مصطفی کواکبیان، عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی، روز دوشنبه، هفتم اسفندماه، گفت وظایف وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه پاسداران باید تفکیک شود.
این نماینده مجلس شورای اسلامی تاکید کرد: «تشخیص جاسوسی بر عهده وزارت اطلاعات و برخورد با آن نیز بر عهده قوه قضاییه است، طبیعتاً باید تفکیک وظایف میان این دو نهاد اطلاعاتی- امنیتی صورت گیرد.»
اشاره کواکبیان به بازداشت فعالان محیط زیستی توسط اطلاعات سپاه بود و تاکید کرد: «اطلاعات سپاه به مجلس پاسخگو نیست.»
او همچنین گفت: «وزارت دادگستری باید نسبت به بازداشت این افراد و همینطور مرگ مشکوک کاووس سیدامامی استاد دانشگاه در زندان پاسخگو باشد.» این در حالیست که بهطور کلی دستگاه قضایی در چنین مواردی پاسخگو نیست.
اما آنچه این نماینده به آن اشاره کرده است تنها به وقایع اخیر که برای فعالان محیط زیست رخ داد محدود نمیشود و اطلاعات سپاه بهخصوص از سال ۸۸ و پس از اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری آن سال فعالتر شد و حسین طائب و تیم حسین نجات یک سازمان اطلاعاتی موازی با وزارت اطلاعات تشکیل دادند که شامل «اطلاعات سپاه»، «حفاظت اطلاعات سپاه» و «حفاظت سپاه» میشود و تحت نظارت مستقیم علی خامنهای قرار دارند و نه تنها به مجلس بلکه به هیچ ارگانی پاسخگو نیستند و مستقل عمل میکنند.
در این سازمان امنیتی، تعدادی قاضیِ مشخص از قوهقضاییه در شعب خاص با اطلاعات سپاه همکاری دارند که اقداماتی از صدور حکم ورود به منزل، شنود و بازداشت افراد تا صدور احکام سنگین قضایی در رکاب ضابطین و بازجوها و سربازجو را انجام میدهند و این روند میانبُری است برای درگیر نشدن در ضوابط اداری قضایی.
دولت احمدینژاد یکی از مبتکران سازمانهای امنیتی موازی
معاونت اطلاعات سپاه بعد از اعتراضات سال ۸۸ به نتایج انتخابات به سازمان اطلاعات سپاه ارتقاء یافت و گسترش فعالیتهای آن در دولت دوم احمدینژاد و پس از اختلاف او با حیدر مصلحی، وزیر پیشین اطلاعات، صورت گرفت. در واقع از این زمان بود که سپاه به وزارت اطلاعات بدون مصلحی بیاعتماد شد. با آغاز به کار دولت حسن روحانی و انتصاب محمود علوی به عنوان وزیر اطلاعات، فعالیت این نهاد اوج گرفت و اختلافهای جناحی به تدریج روی عملکرد آن تاثیر گذاشت.
از آنجا که این بازوی مستقل امنیتی برای سپاه کارایی خوبی داشت، قوه قضاییه هم آستین بالا زد و بر اساس همین مدل «حفاظت اطلاعات قوه قضاییه» را فعالتر از گذشته کرد.
بر همین منوال امروز وزارت اطلاعات، اطلاعات سپاه و اطلاعات قوه قضاییه سه نهاد امنیتی هستند که تا حدود زیادی مسؤولیتهایی شبیه به هم دارند اما در بسیاری ماموریتها هر کدام برای خود مستقل عمل میکنند با این تفاوت که اطلاعات سپاه و قوه قضاییه همکاری بیشتری با هم دارند چون در رأس آنها همسویی بیشتری وجود دارد.
یکی از بارزترین اختلافات میان وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه مربوط به فعالیت دوتابعیتیها در ایران است که اوج آن پرونده «دری اصفهانی» عضو تیم مذاکرهکننده هستهای بود که اطلاعات سپاه او را به اتهام جاسوسی بازداشت کرد اما وزارت اطلاعات و محمود علوی بارها تاکید کردند او جاسوس نیست ولی زورشان به اطلاعات سپاه نرسید.
اختلاف بر سر جاسوس بودن یا نبودن افراد بیسابقه نیست؛ همچنان که در روزهای گذشته علی یونسی، وزیر پیشین اطلاعات در دولت محمد خاتمی، افشا کرده که در پرونده زهرا کاظمی شهروند دوتابعیتی ایرانی- کانادایی که در بازداشت کشته شد وزارت اطلاعات دولت اصلاحات او را جاسوس نشناخت اما اصرار سعید مرتضوی بر جاسوسی او نهایتاَ مرگ او را در زندان رقم زد.
اگر در دولت خاتمی اطلاعات سپاه به شکل کنونی موجودیت نداشت اما اکنون اوضاع متفاوت است و دو نهاد موازی با این وزارتخانه فعال هستند.
از سوی دیگر این فقط بخشی از ماجراست و مشکل اساسی دیگری وجود دارد که تا اندازهای پنهان مانده است. اطلاعات سپاه روشهای مختلفی دارد که از آنها برای کوتاه کردن دست وزارت اطلاعات و دولت در پروندهها استفاده میکند.
در پروندههای مختلف اطلاعاتی چه به صورت فردی و چه گروهی، از بازجو و بازپرس گرفته تا معاونین و حتی افرادی که مسئولیتی در سیستم ندارند مانند وزیر پیشین اطلاعات و فرماندهان سپاه و نمایندگان مجلس شورای اسلامی که به این نهاد نزدیک هستند و حتی روزنامهها و خبرگزاریهای حکومتی نزدیک به سپاه و نهادهای امنیتی همگی به عنوان بازوهای اطلاعات سپاه و حفاظت اطلاعات قوه قضاییه مدام در حوزههای مختلف فعال هستند.
در حالی که به طور معمول موضعگیریها و اطلاعرسانیهای وزارت اطلاعات پس از تعیین تکلیف و روشن شدن ابعاد پروندهها از کانال وزیر یا به شکل بیانیههای رسمی و عمومی اعلام میشود، اما در پروندههایی که اطلاعات سپاه و اطلاعات قوه قضاییه دست روی آن گذاشتهاند به محض بازداشت یک فرد یا گروه با اتهامات امنیتی، تعداد زیادی از مهرههای اطلاعاتی پیشین و فعلی، در ردههای مختلف و در رسانههای مختلف، شروع به اظهار نظر و موضعگیری در مورد پروندهها و اشخاص کرده و حتی نظرات شخصی خود را بدون ارائه سند و مدرک بیان میکنند. همچنین اظهار نظرهای این افراد که گاهی به جای قاضی حکم هم صادر میکنند موجب ایجاد اتهامهای جدیدی در پرونده متهم میشود.
از این گذشته همین افراد و گروههای مرتبط به نهادهای امنیتی، دست از سر متهمان برنمیدارند و حتی بعد از آزادی آنها از زندان همچنان او را رصد میکنند و در موارد بسیاری علیه فرد یا افراد اظهار نظرهایی میکنند با برچسبها و پاپوشهای امنیتی که دوباره باعث گرفتاری آنان میشود.
برخی از نیروهای امنیتی فعال در این حوزه حتی وقتی مسؤولیتی ندارند با نهادهای دیگر امنیتی همکاری میکنند. همچنین وقتی یکی از نهادهای امنیتی فردی را بازداشت میکند بقیه نهادهای امنیتی موازی نیز هر کدام به نوبه خود پروندههایی برای فرد بازداشت شده باز کرده و اتهاماتی به او وارد میکنند.
هنگامه شهیدی: مشت نمونه خروار
یکی از نمونههای فعالیت نهادهای امنیتی موازی، پرونده هنگامه شهیدی فعال سیاسی و روزنامهنگار است که اسفند ۱۳۹۵ توسط ضابطین وزارت اطلاعات بازداشت شد و یک ماه در بند ٢٠٩ بود اما ۵ ماه دیگر انفرادی را به بند ٢۴١ منتقل شد و حفاظت اطلاعات قوه قضاییه پرونده او را پیگیری میکرد. پس از آزادی شهیدی از زندان، امنیتیها دستبردار نبودند. هنگامه شهیدی گرفتار حملات لفظی و پروندهسازیهای پی در پی حیدر مصلحی وزیر پیشین اطلاعات شد و همچنان رسانههای نزدیک به تیمهای امنیتی علیه شهیدی مینویسند و جالب اینکه بر اساس اخبار و گزارشهای آنها پرونده این متهم قطورتر میشود.
هنگامه شهیدی اخیراً در نامهای به حمایت و مماشات حفاظت وزارت اطلاعات از مصلحی انتقاد کرده و نوشته «او دیماه ٩۶، مرا در دو سخنرانی زناکار و جاسوس خوانده بود اما تا کنون هیچ پاسخی از وزارت اطلاعات دریافت نکردم.»
این فعال سیاسی در ادامه نامه خود خطاب به معاونت حفاظت وزارت اطلاعات تاکید کرده که در دادگاه ویژه روحانیت تهران نیز علیه مصلحی اقامه دعوا کرده است. شهیدی، مصلحی را متهم به «بیاخلاقی و کیسسازی» کرده و نوشته اگر به شکایت او علیه مصلحی رسیدگی نشود، وزارت اطلاعات نیز زیر سوال است. او رونوشت این نامه را برای دفتر علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی نیز فرستاده تا شاید شانس رسیدگی به آن بیشتر شود.
شهیدی پیش از این در نامهای دیگر به وزارت اطلاعات خواسته بود که معاونت ضدجاسوسی این وزارتخانه به عنوان تنها مرجع تشخیص جاسوسی در کشور، در صورت وجود هر گونه سند دال بر جاسوسی او، اسنادش را منتشر کند؛ از این فعال سیاسی و روزنامهنگار در هفته اول بازداشتاش در اسفند ماه ٩۶ نامهای تند خطاب به حسن روحانی منتشر شد که در آن از رئیس جمهور خواسته بود به عنوان حقوقدان و مجری قانون اساسی از دخالت نهادهای امنیتی موازی (اطلاعات سپاه، حفاظت اطلاعات قوه قضاییه، اطلاعات ناجا، پلیس امنیت) در وظایف وزارت اطلاعات جلوگیری کند و بر سر منافع برادرش (فریدون)، روزنامهنگاران را با سپاه معامله نکند.
این نامه اشارهای است به آنکه اطلاعات سپاه برای کوتاه کردن دست دولت و وزارت اطلاعات از پروندهها، روشهای مختلف برای تحت فشار قرار دادن و معامله کردن برای رسیدن به اهداف خود به کار میبندد و به اصطلاح برای آچمز کردن رقیب دست روی «دانه درشتها» از جمله دری اصفهانی، مهدی جهانگیری، حسین فریدون و… هم میگذارد و هر وقت لازم باشد برای کنار زدن دولت از سر راه خود، فتیلهی پروندههای مختلف از جمله مالی یا امنیتی اعضای دولت و خانوادهشان را بالا میکشد.
نگرانی از عواقب پیگیری
تقریباً بیشتر فعالین سیاسی و روزنامهنگاران با چنین شرایطی روبرو هستند اما برای پرهیز از عواقب و آسیبهای بیشتر، کمتر آن را پیگیری میکنند و ترجیح میدهند در رسانهها از وضعیت وخیمی که دارند صحبت نکنند.
یکی از دلایل اصلی آن «مسئله اقتصادی» است. عموم فعالین سیاسی یا دانشجو، استاد دانشگاه و روزنامهنگار هستند و یا کارمند و به محض اینکه گرفتار نهادهای امنیتی شوند شغل خود را از دست میدهند چون کارفرما از ترس و یا تحت فشار نهادهای امنیتی عذر آنها را میخواهد. بنابراین اگر پس از پایان دوران زندان به هر دلیل بتوانند شغلی داشته باشند برای از دست ندادن آن مجبورند سکوت کنند.
از سوی دیگر زندانی در دوران بازداشت به حدی تجریه تلخ و تأسفبار از شکنجههای روحی، بازجوییهای طولانی، توهین، بیاحترامی و انواع آزارها دارد که حتی یادآوری آن ناخوشایند است و ترجیح میدهد آنها را فراموش کند. در همین حال ادامه تماس بازجوها پس از آزادی بازداشتشده نیز یکی دیگر از ابعاد آزارهای روحی پس از آزادی است.
از آن گذشته بخشی از آسیبهایی که فعالین سیاسی و بازداشتیها میبینند رقابتهای جناحی میان نهادهای امنیتی است؛ یک سازمان بعد از بررسی پرونده آن را مختومه اعلام میکند اما سازمان موازی همان پرونده را به دست میگیرد و ابعاد جدیدی به آن میافزاید که بیش از آنکه مرتبط با شخص متهم باشد، در اصل اهرم فشار به یک سازمان دیگر است.
حالا وضعیتی که پیش از این برای روزنامهنگاران و فعالین سیاسی و اجتماعی پیش میآمد امروز برای فعالین زیست محیطی پیش آمده و تمرکز نهادهای امنیتی موازی روی آنهاست و از آنجا که تعداد زیادی از آنها در همکاری با پروژههای مشترک با دولت هستند و با شبکههای پژوهشی خارج از کشور نیز ارتباط دارند، به سادگی گرفتار اختلافات جناحی و همچنین رقابتهای اقتصادی درون حکومت میشوند.
اگر فردی مثل حیدر مصلحی یا رسانههای نزدیک به سپاه دست از فعالین سیاسی برنمیدارند، از آن طرف هم افرادی مثل فیروزآبادی مشاور نظامی خامنهای و جلالی رییس پدافند غیرعامل با سخنرانیها و پروندهسازیهای خود فعالین محیط زیست را بیشتر گرفتار میکنند.
کاهش منابع مالی و پروژههای عموماً تخیلی
به طور طبیعی سرویسهای اطلاعاتی هر کشوری مسئولیت دارند با تمام ظرفیت خود امنیت را در حوزههای مختلف برقرار کنند، اما در ایران هر کُنشی که خلاف خواست حکومت باشد و هر نوع اعتراض به عنوان برنامهریزی سرویسهای اطلاعاتی دشمن معرفی میشود و به عاملین آن برچسب جاسوسی میزنند همچنان که در همین چند ماه اخیر معترضین به وضعیت معیشتی، زنانی که برای آزادی حجاب مبارزه میکنند، دراویش، فعالین محیط زیست، سینماگران منتقد همگی برچسب امنیتی و جاسوسی خوردهاند. روزنامهنگاران و دانشجویان و اقلیتهای دینی هم که از دیرباز با همین برچسب گرفتار شدند. اما آیا دلیل آن فقط امنیتی است؟
وقتی منابع مالی در بحرانهای اقتصادی کاهش پیدا میکند نهادها و سازمانهای مختلف حکومتی برای دریافت پول و بودجه به رقابت با یکدیگر میافتند. در چنین شرایطی با توجه به اینکه اولویت ظاهرا «حفظ نظام از گزند دشمنان» است سازمانهایی در رقابت برای گرفتن پول بیشتر موفق میشوند که اساس کار آنها حفظ نظام است. در بین این سازمانها اولویت با آنهایی است که ماموریتهای ویژه را با کمک پروپاگاندا برای حفظ نظام ترسیم و پیاده میکنند. همچنان که در پرونده فعالین محیط زیست فهرست بلندی از سناریوهای امنیتی تخیلی از سوی مقامهای امنیتی و رسانههایی نظیر فارس و تسنیم و مشرق و کیهان تهران و وطن امروز به صورت خبر و گزارش و پرونده منتشر شد که عمدتا پرداختههای ذهنی نویسندگان و راویان آنها بود تا آنجا که فیروزآبادی نیز بر اساس میزان هوش و توانایی ذهنیاش به مارمولک و سوسمار اتهام جاسوسی زد تا بازداشت فعالین محیط زیست را توجیه کند.
پرونده دوتابعیتیها و شبکههایی که با خارج در تماس هستند
اما در این میان، هیچ پروژهای به اندازه پروندههایی که یک سرشان به دوتابعیتیها میرسد نان و آبدارتر نیست. اگر نتیجهی فشار بر فعالین سیاسی و اجتماعی، تأمین اهداف سیاسی حکومت و بلوکه شدن آنها در داخل است، با دوتابعیتیها اما میتوان معامله کرد و به «پول» رسید.
آزادی سعید عابدینی، امیرمیرزایی حکمتی، جیسون رضاییان و نصرتالله خسروی دوتابعیتیهای ایرانی- آمریکایی در سال ۱۳۹۴ با طرح مشترک وزارت خارجه، شورایعالی امنیت ملی، وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه و قوه قضاییه پیاده شد و ۴۰۰ میلیون دلار سود برای جمهوری اسلامی به دنبال داشت.
بازداشت نازنین زاغری شهروند دوتابعیتی ایرانی- بریتانیایی هم در پروژهای مشابه ۴۰۰ میلیون پوند سود برای رژیم خواهد داشت که فعلا در حال چانهزنی با لندن بر سر اختلاف حساب سود آن هستند.
البته نباید گمان کرد که این پروژهها فقط برای دریافت رقمهای کلان پیاده میشوند.
در آبان سال ۱۳۹۵ «یوسف فرهادوف تالت اوغلو»، «بهرام نسیبوف الخان اوغلو» و «الدار قربانوف» اعضای کلیسای «کلمه زندگی» مستقر در باکو، پس از چهار ماه زندان در ایران آزاد شدند. آنها به اتهام تبلیغ علیه نظام با ترویج مسیحیت و تشکیل کلیساهای خانگی به همراه ۱۰ ایرانی دیگر توسط اطلاعات سپاه بازداشت شده بودند و برای آزادیشان کلیساها و سازمانهای بینالملل زیادی تلاش میکردند. چنانکه «جامعه بینالمللی برای حقوق بشر» (IGFM) و «آژانس خبری پروتستانها» (idea) که در آلمان فعال هستند در نامهای به حسن روحانی، خواستار آزادی آنها شدند.
در این پرونده روسها نیز دخالت کردند و در نهایت «الکساندر نرتین» کشیش روس سرپرست یکی از کمپینها اعلام کرد که چیزی شبیه معجزه باعث آزادی این سه مسیحی شد و مقامات ایرانی در ازای یک وثیقه ۸۵ هزار دلاری با آزادی آنها موافقت کردهاند. روشن است که این سه کشیش دیگر به ایران بازنگشتند و پول به جیب دستگاه قضایی رفت. در ۲۷ دیماه سال ۱۳۹۴ تسنیم در گزارشی با عنوان «جاسوسانی که آزاد کردیم؛ تاجرانی که خواهیم گرفت» به بخشی از این پروژهی امنیتی- اقتصادی که در واقع چیزی جز گروگانگیری و باجخواهی نیست اذعان کرد.
جمهوری اسلامی با همین روش دولت سوئد را هم مجبور کرده دست در جیب خود کند. احمد رضا جلالی پزشک ایرانی متهم به جاسوسی پس از آنکه با حکم اعدام روبرو شد سوئدیها را بر آن داشت تا مانند اوباما و جانسون برای معامله تلاش کنند و با اعطای تابعیت این کشور به جلالی، شاید امکان پرداخت پول یا «وثیقه» برای آزادی این پزشک و پژوهشگر ایرانی فراهم شود.
کاووس سیدامامی شهروند دوتابعیتی ایرانی- کانادایی قرار بود پروندهی نان و آبدار دیگری برای دستگاههای امنیتی و قضایی مربوطه باشد که با مرگ مشکوک وی در زندان پروژهی «پول به جیبزنی» به بنبست خورد. کاوه مدنی، معاون بینالملل سازمان حفاظت محیط زیست نیز که بهمنماه بازداشت شد دوتابعیتی است.
اطلاعات سپاه همواره فعالین سیاسی، روزنامهنگاران و معترضان را به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق ارتباط با خارج از کشور و همکاری با ضدانقلاب و جاسوسی بازداشت میکرده. حالا همین نسخه را در مورد دوتابعیتیها در حوزههای مختلف از جمله محیط زیست پیاده میکند با این تفاوت که در پایان پروندههای دوتابعیتیها پولهای کلانی خوابیده است که دست وزارت اطلاعات و دولت تا حد ممکن میبایست از آنها کوتاه باشد.
یکی از دلایلی که دولت و بعضی نمایندههای مجلس اخیراً به فکر تفکیک وظایف نهادهای امنیتی افتادهاند و «تشخیص جاسوس» را با تاکید یکی از وظایف وزارت اطلاعات میدانند همین است که حالا اتهامات مالی، امنیتی، جاسوسی گسترش پیدا کرده و به دولتیها نیز چسبانده میشود و آنها را به شدت نگران پیشرفت این روند در نهادهای امنیتی موازی کرده است.
قرار است که دراویش به سرنوشت بهائیان دچار شوند، به هر طریق ممکن
ما داخلی ها از دو چیز میترسیم و نگرانیم
از واقعیت های تلخ و دردناک پیش رو :
۱ – از مردممان ، ان چهل میلیون نفری که در انتخابات قبلی ساعتها در صف برای رای دادن به دو ملای جانی ( ریسی ) و امنیتی ( روحانی ) ساعتها در صف ایستادند ؟!
۲ – از پراکندگی و عدم انسجام مخالفان و مخصوصا سران انها در خارج و داخل کشور که کینه شتری باعث وضعیت بدی گردیده و بدین جهت ملاها خوب از اختلافات سواری گرفته و خوشحالند و مردم گرفتار ناراحت از این اوضاع ؟!
این جانوران چند ده هزار نفر از نیروهای جوان مخالف خود که اکثریت انها از سازمان مجاهدین خلق بودند را در سال های ابتدای انقلاب بخصوص در تابستان سال ۶۷ کشته و قتل عام کردند .
تنها در قبرستان بدون نشان خاوران واقع در شرق تهران بیش از پنج هزار نفر بدون سنگ قبر دفن شده اند . نمونه این قبرستان در جای جای ایران به وفور وجود دارد .
از ان پس دیگر مرد و جنبنده ای در مقابل این جانیان بالفطره وجود نداشت و این ملاهای گدا گشنه با همدستی پاسداران جانی و بی سروپا از غارت چپاول و نابودی ایران ان کردند که همه امروزه شاهدیم !
مرسی برای نوشته فوقالعاده دقیق و مستند. چندین گروه ناهماهنگ اطلاعاتی از یک سو نشانه ترس و ضربه پذیری نظام است و از سوی دیگر یک پاشنه آشیل این فرقه تبهکار را نشان میدهد. میتواند کسی اینها را به جان هم بیاندازد؟
دست آخر مواجهه با دو تابعیتی ها هم دوباره ماهیت واقعی ج ا را نشان میدهد: گروگانگیری و باجگیری و ارعاب بقیه دنیا. مگر حضرت محمد و علی و … کار دیگری میکردند؟ به صدر اسلام خوش آمدید!
هر چه کردیم ز ما جمله رضایت دارند
نه ملال و نه کدورت نه شکایت دارند
شاید از ما گلمندند و اگر دم نزنند
حجب و کم روی بی حد و نهایت دارند
چون ندارد ثمر از ما گله بیخود نکنند
آن کسانی که به سر عقل و درایت دارند
خنده ام گیرد از اندیشه ی آن ساده دلان
که ز امثال من امید حمایت دارند
واقعا مسخره است این که منم خود گمراه
دوستان جمله ز من چشم هدایت دارند
همه خواهند که من گردن خائن بزنم
این چه عشقی است که یاران به جنایت دارند
قسمت مردم بی جربزه میدانی چیست؟
رؤسائی که نه عقل و نه کفایت دارند
ابوالقاسم حالت
اطلاعات سپاه در جمهوری اسلامی یک نقش مشابه سازمان مخوف «گشتاپو» در رژیم جنایتکار نازی آلمان
هیتلری را دارد که به هیچ نهاد دولتی وکشوری جز شخص«رهبر» پاسخگو نیست