید، نفسی تازه کرد و گمان نمود که از این گردنهی مهلک به سلامت عبور کرده است. اما خوزستان و ایذه همچنان ایستادند. در این دوران، گزارشهایی از برقراری حکومت نظامیهای متعدد در ایذه وجود دارد و برخی کاربران از استقرار تروریستهای عراقی حشدالشعبی در اهواز و ایذه خبر میدادند. ۲۲ فرورین ۱۴۰۲ کانال تلگرامی «۱۵۰۰ تصویر» نوشت: «در چند محله در ایذه مردم در حال شعار دادن هستند و صدای تیراندازی شنیده میشود. سرعت اینترنت در این مناطق بسیار کم شده است».
در همین روزهاست که امید احمدی، دایی محمود احمدی، به دلیل پیگیری برای تحویل گرفتن پیکر محمود به ۵ سال حبس محکوم میشود و زهرا سعیدیانجو، خواهر میلاد سعیدیانجو، به جرم دادخواهی خون برادرش، از محل کارش اخراج میشود. سرکوب حکومتی با تمام توان و بدون کمترین توجه به موازین قانونی و انسانی ادامه یافت.
۲۱ خرداد ۱۴۰۲ پویا مولایی راد، جوان متولد ۱۳۸۱ و پسر عموی ماهمنیر مولایی راد در حالی که عازم روستای پرچستان گورویی بود تا در مراسم دهمین تولد کیان پیرفلک شرکت کند، توسط مأموران امنیتی جمهوری اسلامی هدف شلیک گلوله قرار گرفت و کشته شد.

تیرماه ۱۴۰۲ زهرا سعیدیانجو برای بار دوم و تنها به جرم دادخواهی خون برادرش توسط نیروهای جمهوری اسلامی بازداشت شد. یکم امرداد فاطمه حیدری خواهر جواد حیدری از دیگر جانباختگان انقلاب ملی در توییتی نوشت: «جمهوریاسلامی، میلاد را شهید اعلام کرد و گفت مجاهد کورکور، قاتل اوست. زهرا اما مقابل آنها ایستاد، فریاد کشید و گفت قاتل برادرش نه مجاهد کورکور که جمهوری اسلامیست. فریاد زنی از ایذه که نقاب از چهرهی دروغین حکومت برداشت و آسایش را از چشم دیکتاتور ربود.»
جوان دیگری که از «دیار دلاورخیز ایذه» علیه جمهوری اسلامی به مبارزه برخاست و در راه آزادی ایران از جان خود گذشت، سید مصطفی احمدپور است. سید مصطفی از معترضانی بود که در خیزش آبان ۱۴۰۱ در ایذه حضور داشت و همچون دیگر جوانان این شهر برای سرنگونی جمهوری اسلامی به خیابان آمده بود. وی نیز از همان زمان تا روز جان باختن تحت تعقیب شدید نهادهای حکومتی قرار داشت و مجبور به زندگی مخفی در خارج از ایذه شده بود. جمهوری اسلامی ماهها برادر سید مصطفی را تحت شکنجه نگه داشت تا او را وادار به تسلیم کند. نهادهای امنیتی پس از آنکه در یافتن سید مصطفی ناموفق ماندند، در اقدامی غیرانسانی پدر او را نیز در روز ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ در ایذه به گروگان گرفتند تا بلکه مصطفی احمدپور را وادار به تسلیم کنند، اما مصطفی تن به تسلیم نداد.
جمهوری اسلامی چنان از نام «ارتش بختیاری» به وحشت افتاد که دستگیری یا کشتن این چند جوان را در اولویتهای امنیتیاش در جنوب ایران قرار داد. سیدمصطفی احمدپور و اوول کورکور نیز که در همان آبان و آذر ۱۴۰۱ حضور فعال در اعتراضات داشتند، در صدر این فهرست قرار گرفتند.
سرانجام حکومت موفق شد در ۲۹ تیر ۱۴۰۲ رد ماشین مصطفی احمدپور را در جادهی یاسوج به اصفهان پیدا کند و در میانهی مسیر برای او و همراهانش کمین بگذارد. اما سیدمصطفی باز هم تسلیم نشد و درگیری مسلحانهای میان او و نیروهای سپاه روی داد که سرانجام مصطفی مورد اصابت مستقیم گلوله قرار میگیرد و جان میبازد. در این درگیری دو تن از نیروهای سپاه پاسداران نیز کشته شدند. طبق رسم همیشگی جمهوری اسلامی در «شرور» جلوه دادن مخالفان و جوانان جان به لب رسیده، رسانههای وابسته به سپاه وقوع این حادثه را به عنوان درگیری با قاچاقچیان اعلام کردند. اما یک کانال تلگرامی نزدیک به سپاه پاسداران در سیام تیرماه اعتراف کرد که فرد کشتهشده در درگیری یعنی مصطفی احمدپور از معترضان اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ بوده است. به نوشته «ههنگاو»، دو تن از همراهان سیدمصطفی احمدپور نیز طی تعقیب و گریز توسط نیروهای حکومتی ربوده شده و معلوم نیست چه بر سر آنها آمده است.
درست مانند محمود احمدی، حکومت پیکر مصطفی احمدپور را نیز به خانوادهاش تحویل نداد و تا امروز مشخص نیست چه بر سر پیکر او آوردهاند. رسانههای حکومتی همچون «ایسنا» تصاویری از لحظات تعقیب و گریز ماموران برای دستگیری و کشتن سیدمصطفی احمدپور منتشر کردهاند که در انتهای آن تصاویر تقطیع شده، پیکر غرق در خون و لباسهای پارهپارهی او را نشان میدهد که در عین حال بیانگر این است که تا آخرین نفس در برابر نیروهای سرکوبگر رژیم مقاومت کرده است.

شهریورماه همان سال بود که برگ دیگری از «حماسهی ایذه» نوشته شد و آن مقاومت دلیرانهی حسین (کمر) طهماسبی و دوستش مهدی الماسی در برابر یورش ماموران حکومتی بود. این دو شهروند که مخفیگاه آنها در خیابان حافظ جنوبی ایذه لو رفته بود، نیمهشب یکم شهریور ۱۴۰۲ در پی تیراندازی ماموران کشته شدند. بلافاصله پس از این اتفاق دوستان کمر طهماسبی تصاویر او را در حالی که پرچم بزرگ ایران منقش به شیروخورشید تاجدار را در دست دارد، منتشر کردند تا ملیگرایی و وطنخواهی او بر کسی پوشیده نماند و گروههایی که با سوء استفاده از خون جوانان دلیر ایران در خارج کشور برای خود کسب و کار به راه انداختهاند، نتوانند جان باختن کمر طهماسبی و مهدی الماسی را به سود خود مصادره کنند. اکنون بر هیچکس پوشیده نیست که این جوانان که همگی در سنین بیست بودند، تنها از روی وطنپرستی و احساس مسئولیت در قبال سرنوشت ایران برای مبارزه علیه جمهوری اسلامی برخاسته و جان خود را فدای آزادی ایران و ملتاش کردند. هرچند که حکومت بیشرمِ جنایتکاران اسلامی هیچ پروایی ندارد از اینکه پاکترین و شریفترین فرزندان ایران را «شرور» و «اوباش» بخواند. اما اگر پای صحبت جوانان و فعالان ایذه و بختیاری و مردم این منطقه بنشینیم، این جوانان را جز به شجاعت و ازخودگذشتگی نمیشناسند و پسوند نامشان معمولا «شیر بختیاری» و «سردار بختیاری» است.

تصویر پایین عکسی از استوری کمر طهماسبی در اینستاگرام است که به گفته برخی کاربران یک روز قبل از جان باختن منتشر شد. در این تصویر وی در کنار حسین سعیدی دیده میشود.

«بیبیسی فارسی» در خبری که پس از قتل کمر طهماسبی و مهدی الماسی منتشر کرد مینویسد: «گروهی از فعالان ایذه تصاویر استوریهای اینستاگرام این دو نفر را منتشر کردهاند که نشان میدهد کمر طهماسبی از دوستان حسین سعیدی بوده است. او همچنین در اینستاگرامش از کیان پیرفلک و دیگر کشتهشدگان ایذه، از جمله مصطفی احمدپور، محمود احمدی و مجاهد کورکور، زندانی محکوم به اعدام یاد میکرده است که از طرف مخالفان جمهوری اسلامی به «سرداران ایذه» معروف شدهاند. کمر طهماسبی، در آخرین استوری اینستاگرامش نوشته است: «به امید آزادی، همیشه در مصاف مرگ نقاب از چهره میافتد.»

پس از جان باختن کمر طهماسبی، اوول (حمید) کورکور تقریبا تمام همرزمان و دوستان قدیمیاش را از دست داده و اکنون که تنهاتر از همیشه است با سختگیری بیشتری به پنهان شدن از کمین نیروهای امنیتی رژیم ادامه میدهد. تا پیش از لایو اینستاگرامی او که در زمان یورش ماموران به خانهی محل اختفای او و سه دوست دیگرش، سهراب احمدی، حسین مهری و رضا عبداللهزاده، منتشر شد، جز حلقه دوستان و معتمدین بسیار نزدیک، کسی از اوول خبر نداشت. او و همرزمانش به دنبال نام و شهرت نبودند و تنها هدفشان آزادی ایران بود و پس از سرکوب مردم در سال ۱۴۰۱، بیصبرانه منتظر فرصت مناسب دیگری بودند تا باز به خیابان برگردند و خیابانها و کوچههای ایذه و سرزمین مادری را از رژیم پس بگیرند. هنوز به قطع نمیدانیم که خانهی اوول چطور و چه زمانی شناسایی شد. در قسمتی از لایو اینستاگرامی که آخرین لحظات مبارزه اوول کورکور را ثبت کرده، او در جواب یکی از دوستانش که نگران میپرسد «چطور پس از دو سال لو رفتیم؟» پاسخ میدهد: «گوشی، گوشی لو رفت».
تصمیم اوول کورکور برای ثبت آخرین لحظات زندگیاش و پخش مستقیم آن در اینستاگرام باعث شد تصاویر دست اول از دلاوری جوانان ایذه برای تاریخ و آیندگان برجای بماند. او در حالی که خانه زیر رگبار مداوم نیروهای جمهوری اسلامی قرار داشت، میگوید: «ما اینجاییم، (محله) کشتارگاه، خیابان اسفندیار اورکی، تا لحظه آخر هم وایسادیم و میجنگیم؛ یک قدم هم ما نمیکشیم عقب. زنده باد حسین سعیدی، کمر طهماسبی، محمود احمدی، سید مصطفی احمدپور، کیان پیرفلک، شهیدان راه آزادی».

مرگ تلخ و دردناک حمید (اوول) کورکور واکنشهای بسیاری در میان مبارزان و آزادیخواهان ایران داشت. شاهزاده رضا پهلوی رهبر انقلاب ملی ایران در پیامی کوتاه نوشت: «یاد ابول کورکور، قهرمانی از دیار دلاورخیز ایذه گرامی و نامش جاودان».
هزاران کاربر در رسانههای مختلف اجتماعی نسبت به مبارزه و جان باختن اوول کورکور واکنش نشان داده و ایستادگی او را ستودند. اوول کورکور با شجاعتی اسطورهای با تمام توانی که برایش مانده بود تا آخرین لحظهی زندگی برای ایران زیست و با پایان دادن به زندگی خود در برابر چشم شاهدان تاریخ، برای آزادی و سربلندی ایران جان فشاند. اکنون و پس از بیش از دو سال که از قتل حکومتی مهسا امینی، دختر ایران، میگذرد، جمهوری اسلامی اوول و تمام دوستان او را به قتل رسانده است. آنچه در سرنوشت تمام این جوانان مشترک است، ایرانپرستی و مبارزه تا پای مرگ با دژخیمی است که ایران را اشغال کرده است. همه آنان دلاورانه جنگیدند و همچون سرداران دلیر تاریخ ایران، ایستاده جان باختند.

در ویدیویی که «انجمن ورزشکاران آزادیخواه ایران» در اینستاگرام منتشر کرده است، کودکی بختیاری متنی را به یاد اوول کورکور میخواند و او را «آریوبرزن زمان» مینامد.
سعید افکاری، برادر نوید افکاری، جانباختهی راه آزادی میهن، در توییتی نوشت: «مخفیانه زندگی کردند تا نوری که برایش جنگیدند خاموش نشود. سایهها را پشت سر گذاشتند اما هرگز تسلیم نشدند. و در آخر مرگ در راه ایران را به اسارت ترجیح دادند. آنها چراغ راهی شدند که تا نابودی جمهوری اسلامی ادامه دارد».

او در پیامی دیگر به یاد دلاورمردان ایذه مینویسد: «قهرمانانی که تا آخرین قطره خون برای آزادی جنگیدند. جان دادند، اما عزتشان جاودانه شد. آنها شعلههایی بودند که تاریکی را دریدند و راه را برای آیندگان روشن کردند. هموطن برخیز و راهشان را ادامه بده و نامشان را فریاد بزن!»

در روز ۲۲ اسفند ۱۴۰۳ شهراد اسدی دوست اوول کورکور خبر داد که سهراب احمدی یکی از سه همراه اوول که در درگیری ۱۸ اسفند در خانهای بود که مورد حمله نیروهای امنیتی مسلح رژیم قرار گرفت، درگذشته است. معلوم نیست علت جان باختن او اصابت گلولهای بوده که هنگام خروج از خانه به او شلیک کردند، یا اینکه سهراب احمدی را نیز مانند حامد سلحشور زیر شکنجه به قتل رساندهاند.

اینک اگرچه جمهوری اسلامی این جوانان را از خانوادههای آنان و از ایران گرفت و آنها حتا مزاری ندارند تا تسکین درد عزیزانشان باشد، اما هرگز نمیتواند آنچه را این «سرداران بختیاری» برای آن جنگیدند از میهن بگیرد. ایران بیش از چهار دهه است که آرام و قرار ندارد و از پا نخواهد نشست تا روزی که خورشید آزادی این کهندیار از ایذه تا سقز و کرج و رشت و زاهدان و وجب به وجب خاک جاودان ایران بتابد. در آن روز بیتردید نام این جوانان به عنوان قهرمانان ملی و مدافعان مام میهن ثبت خواهد بود و مزار آنان میعادگاه ایرانیان خواهد شد. آنچه رفتنی است ضحاک است و آنچه میماند ایران، سرزمین خرد و خورشید.
صفحه «رادیو بُنگ» در اینستاگرام که اخبار مربوط به مناطق زاگرس و بختیاری را پوشش میدهد، به یاد اوول کورکور و دیگر سرداران بختیاری نوشته است: «هیچ سنگ قبری نیست که نامشان را بر خود داشته باشد. هیچ نشانی از مزارشان نیست. نه مادرانشان بر گور شمعی روشن کردند، نه عزیزی بر سر خاکشان گریست. اما مگر آزادگان در خاک جا میگیرند؟ مگر میشود بختیاری را که برای آزادی جان داد در گورستانی پنهان کرد؟ آنان هراس داشتند. پس تنهایشان را دزدیدند، گم کردند، پنهان ساختند. اما مگر میشود نامشان را نیز دفن کرد؟ مگر میتوان کوه را به زنجیر کشید؟ نه، این مبارزان در هیچ کجای این زمین دفن نشدهاند. آنان در دل هر ایرانی که به آزادی ایمان دارد، زندهاند. در هر بادی که از کوهستان میوزد، در هر بلوطی که سربلند ایستاده، در هر چشمهای که جاری است. آنان را کشتند، اما زندهتر از همیشهاند. مزارشان را پنهان کردند اما تاریخ نامشان را فریاد میزند. و روزی خواهد رسید که آزادی بر خاکی که از خونشان رنگ گرفته، شکوفه کند!»
*امیرسالار خسروی کارشناس علوم سیاسی و روابط بینالملل