مردی اخیرا به پلیس اطلاع داد همسرش طبق معمول برای خرید از خانه خارج شده اما به منزل برنگشته است.وی گفت پسرش فرهاد میگوید: همراه مادرش به بانک رفته بود اما بعدا از او جدا شده است. صاحب کارگاهی که فرهاد در آن کار میکرد به پلیس گفت: فرهاد تلفنی از او خواسته بود در صورتی که پدرش به کارگاه آمد به دروغ به او بگوید با مادرش به خرید رفتهاند.
در همان حال مأمورانی که برای تحقیق به محل سکونت خانواده فرهاد رفته بودند گفتند اهالی محل میگویند آخرین بار که فرهاد را دیدهاند چمدان بزرگ و سنگینی را حمل میکرد و از همسایهها خواسته بود برای گذاشتن چمدان در یک چرخ دستی به او کمک کنند و وقتی کسانی که برای حمل چمدان به او کمک میکردند علت سنگینی آن را پرسیدند، او گفته بود وسائل الکتریکی در چمدان است.
پلیس ابراهیم دوست نزدیک فرهاد را که پانزده سال دارد تحت بازجویی قرار داد و ابراهیم اعتراف کرد فرهاد مرا به خانهاش برد و گفت مادرش را با چاقو کشته است و از من خواست برای گذاشتن جنازه در چمدان و حمل آن به خارج از خانه به وی کمک کنم. مأموران فرهاد را در شهریار دستگیر کردند. فرهاد به قتل مادرش اعتراف کرد و گفت مادرم همیشه میخواست از زندگی خصوصی من سر دربیاورد از دست او خسته شده بودم یک روز هنگام جر و بحث با چاقوی آشپزخانه ضربهای به پهلوی او زدم او فوت کرد و با کمک ابراهیم جنازهاش را در چمدان گذاشتیم سپس با کمک همسایهها در چرخ دستی قرار دادیم و به خارج شهر بردیم. پسر مادرکُش فعلا زندانی است.