دولوغ نگو دولوغ گو!

سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴ برابر با ۰۲ فوریه ۲۰۱۶


عبید سن خوزانی – این آقای صالحی رئیس سازمان  انرژی اتمی‌را که می‌شناسید؟  گفته است که “سرانجام نیکوئی منتظر مردم است”.

عبید سن خوزانیمن که جزو آدم‌های خوش خیال هستم و هر کس هر خبر خوبی بدهد فورا با حسن نیت و خوش خیالی قبول می‌کنم و در انتظارش می‌مانم، باز هم این بار با خود گفتم گور پدر مال دنیا، بیا و این بار هم به حرف‌هائی که این بابا زده، دل‌خوش باش و منتظر بمان که شاید این امامزاده بعد از سی و هفت سال، کاره دیگه، این بار معجزه‌ای ازخود نشان بدهد و این بار برای ما کاری بکند.

اما پشت دستم را جدا داغ کرده‌ام که حتا به بهانه این وعده هم گول نخورده و در انتخابات هرگز شرکت نکنم، مثل این خبرنگاران و کارکنان پاره‌ای از رسانه‌های برون مرزی از جمله رادیو فردا و بی بی سی که در انتخابات ریاست جمهوری، همان صبح سحرگاهان رفتند تا تعرفه‌ها تمام نشده، رای بدهند و بعد هم از انگشتان مهر خورده خود عکس‌ها گرفته و برای ثبت در تاریخ، با شرح و تفصیلاتی در رسانه‌ها و سایت‌ها منتشرکردند که شاهدی برای ادعاهای بعدی آنها باشد! انتخابات ندیده‌ها!  نه، ما با خودمان گفتیم نخیر ما دیگر این بار گول این حرف‌ها را نمی‌خوریم، اگر سر ما را هم ببرید، ما این بار اهل رای دادن نیستیم که نیستیم. بریم رای به کسانی بدیم که شما خودتان آنها را گلچین که چه عرض کنم، کرده‌اید که ما برویم با انتخاب آنها آلت ظلم بشویم وشریک جرم؟ با دست خودمون واسه خودمون شوهرننه پیدا کنیم؟  نه شرکت در انتخابات بی شرکت در انتخابات.

اما برای اینکه بی ادبی نشده باشد یک پاسخی هم واسه این آقا صالحی نوشتیم و درعالم خیال، دو قبضه براش فرستادیم که اینک برای ملاحظه شما هم، آن نوشته را این جا می‌گذاریم که ما هم مثل این خبرنگاران و کارکنان رادیو فردا و بی بی سی و بقیه رسانه‌های برون مرزی، یک شاهدی داشته باشیم برای روزهای مبادا. واسه این آقای صالحی نوشتیم:

آقای صالحی، امیدوارم این گونه باشد که شما قول داده‌اید، اما فراموش نکنید که دوصد گفته چون نیم کردار نیست. ما با امیدها و آرزوهائی دست به این انقلاب زدیم، درست است که بعدها هم آنطرفی‌ها کمک‌های ما را به انقلاب انکار کردند و انقلاب را دربست خودشان در اختیار گرفتند و آن را انحصاری کردند و اصلا معلوم شد که این فقط آخوندها بودند که انقلاب را برنامه‌ریزی کرده و آن را به ثمر رساندند و بقیه همه قاق بودند و سیاهی لشکر و چرخ پنجم و… هم این طرفی‌ها یعنی ماها از کاری که کرده بودیم، چون خیری ندیدیم، بسیار از کاری که کرده بودیم، پشیمان شدیم، بقیه را نمی‌دانم، اما دروغ چرا ما خودمان عینهون سگ پشیمان شدیم که آخه مرد ناحسابی نونت نبود، آبت نبود، بیکار بودی، بی خانه و خانمان بودی، آخه چه درد و مرضی داشتی که زدی به خیابان‌ها که مرگ برشاه و انقلاب می‌خواهیم و بس؟ خوشی زده بود زیر دلت و این روزا رو می‌خواستی؟ حالا خوب شد، راضی شدی؟  مثلا چی گیرت اومد؟ و اصلا چی برات گذاشتن و مصادره‌اش نکردند؟  کارت را ازدست دادی و مشمول پاک‌سازی شدی، خانه و زندگی‌ات را مصادره کردند که تو برای شاه و در دستگاه‌های او کار می‌کردی، انگار که خودشان برای دستگاه‌ها و سازمان‌های آمریکا و انگلیس کار می‌کردند، خوب من کارمند اون حکومت و رژیم بودم، تو گردن کلفت هم روزه‌خوان و منبری اون حکومت و رژیم بودی. وگرنه، نه همین جعفرعباس شجونی تازه مسلمان خودتون که حالا دم درآورده و واسه من انقلابی شده هفت سال پیش از انقلاب آن دو و نیم میلیون تومان را ازکجا آورده بود که به اقرار خودش داد خونه‌ای کردید که حالا بازهم به گفته خودش میلیاردها میلیارد ارزش دارد، ارثیه پدرش بود که براش باقی مانده بود؟

در عرض این سی و هفت سال  هم هر چه منتظر شدیم تا یکی از قول وقرارهائی که می‌دهند و می‌دهید، جامه عمل بپوشد، نپوشید که نپوشید و چشمان ما سفید شد وآخرش هم به کلی ناامید شدیم. من که از خیر این حکومت و این انقلاب و این وعده و وعید‌ها گذشته‌ام و حوصله‌ام  هم سر آمده و پاک ناامید شده‌ام، اما اینو می‌دونم  که حال دیگر خواسته‌های مردم کاملا روشن و آشکار است. یک زندگی نیمه مرفه با درآمد بخور و نمیر، یک کار شرافتمندانه که تن‌فروشی سرمایه اولیه آن نباشد، یک محل برای خواب و زندگی، غیر از کارتون و زیر پل‌ها، بالا نرفتن تورم، بازگشت عزت و احترام ایرانیان و مملکت ما در جامعه بین‌المللی.

والله ملت ما نیز، هم ملت خوبی هستند و هم خیلی کم توقع و به حداقل هم قانع‌اند. صبرشان هم از حضرت ایوب بیشتر نباشه، کمتر نیست. نمونه‌اش همین که تا حالا انقلاب نکردند که همه‌تان را از دم تیغ بگذرانند.  در کم‌توقعی ملت ما همین بس که در زمان شاه هم به همان زندگی که داشتیم راضی بودیم و تنها اشکال‌مان آزادی‌های سیاسی از جمله آزادی مطبوعات بود که مثلا دنبال آن رفتیم و آن را که به دست نیاوردیم هیچ، تازه بسیاری امتیازات دیگر را هم از دست دادیم. بگذریم نمی‌خواهم باز سر گله‌گزاری را باز کنم.

حال ما یک بار دیگر به این قولی که داده‌اید دل‌خوش می‌شویم و در انتظار می‌مانیم و امیدواریم که دیگر این بار آن دشمن فرضی که هر وقت قرار است مملکت به سوی پیشرفت و ترقی برود  وقول و قرارهای شما جامه عمل بپوشد، مملکت بشود عینهون زمان شاه،  یک باره این دشمن نامردانه از راه می‌رسد و تمام کاسه کوزه‌ها را به هم می‌ریزد، دیگر این بار دست از این عناد و دشمنی‌اش بردارد و بگذارد که یک آب خوش از گلوی ما پائین برود، بلندتر بگو آمین یا رب العالمین، ببینیم و تعریف کنیم. برو دارمت!

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=33917