دیوید اعتباری – درخواستهای مکرر اپوزیسیون ایران از ایالات متحده و جامعه جهانی برای حمایت از مردم، و نه مماشات با جمهوری اسلامی یا اقدام نظامی، بیانگر عطش عمیق یک ملت برای رهایی از استبداد و فروپاشی اقتصادی است. با این حال، بدون یک طرح روشن و ساختاریافته، این درخواستها بیش از آنکه زمینهساز عمل باشند، در حد نمادین باقی میمانند.
چالش اصلی در تفرقه مزمن، فقدان سازماندهی و نبود برنامهای مشخص و بومیمحور نهفته است. درخواستها برای حمایت خارجی، اگر بدون پشتوانه فکری و اجرایی مطرح شوند، در خطر تبدیل شدن به مصرف داخلی قرار میگیرند که اگرچه دلگرمکننده در کلام، ولی کماثر در عمل هستند. میل به آزادی، هرچند شریف و انسانیست، اما سیاستگذاران جهانی برای اقدام به چیزی فراتر از آرزو نیاز دارند: برنامه، ساختار و حتی ضمانت اجرا.

درخواست برای حمایت از «مردم ایران» اگرچه از منظر انسانی و اخلاقی قابل درک است، اما در عمل نیازمند تعریف دقیقتر و پشتوانهای سازمانیافته است. از دید تصمیمسازان بینالمللی، حمایت مؤثر زمانی شکل میگیرد که ساختارهایی مشخص وجود داشته باشند که بتوانند خواستهها، ظرفیتها و مسیر حرکت مردم را به روشنی بازتاب دهند. تا زمانی که چنین ساختاری شکل نگرفته، حمایت از مفهومی کلی همچون «مردم» در سطح شعار باقی میماند؛ نه به دلیل بیاعتنایی، بلکه به خاطر نبود کانالهای روشن با برنامهای عملی و قابل اجرا که بتوان بر مبنای آن اقدام کرد.
سیاستگذاران آمریکایی تجربه تلخ عراق و افغانستان را فراموش نکردهاند؛ جایی که رهبران در تبعید وعدههای بزرگ دادند اما در عمل از سازماندهی یا ریشه مردمی برخوردار نبودند. تحریمها و فشارهای دیپلماتیک نیز نتوانستهاند رژیم ایران را تضعیف اساسی کنند. در چنین شرایطی، بدون اپوزیسیونی ساختارمند، هر نوع حمایت خارجی بیشتر به بیثباتی میانجامد تا گذار به دموکراسی. ایالات متحده و متحدانش حاضر نیستند اشتباهات گذشته را تکرار کنند.
در برخی موارد حتی این انتظار از سوی برخی وجود دارد که قدرتهای خارجی نهتنها حامی باشند، بلکه مسئول ساختن یک حرکت سیاسی هم بشوند. چنین نگرشی در مواردی مانند احمد چلبی در عراق یا حامد کرزای در افغانستان نتیجهای جز بیثباتی و فروپاشی در پی نداشت. نمونه موفق جنبش ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی به رهبری نلسون ماندلا، تنها زمانی مؤثر واقع شد که بر یک ساختار منسجم، داخلی و مردمی متکی بود. تکیه بر بیگانگان برای شکلدادن به مبارزه، خطر آن را دارد که نتیجهای توخالی و فاقد مشروعیت در داخل به بار آورد.
در میان ایدههای مطرحشده برای تغییر، شاهزاده رضا پهلوی نیز طرحی با پنج عنصر ارائه داده است که بر «فشار حداکثری بر رژیم» و «حمایت حداکثری از مردم» تأکید دارد. این طرح مردم را به سازماندهی محلی فرا میخواند، از ایرانیان خارجنشین میخواهد متحد شوند، و نیروهای حکومتی را به جدایی از نظام تشویق میکند. همچنین خواهان آمادگی برای انتخابات آزاد در آینده است. اما این طرح، با وجود اصول درست، فاقد مکانیسمهای مشخص اجرایی و ساختار عملیاتی روشن است.
هر برنامهای تنها زمانی موفق است که سیستمی مشخص برای اجرای آن وجود داشته باشد. این رویکرد پنج مرحلهای نیز بیشتر مسئولیت را به دیگران میسپارد؛ به دولتهای خارجی، به مردم داخل کشور، و به سایر چهرههای سیاسی، بدون اینکه خود متکی بر یک ساختار سازمانیافته باشد.
این مشکل محدود به یک جریان خاص نیست، بلکه در سطحی گستردهتر در اپوزیسیون ایران دیده میشود. بسیاری ایدههای بزرگ مطرح میکنند، اما بدون آنکه نقشه راه، تیم اجرایی، منابع مالی یا چارچوب سازمانی برای تحقق آن داشته باشند. یک استراتژی واقعی تنها در سطح اصول نمیماند؛ بلکه به ساختار، تخصص، منابع و برنامه دقیق نیاز دارد. در نبود این مؤلفهها، بسیاری از پیشنهادها تبدیل به فهرستی از آرزوها میشوند.
گذار ایران نه از طریق مداخله خارجی و نه با رهبریهای نمادین تحقق خواهد یافت. این گذار تنها زمانی موفق خواهد شد که توسط متخصصان هدایت و با برنامهای ساختاریافته پشتیبانی شود، و با انضباط در اجرا همراه گردد. انتقاد از اپوزیسیون به معنای نفی اهداف آن نیست بلکه دعوتیست برای ارائهی برنامهای واقعگرایانه و قابل اجرا. اگر بدیل جدی و معتبر میخواهیم، باید ساختارهای حکومتی در سایه طراحی شود، نقشهای رهبری مشخص شود، و برای سناریوهای مختلف آینده برنامهریزی گردد. وگرنه اپوزیسیون در جایگاه ناظر باقی میماند، نه معمار آینده.
اینها صرفاً ایدهآلگرایی نیست. کشورهایی چون شیلی در دهه ۱۹۸۰ و ملتهای اروپای شرقی در دهه ۱۹۹۰، دقیقاً به همین شیوه از استبداد عبور کردن؛ با برنامهریزی کارشناسیشده و ساختارهایی منسجم که ثبات را حفظ کردند و گذار را ممکن ساختند. ایران نیز میتواند همین مسیر را طی کند به شرط آنکه برنامهریزی جایگزین پوپولیسم، هیجان و پراکندگی شود.
در جهانی که ثبات منطقه، تهدیدهای هستهای و جان انسانها در خطر است، ایالات متحده و متحدانش نمیتوانند روی جنبشی متفرق و بیسازمان حساب باز کنند. در عین حال، خامنهای و اطرافیانش همچنان با منابع مالی گسترده و با تداوم سرکوب سیستماتیک، قدرت را در دست دارند. آنها نه با تردید، بلکه با برنامه، پول و تعهد حکومت میکنند.
اگر اپوزیسیون ایران مسیر خود را با برنامه، ساختار و انسجام نسازد، آینده ایران را دیگران خواهند نوشت؛ چه آن آینده دموکراتیک باشد، چه نباشد.
*دیوید اعتباری فعال حقوق بشر