پراکندگی در برابر وحدت

چهارشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۷ برابر با ۳۰ مه ۲۰۱۸


نصرت واحدی – ملّی‌گرایی مقصودی (۱) را جز رفع پراکندگی و برطرف کردن اختلافات میان ایرانیان دنبال نمی­‌کند؛ آنچه در طول بیش از یک سده کشور را همراه با اید­ئولوژی‌­های متفاوتی چون کمونیزم، فاشیزم، سوسیالیزم، اسلامیزم و… فرهنگ و تمدن ایران را به انحطاط کشیده است. انحطاطی که جامعه‌­ی صلحجو، قانع، بردبار، همدل و همبسته ایرانیان را تا لبه‌­ی پرتگاه بی­‌هویتی و بی‌­فرهنگی کشانیده است.

چون هر اید­ئولوژی خود را حقیقت مطلق می­‌شمارد. حقیقت مطلق چون نقدپذیرنیست (سقراط) به پراکندگی اندیشه دامن می­‌زند. درست به این علّت نیز بایستی در برابر هر ایدئولوژی ایستادگی کرد. تا افراد جامعه بی­‌اراده نشوند، تا تابع کوک اید­ئولوژی نگردند. در۴۰ سال گذشته ولایت فقیه سعی بسیار در کوکی کردن ایرانیان داشته است.

اما امروز جوانان ایرانی می‌­دانند که آنها آدم کوکی نیستند. سیستم آگاهی ایشان با دانایی به تاریخ کشور (از راه بحث درخانواده و خواندن کتاب) و داشتن امکان مشاهدات همه جانبه، بالا رفته­ است. بسیار زود دریافته‌­اند که هر قید و شرطی که آزادی و خودمختاری آنها را در زندگی تنگ کند بایستی درهم شکست و خواست­‌های بحق خود را مطالبه کرد.

پس درون کشور طی ده سال گذشته مردم دریافته‌­اند نباید بی‌­حال و بی‌­اعتنا بود، نباید ازحقوق خود به هر دلیل صرف نظر کرد، توقعات خود را بایستی مطالبه کرد، مطالبه یعنی مبارزه، مبارزه برای آینده‌­ای که عناصر آن در افق سیاسی فعلی نمی‌­گنجد، آرزویی که شکلش را در ذهن پرورش داده­‌اند.

از سوی دیگر در خارج از کشور کوشش‌­های مخالفین ولایت فقیه غالبا محدود به حرف‌­های توخالی، بازی با الفاظ و جمع نامتجانس بوده است. اکنون که در کشور در اثر نارضایتی مردم، فساد، چپاول ثروت‌­های ملّی، شهروندان عموما به ویژه جوانان و کارگران به عصیان دست زده‌­اند، دیگر چنین برخوردی با جنبش آزادیخواهانه مردم درون کشور نمی‌­تواند به روال گذشته جایز باشد. روالی تعزیه‌وار که در ایران تاریخ چند صد ساله دارد.

تعزیه، یا منتظر آمدن «گودو»(۲)  نشستن واکنشی است که پراکندگی‌­ها را افزایش می‌­دهد و امر وحدت را که لازمهﻯ به وجود آمدن تشکیلاتی منسجم و نه صوری است به نافرجامی می‌­کشد.

آشکار است که حالت بی­‌هویتی و بی­‌فرهنگی این چند دهه افراد جامعه را به شدّت متفرق از هم با داشتن نظراتی غیرمنطقی و نابخردانه  ساخته است. حالتی که به ویژه درخارج از کشور، به دلیل ناامیدی، فضای زندگی را صحنه جنگ همه با همه کرده است. چنین فضایی تحّمل هیچ اندیشه‌­ای را که فصل مشترک جمع کثیری باشد ندارد. چند نفری هم که ممکن است تمایل به باوری داشته باشند از این باور برجی به بلندی برج بابل می‌­سازند تا کسی به آن راه نداشته باشد. گهگاهی گروه‌­هایی هم پیدا می‌­شوند که در شکل یک شورا مرکب از افرادی هستند که در عین داشتن نظرات سیاسی مختلف می‌خواهند این عدم تجانس را در تجانس مقصودی مشترک جمع‌پذیر سازند!

شورای این چنینی لقمه‌­ایست که استعمار جهانی حدود ده سالی است در کاسه­‌ی بهار عربی گذاشته که امروز به یک زمستان سرد بدل شده است. آشکار است شورایی که مردم آن را به وجود نیاورند خودبه خود تریاقی است که به درد هیچ زخمی نمی‌­خورد.

در این فضا که از نظر سیاسی دارای توزیع آماری مساوی است، یعنی بی­‌نظری کامل، یعنی بی‌علاقگی بر آنچه بر من و دیگران می‌­گذرد، یعنی بی­‌ارادگی در تصمیم‌­گیری برای احوال زندگی خود و هم‌میهن خود، یعنی سرخوردگی کامل.

این وضعیت اخیرا سبب ایجاد جنجالی برای یافتن اندیشه‌­ی مشترکی که علامت جمع در میان همه ایرانیان باشد شده است. کسانی که در صحنهﻯ چنین اقداماتی نقش عمده­‌ای را به عهده دارند بدون شک افرادی خوشنام، غیروابسته به یک اید­ئولوژی، بیرون از دایره‌­ی منافع بیگانه و ملّی‌­گرا هستند. کلام ملّی­‌گرا به معنی خواهان نجات مردم از چنگال زور و قلدری افراد و گروه‌­هایی است که فرهنگ غنی ایرانیان، آزادی و خودمختاری آنها را ربوده و داغ بردگی به ایشان زده­‌اند.

این دوستان به این نتیجه رسیده‌­اند که بایستی روی حرکت درون کشور اثر گذاشت و به آن شکل داد. به ویژه معتقدند که این اثرگذاری تنها با اتحاد «همه‌­ی جهت‌­های سیاسی» می‌­تواند ممکن شود. آنها محور جمع‌پذیری(۳) و همبستگی مردم را هویت نژادی، قومی می‌­انگارند. این نظر بیشتر در مقایسه با نظر حاکمان ولایت فقیه که مذهب را عامل جمع‌­گرایی می‌­پنداشتند و جماعت اسلامی را بر واژه­‌ی «ملّت» داغ زده‌­اند، شکل گرفته است. داغی که بسیار زود به دلیل ناجوری با ساختار واژهﻯ ملّت عفونی شده است.

در این تفکر لازم است تأمل کرد. به ویژه به نظر می‌­آید همه‌ی گرفتاری‌­های امروزی ما در برداشت دیروزی ما از واژه‌­ی «ملّت»، «دولت» و «قدرت» است.

چه اگر فرآیند «جمع‌پذیری» را برای رسیدن به «یکی»، یا واحد مثلأ به معنی یک ملّت، اساس بگیریم آنگاه هویت نژادی یا قومی در ایران زمین ذاتأ چندسان (اقتضائی) (۴) است. زیرا کشور ایران طی هزار و چهارصد­ سال اخیر با اقوام و نژادهای مختلف آمیخته شده است. کسانی­ که به دنبال خود لقب «سید» را یدک می‌­کشند ریشه­‌ی سامی و نه آریایی دارند. همینطور مغولان و ترکان و سیاهان حبشه­ای و زنگباری که به ایران کوچ کرده‌­اند آریایی نیستند.

ازاین رو این گونه پیشنهادات، صرف نظر از اینکه به ما انگ خودپرستی و خودستایی می‌­زنند، ذاتا در خود چندسان‌اند. چندسانی که سبب همین اختلافات و پراکندگی‌­ها شده است. چه در نژاد نژادها و در قوم قوم‌­ها قرار دارد که در سرزمین ایران باستان و کنونی نه پراکندگی بلکه یک غناست.

این همان غنایی است که از آن امپراتوری عظیم هخامنشی به وجود آمده است، امپراتوری‌­ای که نتیجه­‌ی اتحاد قوم پارس و قوم ماد بود که ریشه در آشور و بابل داشت. غنای فرهنگی این امپراتوری در ساختار «ساتراپ»هایش بازتاب دارد.

درست به این دلیل دشواری پراکندگی و جدایی ما ایرانیان قرن بیست ویکم، با همه خوش‌­نیتی که دوستان ایرانی ما دارند، نمی‌­تواند با این پیشنهادات حلّ بشود. بلکه برای رفع این جدایی‌­ها ما نیاز به طرحی نو داریم.

مسلمأ می‌­بایستی این طرح نو نه تنها در چارچوب شرایط جانبی قرن کنونی باشد، بلکه افزون بر این لازم است به گونه‌­ای با موجودیت تاریخی ایران پیوندی جانانه داشته باشد. قرنی که شرایط جانبی آن تکنولوژی خود سازمانده است و موجودیت تاریخی‌­ای که در ایدهﻯ حقوق بشرو داد و دادرسی کورش از یک­سو و ایدهﻯ جامعه­ﻯ هنجاری یا نُرماتیو زردشت درخششی ابدی یافته است.

ساختار جامعه یکی از مهم­ترین مسائلی است که منعکس کننده­‌ی انتظارات یا توقعات مردم است. از این رو این ساختارها به راستی مراکز امید و یأس مردم­‌اند، عامل به حاشیه راندهشدگان، تقسیم خودی و غیر خودی هستند.

به این شکل موج توقعات مردم هنگامی که بردندانه‌­ی این ساختارها (مأیوس از تحقق آنها) پرش پیدا می‌­کند جدایی­‌ها و اختلافات مانند یک رنگین کمان قابل ملاحظه می‌­گردد. رنگ‌­هایی که به غلط تعبیری ایدئولوژیک پیدا می­‌کنند.

اصولا غالب مفاهیم اجتماعی بیانگر یک ساختار اجتماعی هستند. مطلبی که روشنفکران نمی‌­بایستی سطحی از کنارش بگذرند. چه ساختارهای اجتماعی مستقیما با توقعات مردم گره خورده‌­اند. توقعاتی که می­‌توانند ندانسته یا دانسته در اذهان عمومی موجود باشند.

نگاه بکنیم در دوران قاجار کلیه‌­ی زنان ایران از داشتن «هوو» زجر می‌­بردند. حتی میان مردان نیز افرادی وجود داشتند که چندزنه بودن را تقبیح می‌­کردند. ولی این عمل که مبنای آن دستورات دین اسلام بود رسم بود. از این رو زنان و گروهی از مردان انتظارداشتند که این رسم دگرگون شود. سال‌­ها گذشت تا زنده‌یاد محمدرضا شاه با قانون حمایت از خانواده این توقع بانوان را برآورده ساخت. به این شکل ساختار جدید خانواده یأسی را که با هوو داشتن در زنان به وجود می‌­آمد برطرف ساخت. این قانون با پشتیبانی از توقع زنان آن را تثبیت کرد (اختیار مردان را در گرفتن چند زن از آنها گرفت).

اصولا ساختارهای مدرنی که در عهد پهلوی­‌ها به وجود آمد همه برای تحقق و تثبیت توقعات مردم بود که غالبا ناآگاهانه در اذهان عمومی وجود داشت (مانند: توقع رفتارانسانی، داشتن اسم و رسم، محلی برای سکونت، چاره بیماری و تنهایی، داشتن درآمد برای زندگی، خواندن و نوشتن، موسیقی و هنر، گردش و تعطیلات، بازنشستگی و بیمه‌­های اجتماعی، کسب مشاغل اجتماعی بدون پارتی‌بازی و تبعیض، رسیدگی به شکایت، وجود دادگاه‌­های عرفی و رأی عادلانه آنها، مشارکت در کارها…).

اما انقلاب اسلامی (به غیر از دخالت بیگانگان) با وعده و وعیدهایی به ثمر رسید که رؤیایی بیش نبودند.

شکست ولایت فقیه در اداره‌­ی مملکت نیز نه به دلیل غیرسکولار بودن نظام و یا سرکوبگری آن و یا نبود فرهنگ ایران‌زمین و بی‌­هویتی ایرانیان ممکن گشته است. نه! البته اینها هم در این وضعیت نکبت­‌بار کنونی مسلما نقشی داشته‌­اند. اما نقش عمده را همین ساختارهای اجتماعی مدرنی که پهلوی‌­ها به جای گذاشته بودند بازی کرده‌­اند.

چه پس از انقلاب توقعات مردم با مراجعه به این ساختارها متحقق نشد (بی­‌ثباتی). زیرا هر کسی برای رسیدگی به کارش می­‌بایستی واجد شرایطی جدید می‌­بود که قبلا لازم نبود (مثلا چادر به سر داشتن، جورابی که زیبایی پاهای خانم­‌ها را نشان ندهد، ریش و پشم داشتن، در نماز جمعی شرکت کردن، یا رأی کمیته‌­ای را داشتن  و…) به این شکل مردم متوجه شدند که در رژیم پیشین توقعاتشان تحقق می­‌یافت. ولی امروز بایستی مأیوس به خانه برگردند.

به این شکل کسانی­ که می‌­توانستند از مملکت فرار کردند و آنها که ماندند، پس از چهار نسل امیدی برای زندگی خود نیافتند. آنها تنها چاره‌­ی خود را بازگشت به دوران مدرن گذشته دیدند. این توقع را آنها با صدای «رضاشاه، رضاشاه روحت شاد» به زبان آورده‌­اند. حکومت هر قدر هم علیه رضاشاه مطالبی را منتشر کند مردم را بیشتر خشمگین می‌­کند و برای رسیدن به مدرنیته مُصَّمم‌­تر می‌­سازد.

با این توضیحات معلوم می‌­شود امروز امر اتحّاد تنها در جامعه‌­ای ممکن می‌­شود که آزاد از سلطهﻯ نژادی و قومی باشد. چنین جامعه‌­ای در عهد کورش جامعه‌­ی هنجاری زردشت بود. زردشت به عنوان یک ناظر نه به فرد، بلکه به عمل و رفتار وی در جامعه توجه می‌­داد. اما اکنون این توجه زردشت برداشت مدرن دیگری را به دست می­‌دهد که به آن سیستم گفت و شنود اجتماعی گویند.  در این سیستم همه چیز بر محور سخن انسان و نه خود انسان دور می‌­زند. لذا هر گفتمانی تنها رد و بدل کردن سخن و نه جدل و کشمکش بدنی است. آنها که بدن­‌ها را مضروب، مقطوع و به زندان و شکنجه و سنگسار می­‌کشند نه تنها متمدن نیستند، بلکه دارای یک فرهنگ مبتذل، بی­مایه و ابتدایی هستند. زیرا ضرب و جرح فرهنگ­‌زا نیست، بلکه سخن و آداب آن ساختارهای فرهنگی می­‌سازند و با آن توانایی فهم و درک و دانایی برای یک زندگی بهتر در جامعه‌­ای به قول فردوسی پر از «داد و مردمی»، به دست می­‌دهند.

یعنی در زندگی روزمره مهم نیست که ازکجا آمده‌­ای و چه رنگی داری و یا به چه مذهبی باور داری. بلکه رابطه انسان با خود و با دیگران به صورت یک گفت­ و شنود تظاهر دارد که تنها نیک بودنش مورد پرسش و ضامن ادامه‌­ی آن است.

به این ترتیب سیستم‌­های گفت ­و شنود اجتماعی برای انجام کار ویژه‌­ای به وجود می‌­آیند که چون شبکه‌ای از سیستم‌­های گفتمانی فضای زندگی را شکل می‌­دهند. یکی از مهم­ترین ساختارهایی که با این گفت­ و شنود اجتماعی حاصل می‌­شود ساختارهای فرهنگی هستند که در بحث جداگانه‌­ی دیگری معنی واقعی و امروزی آنها را خواهیم آورد.

با این همه چنین جامعه‌­ای هنگامی ­که می‌­خواهد به نیازهای جمعی پاسخ بدهد، نیازهایی که همه مشترکا دارند و یا تولید و توزیع خدمات جمعی مانند دفاع از سرزمین، تولیداتی جمعی (چه در کشاورزی، صنعتی) و یا در امر توزیع خدمات چون نیازهای عمومی مردم و یا خدمات بهداشتی، درمانی و رفاهی، موضوع همیاری و همکاری و همدردی و… روش اینگونه کارها همه وهمه توقعات مردم را شکل می­‌دهند و افقی از انتظارات آنها را به وجود می‌­آورند که مدام رو به فزونی دارد.

مسئله شهری شدن با این توقعات گره خورده که با آن مفاهیمی چون دولت، ملّت و اقتدار سیاسی به وجود می‌آیند تا در شکوفایی خود تمدن‌آفرین بشوند.

نتیجه اینکه ما در بستر شهری شدن (بستر به معنی کُهرانس) دو لایه داریم یکی لایه‌­اﻯ که فرهنگ‌ساز است و دیگری لایهﻯ سیاست که به معنی توانایی گرفتن تصمیماتی است که همه را مکلّف به خود می­‌کند. این تصمیمات می‌­توانند با خود ساختارهای اجتماعی نیز به وجود آورند. ساختارهای فرهنگی نسبتا پایدارند، در حالی که دوره­‌های سیاسی کوتاه‌مدّت­‌اند. با توجه به وابستگی دشواری پراکندگی به ساختارهای اجتماعی (در سطور بالا به آن پرداختیم) معلوم می‌شود که:

ما ایرانیان برای رفع دشواری پراکندگی اجتماعی نیاز به تهیه­‌ی یک تئوری سیاسی داریم. تئوری‌­ای­ که به معنی تولید لایه‌­ی سیاست است.

به این دلیل پیش از هر اقدامی لازم است توقعات اجتماعی امروزی خودمان را بشناسیم. کپی کردن نظرات  سیاسی دیگران و مراجعه به ایدئولوژی‌ها به معنی تقلید از توقعات مردم کشورهای دیگر در کار زندگی خودمان است که در مدارس به صورت قصه «خر در پوست شیر» می­‌بایستی آن را چون پندی از پدرانمان به گوش بگیریم. برخی از هم‌­میهنان، غالبأ چپ‌­ها، بر این باورند که نباید اپوزیسیون جهت سیاسی ویژه‌­ای را پشتیبانی کند. بلکه نوع حکومت آینده را صندوق رأی تعیین خواهد کرد. این نظر باطل است زیرا :

۱.گروه‌­های اپوزیسیون تنها در رقابت با یکدیگر است که باور به دمکراسی را به نمایش می‌­گذارند.

۲.بنا بر شهادت تاریخ الیت جامعه پیش از انتخابات نوع حکومت را تعیین کرده است. لذا رفتن به پای صندوق رأی تعیین‌کننده نبوده بلکه  تنها تأئیدی بر درستی نظر آنان بوده است.

۳.کسانی که در کشور برای عبور از استبداد به مردمسالاری به پا خاسته‌­اند خود می‌­دانند چه نوع حکومتی را برپا بکنند. از این رو این غیردمکراتیک است اگر خواست آنها پایمال گردد

۴.صندوق رأی حدآقّلی برای وجود دمکراسی است. این حدّاقل خودش پیش‌­شرطی دارد تا اصلا قابل قبول باشد. این پیش‌­شرط پولاریزه شدن جامعه به تناسب طرفداری از نظراتی عینی است. به این دلیل وجود مؤسسات نظرخواهی معتبر جهانی و ایرانی و مطابقت داشتن این نظرخواهی‌­ها با نتیجه‌­ی صندوق رأی گواهی بر پولاریزاسیون درست جامعه است.

۵.منطق و قدرت استدلال بایستی پایه مبارزات انتخاباتی باشد و لاغیر.

۶.پشتیبانی از آزادیخواهان درون به معنی پشتیبانی از شکلی است که آنها برای سامانه‌­ی سیاسی کشور متصّورند. ازاین رو شکیبایی از یکسو و سعی به تفاهم و همزیستی خردگونه از سوی دیگر ضرورت این روزگار است.

صبر و ظفرهر دو دوستان قدیم‌­اند‌
بر اثر صبر نوبت ظفر آید

تهیه تئوری سیاسی یک وظیفه‌ی ملّی است. من و تنی چند از دوستان در اینجا از همه کسانی که توانایی این کار را دارند دعوت می­‌کنیم در تهیه‌­ی این تئوری ما را یاری دهند. در انتظار پاسخ مثبت به این پیشنهاد.
مونیخ

*پروفسور دکتر نصرت واحدی فریدی فیزیکدن و استاد سابق ریاضی و فیزیک در دانشگاه صنعتی آریامهر («شریف»)، دانشگاه تهران و دانشگاه مونیخ دارای کتاب و مقالات فراوان در زمینه‌ی فلسفه و سیاست بر اساس پژوهش‌های ریاضی و فیزیک است.


۱.Sinn
۲.نمایشی نوشته‌ی ساموئل بکت؛ ۱۹۴۸
۳.Integration
۴.Contingency

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=117775