کیهان لندن – ۱۶ اسفند سال ۱۳۵۷ چیزی از پیروزی انقلاب سال ۵۷ نگذشته بود که روزنامه اطلاعات سخنان آیتالله خمینی را که دیگر «امام» نامیده میشد خطاب به طلاب علوم حوزوی در قم با تیتر «نظر امام در مورد حجاب زنان» منتشر کرد: «زنهای اسلامی عروسک نیستند. زنان اسلامی باید با حجاب بیرون بیایند نه اینکه خودشان را بزک کنند…
زنها هنوز در ادارات با وضع پیشین کار میکنند، زنها باید وضع خودشان را عوض کنند. البته کار در ادارات ممنوع نیست، اما باید زنان با حجاب اسلامی باشند… به من گزارش دادهاند که در وزارتخانهها زنهای لخت هستند و این خلاف شرع است»
این سخنرانی آغاز فصلی جدید بود که خود را در کمتر از ۱ ماه پس از پیروزی انقلاب به نمایش میگذاشت. یک روز بعد، روزنامه اطلاعات با تیتر «انعکاس وسیع نظر اما در مورد حجاب اسلامی» مصاحبهای با آیتالله اشراقی داماد آیتالله خمینی منتشر کرد. او در پاسخ به برخوردهای تندی که پس از سخنرانی آیتالله خمینی با زنان بیحجاب صورت گرفته بود گفت: «نباید در نهی از منکر، منکر را با منکر دیگری دفع کرد، منکر را باید با روش مسالمتآمیز دفع کرد. استدعا کنند، خواهش کنند از خانمها که رعایت حجاب اسلامی را بکنند، اما اگر توهینی پیش بیاید یا جسارتی بشود یا بخواهند به طورهای دیگری که خود آن کارها منکر باشد از نظر اسلام محکوم است، چه بهتر که مردم حتیالمقدور سعی کنند و کوشش کنند که رعایت موازین اسلامی را بکنند و از طرف دیگر خود خانمها هم باید این حکم اسلامی را خودشان اجرا کنند.»
در این میان مهندس عباس امیرانتظام سخنگوی دولت موقت نیز در پاسخ به سوال خبرنگار روزنامه اطلاعات پیرامون دستور آیتالله خمینی در مورد حجاب چنین گفت: «هیچ فرمانی از سوی امام نیست که مورد تایید دولت نباشد.»
اما در زیر همان تیتر درشت عکسی منتشر شده که در توضیح آن نوشته شده است: «یک صحنه از تظاهراتی که امروز در مخالفت با حجاب در تهران انجام گرفت». در واقع این عکس نیز گویای مخالفت جمعی است که نظر «امام» را پیرامون حجاب نمیپذیرند.
روزنامه کیهان در بخشی از گزارش خود پیرامون اعتراضات زنان به حجاب اجباری مینویسد: «۱۵هزار زن که در دانشکده فنی دانشگاه تهران جلسه سخنرانی داشتند به دنبال یک رأیگیری تصمیم گرفتند دست به راهپیمایی بزنند. آنها در حالی که گروهی از مردان همراهشان بودند به طرف نخستوزیری حرکت کردند. زنها شعار می دادند: “ما با استبداد مخالفیم”، “چادر اجباری نمیخواهیم”. پیش از ظهر امروز خبرنگار کیهان از دانشگاه تهران گزارش داد که یک گروه از مردان تندرو با شعار “مرگ بر ارثیه رضا کچل” وارد دانشگاه تهران شدند و به نفع چادر و حجاب دست به تظاهرات زدند». (کیهان ۱۷ اسفند ۵۷ شماره ۱۰۶۵۶، صفحهی دوم)
این تجمعات با توجه به نزدیک شدن به ۸ مارس ( ۱۷ اسفند) به عنوان اولین روز جهانی زن پس از پیروزی انقلاب ۵۷ حاشیههای بیشتری پیدا کرد. در روز ۸ مارس ۱۹۷۹ (۱۷ اسفند ۱۳۵۷) تظاهرات گستردهای در تهران در مخالفت با حجاب اجباری برگزار شد. یکی از شرکتکنندگان در این تظاهرات به خبرنگار روزنامه کیهان میگوید با شعار «یا روسری یا توسری» در واقع به «نیمی از جامعه ایران که کنار مردان در انقلاب ایستاده و کشته دادهاند» بیاحترامی میشود.
بیایید ایران ویران را آباد کنیم!
در یکی از اولین واکنشها در روز ۱۹ اسفند ۱۳۵۷ سیمین دانشور در مقالهای که در روزنامه کیهان به چاپ رسید نوشت: «من به انقلاب مردم ایران عشق میورزیدم و همچنان عشق میورزم». در ادامه این مطلب او «حضرت خمینی رهبر انقلاب مردم ایران را کلمه الحق» میداند و اضافه میکند «احتمالا دعای نیمه شبان امام به تعبدش چنین بوده است که ای ایمان یقین را به من ارزانی دار… و دعایش مستجاب گشته و چنین است» مطلب مفصل سیمین دانشور پس از طرح مسائلی چون «در دوران پنجاه سال استبداد سیاه مقداری روغن ریخته، نذر امامزاده زنان کردند» و یا «دستهای مرئی و نامرئی» برای «مخدوش کردن چهرۀ پاک انقلاب مردم ایران» مینویسد: «اما چه مسئله چادر و چه حجاب شرعی اسلامی… از مسایل فرعی و فقهی و ظاهری است، در حالی که فعلا کوهی از مشکلات در برابر ما بر پا ایستاده و سد راهمان است… طرح این مسائل با آن آب و تابی که از رادیو شنیدیم که حتی خواهران اقلیتهای مذهبی ما را هم در برگرفته بود و بعد کشدار کردنش به دست غرضورزان که: یا روسری یا تو سری، جز اینکه مشکلی بر مشکلاتمان بیفزاید… ما هر وقت توانستیم این خانه ویران را آبادان سازیم، اقتصادش را سر و سامان بدهیم، کشاورزیش را به جایی برسانیم، حکومت عدل و آزادی را برقرار سازیم، هر وقت تمامی مردم این سرزمین سیر و پوشیده و دارای سقفی امن بر بالای سرشان شدند و از آموزش و پرورش و بهداشت همگانی بهرهمند گردیدند میتوانیم به سراغ مسائل فرعی و فقهی برویم.» (کیهان ۱۹ اسفند ۵۷ شماره ۱۰۶۵۷، صفحه ۶)
[video_lightbox_youtube video_id=”35O9ZP6awGg” width=”640″ height=”480″ auto_thumb=”1″]
هما ناطق نیز در مقالهای که در همین روزنامه دو روز بعد منتشر شد چنین نوشت: «عنوان کردن مسئله زن در این برهه از مبارزه یک مسئله انحرافی است… حتی اگر روسری به سر کنیم به شرط آنکه ما بدانیم به نام ما توطئه نمیشود و نظام شاهنشاهی برگردانده نمیشود». (کیهان۲۱ اسفند ۵۷ شماره ۱۰۶۵۹، صفحه۴)
اکرم موسوی از فعالین چپ آن روزها در مطلبی که سالها بعد منتشر میکند از عدم حمایت نیروهای چپ از اعتراض زنان به «حجاب اسلامی» سخن به میان میآورد و مینویسد: «زنان به طرف ستاد فدائیان رفتند و خواهان سخنرانی اشرف دهقانی در این زمینه بودند که متاسفانه اشرف دهقانی در جمع تظاهرکنندگان حاضر نشد». بعدها نیز حزب توده ایران اعضای خود را از شرکت در این گونه تجمعات منع میکرد و آنها را به«حرکت سیاساخته زنان قابلمه به دست شیلی» تشبیه کرد از جمله در روزنامه مردم ارگان رسمی حزب توده ایران ( شماره ۲۷۴ – ۱۴ اسفند ۵۹) چنین آمده است: «عوامل رژیم سابق و امپریالیسم آمریکا به ویژه میکوشند تا سخنان امام را به مسئله حجاب اسلامی محدود کنند. رادیوهای ضد انقلاب نیز همآوا با عمال داخلی امپریالیسم، سخنان امام را در این امر خلاصه میکنند و متاسفانه برخی عناصر ناآگاه نیز با عمده کردن این مسئله، خود را در تار و پود این دام گرفتار میسازند. ضد انقلاب امیدوار است که با تاکید به روی مسئله فرعی حجاب اسلامی و ایجاد نارضائی در میان زنان از طریق فعالیت دیگر عوامل خویش، آماج اصلی را که علیه او متمرکز است منحرف ساخته، علیه رهبری انقلاب و جمهوری اسلامی ایران متوجه کند.»
مخالفان و معترضانی که سرکوب شدند
تظاهرات روز زن در سال ۵۷ حاشیههای زیادی به همراه داشت. همان طور که پیشتر اشاره کردیم با توجه به طرح مسئله «حجاب اسلامی» از سوی «امام» برخی از گروههای فعال در انقلاب که طرح این موضوع را مخالف «آزادی» میخوانند به میدان آمده و به آن اعتراض داشتند.
در این میان درگیری هایی میان موافقان و مخالفان «حجاب» پیش آمد؛ همان جا بود که شعار «یا روسری یا تو سری» متولد شد و موافقان «حزب اللهی» به سمت زنان «بیحجاب» حمله کردند.
دکتر علی اصغر حاج سیدجوادی در یادداشتی در روزنامه اطلاعات حجاب اجباری را مقدمه تندرویها و برخوردهای خشن ارزیابی میکند و مینویسد : «این دستور که زنها باید حجاب اسلامی بپوشند، به نتیجهای جز افزایش نارضایتی و سرخوردگی از انقلاب از طرف مردم و افزایش دیگری بین مردم و ماموران کمیتهها نمیرسد… این که اصول و فروع دین اسلام را کسی جز روحانیون و عالمان دین نمیتواند و نباید بفهمد و تفسیر کند…، هیچ گونه پایه عقلی و منطقی ندارد و هدف اساسی آن چیزی جز تمرکز قدرت مذهبی در دست گروهی خاص نیست» شاید این از معدود صداهای- رسمی- مخالف با حجاب اجباری بود.
این موج بعد از تظاهرات روز زن در سال ۵۷ کمی آرام شد، اما همچنان نیروهای غیر رسمی (لباس شخصی) چه در ادارات و چه در مکانهای عمومی با زنانی که حجاب نداشتند برخورد میکردند. پونز زدن به سر دختران و زنان «بیحجاب» و برخوردهایی از این دست در همین دوران صورت میگرفت. از اواخر سال ۵۸ آیتالله قدوسی دادستان انقلاب وقت، با تشکیل دایره مبارزه با منکرات، رسما به جدایی زنان و مردان در محافل خصوصی اقدام نمود.
پس از انتخاب دکتر ابوالحسن بنیصدر به مقام ریاست جمهوری فضای کشور وارد دورهای جدید شد. دانشگاهها محل تضارب آراء میشود و این به معنی مخالفت دانشگاه با نظرات رسمی «امام» بود. پس از درگیریهای شدید در دانشگاه های ایران، ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل شد و دستور تعطیلی تمام دانشگاههای ایران را صادر میکند.
این تعطیلی به معنی خاموشی بزرگترین نهاد مخالف با حجاب اجباری است.
کاسه صبر «امام» لبریز میشود
بعد از این ماجراها آیتالله خمینی در نطقی با حضور خانوادههای شهدای انقلاب در تاریخ ۸ تیرماه ۱۳۵۹ از باقی ماندن مصادیق شاهنشاهی در ادارات به شدت انتقاد میکند. او ارسال نامه و یا استفاده از گذرنامههایی را که آرم شاهنشاهی دارند غیر قابل قبول میداند و میگوید: «یک سال و نیم بیشتر گذشته از این انقلاب و باز آرمهای شاهنشاهی هست. اگر شاهنشاهی هستید بگوئید اگر تا ده روز دیگر در یکی از این نامههائی که از ادارات صادر میشود عکس همان آرمهای شاهنشاهی باشد و اسم آنها باشد من به ملت میگویم که با شما آن کند که با شاهنشاه کرد.»
این سخنرانی به حکمی بدل شد که دو روز بعد حجتالاسلام ری شهری به عنوان رییس دادگاه انقلاب صادر نمود مبنی بر اینکه: «با توجه به اوامر و رهنمودهای رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران بدین وسیله به عموم فرماندهان یگانها و روسای سازمانهای نظامی و انتظامی ابلاغ میشود که از ورود آن دسته از پرسنل زن که پوشش اسلامی ندارند به اماکن نظامی و سرویسهای رفت و آمد جلوگیری به عمل آورند.»
محمدعلی رجایی وزیر آموزش و پرورش وقت و مهدوی کنی وزیر کشور در احکامی جداگانه لزوم پوشش اسلامی برای معلمان و کارمندان وزارت خانهها را به صورت دستوری درآوردند. در این میان محمد توسلی شهردار تهران نیز در حکمی با تاکید به اجرای مصالح انقلاب اسلامی حجاب برای کارمندان شهرداری را اجباری اعلام کرد.
[video_lightbox_youtube video_id=”snhZwtczNKo” width=”640″ height=”480″ auto_thumb=”1″]
حجاب تا اینجا محدود به بخشنامههای اداری بود تا اینکه شورای انقلاب در یکی از آخرین جلسات خود در تیرماه سال ۵۹ در دفتر نخستوزیری تشکیل جلسه داد. پس از آن جلسه هاشمی رفسنجانی در مصاحبهای اعلام کرد: «قرار شد شورای انقلاب رسما اعلام کند که خانمها بدون پوشش اسلامی حق ورود به ادارات دولتی را نداشته باشند و ادارات اجازه دارند جلویشان را بگیرند.» این حکم بر اساس قانون تا زمانی که مجلس آن را نسخ نکند قابل اجرا اعلام شد.
واکنش رسانهها و شخصیتها
بعد از این احکام و بخشنامههاست که موجی از فضای رسانهای برای تببین و تبلیغ حجاب به کار میافتد.
حجتالاسلام خدائی نماینده آیتالله خمینی در مرودشت در مصاحبهای که در روزنامه کیهان منتشر شده بود میگوید:« اگر دختران دانشآموز از روز اول مهرماه بدون حجاب به مدارس بروند از ورود آنان جلوگیری خواهد شد »(کیهان، ۳۱ شهریور ۵۸، شماره ۱۰۸۱۲)
دکتر ابراهیم یزدی در سرمقاله روزنامه کیهان در ۱۵ تیر ۵۹ بی حجابی را نوعی غربزدگی نامید. (کیهان ۵ بهمن ۵۷ شماره ۱۰۶۲۲) او که در آن زمان مسئولیت این روزنامه را نیز برعهده داشت از اینکه دو هفته پس از فرمان آیتالله خمینی بخشنامه حجاب اجباری را صادر کرد، سخن میگوید.
محمدرضا نعمت زاده میگوید: « اینکه اعلامیه بدهیم که اگر تا فلان تاریخ اگر پوشش اسلامی نداشتند خانمها فلان می شوند این را من یک حرکت غیراسلامی میدانم و قطعا میدانم اگر ما آموزش کافی و آگاهی کافی به خانمها بدهیم به راحتی میتوانیم بگوئیم ۹۰ درصد اینها گرایش پیدا می کنند.»
ناصر میناچی، وزیر وزیر تبلیغات و جهانگردی دولت موقت که بعدها آن را به «وزات ارشاد ملی» تغییر نام داد میگوید: «مگر ما به خانمها چه گفتهایم؟ در بخشنامهها میگوئیم پوشش را در این شرایط یک مقدار سالمتر و معقولتر کنید ما که نگفتهایم چادر و چاقچور کنید صحبت این حرفها نبوده که بعضیها عنوان میکنند. در یک زمینهای که یک رهبری اعلام میکند که اگر مرا قبول دارید و معتقدید من شما را به جائی رساندهام و انقلاب را به ثمر رساندهام جنایتکاران را بیرون کردم و خوب حرف مرا گوش کنید و باید هم گوش کرد و حق دارد.» (کیهان، ۱۶ تیر ۵۹ شماره ۱۱۰۳۸)
در آن ایام جمعی از زنان با لباسهای سیاه در مقابل دفتر نخست وزیری تجمع میکنند و در اعتراض به صدور این بخشنامهها خواهان آزادی حق انتخاب در پوشش خود میشوند. جمعه آن هفته پاسخ حجتالاسلام خامنهای به عنوان امام جمعه تهران قابل تأمل است: «عدهای از خانمهای سیاهپوشی که ما نمیخواهیم به آنها زنهای هرزه بگوئیم ولی به آنها میگوئیم که شما دروغگو و ضدانقلاب هستید چون لباس سیاه علامت عزاداری آزادی را نشان میدهد میخواهید بگوئید در این مملکت آزادی نیست…» فردای آن روز تجمع موافقان و مخالفان حجاب شکلی دیگر به خود می گیرد و با برخوردهای شدید همراه شده و این بار با دستگیری عدهای زیر عنوان اینکه محرکان تجمع وابسته به رژیم سابق بودند، تجمع زنان سیاهپوش تعطیل میشود و موج این برخورد حتی به جایی میکشد که زنان سیاهپوش از ادارات اخراج شدند.
اما دیگر کار از کار گذشته و حجاب در سطح ادارات دولتی اجباری شده بود.
حجاب اجباری، قانونی شد
این کش و قوسها در جامعه همچنان ادامه یافت تا در سال ۶۲ و با تصویب قانون مجازات اسلامی، حجاب در ایران به طور قانونی نیز اجباری گشت.
به موجب ماده ۱۰۲ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۱/۸/۱۳۶۲ «هر کس علناً در انظار و اماکن عمومی و معابر تظاهر به عمل حرامی نماید، علاوه بر کیفر عمل تا ۷۴ ضربه شلاق محکوم میگردد و درصورتی که مرتکب عملی شود که نفس عمل دارای کیفر نمیباشد ولی عفت عمومی راجریحه دار نماید، فقط تا ۷۴ ضربه شلاق محکوم میگردد.
تبصره – زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند، به تعزیر تا ۷۴ ضربه شلاق محکوم خواهند شد.»
حکم حجاب اجباری نه یک حکم شرعی محض برای همه جامعه که یک فرآیند اجتماعی و از تبعات نگاه انقلابی به آن است. تغییر این حکم نیز بر اساس همین روند قابل بررسی است، به این معنی که با بررسی تبعات آن و یک فرآیند میتوان در مورد عدم ضرورت این قانون، جامعه را درگیر آن نمود. این قانون البته یک شبه متولد نشد، اما در آن دوران تثبیت شد. اینک پس از گذشت سالها میتوان اثرات ناپایداری آن را مشاهده نمود. این ناپایداری نشان میدهد که یک جریان اجتماعی میتواند در محیطی آزاد به آسانی به این معضل پرداخته و به دستاوردی برسد که با آزادی نوع بشر و کرامت انسانی همخوانی داشته باشد. خود زنان ایران بیش از هر گروه اجتماعی دیگری عملا در این راه گام برداشتهاند.