فیروزه رمضانزاده – پس از ویدا موحد، زنی ۳۱ ساله و مادر یک کودک ۱۹ ماهه دختران دیگری نظیر نرگس حسینی، اعظم جنگروی و شاپرک شجریزاده در تهران و برخی شهرهای ایران با بر سر چوب زدن شال و روسری خود و ایستادن بر بلندیها، حرکت اعتراضی او را علیه حجاب اجباری تکرار کردند.
حرکت اعتراضی معترضان به حجاب اجباری مشهور به «دختران خیابان انقلاب» از چه نظر دارای اهمیت است؟ آیا مبارزه با حجاب اجباری و تلاش برای گرفتن حق آزادی پوشش در ایران اولویت دارد؟ آیا کنش ویدا موحد و زنان و دختران پس از وی را میتوان یک جنبش برای الغای حجاب اجباری در ایران تعبیر کرد؟
کیهان لندن این پرسشها را با دکتر نیره توحیدی، استاد دانشگاه ایالتی کالیفرنیا، مطرح کرده است.
– خانم دکتر توحیدی، حرکت فردی و نافرمانی مدنی ویدا موحد در خیابان انقلاب تهران رفته رفته به یک حرکت جمعی گسترده و فراگیر تبدیل شده است. تحلیل شما از این حرکت اجتماعی چیست؟
– من حرکتی را که به دنبال ابتکار بسیار زیبای خانم ویدا موحد در تهران و برخی شهرهای دیگر صورت گرفت جدا از حرکات دیگر زنان ایرانی برای حقخواهیشان نمیدانم. یعنی آن را که کارزاری علیه حجاب اجباری است، در واقع بخشی از سیر تاریخ طولانی جنبش زنان میبینم در جهت بلوغ اجتماعی، فردیت و خودمختاری زنان و اعاده حرمت و حقوق انسانی، شهروندی برابر با مردان و رها شدن بدن و ذهن و رفتار زنان از سلطه و کنترل یا قیمومیت مردان، اعم از مردان خانواده، دولت- مردان یا حکام سیاسی. به عبارت دیگر، پایان بخشیدن به صغیر، ضعیفه، و «جنس دوم» تلقی شدن زن. اگر با دیدی تاریخی و جامعهشناختی بنگریم، مبارزه زنان با حجاب اجباری بیش از یک قرن سابقه دارد. از حرکت نمادین زن عارف و شاعر تحولطلبی چون طاهره قرهالعین تا حمیده خانم جوانشیر که پشت طنزنامه محبوب مردم در ایران و آسیای مرکزی و قفقاز، یعنی «ملا نصرالدین»، خواهان رهایی زنان از چادر و چاخچور و پرنجه دست و پا گیر و اندرونساز شده بود. یادمان باشد که در آغاز مواجهه ایران با مدرنیته و تجدد، کارکرد اولیه حجاب اجباری که عمدتاً برای زنان شهری و طبقه متوسط و خانهدار یا خانهنشین مطرح بود، محدود کردن زنان به فضاهای اندرونی، جداسازی جنسیتی و تثبیت نقشهای محدود و تقلیل وجود زن به کارکردهای جنسی او بود. زنان کشاورز در روستاها و عشایر اما عملاً پوششهای خاص و رنگارنگ خود را که متناسب با شرایط اقلیمی و کارکردهای تولیدی آنها بود همچنان به تن میکردند. اما در مسیر توسعه اقتصادی و تکنولوژیک و تحول در فرهنگ مادی و غیر مادی، هم نوع پوشش زنان و مردان تغییر مییافت و هم بسیاری از کارکردهای حجاب «شرعی» و سنتی، از جمله محدود کردن نقش زنان به عرصه خصوصی (همسری و مادری) منتفی میگردید. پس رفته رفته بهطور طبیعی هم درک اخلاقی و هم هنجارها و حدود و اشکال پوشش نیز متناسب با تحولات در عرف رایج تغییر مییافت. اما بنیادگرایان مذهبی و قشری که در بسیاری زمینهها، بهخصوص عرصه جنسیت، واپسگرا بودهاند، تلاش کردهاند با درکی ایستا از فقه و تفسیری سلیقهای از قرآن، برای زنان پوششی ثابت برای همه اعصار و فرهنگها و فضاهای اجتماعی تعیین کنند که متناسب با درک جنسیتگرا و عورتمحور آنها از زن و از مناسبات سلطهمدار (پدر/مرد سالار) جنسیتی باشد. این اصرار وسواسآمیز نسبت به کنترل بدن و پوشش سر زنان که با شعارهایی چون «خواهرم حجاب تو کوبندهتر ازخون من است» و «یا روسری، یا توسری» با زور و خشونت دنبال شد، از همان آغاز ایدئولوژی جنسی و جنسیتی حکومت اسلامی را در تنشی تاریخی با تحولات مدرن و با خواستهها و حق انتخاب زنان قرار داد. بیهوده نبود که اولین اعتراضات وسیع (به تخمین ۵۰هزار نفره) علیه سیاستهای حکومت جدید از طرف زنان و اساسا علیه حجاب اجباری صورت گرفت که به مدت یک هفته ادامه یافت (اسفند ۱۳۵۷).
– ریشه این خیزش اجتماعی از کجا نشأت میگیرد؟
-اگر خیلی خلاصه بگویم، در نقض حقوق طبیعی و انسانی زنان. ریشه این حرکتهای اخیر را در این میبینم که حق انتخاب از زنان سلب شده و حداقل بخشی از زنان از احساس تحقیر شدن به تنگ آمدهاند و برای دفاع از حرمت و هویت خود حاضرند با حتی خطر ضرب و شتم و دستگیری و زندان روبرو شوند. دوران ارباب- رعیتی و مناسبات تکلیفمدار سالهاست که بسر آمده و زنان هم مثل مردان در دنیای مدرنخواهان مناسبات دموکراتیک، حقمدار و تساویجویانه هستند. آنها میخواهند خودشان هویت خودشان را تعریف کنند، میخواهند خودشان بر بدن و پوشش خود کنترل داشته باشند. حق انتخاب داشته باشند از جمله انتخاب نوع پوشش. زنان ایرانی سالهاست که با روشهای مختلف برای حق نپوشیدن حجاب «فقهی» و سنتی، چادر و یا حتی روسری مبارزه کردهاند. به این دلیل نمیتوان کار اخیر زنان در ارتباط با برداشتن روسری و بستن آن بر سر چوب و تبدیل آن به یک نماد اعتراضی را به شکلی تکبعدی درک کنیم، بلکه باید بر بستر تحولات و مبارزات حداقل یک قرن گذشته، به خصوص مبارزات ۳۹ سال گذشته درکش کنیم چرا که از همان سال اول پیروزی جمهوری اسلامی این مبارزات شروع شد اگر چه بعدها به دلیل فضای ناشی از جنگ با عراق و شرایط اختناق در جامعه و سرکوبهای شدید مدتی شاهد نوعی تسلیم و ارعاب بودیم، اما به تدریج، اگر چه نه مستقیم و نه اعلام شده، اما اندک اندک و عملًا زنان در حرکات روزمره خود در مقابل حجاب مقرر و تحمیلی حکومت مقاومت کردند و به تدریج عده زیادی از زنان ، حتی از میان زنان مذهبی، چادر سیاه و حجاب کاملی را که ایدئولوژی حاکم، «حجاب برتر» مینامید کنار گذاشتند. ابتدا جنگ رنگها بود؛ رنگ سیاه را به رنگهای مختلف تغییر دادند و بعد انواع لباسها و مانتوها و روسریهایی که امروز میبینیم شکل گرفتهاند. اکنون در بسیاری از شهرهای ایران، بسیاری از زنان حداقل پوشش اجباری «اسلامی» را رعایت میکنند. بنابراین مناقشه با «بیحجابی» به مناقشه با «بدحجابی» تبدیل شده است. این مبارزه مستمر روزمره علیه حجاب اجباری که در ۳۹ سال اخیر با شرکت هزاران تن بدون نام و نشان و اعلام جاری بوده، امروز به مبارزهای با نام و نشان و نماد و نمایشی مشخص و اعلام شده تبدیل گشته است. وجود «گشت ارشاد» و دهها نهاد و مکانیسمهای کنترل و سرکوب از یک سو و نهادهای تبلیغی و ترویجی و تطمیعی و تشویقی متعدد با بودجههای کلان از سوی دیگر همگی گواه بر این است که پروژه درونی کردن و همگانی کردن و طبیعی جلوه دادن حجاب فقهی هیچگاه موفق نشده است و مبارزه و مقاومت علیه حجاب اجباری همچنان ادامه داشته است. مبارزه با حجاب اجباری تازگی ندارد، آنچه تازگی دارد شیوه نمادین، تمرکز برجنبه چالشی و اعلام مستقیم و بدون چانهزنی «نه» به اجبار است. اگر نشانه مبارزات و مقاومتهای مدنی دیروز را در آزارها و دستگیریها و جریمههای روزمره هزاران زن در طی هر سال توسط «گشت ارشاد» شاهد بودیم، نشانه امروز این مبارزه روسری افراشته شده به مثابه پرچم اعتراض و موهای بدون پوشش زنان است که به صورتی مشخص بر حق انتخاب زنان تمرکز میکند و با کنار نهادن کامل حجاب اجباری این مطالبه را به نمایشی آشکار میگذارد. این حرکتهای نمادین در سایه تکنولوژی جدید ارتباطات و شبکههای اجتماعی بلافاصله انعکاسی جهانی مییابند و از یک سو شیوه کاملا مدنی، مسالمتآمیز و مطالبه به حق این زنان، و از سوی دیگر خشونت، ناحقی و زورگویی نیروهای انتظامی را در معرض دید و قضاوت افکار عمومی در درون و برون کشور قرار میدهند. واقعیت دیگری را هم که هر پژوهشگر جدی مبارزات زنان نمیتواند نادیده بگیرد، جهانیشدن فزاینده تحولات فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی است. لذا ماهیت جهانی- محلی و فراملی جنبش حقخواهی زنان ایران بهطور کلی و این کارزار اخیر، بهطور خاص را هم باید در ریشهیابیها در نظر گرفت. یعنی سهم و نقشی که گفتمان جهانی شده فمینیستی و گفتمان جهانی حقوق بشر بازی میکند. به علاوه، دیاسپورای قوی ایرانیان در اروپا و آمریکای شمالی، بهخصوص تعداد زیادی زنان کنشگر، نیز نقش موثری در این زمینه بازی میکنند. زنان و مردانی که هنوز دلشان پیش ایران است و دغدغه بازگشت به وطنی آزاد و دموکراتیک را در سر میپرورانند. طبعا کمپین «آزادیهای یواشکی» که از سال ۲۰۱۴ و بعد «چهارشنبههای سفید» که از سال ۲۰۱۷ با تلاشها و خلاقیتهای شورمندانه مسیح علینژاد و یارانش در شبکههای فراملی و فضای مجازی به راه افتاد نیز به مثابه کاتالیزوری مهم در شکلگیری کارزار «دختران خیابان انقلاب » نقش بازی کرده است. البته امروز این زنان و دختران جوان هم از «چهارشنبههای سفید» و هم از «خیابان انقلاب» تهران فراتر رفتهاند. آنها با نمادها و نمایشهای مختلف و دیدگاههای سیاسی و جهانبینیهای متفاوت، در شهرهای مختلف ایران، اما همگی با وقار و مسالمت مدنی بر سر یک مطالبه مشترک به حرکت ادامه میدهند: قانون و سیاست حجاب اجباری ملغی باید گردد.
– به نظر شما این حرکتها و کمپین دختران خیابان انقلاب از چه ابعادی دارای اهمیت است؟
– علاوه بر نکاتی که قبلا برشمردم، این حرکتها و این کمپین بهخصوص از این جهت دارای اهمیت است که اولاً اعتراضی مدنی است و حکومت هیچ بهانه مشروع و مردمپسندی برای سرکوب آن ندارد. در واقع همین احساس استیصال است که ماموران انتظامی را کلافه کرده و حتی برخلاف قوانین خود این نظام، متوسل به مثلا پرتاب و شکستن و ضرب و شتم این زنان بیدفاع میشوند که نه موجب اختلال نظم شدهاند و نه باعث خطر و آزاری برای مردم. لذا حملات فیزیکی و سرکوبها و بازداشتهای صورت گرفته از سوی اکثر مردم ایران و افکار عمومی جهان، غیرمنصفانه، داعش وار و خشن تلقی میشود که این خود برای وجهه رژیم حاکم هزینه سنگینی را ایجاد میکند. جنبه دیگری از اهمیت این حرکت، چالش ایدئولوژیک آن است. این حکومت بسیار جنسیتگرا است و خود خواسته و ناخواسته، مسئله حجاب زنان را به سمبل اقتدار و هویت سیاسی و اسلامی خویش تبدیل کرده است. به همین دلیل با وجود اینکه اعتراض این زنان، لزوماً سیاسی، جناحی و حزبی نیست، اما با توجه به اینکه خود حکومت، حجاب را به موضوعی سیاسی و جزء لاینفک هویت خود تبدیل کرده، هدف قرار دادن آن از سوی این زنان جوان برایش بسیار گران تمام میشود.
– برخی از تحلیلگران این حرکت را نه یک جنبش بلکه یک خیزش خودانگیخته توصیف میکنند. نظر شما در این مورد چیست؟
– به نظر من از لحاظ جامعهشناختی این حرکت نه جنبش است و نه خیزشی فراگیر، بلکه کارزار یا کمپینی است دامنهدار و در پیوند با جنبش حقخواهی زنان بطور خاص و جنبش حقوق مدنی و دموکراسیخواهی ملی بطور عام. چنانکه یکی از این زنان مبارز، نرگس حسینی، بیان کرده است، او حرکت خود را در پیوند با جنبش مدنی مردم، معروف به «جنبش سبز» میداند و دیگری بیان داشته است که جزیی از اصلاحطلبان بود، اما از آنها ناامید شده و خود به عمل جدی مطالباتی روی آورده است. این کمپین مثل سایر کمپینهای جنبش زنان که با اشکال و مطالبات مختلف شکل گرفته است، با گفتمانهایش، با شبکههایش، با نمادها و ارزشهایی که تولید کرده و میکند، مثل کمپین یک میلیون امضا و سایر کمپینها، بخشی از لحاف چهلتکه جنبش زنان است.
– با توجه به پیامدها و هزینههای اعتراض زنان به حجاب اجباری نظیر بازداشتها و محرومیتها و وثیقههای سنگین، آیا فکر میکنید این خیزش اجتماعی با همین شیوه همگانی و همهگیر خواهد شد؟
– خیر نشده و بنا هم نیست که همگانی شود و همه بیایند و به این حرکت بپیوندند، همین که اینجا و آنجا با وجود سرکوبهای خشن ادامه پیدا کرده، خود گویای این مسئله است که این خواسته حقانیت دارد و تاریخی است بنابراین با دامنه و ابعاد و اشکال گوناگون ادامه پیدا خواهد کرد. بعید است که وسعت و تعدد آن بیشتر شود، چون سرکوب اجازه آن را نمیدهد. اما تداوم حرکت در نقاط مختلف کشور میتواند اثر و نقش نمادین خود را بازی کند. اگر این حرکت با همه محدود بودنش مهم و تاثیرگذار نبود، عاملان سرکوب، این همه هراس و واکنش تند نشان نمیدادند و به گفته عاقلترهایی نظیر علی مطهری گوش میدادند که «با روسری هوا کردن چهار تا دختر» آسمان به زمین نمیآید! اما حکومت، گویی اعتماد به نفس بسیار پایینی دارد که از همین حرکتهای مدنی محدود و معدود چند زن جوان نیز به وحشت میافتد.
– گفته میشود مطالبه حجاب اختیاری و مبارزه با حجاب اجباری با توجه به سایر انگیزهها و مسائل اقتصادی و اجتماعی نظیر فقر، بیکاری و تورم در جامعه کنونی ایران دارای اولویت و ضرورت نیست. نظر شما در این مورد چیست؟
– به نظر من این بحثها انحرافی هستند، مردم، تودهای یک دست و یکپارچه نیستند، مردم به طبقات، گروههای مختلف جنسی و جنسیتی، قومی، عقیدتی و مذهبی با انگیزهها و خردهفرهنگهای مختلف تقسیم شدهاند که اولویتهای مختلفی دارند. باید تکثر و گوناگونی مردم را قبول کنیم؛ برای گروهی مسئله حجاب میتواند مسئله هویتی و مساوی با حرمت انسانی و لذا اولویتشان باشد. بسیاری از زنان از اینکه نمیتوانند خوشان باشند احساس تحقیرشدن میکنند واز این زورگوییها عصبانی میشوند. عدهای از زنان و مردان از فقر و بیکاری در رنج هستند واشتغال و مسائل افتصادی اولویت آنهاست. برای کسانی که فقیر نیستند ممکن است مسائل فرهنگی و هویتی مهمتر گردد. هیچکس حق ندارد اولویت و موضوع مبارزه دیگری را تعیین کند. گاه، تلاقی چندین مسئله میتواند همزمان، اولویتهای یک گروه اجتماعی را تشکیل دهد. در هر جامعهای میبینیم گروههای مختلف، نیازهای مختلفی را مطرح میکنند. برای عدهای از زنان و نه همه آنها مسئله حجاب، مسئله بسیار مهمی است و آنها حق دارند راجع به آنچه مهم میدانند مبارزه کنند و اصلاً چه ضرورتی دارد که همه همین مطالبه را داشته باشند؟ یا این مطالبه برای همه اولویت داشته باشد؟ این نوع بحثها انحرافی و غیرجامعهشناختی است و اصلا ما چرا باید اینها را در مقابل هم قرار دهیم؟
– چه عوامل و رویکردهایی میتوانند به پیشبرد و تقویت این حرکت و مطالبه دموکراتیک و در نهایت لغو حجاب اجباری در ایران کمک کنند؟
– به گمان من برای تقویت و تداوم این کمپین بهترین رویکرد این است که از این زنان مبارز و حقطلب حمایت شود، تنوع و تکثر آنها به رسمیت شناخته شود، به آنها قیممآبانه برخورد نشود، جناحها و گروههای سیاسی مختلف سعی نکنند از این حرکت به اصطلاح امتیاز بگیرند و آن را به سمت جریانات سیاسی خود بکشانند. این یک حرکت مدنی در جهت حقخواهی جنبش زنان است و همه آنان که به برابری حقوق مرد و زن احترام میگذارند باید از آن حمایت کنند. روزی ممکن است بر اثر سرکوبها زنان ما نتوانند به این شیوه مبارزه ادامه دهند اما اشکال دیگر آن ادامه پیدا خواهد کرد، چه این حکومت تداوم یابد و چه سرنگون شود، انسان (زن و مرد) باید بتوانند خود نوع پوشش خود را انتخاب کنند. این یک حق طبیعی و مدنی و جزو حقوق بشر است. انسان بالغ حاکم بر بدن خود است و باید اختیار بدن خود را خود داشته باشد. در یک جامعه دموکراتیک همانطور که مردم صاحب مملکت خود هستند، افراد هم صاحب بدن خود هستند و آنها هستند که تصمیم میگیرند با بدن خود چه بکنند، چه بپوشند و این بدن را چگونه عرضه کنند. انتخاب و تصمیم هر فرد در پوشش خود معمولاً تحت تاثیر هنجارها و عرف اجتماعی، نوع و کارکرد پوشش قرار میگیرد. برای مثال محیط کار، لباس خاص خود را اقتضا میکند یا در کنار دریا شما لباس شنا میپوشید یا در مهمانی لباس دیگری میپوشید. اینها را عرف، اخلاق، هنجارهای اجتماعی و شرایط اقلیمی و فرهنگی تعیین میکند، حکومت هیچ حقی ندارد این گونه موارد و سایر جوانب زندگی خصوصی، سلیقهای و مدهای فرهنگی مردم را تعیین کند. حجاب اجباری دیر یا زود در ایران لغو خواهد شد؛ چنانچه ما حتی در عربستان شاهدیم که برخی از محدودیتها در مورد زنان برداشته میشوند. آیا ایران میخواهد از عربستان هم در زمینه حقوق زنان و آزادیهای مدنی عقبتر بماند؟
– آیا امکان پیوستن تمام اقشار و طبقات اجتماعی به این حرکت وجود دارد؟ آن هم در نبود احزاب مستقل و ادامهی سرکوب و سایر موانع از سوی ساختار درون قدرت؟
– خیر، من تصور نمیکنم که همه مردم به این حرکت بپیوندند. در هر جامعهای جنبشهای مدنی و یا سیاسی مختلف داریم که اولویتها و منافع گروههای مختلف اجتماعی را نمایان میکنند. قرار نیست که همه گروهها و همه مردم به یک کمپین مشخص بپیوندند. اگر احزاب سیاسی مستقل هم داشتیم، احزاب وظیفهشان این نیست که جنبشهای مدنی و یا کمپینها را تحت قیمومیت خود درآورند، بنا نیست که احزاب سیاسی بیایند و برای این جنبشها تعیین تکلیف کنند. بنابراین خود این جنبشها مستقل حرکت میکنند اما احزاب موافق با اهداف هر جنبش مدنی طبعا از آن حمایت میکنند و همین حمایتها بر قوت و دامنهی جنبشها میافزاید. مهم این است که در حد امکان اکثر مردم و احزاب و گروهها، روشنفکران و مصلحین، حتی بخش فزایندهای از اعضای دولت و بخشی از روحانیون و نواندیشان دینی از مطالبات بهحق زنان دفاع کنند و وقتی این زنان سرکوب میشوند آنها منفعل و تماشاچی نباشند. حداقل انعکاسدهنده و مدافع این اعتراضهای بهحق باشند و حملات پلیس و تعرض نسبت به این زنان شجاع حقطلب را افشا و اطلاعرسانی کنند. مجموعه این حرکات مدنی در کنار یک جنبش سیاسی- ملی همگانی است که مسیر تحولات بنیادین را میسازد و نه برعکس. ما باید از هر حرکتی انتظاری واقعبینانه و متناسب با ماهیت و محدوده آن حرکت داشته باشیم و نه بیشتر.