بهزاد پرنیان – در روزگاری که اپوزیسیون جمهوری اسلامی، تحت رهبری شاهزاده رضا پهلوی، بیش از هر زمان دیگری در مسیر اتحاد و اثربخشی گام برمیدارد و میلیونها ایرانی چشمانتظار تغییری بنیادین هستند، این پرسش که «چگونه باید تغییر را رقم زد؟» اهمیتی فراتر از خود تغییر پیدا کرده است.
در این میان، جریان پادشاهیخواهی به ویژه آنان که پیرو رهنمودهای شاهزاده رضا پهلویاند، نقشی فعال، مؤثر و پرصدا در میان مخالفان رژیم ایفا میکنند. اما این جریان، در کنار سرمایه اجتماعی و تاریخی خود، با چالشی بنیادین نیز روبروست. چالشی که در قالب این پرسش بنیادین ما را به فکر فرو میبرد که “چگونه و کدامین سبک و روش کار مؤثر، قابل فهم و همافزایانه را میبایست برای تحقق هدف نهایی یعنی آزادی و پیشرفت ایران ارائه داد”؟
در این نوشتار تلاش خواهد شد تا با واکاوی برخی محورهای اصلی، گامی در جهت پاسخ به این پرسش برداشته شود و راهی روشنتر برای سامان بخشیدن به فعالیتهای پادشاهیخواهان ترسیم گردد.
برنامهمحوری:
شرط اول داشتن سَبکِ کار
پیش از هر چیز باید پذیرفت که هر روش یا سبک کاری مؤثر، از یک برنامه روشن سرچشمه میگیرد. نمیتوان از سبک کار یک تشکیلات یا جریان سخن گفت، بیآنکه به برنامه، هدف و هویت آن پرداخت. برای پادشاهیخواهان، این برنامه در پیوند مستقیم با سه عنصر کلیدی تعریف میشود:
حفظ یکپارچگی سرزمینی و هویت ملی ایران
بازگشت به نظم مشروطهمحور (مدرنشده)، با الهام از تجربه شاهنشاهی پهلوی
مبارزه با هرگونه استبداد، اعم از مذهبی یا ایدئولوژیک
بنابراین سبک کار پادشاهیخواهان تنها زمانی معنا پیدا میکند که این برنامه بطور دقیق و شفاف مشخص شده باشد.
ریشههای تاریخی سبک کار:
از مشروطه تا پهلوی
بسیاری از پادشاهیخواهان، ریشه فکری خود را در جنبش مشروطه و سپس دوران رضا شاه بزرگ میجویند. جایی که سامان سیاسی ایران از هرج و مرج به دولتسازی و نوسازی عبور کرد. به باور آنان، دوره شاهنشاهی پهلوی، صرف نظر از هرگونه داوری تاریخی، مُدلی از دولت کارآمد، سکولار، ملتمحور و نوساز را به نمایش گذاشت که اکنون نیز میتواند الهام بخش مسیر آینده باشد. بر همین پایه، “پهلویسم” تنها یادآور گذشته نیست، بلکه چارچوبی مفهومی برای آیندهای مدرن، مستقل و ایرانی است.
پیام وحدت:
فراتر از واژهها و برچسبها
شاهزاده رضا پهلوی، چهرهای که در میان تمامی پادشاهیخواهان و حتی دیگر گروههای غیر پادشاهیخواه، به عنوان رهبر نمادین شناخته میشود، بارها بر اتحاد عمل ایرانیان تأکید کرده است. او در مصاحبهای گفته بود: “در خیابانهای ایران، کسی از دیگری نمیپرسد که جمهوریخواهی یا مشروطهخواه. همه در کنار هم هستند، برای آزادی.”
این گفته، گرچه ساده به نظر میرسد، اما پیامی عمیق دارد: اختلافِ نظر در شکل حکومت نباید مانعی بر سر اتحاد نیروهای آزادیخواه به وجود آورد و واضح است که دعوا بر سر واژهها، تنها به نفع وضع موجود تمام خواهد شد.
خطر بیهویتی یا بدفهمی از هویت
با اینهمه برخی معتقدند که مبهم بودن یا عامگراییِ بیش از حد، میتواند خطرناک هم باشد. زیرا ممکن است گروههایی که واقعاً با هویت فکری پهلوی یا پادشاهی فاصله دارند، در لباس پادشاهیخواهی ظاهر شوند و مسیر را منحرف سازند.
از این رو، شماری از کنشگرانِ این جریان تأکید میکنند که باید میان پادشاهیخواهی اصیل، که مبتنی بر مشروطهخواهی، قانونگرایی، ملیگرایی و «پهلویسم» است، با نسخههای جعلی یا التقاطی تفاوت قائل شد.
درواقع، هویت سیاسی پادشاهیخواهان، صرفاً اعتقاد به مخالفت با جمهوری اسلامی نیست؛ بلکه باید ایجابی، روشن و ریشهدار باشد.
زبان، واژگان و سوءتفاهمهای سیاسی
در این مسیر، یکی از مشکلات مهم، به زبان و ترجمههای نارسا از مفاهیم سیاسی بازمیگردد. برای مثال، واژههایی چون «مشروطه»، «پادشاهی پارلمانی»، یا «قانون اساسی» در بستر ایرانی، معنایی متفاوت با معادلهای غربی خود دارند. درک این تفاوتها، برای داشتن سبک کاری مستقل و مؤثر، حیاتیست.
به همین دلیل، بخشی از جریان پادشاهیخواه معتقد است که باید از ترجمهی تحتاللفظی مفاهیم فاصله گرفت، و مفاهیم سیاسی را در بافت تاریخی و فرهنگی ایران بازخوانی نمود.
مرزبندی با جریانهای ناسازگار
پادشاهیخواهان همچنین خود را در برابر چالشهایی از سوی برخی گروهها و افراد میبینند که با استفاده از نام مشروطه، پهلوی یا پادشاهی، سیاستهایی را دنبال میکنند که به گمان منتقدان، با منافع ملی و آرمانهای اصیل پادشاهیخواهی در تضاد است.
از همین رو، تأکید بر وفاداری به سه اصل:
“یکپارچگی سرزمینی و پرچم شیر و خورشید ایران”
“احترام به حق انتخاب و تعیین نوع نظام سیاسی آینده توسط ملت ایران در پیروی از سیاست شاهزاده رضا پهلوی”
“پایبندی به سکولاریسم ( لائیسیته ) و تاکید بر جدایی دین از حکومت”
برای بسیاری نه یک شعار، بلکه نوعی مرزبندی هویتی محسوب میشود.
پادشاهیخواهی، بخشی از جنبش ملی ایرانیان
یکی از نکات مهم در بازتعریف سبک کار پادشاهیخواهان این است که باید جایگاه آن را در دل جنبش ملی ایران دانست، نه در حاشیه یا به صورت مجزا.
پادشاهیخواهی در این خوانش، تنها یک گرایش سیاسی نیست؛ بلکه یک استراتژی برای پیوند میان ملیگرایی، دولتسازی مدرن، و احیای هویت تاریخی ایران است. و از این منظر، نه تنها بخش بزرگی از جنبش ملی را تشکیل میدهد، بلکه میتواند نقش راهبری و همافزایی در آن داشته باشد.
نتیجهگیری:
آینده، گفتگو و سبکِ عملِ مشترک میطلبد
در نهایت، هر جنبش سیاسی اگر بخواهد که به پیروزی برسد، باید از مرحله تعاریف نظری عبور کرده و خود را به عملگرایی منظم برساند. در همین راستا، جنبش پادشاهیخواهی امروز نیازمند آن است که برنامهای قابل اجرا و شفاف ارائه داده و وحدت را بر دستهبندیها مقدم بدارد.
از طرف دیگر سازمانها، گروهها و احزاب پادشاهیخواه در عین حفظ اصالت ایده پادشاهیخواهی، میبایست به استقبال گفتگو با دیگر نیروهای ملی و میهنپرست بروند.
سخن پایانی آنکه، در دنیایی که سیاستورزی بدون سازماندهی و برنامه محکوم به شکست است، جنبش پادشاهیخواهی اگر بخواهد آیندهای برای ایران بسازد، باید سبک کار خود را بر سه اصل بنا کند: هویت شفاف، روش منظم، و گفتگوی ملی.
در پایان ذکر این نکته ضروری به نظر میرسد که ما پادشاهیخواهان اگر خواستار یک ایران آزاد بر پایه همان مرام «پهلویسم» هستیم، چارهای نداریم جز آنکه از رهنمودهای شاهزاده رضا پهلوی پیروی نماییم و او را راهبر خویش در راه براندازی رژیم جمهوری اسلامی بدانیم. و توجه داشته باشیم که هویت یک پادشاهیخواه اصیل نه بر ادعای پادشاهیخواه بودن است و نه خود را مخالف رژیم جمهوری اسلامی نشان دادن. بلکه باورمندی به کلیدواژههای زیر است که در پیامهای شاهزاده رضا پهلوی به تکرار شنیده شده و میتواند بیانگر هویت واقعی ما در قامت یک ایرانی میهنپرست پادشاهیخواه باشند :
ایرانگرایی
احترام به خواست ملت از طریق رجوع به انتخابات آزاد
و باورمندی به سکولاریسم و لائیسیته
این سه، برای بسیاری نه فقط نماد گذشته، بلکه چراغی برای مسیر آیندهاند. آیندهای که تنها با تلاش جمعی، گفتگوی سازنده، و عمل مشترک میتوان به آن رسید.