کودکان با مفهوم مرگ چگونه کنار می‌آیند

یکشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۴ برابر با ۱۱ اکتبر ۲۰۱۵


سارا دماوندان – خبر مرگ‌‌هادی نوروزی همه را در بهت و تردید فرو برد. چه آنهایی که فوتبالی بودند و تیم‌های مطرح کشور را دنبال می‌کردند و  چه کسانی که به بازی فوتبال هیچ علاقه‌ای نداشتند. مرگ یک ورزشکار جوان آن هم به صورت آنی و بدون هیچ گونه علائم بیماری بی تردید برای همگان سخت و تلخ  بود و این تلخی به مراتب برای خانواده‌، اطرافیان و دوستداران او هزار برابر بیشتر.

هانی نوروزی پسر هادی نوروزی کاپیتان تیم پرسپولیس
هانی نوروزی پسر هادی نوروزی کاپیتان تیم پرسپولیس

در طول هفته‌ای که گذشت  تمامی‌رسانه‌‌ها از دنیای مجازی گرفته تا رسانه‌‌های نوشتاری و دیداری به این مسئله پرداختند و با نشان دادن تصاویری از مراسم خاکسپاری این ورزشکار جوان ابراز همدردی کردند. بیقراری‌‌های همسر جوان‌‌هادی نوروزی و گریه‌‌های کودکان او بیشتر از هر صحنه‌ای دلخراش و ناراحت کننده بود. دیدن تصاویری از قبیل گریه‌‌های بی امان اطرافیان، به خاک سپردن قهرمان زندگی و ضجه‌های مادر بدون شک تا مدت‌هامی‌تواند در خاطر‌‌ هانی پسر خردسال ‌‌هادی نوروزی  بماند و چه بسا هیچگاه پاک نشود.

کودکان

مَرگ در زیست‌شناسی پایان زندگی موجودات زنده است و در پزشکی به معنای توقف برگشت‌ناپذیر علائم حیاتی. پذیرش مرگ و رویاروی شدن با این بخش ناگزیر و قاطعانه از زندگی برای همگان یکسان نیست و بدون تردید برای کودکان پذیرفتن این واقعیت که عزیزترین و دوست داشتنی ترین آدم زندگی خود را دیگر نخواهند دید بسیار سخت و دشوار است. اما سوال اینجاست  که آیا باید کودکان را از مرگ اطرافیان آگاه کرد؟ آیا حضور آنها در مراسم تدفین نزدیکان برایشان مفید است یا برعکس می‌تواند در روحیه آنها تاثیرات منفی بگذارد؟ چگونه می‌توان به یک کودک مفهوم مرگ را توضیح داد؟ اصولا کودکان چه تصوری از مرگ دارند یا می‌توانند داشته باشند؟

علم ناز حسن زاده روان‌شناس بالینی و متخصص امور تربیتی کودکان
علم ناز حسن زاده روان‌شناس بالینی و متخصص امور تربیتی کودکان

در گفت و گویی با علم ناز حسن زاده روان‌شناس بالینی و متخصص امور تربیتی کودکان این پرسش‌ها را با وی در میان گذاشتم.

وی در پاسخ به این پرسش که مرگ برای یک کودک چه معنی میتواند داشته باشد و چگونه با این مفهوم آشنا میشود؟ می‌گوید:

-مرگ برای کودک با ترسِ از دست دادن توصیف می‌شود. ما نمی‌توانیم کودک را از این مسئله محافظت کنیم. دیر یا زود در زندگی کودک موردی پیش می‌آید که حیوان مورد علاقه‌اش را از دست می‌دهد یا یک پرنده کوچک مرده‌ای را سر راه مهدکودک می‌بیند و متأثر می‌شود. کودک چهار یا سه ساله چیزی از معنای مرگ نمی‌فهمد. نمی‌توان به این راحتی توضیح داد که فلانی پیش خدا رفته است. کودک می‌پرسد که چرا خدا او را پیش خود برده و اصلا خدا کجاست؟ اگر در آسمان و مهمان اوست پس چرا ما را با خودش نبرده است و حتی گاهی کودک بسیار دلگیر می‌شود که چرا او به این مهمانی دعوت نشده است. نوه خاله‌ام وقتی پدرش را در تصادف وحشتناکی از دست داد، به فاصله یک روز مادربزرگش هم که در همان حادثه زخمی‌شده بود از دنیا رفت و کودک سخت برآشفت. او هر بار که سر خاک می‌رفت، به مزار آنها لگد می‌کوبید که چرا او را تنها گذاشته‌اند. کودک تا قبل از هفت و هشت سالگی چیز زیادی از مفهوم از دست دادن نمی‌فهمد. شاید درباره مرگ بستگان‌، دوستان و یا حیوانات مورد علاقه خود فکر می‌کند، حتی اگر هیچ یک را هنوز از دست نداده باشد.

-از چه زمانی کودکان به مرگ فکر می‌کنند؟ به ترس از دست دادن؟ به اینکه ممکن است کسی را که دوست دارند دیگر نبینند؟

-در واقع وقتی کودک احساس کند نسبت به کسی علاقه و دلبستگی پیدا کرده است درباره احتمال فقدان او نیز فکر می‌کند. ترس از مرگ، ترس از دادن کسی که به او علاقه داریم، یک احساس اصیل انسانی است و  بدون وجود انگیزه خارجی به طور غریزی از درون کودک تراوش می‌‌کند. نمی‌توان دور کودک خود حصار کشید تا در مورد مرگ نیندیشد. بگذارید با یک موردی که خود من با آن روبرو بودم بیشتر به این مسئله بپردازم. یک مراجعه کننده  جوان داشتم. او تعریف می‌کرد که چقدر از ترس از دست دادن رنج می‌برد و اولین بار این حس هولناک را وقتی از اردوی دانش آموزی باز می‌گشت تجربه کرد. در نبودش مادربزرگ محبوبش دار فانی را وداع گفته و به خاک سپرده شده بود و او هیچ وقت نتوانسته بود با این فقدان کنار بیاید.

-درک موضوع مرگ برای کودکان به مراتب سخت‌تر از بزرگسالان است. وقتی کودکی با مرگ عزیزی روبرو می‌شود منطقی ترین برخورد با او چیست؟

-کودک نیز مثل بزرگسال نیاز به بستن پرونده زندگی دارد. به این که با عزیزی که دیگر قرار نیست ببیند برای همیشه وداع کند و باور کند که او هرگز برنخواهد گشت.  این موضوع را به وضوح در یک تشییع جنازه بسیار دردناک مادری مشاهده کردم که دختر ده ساله او  به شدت زخمی‌و پریشان خود را به در و دیوار و می‌زد  تا از مادر خداحافظی کند و به او این اجازه داده نمی‌شد. همان‌ جا از پدر خانواده خواهش کردم که به بچه‌‌های مادری که درگذشته اجازه بدهند از پیکر او خداحافظی کنند. بچه‌‌هادر تشییع جنازه حضور داشتند ولی بزرگتر‌ها فکر می‌کردند که نباید جنازه را ببینند و تحت تأثیر قرار بگیرند. واقعیت این است که بچه‌‌هاتا وقتی جنازه مادر را با چشمان بسته و تسلیم به مرگ نبینند، رفتن او را برای همیشه باور نخواهند کرد. تنها کار اصولی آن است که به کودک کمک کرد که مرگ را به عنوان بخشی از چرخه حیات بپذیرد.

-آیا نوع فرهنگ میتواند در پذیرفتن مرگ بر کودک تاثیرگذار باشد؟

-باید به یک نکته توجه اساسی داشته باشیم و آن سن کودک است.  کودک از سن هفت یا هشت سالگی و در بعضی موارد نه سالگی  سعی می‌کند که معنی مرگ را بفهمد. این تفاوتی نمی‌کند که در کدام فرهنگ بزرگ شده باشد، نوع برخورد خانواده‌‌هاست که فرهنگ محلی درونی را تعیین می‌کند. با این تفاوت مهم که در اروپا بسیار واقع‌بینانه با قضیه مرگ روبرو می‌شوند. سوگواری را می‌پذیرند و درباره خاطرات خوش متوفی صحبت کرده و آن را به مجلس مختصر ولی شاد مبدل می‌کنند ولی در ایران یا کشورهای آسیای شرقی مراسم نمایشی احساسی بیشتر به خاطر اطرافیان و آنهایی که زنده هستند اجرا می‌شود تا اینکه واقعا یادی از فرد درگذشته بشود. نمونه‌اش همین احسان دادن و برگزاری مراسم گریه و زاری و نوحه‌سرایی و خاک ریختن روی سر و پرچم نوشتن و چسباندن به در و دیوار منزل متوفی  و چاپ  آگهی ترحیم است. طبیعی است که کودک هم تحت تاثیر این نمایش‌های خیابانی و خانگی قرار می‌گیرد. حال اگر بزرگتر‌ها منطقی‌تر برخورد کنند، کودک نیز به راحتی مرگ را می‌پذیرد. وقتی یکی از افراد خانواده به سر و صورت خود می‌کوبد و خود را زخمی‌ می‌کند و هولناک گریه می‌کند، کودک هم فکر می‌کند باید به خاطر مرگ عزیزی به خود صدمه بزند. این بدآموزی گاهی حالت کودکانه نیز به خود می‌گیرد و یا چون گاهی بچه‌‌ها موضوع را ساده می‌گیرند، از این که کودک در مقابل مرگ کسی که دوست داشته واکنش شدیدی نشان نمی‌دهد تعجب می‌کنند. مهم این است که قبول کنم که دید کودک به مرگ متفاوت از بزرگترهاست و پروسه سوگواری برای آنها مراحل انکار، شوک، خشم، افسردگی و پذیرش را الزاما طی نمی‌کند. ذهن کودک مثل کش است، خیلی زود کش می‌آید و دوباره ر‌هاشده و سرجایش قرار می‌گیرد. کودک زود می‌پذیرد که مرگ وجود دارد ولی پذیرفتن واقعی آن به گذشت زمان احتیاج دارد و کودک باید سنین مختلف را پشت سر بگذارد.  بعد متوجه می‌شود که به عنوان کودک از نظر عاطفی به طور همزمان احساسات و ادراکات مختلف را تجربه می‌کند.

کودکان

-در سنین کمتر به چه صورت است؟ آنها مرگ را چگونه درک می‌کنند؟

-این مسئله به ویژه در فاصله سنی پنج تا هشت سالگی مشهودتر است. یک کودک ممکن است با سخنان خود به ما بفهماند که می‌داند پدربزرگ یا مادربزرگ برای همیشه رفته و گاهی نیز بپرسد که آیا آنها برنمی‌گردند؟ پذیرش مسئله مرگ سهل و ممتنع است. به خصوص برای کودک که زود فراموش می‌کند و ذهن‌اش انعطاف زیادی دارد. مرگ واقعیتی است که به هیچ وجه کسی نمی‌تواند آن را انکار کند و در عین حال کمتر افرادی حاضر به پذیرش ذهنی آن هستند.  اگر بزرگسالان واکنش گیس کندن و خاک ریختن روی سر و نوحه سرایی با صدای بلند سر خاک را به صورت نوعی مراسم و فرهنگ محلی یا سنتی در آورده‌اند  ولیی شاید کودک متوجه نشود که دیگر هرگز پدربزرگ یا پدر و مادر خود  را نخواهد دید، چون مفهوم زمان و ساعت و هرگز برای کودک معنایی ندارد. نباید به کودک گفت که «او برای همیشه خوابیده است» زیرا ممکن است که او از ترس «خوابیدن ابدی» از خیر خوابیدن بگذرد یا شاید کودک فکر کند از اینکه به او  شب بخیر نگفته این اتفاق افتاده است و  از اینکه او «دیگر بیدار نخواهد شد» احساس گناه کند. گفتن عباراتی مثل «خدا او را برده تا پیش او زندگی کند» نیز صحیح نیست. کودک ممکن است بترسد که نکند خدا دلش بخواهد که او را هم ببرد.  این دقیقا جمله‌ای است که دختر خودم در شش سالگی گفت که دوست ندارد پیش خدا مهمانی برود و این به معنای مردن است و خداحافظی از زندگی.

کودکان

-آیا بردن کودکان زیر سن هفت سال به مراسم خاکسپاری و تدفین کار درستی است؟

کودکان-کودک زیر هفت سال درک درستی از  مفهوم مرگ ندارد و بیشتر از خود از دست دادن و فقدان عزیزی می‌ترسد تا که معنای مرگ را بفهمد و بپذیرد. به این دلیل نیز باید با کودک در لحظه صحبت کرد و توجه‌اش را به چیزی که در لحظه دارد جذب کرد. یک نفر تعریف می‌کرد که هنگامی‌ که جنازه پدرش را در  آن طرف حیاط شستشو می‌دادند، بزرگتر‌ها اسباب‌بازی به دست او دادند تا مشغول بازی شود و طبیعی است که برای توضیح منطقی به کودک باید صبر کرد تا او مفهوم مرگ را بفهمد. قبل از این سنین خداحافظی با جنازه والدین از دست رفته معنایی ندارد. عرض کردم که شاید کودک با تماشای صحنه خاکسپاری به خاطر گریه و نوحه‌سرایی بزرگسالان بیشتر تحت تاثیر قرار بگیرد و ناراحت شود تا خود پدیده مرگ. چه بسا که می‌شنویم  می‌گویند… بیچاره آن کس که مُرد وگرنه بچه که طوریش نمی‌شود و بالاخره بزرگ می‌شود. پس پیداست که بی تابی و شیون نمایشی بزرگتر روی بچه‌‌ها تاثیر منفی دارد و گاهی هم اشک‌شان را در می‌آورد. به لحاظ نیروی ایمپاتی و همدردی قوی که در کودکان وجود دارد، با گریه دیگران به راحتی اشک می‌ریزند و بیقراری می‌کنند.

-برخی کودکان یا نوجوانان پس از شنیدن خبر مرگ یکی از عزیزان  واکنش‌های شدیدی نشان میدهند؛ علت چیست؟

-اگر کودک پس از مرگ یک فرد واکنش‌ّهای شدید از خود نشان می‌دهد مطمئن باشید که فقدان آن شخص دلیل اصلی رفتارهای او نبوده و کودک قبل از فقدان او دچار اضطراب‌‌هاو ناراحتی‌‌های روانی پنهان و آشکاری بوده است که والدین به آن توجه نکرده‌اند. کودک در پروسه طلاق یا جدایی از والدین صدمه جدی می‌بیند و به خصوص وقتی که برخورد اصولی نباشد، تصور کنید که در این شرایط یکی از والدین را برای همیشه از دست بدهد. شاید فرد بزرگ‌تر هم با آنکه ذهن واقع‌بین‌تری دارد، ولی کودک نسبت به فقدان یک فرد احساس گناه کند و خود را به خاطر دعواهای گهگاه که با او کرده است سرزنش نماید. ممکن است کودک هیجانات خود را به شیوه‌‌های مختلف نشان دهد. اندوه فوق‌العاده زیاد یا حالت تهاجمی‌شدید و یا ترکیبی از احساس گناه و اندوه، واکنش‌ّهای مختلف کودکان هستند. کودک احتیاج دارد که درباره احساسات خود سخن بگوید.  حتی اگر حرف‌‌هایش به نظر غیرعادی‌، ظالمانه و غیر منطقی برسند ولی باید گوش داد و به عواطف‌اش احترام گذاشت. چه فرق می‌کند که کودک به پدری که ناگهانی او را ترک کرده فحش بدهد، وقتی که معنای هیچ کدام در ذهن پویای کودک همان معنای اصیل کلمه را نمی‌دهد.

-کودکان در بسیاری مواقع درباره مرگ  پرسش‌هایی مطرح می‌کنند. چه واکنشی باید نشان داد؟ چه توضیح قانع کننده‌ای می‌توان به یک کودک داد تا هم او دچار وحشت نشود و هم برایش مرگ یک پدیده قابل پذیرش باشد؟

-بهترین رفتار این است که گاهی والدین درباره مرگ با کودک خود صحبت کنند. دادن پاسخ قانع‌کننده در مورد مرگ به یک کودک مشکل است به ویژه اگر شخص مرده یک کودک باشد. مرگ شاید به نظر کودک غیرعادلانه و اندوه‌بار برسد ولی در زندگی مسائل بسیاری هستند که غیرعادلانه به نظر می‌رسند و پاسخ دقیق و منطقی برای آنها نمی‌توان ارائه داد.  وقتی کودک با کنجکاوی درباره مرگ می‌پرسد، پدر‌، مادر و  بزرگسالان حق ندارند مسئله مرگ را انکار کنند بلکه باید به کودک کمک کنند که بیش از حد لزوم در این مورد هیجان‌زده و مضطرب نشوند و بهتر است به کودک بیاموزند که به جای ترس از مردن سعی کند زندگی را دوست بدارد و درست زندگی کند.

کودکان

-برخی افراد به حیات پس از مرگ اعتقادی ندارند این دسته باید در برابر پاسخهای کودکان چه جواب قانع کنندهای بدهند؟

-خب ،بله، این مسئله هم  وجود دارد. بعضی اوقات والدین یا افرادی که خود به زندگی بعد از مرگ اعتقاد ندارند یا همه چیز را برای کودک انکار می‌کنند یا توضیحات عجیب و غریب می‌دهند. من پیشنهاد می‌کنم  حتی اگر به زندگی بعد از مرگ اعتقاد ندارید بهتر است بقای پس از مرگ را به صورت زندگی در بهشت برای کودک توضیح دهید تا او اطمینان خاطر پیدا کند که دوست یا شخص مورد علاقه‌اش را خواهد دید. در واقع درباره کیفیت زندگی و زنده بودن باید با کودک صحبت کرد و این که مرگ انسان دست خودش نیست. پس ما وقتی کسی از دنیا رفت را هنوز دوست داریم و دلمان برایش تنگ می‌شود و این کمک می‌کند که کودک مرگ و نبودن شخص مورد علاقه‌اش را بپذیرد و البته با کمی‌هشیاری زود هم این موضوع را فراموش کرده و پشت سر بگذارد.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=25083