خودشیفتگی سالم و خودشیفتگی بیمارگونه؛ توصیف و تلاش برای یک تعریف معاصر

- در حالی که خودشیفتگی سالم در خدمت شکوفایی فردی و اجتماعی است اما خودشیفتگی بیمارگونه، متکبر، حسود، انحصارطلب، پرخاشگر، ثروت‌خواه، تکرو و ضداجتماعی، بدون شرم، سلطه‌جو و خودخواه است و مخاطبان و روابط اجتماعی و اعتماد آنها را برای سوء استفاده می‌خواهد.
- خودشیفتگی بیمارگونه تاثیرا بسیار مخرب روی خانواده‌ها، سازمان‌ها، احزاب، نظام‌های دولتی و نیز اعتقاد‌ها و اعتماد انسان‌ها دارد.

یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۴ برابر با ۰۸ ژوئن ۲۰۲۵


دکتر عباس جباریان – پدیده خودشیفتگی در روانشناسی در اصل از زیگموند فروید روانپزشک و روانکاو اتریشی قرن بیستم سرچشمه گرفته است. او شاهزاده‌ای از اساطیر یونان را توصیف می‌کند به نام «نارکیسوس» به زبان یونانی و یا «نارسیسوس» به زبان  لاتین که روزی کاخ والدین  را ترک می‌کند و به باغ می‌رود و چاه یا چشمه‌ای را دیده و  به سمت آن می‌رود و برای اولین بار چهره خود را در آب می‌بیند و بلافاصله عاشق آن می‌شود.

نارسیسوس از میکل آنجلو کاراواجو/ قرن شانزدهم میلادی

به گفته فروید، موضوع خودشیفتگی از این اسطوره‌ سرچشمه می‌گیرد. ولی معنای عاشق خود بودن و تمرکز صرف بر خود چیست؟ وضعیتی که در آن اطرافیان فرد خودشیفته در پس‌زمینه محو می‌شوند و اهمیت همدلی اجتماعی با خود را از دست می‌دهند. نه تنها این؛ بلکه از آنها برای ارضاء یا برآورده کردن نیازها و قدرت‌طلبی فرد خودشیفته استفاده می‌شود. به این ترتیب در سطح پاتولوژیک و آسیب‌شناسی، تمایلات به خودمحوری یا خودخواهی به حد بیمارگونه می‌تواند ایجاد شود.

من بر اساس تجربیات و برخوردهایم با افراد خودشیفته در کار روزانه‌ام به عنوان روان‌درمانگر و روانکاو مایل هستم در این مقاله مفاهیم خودشیفتگی و افراد خودشیفته را به شیوه‌ای تا حدودی متمایز از روش‌های رایج ارائه دهم.

دکتر عباس جباریان

به نظر من بین خودشیفتگی سالم و خودشیفتگی بیمارگونه تمایز قائل وجود دارد و اصطلاح خودشیفتگی بطور کلی با گرایش به خودشکوفایی که توسط کارل راجرز بنیانگذار روان‌درمانی مراجعه‌محور (گفتگودرمانی) ابداع شده، برابر است. خودشیفتگی در معنای اصلی خود، که توسط فروید تعریف شده، می‌تواند به عنوان فرآیندی از خودشناسی توصیف شود. این بدان معناست که افراد نیازهای روانشناختی اساسی برای احترام و مهر و محبت، دیده شدن، درک شدن، توام با همدلی و احساس امنیت و در آغوش گرفته شدن دارند. زیرا این گرایش و تأمین نسبتاً کافی این نیازها و گرایش‌ها توسط خانواده و سازمان‌های دولتی مانند نهادهای آموزشی/ صنفی/ رسانه‌های اجتماعی و غیره، شخصیتی متعادل و پایدار را تکامل می‌دهد. به نظر من، نویسندگان، هنرمندان، ورزشکاران، افراد متعهد اجتماعی و همه انسان‌هایی که به دستاوردهای مثبت دست می‌یابند، افراد خودشیفته و خودشکوفایی هستند، به این معنی که آنها از طریق عملکرد و تأثیر مثبت و بشردوستانه‌ی خود، نه تنها خود را شکوفا می‌کنند بلکه تاثیرات مثبت خود را به دیگران نیز ارائه می‌دهند.

از سوی دیگر، خودشیفتگی بیمارگونه، خودشکوفایی مضر و خودمحوری است به قیمت سوء استفاده از روابط اجتماعی، خشونت، دروغ و فریب، بی‌صداقتی، سلطه و قدرت‌طلبی.

خودشیفتگی به معنای تمایل به خودشناسی/ خودیابی و خودشکوفایی است که از فرآیند رشد شخصیت در کیفیتی متعادل از وجود انسان ناشی می‌شود. خودشیفتگی بیمارگونه (نارسیسم) اما متفاوت است و به معنی اغراق یا کمبود بیمارگونه و مزمن (عقده‌های مختلف) در  روند خودشناسی و خودیابی است.

آسیب‌شناسی این بیماری نیز به درجه و شدت اغراق یا کمبود مزمن مهر و محبت و همچنین خردمندی در روند خودشناسی و خودیابی در طول رشد شخصیت بستگی دارد. به گفته‌ی فروید، علت این تمایل در شکل گرفتن «سوپرایگو» یا «فراخود»/ «اَبَرمَن» نهفته است:‌ به ویژه از روابط خانوادگی تا تأثیرات اجتماعی سیستم‌ها، ایدئولوژی‌ها، اصول مذهبی، نظم‌های اجتماعی و…

بر اساس مشاهدات و تحلیل‌های نگارنده در پنج دهه گذشته که رفتار، نگرش‌ها و کنش‌های شخصیت‌هایی در دولت‌های استبدادی، احزاب، سازمان‌ها و حتی رؤسای بخش‌های کوچک‌تر را در برخی از ساختارهای خانوادگی بررسی کرده، ویژگی‌های شخصیت‌های خودشیفته‌ی بیمارگونه را به شرح زیر می‌توان خلاصه کرد:

تکبر و پرخاشگری در درون، اما ظاهری قدیس‌مآب و فهیم در بیرون (دورویی).
ثروت‌خواهی بی‌حد و حصر به هر قیمتی.
حسادت شدید، انحصارطلب، کنترل‌‌‌گر.
انحصار قدرت تا حد دیکتاتوری، جنایت، فساد و در نهایت حتا تروریسم.
خودمحور، گروه و مذهب و ایدولوزی‌محور/ ادعای قدرت مطلق، فاقد هرگونه اعتماد به دیگران.
کمبود همدلی، فاقد همبستگی، تکرو و ضداجتماعی، بدون شرم و احساس تقصیر یا وجدان.
توانایی در دستکاری افراد (مانیپولیشن) و سیستم‌ها، بازی در نقش پرهیزگار و بی‌گناه و به سرعت خود را قربانی قلمداد کردن.
سوء استفاده از ایمان و اعتماد دیگران، گسترش انواع خرافات، دسیسه‌های گمراه‌کننده.
دوگانگی معیارها و اعمال نفوذ، مخاطبان را گوسفند و ساده‌لوح دانستن؛ بدون قدرت فهم و تصمیم‌گیری.
نگرش آپارتایدی بین زن و مرد، از نظر اخلاقی فاسد و آماده برای هرگونه قساوت.
ضد دانش و علم، اگر هم چنین نباشد، فقط برای اهداف خود یعنی سلطه بر دیگران است.
دشمن طبیعت و مخرب محیط زیست بدون آینده‌نگری.
حداکثر فشار اقتصادی بر انسان ها طبق شعار «رفاه انسان‌ها را بی‌اعتقاد می‌کند و آنها را به فکر تغییر، اعتراض یا هوشیاری و خودشکوفایی می‌اندازد».

بدین ترتیب خودشیفتگی بیمارگونه تاثیرا بسیار مخرب روی خانواده‌ها، سازمان‌ها، احزاب، نظام‌های دولتی و نیز اعتقاد‌ها و اعتماد انسان‌ها دارد. وظیفه متخصصان و دست اندرکاران و کارآمدان این است که در تشخیص هرچه سریع‌تر خودشیفتگان بیمارگونه بکوشند و با همیاری و همکاری و کوشش تمام در مسیر خودشیفتگی سالم (هنر/دانش‌اندوزی و نیز خردمندی) و خودشکوفایی قدم بردارند.

*دکتر عباس جباریان روانشناس و روانکاو در آلمان

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۸ / معدل امتیاز: ۴

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=378751