نیکا نیکزاد – چقدر فضای این گورستان متروک دلگیر است. برای من شدت فنا و نیستی که در این گورستان نهفته، رعبآور است. گوئی دو بار نیستی را در خود جای داده است! دو بار فناپذیری و عدم!
مردگان آرمیده در این گورستان، یک بار جسمشان مرده است و بعد؛ در گذر زمان، به فراموشی سپرده شدند و این بار یاد آنها نیز مرده است. مرگ اول اجسادشان را پوسانده است و مرگ دوم، گورستانشان را!
دائم میاندیشم، مبادا این شومی، این فنا در فنا، شامل حال ما نیز شود!
به راستی ایرانزمین و باشندگان آن چقدر با این گورستان متروک فاصله دارند؟
ما یک بار، زمانی که به الیگارشی یک فرهنگ پیشامدرن وادادیم، خود را میراندهایم! بر خلاف جهت حرکت جهان، دنده عقب گرفتهایم و فجایع بسیاری را از سر گذراندهایم. از غارت اموال در غالب مصادرههای قانونی تا اعدامهای فلهای و پاکسازی هر دگراندیشی!
بسیار جوانان مخلص ما که بی رحمانه در زندانها سلاخی شدهاند. بسیار فداکاران و ایثارگران ما که در جریان ادامهی بی مورد یک جنگ ناخواسته، از بین رفتهاند. مغزهای بی شماری مهاجرت کردهاند. نخبگان فراوانی که به جای میهن، کشورهای بیگانه از استعداد و هوششان بهره میگیرند. بسیار اقلیتهای مذهبی که مورد بی مهری بودهاند. باورهای عدهای که به کل انکار شده و مورد اذیت و آزار بودهاند.
این فرهنگ پیشامدرن، قادر به مدیریت و بهرهوری از نهادهای مدرن مدنی نبوده و نیست. پس میبینیم که بسیاری از نهادهای مدنی ما در آستانهی فروپاشی است. جوانانمان بی ذوق و بی انگیزه، فقر همهگیر، سقوط شدید اخلاقی، گسترش فحشا و مواد مخدر، و بسیار فجایع دیگر محصول این مرگ خودخواسته است! نگوئید خودخواسته نیست. درصد مهمی از رای مردم پشتوانهی این الیگارشی است و در طی حدود چهاردهه، هیچ برخورد و مقاومت جدی علیه این فجایع صورت نگرفته است. پس خودخواستهایم و تسلیم شده!
اما مرگ دومینیز در پیش چشمان ما در حال تکوین است. خیلی خلاصه، گام به گام چسبهائی که ما را در کنار یکدیگر نگاه میداشت، در حال از بین رفتن هستند. نتیجهی این مرگ تدریجی، چیزی نیست جز مرگ یک «ملّت»!
اگر این روال ادامه یابد، ریز ریز افراد از بدنهی ملت ایران جدا شده و در پایان جز نیستی و فنا چیزی باقی نمیماند. دیر یا زود، ما دیگر نخواهیم توانست در قالب یک ملت ادامه دهیم. بنابراین درین برههی حساس، هر آنچه قوام ملی ما را تهدید کند و یا آشتی ملی را به تاخیر انداخته یا ناممکن کند، تنها مرگ دوم را تسریع کرده است.
قوام ملی ما در گرو آرمانهای مشترک، امید به آینده، هویت میهنی، ماهیت دینی، آداب و رسوم مشترک، درک مشترک باشندگان از یکدیگر، محبت با همدیگر و افتخار تاریخی ماست. متاسفانه چهار دهه، زندگی زیر بیرق یک فرهنگ واپسگرا همه را مخدوش کرده است.تلاش شده است تاریخ گذشتهی ما بی اعتبار و باژگونهنمائی شود. تلاش شده است تا هویت ملی ما کمرنگ شود. سالها با آداب و رسوم ما مقابله شده است . محبت بین باشندگان به شدت کاهش یافته است. رای و نظر تمام باشندگان در امور مملکت جاری نیست و تنها اقلیتی باریک، قدرت و ثروت را به انحصار کشیدهاند!
درین شرایط هر شخص یا گروهی به تکاپو میافتد که خود را از بدنهای که این گونه باعث و بانی رنج و ناآسودگی است برهاند. یکی در قالب فرقهای فضا را دو قطبی میکند. دیگری در قالب قومی، سومیدر قالب جنسیتی!
علائم زیادی موید آن است که اتحاد ملی ما لطمات اساسی خورده است.
در سطح عامه، بخشی از معضلاتی که به شکل ارتباط مخدوش پزشک با بیمارش، معلم با دانشآموزش، رانندگان خودروها با یکدیگر دیده میشود، معلول بی مهری نسبت به یکدیگر و ضعیف شدن همبستگی آحاد یک ملت است! عبور از قانونهائی که حافظ منافع جمعیاند، مثال بارز دیگری از این معضل است! حتی همین اختلاسها و غارت ثروتهای ملی بیانگر آن است که دزدان و اختلاسگران خود را در مجموعهی این مردم و ملت تعریف نکردهاند. چه اگر از ما میبودند، غرور و احترام میبایست مهار مناسب برای ممانعت از چنین تبهکاریهائی را پدید میآورد!
همهی اینها نشانهی سونامیوحشتناکی است که باعث چندپارگی یک ملت خواهد شد. اگر در کنار همهی این مصیبتها، چسب آخر را که همان ثروت و منابع و درآمدهای ناشی از سوختهای فسیلی است، از دست دهیم ، نتیجه به راحتی قابل حدس است!
فجایع ناشی از این فروپاشی ملی، بر کسی پوشیده نیست.
تنها راه ممانعت از ریزش بدنهی ملی ما، آشتی ملی است. نظام سیاسی ما باید دست از انحصار بردارد و تمام آحاد ملت را به یک چشم نگاه کند. همه بر اساس استعدادهایشان قادر به رشد و شکوفائی باشند. همه در آرامش و بی مزاحمت بتوانند به آئین و رسوم خود برسند. دین، جنسیت، باورها و اعتقادات و هیچ نوع تفاوت دیگری نباید مبنای تقسیم شهروندان به درجه ی یک و دو باشد. تمام تبعیضها باید برداشته شود. تقسیم ثروت عادلانه باشد. رای و نظر باشندگان در امور مملکت جاری شود و منافع مردم در اولویت نسبت به منویات خودخواهانهی گردانندگان امور قرار بگیرد.
هر کنشی که دهانکجی به خواستههای جمعی باشد و آشتی ملی را به تاخیر بیندازد، در این برهه خطرناک و خائنانه است!
متاسفانه یک عده که پارچه و قیچی را در دست گرفتهاند، کاملا از سر نادانی و بی خردی، به جای دقت به خطری که ایران و باشندگان آن را تهدید میکند، با تکیه بر منافع گروهی، دچار این کنشهای قطبی کنندهاند. بی توجه به آن که ممکن است، این گونه حذفها و از صافی گذراندنها، منافع کوتاهمدت شما را تامین کند، اما ممکن است بفرمائید که وقتی ملت را چند شقه میکنید و اکثریتی را نادیده میگیرید و عملا تیشه به ریشهی یکپارچگی یک ملت میزنید، در پایان چه چیزی برای حکمرانی میماند که شما حاکم و قدرت مطلق آن باشید؟
عقل و منطق میگوید که باید کشوری، ملتی و ثروتی باشد که بتوان حکمرانی کرد. وقتی از سر بی خردی همه را نابود کردهاید، بر چه میخواهید فرمانروائی کنید؟ بر یک گورستان متروک؟