در تاریخ ١٩ دسامبر ٢٠١١ سازمان ملل متحد طى قطعنامه ۶۶/١٧٠ روز ١١ اکتبر را «روز جهانى کودکانِ دختر» نامید تا توجه همگان را به مشکلات جدى این گروه از جامعه جلب کند.

به دنبال این اقدام مهم، تدارکات تهیه اولین گزارش جامع و تحلیلی قوانین در مورد وضعیت حقوق انسانى کودکان در ۵ حوزه تحصیل، بهداشت، ازدواج زودرس و اجبارى، امنیت و کار کودکانِ دختر آغاز شد. این تلاش و تحقیق در سال ٢٠١۵ به نتیجه رسید و گزارشی که بر اساس آن تهیه شد بیانگر این واقعیت بود که تمامى ایرانیان به درک جامع و کامل چالش‌هاى حقوقى و پیامدهای چند بعدى آن در میان این قشر از جمعیت ایران، یعنى کودکان به خصوص کودکان دختر، نیازمندند.

قسمتى از این پروژه عبارت از گفتگو و مشورت با کودکان و کارشناسانى است که در زمینه‌های مختلف با کودکان کار می‌کنند.
کیهان لندن با همکاری موسسه آموزشی پرشیا به مناسبت پنجمین سالگرد «روز جهانى کودکانِ دختر» تعدادى از گفتگوهای مهم را که حقایقی از زندگى روزانه نامحسوس‌ترین اما با ارزش‌ترین قشر مردم ایران یعنی کودکان دختر را بیان می‌کنند، منتشر می‌کند. با این امید که خوانندگان ما با توجه به این نکات پر اهمیت، نیازهاى فورى و کلیدى مراقبت، پرورش و پیشرفت کودکان دختر را که مصدر نسل آینده و پایه‌گذار پیشرفت و توسعه پایدار در ایران هستند، وظیفه، تعهد و مسوولیت فردی و اجتماعی یکایک خود به شمار آورند.

Reuters©
Reuters©

گفتگو با پری

پری در روستای دارجونه شهرستان لردگان در استان چهارمحال بختیاری زندگی می‌کند. او ۱۳ ساله بود که ازدواج کرد چند سالی را در خانه پدر و مادرش گذراند تا سن ۱۶ سالگی به خانه خودش رفت. او اکنون ۲۷ ساله است و دو فرزند دارد.

 -پری جان، کمی از روزهای ازدواجت بگو چندساله بودی آن روزها چه احساسی داشتی؟
– ۱۴-۱۳ ساله بودم که ازدواج کردم اما ثبت نشد یعنی وقتی ۱۸ ساله شدم ازدواج را ثبت کردم. همه ‌چیز من دست خانواده بود می‌گفتند فامیل است پسر خوب و قابل ‌اعتمادی است.

– چه نسبتی با همسرت داری؟
-پسرعمه‌ام است. برای همین وقتی خواستگاری‌ام آمدند قبول کردند و شرط گذاشتند تا خانه مستقل نگیرد و شغل پیدا نکند نمی توانید باهم زندگی کنید دو سه سالی هم صبر کردیم سربازی‌اش را رفت بعد به خانه خودمان رفتیم.

– بچه‌هایت چندساله‌اند؟
-فرزند بزرگم ۷ ساله است و بچه کوچکم ۴ ساله است.

-موقع ازدواج به همسرت علاقمند بودی؟ اصلاً نظری داشتی؟
– من اصلاً نمی‌فهمیدم نامزدی و عروسی یعنی چه؟ فقط می‌فهمیدم بزرگ‌ترها می‌گویند پسرمان آینده دارد برای دخترتان خوب است. بعد صحبت کردند و پولی به خانواده‌ام برای خرید جهیزیه دادند. دو سال اول فقط گاهی همدیگر را می‌دیدیم بیشتر در حضور خانواده‌ها تا مستقل شدیم.

اصلاً اعتراضی نکردی به این ازدواج؟
– من با افکار بچه‌گانه خودم خوش بودم اصا چیزی متوجه نبودم.

-همسرت چندساله بود؟
– او ۲۴ ساله بود ۱۰ سال اختلاف سن داریم. وقتی آن زمان بچه‌های مجرد را می‌دیدم به آنها حسودی می‌کردم می‌گفتم من چرا مثل اینها نیستم.

شغل شوهرت چیست؟
– در کار جاده‌‌سازی است.

-در لردگان هستی یا در روستا زندگی می‌کنی؟
– نه همان روستای خودمان هستیم همان دارجونه هم خانواده خودم و هم خانواده شوهرم.

-خانه‌ات مستقل است؟
– بله از همان ۱۶ سالگی که ازدواج کردم خانه مستقل داشتم هیچ‌ وقت با خانواده شوهرم زندگی نکردم.

– خانه‌تان اجاره‌ای است؟
– نه از خودمان است.

– چند خواهر و برادر داری؟
-سه خواهر دارم و یک برادر. یک خواهرم ازدواج ‌کرده یکی نامزد دارد برادرم هم نامزد دارد.

فکر می‌کنی ازدواج در سن پایین چه مزایا و معایبی دارد؟
-در دوره ما اصلاً کسی نبود درباره این چیزها حرف بزند الان با خواهرشوهرهای مجردم دراین‌باره حرف می‌زنم. دخترها امروز آگاه شده‌اند. ما نمی‌دانستیم ازدواج چیست. من فکر می‌کردم نامزدی و عروسی لباس و طلاست. من ۱۳ ساله بودم، خیلی بچه بودم.

-الان دور و برت کسی هست که زیر ۱۸ سال ازدواج کند؟ در روستای خودتان یا لردگان؟
-نه خیلی کم شده. واقعاً من نمی‌بینم. مشکلات زیاد شده و دخترها هم توقع دارند مستقل باشند. ولی زمان من خیلی زیاد بود خیلی‌ها با خانواده شوهرشان زندگی می‌کردند.

الان وضعیت اقتصادی‌تان چطور است چون می‌دانم زمان مجردی مشکلات زیادی داشتی قالی‌بافی هم می‌کردی هنوز هم می‌کنی؟
-بد نیست. شوهرم به فکر است. می‌گذرد حواسش هست. نه قالی‌بافی نمی‌کنم وقت مجردی و سال‌های اول نامزدی و ازدواج قالی‌بافی می‌کردم.

بعد از ازدواج ادامه تحصیل ندادی؟
-من تا هفتم خواندم اما به ازدواجم ربط نداشت خودم علاقه نداشتم اما الان پشیمانم. یک سال قبل از ازدواج ترک تحصیل ‌کرده بودم. خیلی‌ها می‌گفتند درس بخوان اما همان قالی‌بافی سرگرمی‌ام شده بود. الان هم که دوست دارم ولی شرایطش نیست با دو بچه و زندگی امکان ندارد. آن‌ هم روستای ما که مدرسه ندارد باید به لردگان بروم. سخت است.

چرا پشیمانی که درس نخواندی؟
-خیلی دوست دارم به بچه‌هایم در درس ‌و مشق‌ها کمک کنم اما درس‌های دوره ابتدایی مثل دوره راهنمایی زمان ما شده، سخت است. واقعاً گاهی نمی‌فهمم. شوهرم دیپلم دارد همیشه به او می‌گویم تو که بیرون از خانه‌ای فردا پس‌فردا اینها مدرسه بروند من از پس درس‌ و مشقشان بر نمی‌آیم یعنی بچه‌هایم برایم مهم‌اند.

-رابطه‌ات با همسر و بچه‌هایت خوب است؟
– خیلی عصبی هستم یعنی زود از کوره در میرم. به‌خصوص دوست ندارم بچه‌هایم بیرون بروند. دوست دارم بیشتر در خانه بمانند.

چرا؟
– خیلی نگران می‌شوم می‌ترسم در کوچه با بچه‌ها دعوا کنند همدیگر را هل بدهند یعنی مدام نگرانم.

– تا به ‌حال به فکر طلاق افتاده‌ای؟
نه اصلاً. وقتی ازدواج کردیم خیلی افکارم بچگانه بود و خیلی با هم بحث می‌کردیم اما این روزها بهتر شده شوهرم آدم قانع و خوبی است.

– موضوع اصلی بحث‌هایتان چیست؟
– بیشتر سر بچه‌ها، ولی دعوا و بحثی نداریم.

-چند سالگی بچه‌دار شدی؟
– ۱۹ سالگی اولی را باردار شدم چند سالی بچه‌دار نشدم.

باز هم قصد بچه‌دار شدن داری؟
– اگر کمی وضع اقتصادی‌مان بهتر شود دوست دارم. دو پسردارم اما دختر هم دوست دارم. با اینکه اینجا پسر مهم‌تر است، اما من دختر دوست دارم. البته شوهرم هم این‌طور نیست هوای دخترها را دارد.

-قانون خیلی چیزها را برای ۱۸ ساله‌ها گذاشته مثل رانندگی و رأی دادن، این درسته یا بی‌ربط؟
این سن واقعاً سنی است که آدم می‌فهمد، می‌داند رانندگی چیست یا به چه کسی می‌خواهد رأی بدهد اما زیر ۱۸ سال آدم‌ها نادان‌اند.

-در مورد ازدواج هم با این موافقی؟
– دقیقاً، من آن موقع هیچ تصوری از ازدواج نداشتم. من اصلاً دست خودم نبود. زیر ۱۸ سال زندگی هم بیشتر به آدم فشار می‌آورد اما دیگه با آن کنار آمده‌ام.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید