حمید تفضّلی – رسانههای مختلف از جمله روزنامه «گاردین» در شماره ۷ مه ۲۰۲۵ خود گزارشی از تصمیم رئیس جمهور آمریکا در مورد تغییر نام خلیج فارس به «خلیج عرب» یا «خلیج عربی» منتشر کرد. سرداران جمهوری اسلامی که در میدان سیاست، گوی ایرانستیزی را ربودهاند، به این تصمیم معترض شدند. بسیاری از ایرانیان دلسوز و ایراندوست نیز رئیس جمهور آمریکا را در رسانههای همگانی به سُخره گرفتند. شاهزاده رضا پهلوی چون همیشه صدای اعتراض ایرانیان وطندوست را به گوش جهانیان رساند. در این اعتراضها، که در نوع خود درست و منطقیاند، یک پیام مشترک به چشم میخورد، که آن را میتوان در این جمله خلاصه کرد: خلیج فارس در طول تاریخ همواره به همین نام خوانده شده است. اما این توضیح در برابر روند تحریف و تغییر دادههای علمی که از چندین دهه به اینسو مرسوم شده، کارساز نیست.
تصمیم رئیس جمهور آمریکا در تغییر نام خلیج فارس و واکنش ایرانیان به آن گویای یک واقعیت است و حامل یک اشارت: واقعیت آن، خود را بر اساس دو گزینه جغرافیایی و تاریخی تعریف میکند، اما این واقعیت تاریخی دلیلی بر تداوم و ماندن خلیج فارس به این نام نیست. ایران امروز نه سرزمین هفت هزار سال پیش است و نه دویست یا صد سال پیش. همه چیز آن تغییر کرده است. در پیروی از اصل تغییر جهان زنده، علیّت و واقعیت را نباید در هم آمیخت. تغییر یک واقعیت و چگونگی آن در دست انسان است. تا زمانی که ما قلم نوشتن سرنوشت خود را به انسانهای بیمار، نادان، زورگو و ناتوان، اما قدرتمند، بسپاریم، واقعیت زندگی از آنچه تجربه میکنیم بهتر نخواهد بود.
واقعیت چیست و اشارت در کجاست؟
با کوروش کبیر (۵٣٠ ـ ۵۵٨ ق. م.) سرزمینی که ما امروز بخش اصلی آن را به پیروی از پادشاهان ساسانی «ایران» مینامیم، دارای مرزهای جغرافیایی مشخّص و تاریخ واحدی شد. فرهنگ و ملّت تنها به پشتوانه سرزمین، تاریخ و زبان مشترک پدید میآید. در آن زمان حدود جغرافیایی ایران بین ساحل شرقی دریای مدیترانه و مرزهای هند قرار داشت. کمبوجیه (۵٢٢ ـ ۵٣٠ ق. م.) ایران را با تصرف مصر به سوی غرب گسترش داد. در دوره داریوش اول (۴٨۶ ـ ۵٢٢ ق. م.) امپراتوری هخامنشیان به بزرگترین ابعاد جغرافیایی خود دست یافت. پایان دوره شکوفایی سیاست و فرهنگ ایران هخامنشی برابر است با حمله اسکندر مقدونی به ایران، ویران کردن مرکز سیاسی ایران در تخت جمشید (٣٣٠ ق. م.) و شکست و مرگ داریوش سوم.
نقشهای که در آن، ایران فقط تا حدودی و نه شفاف مشخّص است، مربوط به حدود سال پانصد قبل از میلاد و از آناکسیماندر میله (Anaximander Milet) است که اصل آن در دسترس نیست. برای میله، جهان در مجاور اقیانوس هند امروزی پایان مییافت. ظاهرا او از وجود دریای کاسپین آگاهی داشته اما پیکره آبی جنوب غربی ایران را رسم نکرده است. اما در نقشه از هکاتائوس (Hekataeus) به سال ۵٢٠ پیش از میلاد پیکره آبی مشخص است. در این زمان پارسها در آسیا به مرور به قدرت دست یافتند و به همین سبب اطلاع از حدود مرز کشور آنها برای یونانیان از اهمیت برخوردار بود. معتبرترین اطلاعات تاریخی و جغرافیایی را هرودوت پنجاه سال پس از هکاتائوس در اختیار ما میگذارد. تا آنجا که بتوان بر نوشتههای تاریخی استناد کرد، نام دریایی که مجاور پارس (در زبان یونانی Persis) مرکز سیاسی، حکومتی و اداری هخامنشیان قرار داشته است، خلیج فارس بوده است؛ این مطلب را نقشههایی که حدود مرز ایران در دوران هخامنشی را مشخص میکنند، تایید میکنند.
پس از تغییر سلسله و سیاست ایران توسط اسکندر مقدونی، سپری شدن دوران حکومت او، فرا رسیدن و گذر حکمرانی پارتها، سلسله ساسانی فرمانروایی بر ایران را بر عهده گرفت. در این دوره نیز تا ظهور اعراب خلیج فارس به همین نام در نقشهها ثبت شده است. ایران پس از حمله اعراب ( ۶۴٢ ب. م.) در برابر کشمکشهای دینی و سیاسی خلیفههای اسلامی، جنگهای صلیبی (١٢٧٠ـ١٠٩۶) و هجوم قبایل مغول و ترک قرار داشت. اما نه تنها در این دوران نام خلیج فارس بدون هیچگونه تغییری باقی ماند، بلکه قابل توجّه است که در این زمان خلیج فارس در متنهای لاتین به نام Sinus Persicus آورده شده است که آن را از Sinus Arabicus یعنی دریای سرخ، تمیز میداد.
در دوره صفویه که ایران تا حدودی به ثبات رسیده بود، نام خلیج فارس به صورت ترجمه شده از زبانهای یونانی و لاتین به زبانهای اروپای غربی راه یافت، بطوری که در سفرنامههای مسافران آلمانی بین قرن ١٧ تا ١٩ نام خلیج فارس تحت عنوان Persischer Meerbusen آمده است. با بروز دو جنگ جهانی اول و دوم، سرمایهگذاری بیش از پیش کمپانی هند شرقی (Verenigde Oostindische Compagnie) درخلیج فارس (تاریخ تاسیس ١۶٠٢) که از قرن هفدهم به اینسو نه تنها در آن محل، بلکه در اصفهان نیز نمایندگی داشت، رسمیت نام خلیج فارس هرگز خدشهدار نشد.
آنچه ما امروز با آن روبرو هستیم، ریشه در تاریخ ایران در روند مدرنیته با تمام ابعاد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آن دارد و به سالهای پایانی دهه هشتاد قرن نوزدهم میلادی باز میگردد. از حدود سال ١٨٩٠ به اینسو ناسیونالیسم ایرانی نخست به گونهای کند و نامشخص شکل گرفت و سپس در جنبش مشروطه در عرصه سیاسی و فرهنگی معنی یافت. از سوی دیگر باید به نفوذ دو کشور روسیه و انگلیس در ایران و درگیری آن دو بر سر بهرهبرداری از منابع ملی ایران اشاره کرد که منجر به ائتلاف آن دو کشور گشت. با ظهور رضاشاه کبیر در ایران (١٩٢۵) و اهمیت بخشیدن به عنصر ناسیونالیسم و تمامیت ارضی ایران، خلیج فارس در گفتمانی نو، با به رسمیت شناختن نام آن مطرح گردید و پذیرفته شد. اما در نیمه دوم قرن بیستم خلیج فارس در گفتمان سیاسی و اقتصادی مطرح میگردد. در این دوره توجّه دولتهای اروپای غربی، آمریکا و ژاپن به منابع نهفته در ایران و در خلیج فارس چندین برابر شد. سیاستهای ایراندوستانه پادشاه فقید محمدرضا پهلوی در برابر غرب، زمینه گفتمان پر تشنج دهه هفتاد را فراهم میآورد. در همین دوران زمزمههای «خلیج عرب» و یا «خلیج» به گوش میرسد آنهم در حالی که سالها پیش از آن دکتر سعید نفیسی در مقاله خود تحت عنوان «خلیج فارس در متون یونانی و لاتین وتازی» در «نشریه وزارت امورخارجه» (١٣٣٧، ص ١١ ـ ۶) هشدارهایی به طرفداران تغییر نام خلیج فارس داده بود.
در سالهای پایانی دهه هفتاد قرن بیستم میلادی نام خلیج فارس در نقشهها به صورت «خلیج فارس- عرب» آمده است. این موضوع پس از انقلاب اسلامی و در سالهای جنگ هشت ساله ایران و عراق شدیدتر و عادیتر میگردد. به عنوان مثال، در رساله دکترایی در دانشگاه وُرتزبورگ آلمان به سال ١٩٨٣، نویسنده با توجه به اینکه نام خلیج فارس در هشت دهه گذشته در متون مختلف جغرافیایی به چشم میخورد و با توجه به استناد خود نویسنده به استخری که نام خلیج فارس را در متن خویش به کار برده، بدون آوردن هیچ دلیل علمی در سراسر رساله خود نام «خلیج فارس- عرب» را به کار میبرد.
پس از انقلاب اسلامی شاهد کاسته شدن از اهمیت صداقت علمی در به کار بردن نام خلیج فارس و افزایش تمایل برای استفاده از «خلیج فارس- عرب» یا «خلیج عرب» هستیم. بحث بر سر خلیج فارس داری یک بعد عمیق تاریخی است که جای پای آن حتی در متون به ظاهر علمی نیز قابل مشاهده است. برخی از نوشتههای اروپایی در خصوص خلیج فارس همچون مقاله «ایران» در دانشنامه بروکهاوس، در نوشتن نام آن خلیج سبکی دلخواه در پیش گرفتهاند، بطوری که آن را با سه نام آوردهاند: «خلیج فارس، خلیج عرب- فارس، خلیج عرب».
مجله پرتیراژ و معتبر «نشنال جئوگرافیک» که به بیست و چهار زبان در دنیا انتشار مییابد، در گزارش مطبوعاتی خود به تاریخ ٨ دسامبر ٢٠٠۴ پیرامون به رسمیت نشناختن نام خلیج فارس اعلام کرد که این موسسه با برخی از گروههایی که نام آنان در گزارش برده نشده، در مورد مسئله خلیج فارس (در گزارش «خلیج عرب») تشکیل جلسه داده است. در آن خبر همچنین آمده است که این موسسه پیرامون هشتمین چاپ «اطلس جهانی» خود به بحث و گفتگو نشست و به این نتیجه رسید که به کار بردن نام خلیج فارس را به عنوان تاریخیترین و پرکاربردترین نام پیکره آبی جنوب غرب ایران تأیید کند. در آن گزارش همچنین آمده است که آن موسسه از حساسیتهای مربوط به استفاده از نامهای مختلف آگاه است و در راه بررسی توضیحات بیشتر است. اما از این موسسه تا کنون هیچ گزارشی در شرح دلیل استفاده از «خلیج عرب» بجای خلیج فارس و تغییر مجدد آن منتشر نشده است. آنچه نقل شد، واکنش این موسسه در برابر اعتراض شاهزاده رضا پهلوی به مدیر وقت «نشنال جئوگرافیک» در به کار بردن نام «خلیج عرب» بجای خلیج فارس است. Fahey John در دیدار با شاهزاده رضا پهلوی دو روز قبل از نشر خبر در شبکه جهانی، در پی اعتراض شاهزاده، یادآورده شده بود که موسسه وی در صدد یافتن اسم سزاوار ثانوی برای خلیج فارس است و دو روز بعد خبری را اعلام کرد که در بالا آمد. هنوز روشن نیست که انگیزه تغییر نام خلیج فارس با توجه به حساس بودن مطلب به گفته خود موسسه، چه بوده است.
تصمیم رئیس جمهور آمریکا در مورد تغییر نام خلیج فارس به «خلیج عرب» یا «خلیج عربی» در بستر گفتمانی انجام میگیرد که در تاریخ برخورد دنیای غرب و عرب با ایران از قرن بیستم به اینسو در برابر تمامیت ارضی، هویت ملی و منافع ایران شکل گرفته است. موفقیت این گفتمان فقط به خاطر فقدان یک نظام و دولت ملی، مقتدر و مسئول است. شاید بتوان تصمیم رئیس جمهور آمریکا در مورد تغییر نام خلیج فارس به «خلیج عرب» یا «خلیج عربی» را به عنوان اشاره جدی به ما در بازگرداندن ایران به دست خودمان تعبیر کرد.
موضوع تغییر نام باعث تحریک حس ملیگرایی در بین ایرانیان میشود و این حس بر اهمیت و ضرورت پس گرفتن روایت و اجازه ندادن به قدرتهای خارجی برای دیکته کردن هویت و تاریخ خود به ما تاکید میکند. این احساس در ادبیات فارسی نیز بازتاب یافته که در از دست دادن هویت و حاکمیت ملی هشدار میدهد. ادبیات ما از چنین هشدارهایی خالی نیست. فردوسی در شاهنامه پندی از خسروپرویز به فرزند در خصوص «ایراندوستی» آورده است:
زن و کودک و بوم ایرانیان
به اندیشه بد منه در میان
مهدی اخوان ثالث در شعر «فریاد» میگوید:
خانهام آتش گرفته است،
آتشی جانسوز.
هر طرف میسوزد این آتش
پردهها و فرشها را
تارشان با پود…
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
میکنم فریاد، ای فریاد.
علیرضا میبدی در شعر «ایران» بیپرده هشدار میدهد:
هموطن بیوطن خواهی ماند
گر از این بیش تو بازیچه بیگانه شوی
چشم دل را بگشا، عقل را همسفر خویش نما
ورنه چون بوم تماشاگر ویرانه شوی.
نمیتوان زمام امور ایران را به دست رئیس جمهور آمریکا، آخوندهای جمهوری اسلامی، دولتهای آزمند اروپایی و عربی داد و همزمان انتظار داشت که خلیج فارس، خلیج فارس بماند، ایران پایدار باشد و منابع آن پابرجا. ما باید قلم نوشتن سرنوشت خویش را به دست خود برگردانیم. تجربههای تاریخی نشان داده است که درافتادن با مرزهای جغرافیایی، تصرف در سرزمین، تاریخ و فرهنگ هر کشوری، دور یا نزدیک به معنی نابودی ملت آن کشور است. تاریخ و پیامدهای تغییر نام خلیج فارس عمیق است و مسائل چون تمامیت ارضی، هویت ملی، پویایی ژئوپلیتیک و حکومت را در بر میگیرد. این گفتمان نیاز به هویت ملی و یک حاکمیت قوی برای مقاومت در برابر فشارهای خارجی و دفاع از میراث تاریخی و فرهنگی ایران را برجسته میکند.