از زندان در ایران تا کار برای «اوبر» در کانادا

چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۷ برابر با ۲۵ آپریل ۲۰۱۸


فیروزه رمضان زاده- ماهان (حمیدرضا) محمدی یکی از زندانیان قدیمی بند ۳۵۰ زندان اوین، متولد سال ۱۳۴۸ در شهر خرمشهر است.

او پس از گذراندن هفت سال و شش ماه زندان به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» مجبور به ترک ایران شد؛ به ترکیه رفت و پس از ۲۰ماه تحمل شرایط پناهجویی در ۱۶ ژوییه ۲۰۱۴ همراه با همسرش به کانادا رسید.

ماهان محمدی

ماهان محمدی در این کشور پس از تجربه چند حرفه مختلف، تصمیم گرفت به عنوان راننده برای شرکت اوبرuber  کار کند؛ سه سال از همکاری وی با این شرکت می‌گذرد و حالا ماهان به عنوان یکی از رانندگان پنج ستاره و باسابقه اوبر شناخته می‌شود. کاری که به گفته خودش تا به حال فشار روانی زیادی براش به همراه داشته است.

ماهان محمدی در گفتگو با کیهان لندن ابتدا به اعدام پدرش عزیز محمدی اشاره می‌کند که در مردادماه ۱۳۵۸ به دلیل مخالفت با نظام جمهوری اسلامی با حکم دادگاه انقلاب اعدام شد.

ماهان محمدی اضافه می‌کند: «تا سال ۵۹ و تا دو هفته بعد از شروع جنگ  در خرمشهر بودیم و بعد به خرم آباد رفتیم تا سال ۶۸ که دوباره به خرمشهر برگشتیم. سال ۷۴  به دلیل کمبود امکانات و شرایط سخت زندگی در خرمشهر دوباره برای یک سال به خرم آباد رفتیم. از همان زمان و با توجه به اعدام پدرم نسبت به مسائل سیاسی حساس بودم؛ هر چند این حساسیت از هشت نه سالگی شروع شده بود. از سال ۷۵ تا ۷۷ به دلیل شرایط شغلی در اصفهان ساکن بودم  و بعد از آن به تهران نقل مکان کردم، اما به دلیل آشنایی با تعدادی از دانشجویان دانشکده هنر اصفهان در زمان سکونتم در اصفهان، در سال ۸۰ همراه با دانشجوهای دانشکده هنر این شهر در دو تجمع به مناسبت ۱۶ آذر و سالروز فروهر‌ها شرکت داشتم، که با توجه به شناسایی من توسط فرمانده پلیس امنیت و پیگیری برای بازداشت، سریع به تهران برگشتم. از سال ۸۰ تا ۸۳ در تهران بودم. در طی این سال‌ها پیگیری و تمرکز بیشتری بر روی مسائل عقیدتی و سیاسی به ویژه دین و تاریخ اسلام و مخصوصا نقد قران داشتم.»

او در ادامه توضیح می‌دهد: «در اواخر ۸۲ و ابتدای ۸۳ بعد از ارسال هفت جلد قرآن‌ با ُمهر «باطل‌ شد» به ارکان اصلی نظام، در اسفندماه ۸۳ در منزل مسکونی‌ام در تهران بازداشت شدم. بیشتر از ۷ ماه در بند ۲۰۹ بودم که سه ماه از این مدت را در انفرادی بسر بردم. مدتی هم در بند عمومی یک ۲۰۹ با تعدادی از افراد گروه ریگی هم‌بند بودم. بعد از آن چهار ماه در اندرزگاه ۷ حبس بودم تا اینکه به جهت پیگیری‌هایم برای اجرای آیین‌نامه تفکیک جرائم، در اواخر ۸۴ مرا به بند ۳۵۰ منتقل کردند. در سال ۸۶ به دلیل اعتراض‌های صنفی بند سیاسی ۳۵۰ مرا مسبب آن اعتراض‌ها شناختند و به اندرزگاه هفت و بعد هم به اندرزگاه هشت منتقل کردند و تا سال ۸۸  بعد از ورود بازداشت‌شدگان وقایع انتخابات آن سال دوباره به اندرزگاه سیصد وپنجاه منتقل شدم. در این دوران با تعداد زیادی از زندانیان سیاسی آن دوره آشنا شدم. در سال ۹۰ با پیگیری‌های مداوم مادرم پس از نزدیک به هفت سال به اولین مرخصی آمدم. در زمان آخرین مرخصی‌ام در سال ۹۱ با تماس تلفنی که از طرف قاضی امنیت ناظر بر زندان با من گرفته شد متوجه لغو مرخصی و عدم اجازه مرخصی‌های بعدی شدم . با توجه به درخواست قاضی برای معرفی خودم به دادسرای «شهید مقدس» و عدم بازگشت من به زندان، مدت سه‌ماه فراری بودم. در شهریور ۹۱ با همسرم آیدا ازدواج کردم و سه ماه بعد، در آذرماه از راه زمینی و بعد از گذراندن شرایط سخت کوهستانی وارد ترکیه شدم و به آنکارا رسیدم. همسرم قبل از من خود را به انکارا رسانده بود.»

ماهان با اشاره به صدور ۱۳ سال و نیم حکم قطعی زندان خود می‌گوید: «دو بار محاکمه شدم؛ بار دوم چیزی نمانده بود که حکم «سب النبی» برایم صادر شود؛ قرار بر صدور حکم اعدام در سال ۸۷ بود که از خودم دفاع و اعلام کردم که موضوع بحث من پیامبر اسلام نبوده و اساس نقدم بر دین و مبنای اسلام بوده به ویژه نقد قرآن که با توجه به دفاعیه در حکم «انکار بلاوجه اتهام سب النبی» نوشته شد.»

وی درباره اقامت پناهجویی در ترکیه می‌گوید: «با وجود این پرونده، حدود ۲۰ ماه در آدنا مجبور شدیم بمانیم. با توجه به اینکه سازمان کمیساریای عالی پناهندگان (یو ان) قبولی ما را  ۷ ماه بعد از ورودمان به ترکیه تائید کرده بود، مدت ۱۳ ماه پرونده ما در سفارت کانادا معلق ماند. تا اینکه در ۱۶ ژوییه ۲۰۱۴ به کانادا آمدیم.»

ساختمان اداری سازمان ملل در شهر وان ترکیه: محل رسیدگی به وضعیت پناه جویان

ماهان محمدی ادامه می‌دهد: «در ترکیه با احتساب اجاره خانه‌ای که در حاشیه شهر آدنا داشتیم و خورد و خوراک هزینه‌های زندگی ما به طور میانگین در ماه حدود ششصد لیر بود. با توجه به توقیف وثیقه زندان من، خانواده شرایط مناسبی برای کمک به ما نداشتند. هر چند در حد توان در این مدت به ما کمک کردند، و همینطور یک سازمان که کارهای بشردوستانه در امر پناهجوهای سیاسی انجام می‌داد و بعضی از دوستان. در این مدت چند بار برای پیدا کردن کار اقدام کردیم که به دلیل شرایط نامساعد محیط کار و حقوق ناچیز امکان اشتغال فراهم نشد.»

ماهان شرایط زندگی پس از ورود به کانادا را نیز دشوار توصیف می‌کند: «در بدو ورود از طرف دولت کانادا به خانواده دو نفره‌ی ما ماهیانه ۱۴۵۰ دلار به مدت یک سال پرداخت شد. برخلاف بسیاری از پناهجویان برای دریافت ادامه کمک هزینه به دروغ متوسل نشدیم. به همین دلیل از ماه دوم به دنبال کار بودم و کارهای زیای را تجربه کردم، از تعمیرات ساختمانی و نقاشی ساختمان گرفته تا کار در فست فود. شرایط کاری خیلی سخت بود، رفتار کارفرما‌ها خوب نبود و دستمزد کافی هم نمی‌دادند. بعد از چهار ماه گواهینامه کامل کانادا (جی لایسنس) را گرفتم و با اوبر شروع به کار کردم و بعد از چهارده ماه گواهینامه ماشین سنگین یعنی «ای زی» را گرفتم. در حال حاضر ۱۳ هزار و ۳۰۰ سفر درون شهری با کیفیت ۹۵ درصد ۵ ستاره برای من ثبت شده است.»

او در مورد شرایط کار با اوبر در روزهای نخست می‌گوید: «اوایل شرایط اوبر خوب بود ولی الان هر روز بد‌تر می‌شود. برای هر کیلومتر دستمزدی در حدود ۸۰ سنت به راننده پرداخت می‌شود و برای هر یک دقیقه ۱۸ سنت می‌دهد. بطور کل با توجه به ورود روزانه نیروی کار زیاد به کانادا، و سادگی کار با اوبر برای تازه‌واردین و متقاضیان کار پاره‌وقت، شرایط کار با اوبر سخت‌تر می شود. در این شغل راننده‌ها علاوه بر مهارت در رانندگی نیاز به اطلاعات کافی از شهر و به ویژه بزرگراه‌های تورنتو دارند. هرچند آخر هفته درآمد کار با اوبر بیشتر است، اما در این شب ها، اغلب با مسافرانی روبرو می شویم که الکل مصرف کرده‌اند و مدارا کردن با آنها کار چندان ساده‌ای نیست. هرچند در این ۱۳ هزار و چند صد سفر یعنی حدود بیش از ۲۰ هزار مسافری که داشتم، کمتر با بی‌احترامی یا مشکلی از سوی مسافران مواجه شدم.»

برای درآمد بیشتر باید ساعات کار را افزایش داد

اما در مجموع کار برای اوبر از نظر او کار مقرون به صرفه‌ای نیست: «مگر اینکه وقت زیادی به این کار اختصاص داده شود، ضمن اینکه شرایط رانندگی در تورنتو هم چندان آسان نیست. هزینه‌ها به‌خصوص استهلاک ماشین مثل تعویض روغن و لاستیک و نرخ بنزین بالاست، و نرخ بنزین گاهی در نوسان است، اما رقم پرداختی اوبر در اکثر مواقع تفاوت چندانی نمی‌کند. البته گاهی اوقات تفاوت‌های بسیار ناچیزی قائل می‌شوند که آن هم به ندرت رخ می‌دهد. از طرفی رانندگان تاکسی هم از لحاظ روانی همچنان با اوبر مشکل دارند.»

ماهان محمدی که معمولا هر روز از حوالی سه تا ۴ صبح کار با اوبر را شروع می‌کند ادامه می‌دهد: «ساعت کاری من ۴ صبح شروع می‌شود، گاهی هم ۳ صبح و تا ساعت ۱۰- ۱۱ صبح . در سال‌های گذشته روزهای آخر هفته ساعت یک شب بیدار می‌شدم، اما با توجه به افزایش نیروی کار در اوبر این روزها از ساعت ۱۱ شب کار را شروع می‌کنم. برای اینکه درآمد کافی داشته باشیم و بطوری که پاسخگوی هزینه‌ها باشد، باید ساعات کاری را افزایش دهم. در شرایطی که دستمزد‌ها پایین یعنی در حدود ساعتی ۱۲- ۱۳ دلار است، تقاضا برای کار با اوبر افزایش یافته است؛ بنابراین نیاز به زمان بیشتری برای تامین مقدار مشخصی است. به طور مثال اگر در گذشته برای تامین ۱۵۰ دلار شش ساعت کار نیاز بود این روزها این زمان به حدود ده ساعت افزایش یافته. شرایط کار و امنیت شغلی در اینجا بسیار سخت است، استخدام در سیستم حمل و نقل دولتی هم به سادگی‌ امکان پذیر نیست.»

او با اشاره به بالا بودن نرخ اجاره‌ی خانه در تورنتو می‌گوید: «ما برای یک ساختمان ۳۰ ساله ۸۰ متری در مرکز شهر (داون تاون) تورنتو که چندان مجهز هم نیست، ماهیانه ۱۳۰۰ دلار پرداخت می‌کنیم. نرخ اجاره آپارتمان یک‌خوابه خصوصی که دارای امکانات رفاهی بیشتر از ساختمان‌های اجاره‌ای  معمولی است، در تورنتو کمتر از ۱۸۰۰ – ۱۹۰۰ دلار نیست. در کنار اجاره خانه، بیمه ماشین و موتورسیکلت من هم هست؛ موتورسیکلتی که به خاطر علاقه شخصی آن را خریدم اما به دلیل طولانی بودن فصل سرما در تورنتو استفاده چندانی از آن نمی‌توانم بکنم. همینطور کار با اوبر رمقی برای موتورسواری باقی نمی‌گذارد. در مجموع با احتساب هزینه بیمه ماشین و موتور، هزینه‌های موبایل و اینترنت، خورد و خوراک و سایر هزینه‌ها در مجموع ۳۰۰۰ دلار باید در ماه هزینه کنیم.»

از ماهان محمدی درباره شرایط زندگی پناهجویان در این کشور سوال می‌کنم. آیا کانادا آنطور که گفته می‌شود واقعا بهشت پناهچویان و مهاجران است؟

پاسخ می‌دهد: «شاید برای افرادی که در کشور خود دست به هر کاری زده‌اند اما به جایی نرسیده‌اند و هر کاری می‌کنند تا خودشان را به کانادا برسانند، و یا برای افرادی که با برنامه مشخص مثل سرمایه‌گذاری یا تخصص خاص اقدام به مهاجرت می‌کنند، در هر شرایطی کانادا بهشت باشد، اما برای کسی که به اجبار و فقط برای در زندان نبودن از ایران فرار کرده مطمئنا شرایط به سادگی قابل قبول و خوشایند نیست؛ حتی اگر در کشور زیبا، بزرگ و ثروتمندی مانند کانادا در امنیت و آزادی کامل باشید.»

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=113472

یک دیدگاه

  1. احمد

    پسرم اغلب اوقات به من میگه شماها ما را بیچاره کردید، چرا نسل شما کشور ایران را نابود کرد. واقعا راست میگه.

Comments are closed.